به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، به نقل از سه الف ؛امروز قرار بود پسر جوان روستایی رو با جمعی ارزیابی کنیم. وظیفه داشتم سخت گیری کنم. جوان همین که نشست به دلم نشست! خیلی تلاش کردم حرف هایی بزنم که واقعیت شخصیت او را ارزیابی کنم و نظرم منفی بشود. نشد!
قدرت حسی عجیبی داشت. بهتر است بگویم از تمام شاخص هایی که مد نظرم بود و اطلاعاتی که انتظار داشتم داشته باشد، هیچ نداشت جز یک اراده ی عالی، اخلاق خوش و انرژی روستایی! نظر برخی منفی بود و من مثبت! بی هیچ دلیل قانع کننده ای!
نمی دانم چه حسی است که بعضی آدم ها دارند. تا می بینی شان روح و روانت شاد می شود! چهره شان پیام دارد. یادمه یک بار از یک سخنران دانشمندی شنیدم که می گفت حدیث هست خدا محبت مومنین را در آب ها جاری می کند تا همه دوست شان داشته باشند" ولی شاید این همه ی واقعیت زندگی بشر نباشد!
کاش می شد کسی از معادلات و رموز خلقت بشر رمز گشایی می کرد. چه می شود که عده ای تمام صفا و شور و نور می شوند و برخی را با صد من عسل هم نمی شود تحمل کرد؟ چه می شود که چشم های برخی برق امید و شادی دارد و از چشم برخی تباهی و فلاکت می بارد؟ چه می شود که یک نوزاد عشق همه می شود و نوزاد بی گناه دیگری به نظر دوست داشتنی نمی آید؟
بنازم خدا را با آفریدن این موجود به غایت عجیب و کشف نشدنی!