نیویورکر در گزارشي به بهانه روز تشييع "مارگارت تاچر" عفريته آهنين به تاريخچه ننگين عملکرد وي در دوره نخست وزيري اش پرداخت.

به گزارش سرويس بين‌ الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از  نيويورکر، وقتی تاچر مُرد ، باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده گفت" او یکی از قهرمانان آزادی و مدنیت بوده است" . همه می دانیم که این طور نبوده است . او هیچوقت در مورد مردم بی گناهی که توسط پینوشه کشته شدند حرفی نزد و با خانواده های آنان ابراز همدردی نکرد و وقتی به شیلی آمد ترجیح داد در مورد معجزه اقتصاد شیلی صحبت کند نه چیز دیگر. اما اتفاق مهم در سال 1982 و در طول جنگ بریتانیا با آرژانتین در طول نبرد فالکلند  افتاد .اینجا بود که پینوشه با جاسوسی و کمک اطلاعاتی بریتانیا را یاری می داد . حالا دیگر روابط دو کشور بسیار گرم شده بود به طوریکه پینوشه و خانواده اش یک دیدار محرمانه از لندن نیز داشتند و در این سفر بود که پینوشه و تاچر با هم شام خوردند.


این یک اتفاق تاریخی و شگفت انگیز است که مارگارت تاچر ، نخست وزیر دوران جنگ سرد بریتانیا در همان روزی می میرد که پزشکان قانونی شیلیایی باقیمانده جسد شاعر بزرگ شیلی یعنی پابلو نرودا را از گور بیرون کشیدند. پدید آورنده حماسه "بیست سرود عاشقانه و یک غم آوا" و برنده نوبل ادبیات در سال 1971 ، پابلو نرودای کبیر بود که در سن 69 سالگی ، آنطور که گفته می شود بر اثر سرطان پروستات فوت کرد ؛ درست 12 روز پس از کودتای خونین 11 سپتامبر سال 1973 که توسط نظامیان شیلی به رهبری ژنرال آگوستو پینوشه و علیه رئیس جمهور قانونی والبته سوسیالیست این کشور یعنی سالوادور آلنده انجام شد . 

دراین کودتا، هواپیماهای جنگی کاخ ریاست جمهوری را بمباران کردند و با اینکه به طرز شجاعانه ای از جان آلنده محافظت شده بود ، سرانجام وی با اسلحه کمری که رئیس جمهور کوبا ، فیدل کاسترو به او هدیه داده بود ، خودکشی کرد . اینگونه بود که اهریمنان پینوشه به کاخ ریاست جمهور هجوم بردند .

نرودا دوست و یار نزدیک آلنده بود و البته یکی از پشتیبانان وی . او بیمار بود و در تدارک یک سفر اجباری به مکزیک که می شود آن را یک تبعید نام نهاد ، بود . او در بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می کرد که سربازان پینوشه به خانه اش ریختند و همه چیزش را بردند و شکستند و نابود کردند .

نرودا

در مراسم تشییع جنازه وی، جمعیت عظیم عزاداران خیابان های سانتیاگو را به تصرف در آورده بودند . سانتیاگو شهری بود مصیب زده که فارغ از این مراسم در تصرف کامل نظامیان و ادوات نظامی بود .

دراین مراسم بود که جمعیت فقط می توانست با سر دادن سرود ملی شیلی (اینترناسیوناله ) اعتراض خود به این کودتا را نشان بدهند و به نرودا و آلنده درود بفرستند . 

وقتی نرودا فوت کرد مردان رژیم کودتا به محل زندگی او رفته و کتابهای او را آتش زدند سپس به سراغ هر کسی که فکر می کردند دشمن است رفته ، شکنجه کردند و کشتند .

چندسال پیش ، راننده نرودا زبان باز کرد و از تردیدهایش در باب مرگ نرودا و کشته شدن او با سم گفت . او گفت که از خود شاعر شنیده که پزشکان به او آمپولی زده اند و بلافاصله پس از آن حال نرودا رو به وخامت گذاشت . دراین میان شواهد زیاد دیگری نیز وجود دارد که این شک را تقویت می کند . اما هیچ چیز هنوز اثبات نشده است . حالا این پزشکی قانونی شیلی است که باید به این تردیدها پاسخ دهد.

حالا این مسائل چه ربطی به تاچر دارد ؟ وقتی تاچر مرد ، باراک اوباما رئیس جمهور ایالات متحده گفت" او یکی از قهرمانان آزادی و مدنیت بوده است" . همه می دانیم که این طور نبوده است . او هیچوقت در مورد مردم بی گناهی که فقط به بهانه جلوگیری از نفوذ شوری و کمونیسم توسط پینوشه کشته شدند حرفی نزد و با خانواده های آنان ابراز همدردی نکرد و وقتی به شیلی آمد ترجیح داد در مورد معجزه اقتصاد شیلی صحبت کند . 

