به گزارش
خبرنگار اجتماعی باشگاه خبرنگاران ، تمام بارقه های سپید و سیاه روزگار گاهی به خط خوش ، گاهی خط خطی هایی که بر روی صفحه ی تقدیر مان نقش می بندد.
روزی در رویایی، شبی در دعایی، و گاهی در لبخند و اشکی مکتوب می شود.
و تمام اندیشه ها و رویاهایمان می شود خطی، جاده ای در افق زیبای زیستن، و شاید با تدبیری سست و بی مایه کالبدی بی جان بر تن کنیم.
گاهی می بینیم آنچه را که نداریم ولی می خندیم و امید داریم به فردایی که در پس نداشته هایمان نوشته می شود.
و گاهی چشم فرو می بندیم بر رو همه داشته ها و خود را دست بسته تقدیم تقدیر مقرر نشده ای قرار می دهیم.
دخترک کوچکی که سرفه های بی شمار رنگ از رخسارش ربوده بود، از قصه ی شاپرک ها می گوید از پریان و رنگ شروع فردا.
مرد
ابرو در هم کشیده ای از بد عهدی روزگار می نالد که با او نساخته و شب و
روزش را گم کرده زن جوانی که صدای کودکش را سال هاست نشینده، می گوید:
همین که صدای لی لی کودکانه دخترم را می شنوم برای خوشبختی کافیست چه می
شود که زندگی رنگ می گیرد؟
دختر جوانی می گوید: همه چیز در نگاه و عمل
و تلاش خود ماست و سر نوشت در دستان تدبیر ماست مرد جوان تابلوی سفید
زندگی را فرصتی می داند که رنگ می خورد با چشم بینایی خوب می بیند و حس
بودنی که هر لحظه برای توست .
گاهی رویش یک گیاه، شبنم صبحی که می چکد
از گل همیشه بهار، کوه های سفید و پایدار ، آواز خوش پرنده ای کوچک و صدای
باران و بازان، خواب خوشبختی در بیداری می شود./ز