ابتدای جنگ بود که با بینش انقلابی خود تشخیص داد بنی صدر در زمین دشمن بازی میکند، پس پادگان را ترک نکرد تا با حفظ بیت المال و خاک سرزمین اسلامی درسی به یک سیاستمدار غرب زده بدهد.

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران مازندران، او کسی بود که همیشه آرزو میکرد پس از اتمام جنگ به روستایش باز گردد و کشاورزی کند، انسانی مصمم و تاثیرگذار در سالهای نخستین جنگ که وجودش موجب دلگرمی یاران جبهه و وحشت دشمن خصوصا منافقین میشد.

وقتی درجه های تشویقی بنی صدر را نپذیرفت شاید برخی گفتند که او دیوانه است اما او عقل و عشق به سرزمین را با تاسی بر ولایت فقیه ثابت کرد.

گردنه ها و ارتفاعات آربابا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب وپایگاه ابوذر چگونه میتوانند صحنه های دلاوری او را فراموش کنند که نسخه واقعی نبرد فیلمهای خیالی هالیوودی را در انظار جهانیان با جان و خون خود اجرایی کرد.

یکی از روزهای زمستان سرد مازندران خداوند فرزند پسری به شهربانو داد که در سرنوشت او دلیرمردی ، مبارزه با بیگانه ، ولایتمداری و انسانیت ثبت شده بود.

شهربانو بیاد مظلومیت و شجاعت حضرت علی اکبر در روز کربلا، نامش را علی اکبر گذاشت، شاید غافل از اینکه او نیز همانند علی اکبر امام حسین(ع) در نبرد با 250تانک دشمن در حالی که جند تانک را منهدم کرده بود خنجر از پشت میخورد.

علی اکبرجوانی 17ساله بود که با گرفتن دیپلم، دل از روستای بالا شیرود تنکابن و مهر مادر شست تا با ورود به هوانیروز سنگ بنای یک تحول عظیم را در زندگی شخصی خود بگذارد به این امید که فردی مفید در اجتماع باشد.

پایگاه های آموزشی تهران و اصفهان میعادگاه زمین با مردی از جنس آسمان بود چه اینکه تا امروز هم مدال افتخار میزبانی علی اکبر قربان شیرودی را بر سر درب خود حفظ کرده اند.

کشاورز زاده مازندرانی حالا خلبان بالگرد کبری است و چشم در چشمه حوادث روزگار شاهد روزهای پر تلاتم انقلاب است پس بیکار نمی نشیند تا انقلاب به استقبال او بیاید، او از نخبگان انقلابی بود.

آشنایی با دیگر فرزند مازندران و ایران، احمد کشوری ترکیبی فرا زمینی برای کمک به انقلاب مردم ایران میسازد، آنهم درست زمانی که بعدها یک دنیا نگاه چپ به سرزمین ما انداخته بودند.

وقتی بالگردش 40بار گلوله باران میشود، وقتی 300گلوله فرصت طواف این بالگردها را پیدا میکنند، وقتی از جان فرزند برای نجات ملت میگذرد، وقتی 2درجه تشویقی رئیس جمهور خائن را نمی پذیرد، وقتی تصمیم به بمب باران و هلاکت عضو خاندان پهلوی میگیرد، وقتی همانند صحرای کربلا در نبرد با یک لشگر تا بن دندان مسلح شهید میشود، وقتی رهبر یک امت در نماز به او اقتدا میکند، وقتی امام(ره) میگوید او آمرزیده است و وقتی به خاطر یک کودک بمب باران گروه ضد انقلاب را به تعویق می اندازد، از خود میپرسم او چه مادری داشت که اینگونه درس انسانیت به او آموخت.

شهربانو را میگویم، این مادر که ثابت کرد چگونه «بهشت زیر پای مادران است».

بیش از3دهه بود که شهربانوی ملت ایران بوی فرزند را از ابوذر و عادله یادگاران او می جست و چشم به هشتم اردیبهشت داشت تا ببیند امسال چه کسانی برای دیدار از خانه ابدی یک قهرمان، یک پهلوان می آیند اما اردیبهشت امسال، مادر در کنار فرزند است، شهربانو تنها یک مادر نبود ،او یک معلم و یک اسطوره است و به راستی باید سالمرگ او را در تقویم قلبمان ثبت کنیم، او دیگر در بین ما نیست. این گزارش راتبرک کینم به فراز از وصیتنامه شهید علی اکبر قربان شیرودی عقاب تیز پرواز آسمان کردستان و ایران، آنجا که میگوید:«هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم، اگر برای احیای اسلام نبود، هرگز اسلحه به دست نمی گرفتم و به جبهه نمی رفتم.

پیروزیهای ما مدیون دستهای غیبی خداوند است، این کشاورز زاده تنکابنی، سرباز ساده اسلام است و به هیچ یک از حزب ها و گروه ها وابسته نیست، آرزو دارم که جنگ تمام شود و به زادگاهم بروم و به کار کشاورزی مشغول شوم»./س

برچسب ها: شهربانوی ، ملت ، ایران
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.