سربازان پینوشه هزاران نفر را در استادیوم ملی سانتیاگو گرد آوردند و مظنونان را به سلول ها و اتاق های قفل شده انداختند ، زدند و شکنجه کردند و کشتند . فقط در این استادیوم هزاران نفر مردند . یکی از آنها خواننده معروف شیلی یعنی ویکتور خارا بود که کتک خورد ، دستش را شکستند و سپس بدن نیمه جانش را با گلوله سوراخ سوراخ کردند . جسدش را نیز به بیرون شهر انداختند ، مثل هزاران نفر دیگر . 

این کشتارها مدتها پس از رفتن پینوشه توسط هم پیمانانش نیز ادامه پیدا کرد . تنها فرقش با آن زمان این بود که این کشت و کشتارها در نهایت بی خبری و در خفای بیشتر انجام می شد . این اتفاقات در پشت دیوارهای ادارات پلیس ، زندان ها ، بیرون شهرها و پادگان های نظامی صورت می گرفت . 

منتقدان و مخالفان حکومت پینوشه حتی در کشورها نیز کشته می شدند . نمونه بارز آن بمبگذاری در ماشین سفیر دولت آلنده در واشینگتن دی سی بودکه باعث کشته شدن سفیر تبعیدی ، یعنی اورلاندو لتلیر به همراه دوست آمریکائیش رونی موفیتی شد . 

تا قبل از تاچر دولت انگلستان به شدت با جنایات پینوشه مخالف می کرد وحتی این رژیم را تحریم هم کرد و از ارسال سلاح به این کشور خودداری کرد . تا خانم مگی تاچر آمد و نخست وزیر شد . درسال 1980 تنها یک سال پس از آن که وی نخست وزیر شد سیل سلاح به سوی شیلی روان شد . اینجا بود که رژیم پینوشه شروع به پر کردن زرادخانه های خود با تولیدات انگلیسی کرد . 


اما اتفاق مهم در سال 1982 و در طول جنگ بریتانیا با آرژانتین در طول نبرد فالکلند  افتاد .اینجا بود که پینوشه با جاسوسی و کمک اطلاعاتی بریتانیا را یاری می داد . حالا دیگر روابط دو کشور بسیار گرم شده بود به طوریکه پینوشه و خانواده اش یک دیدار محرمانه از لندن نیز داشتند و در این سفر بود که پینوشه و تاچر با هم شام خوردند. 

وقتی در سال 1986 مقاله ای با عنوان پرونده پینوشه در نیویورکر چاپ شد ، دختر پینوشه یعنی لوسیا ، خانم تاچر را با الفاظی بسیار احترام آمیز یاد کرد اما شوهر وی یعنی دنیس تاچر در مهمانی آنان رفتار شرم آوری داشت و به شدت مست کرده بود . 

آخرین باری که من آگوستو پینوشه را در لندن دیدم سال 1998 بود که به من گفت امیدوار است با لاسینورا (بانو) تاچر ملاقاتی داشته باشد تا با هم چایی بخورند . یک هفته بعد وقتی او هنوز در لندن بود با حکم قاضی اسپانیایی بالتازار گارزون دستگیر شد . 

پس از مدتها حبس خانگی و البته راحت وی در یک خانه مرفه در حومه لندن در کنار ویرجینیا واتر ، تاچر حمایت خود از او را با دیدار وی ابراز کرد . 

او جلوی دوربین های تلویزیونی و جلوی دیدگان مردم گفت بریتانیا مدیون رژیم پینوشه است . او گفت : باید بگویم ما به شما مدیونیم برای حمایت شما از ما در طول جنگ فالکلند . او گفت : این شما بودید که به شیلی دمکراسی آوردید.


این تعبیرات ، سخنانی نادرست در مورد دیکتاتوری است که البته از عمق وجود مشتاق یک دوست وفادار ، بعید نیست . 

پینوشه در سال 2006 در حبس خانگی و با لیستی سیصد فقره ای از جنایات علیه بشریت مرد. لیست اتهامات وی شامل فرار مالیاتی و پول شویی هم بود. اما بعدها فاش شد او 28 میلیون دلار در بانک های مختلف در کشورهای دنیا دارد که هیچ نشانی از قانونی بودن آنها نیست . 

در نهایت او اعلام کرد که دچار زوال عقل شده و چیزی یادش نمی آید . آخرین حمله قلبی او هم کار را تمام کرد تا او پاسخگوی هیچ چیز نباشد .

بعد از سال 90 میلادی و در طول مدتی که از آن حرکت شیلی به سمت دمکراسی یاد می شود – وقتی پینوشه در انتخابت شکست خورد و مجبور شد قدرت را رها کند – تعداد کمی از شیاطین شیلی از کار برکنار شدند و تعداد کمتر از این هم محاکمه شدند . پینوشه دوباره فرمانده ارتش شد وقتی درسال 1998 بازنشسته شد مقام سناتوری مادام العمری گرفت که همین موضوع باعث مصونیت قضایی وی شد . 
پینوشه ، رئیس جمهوری که شیلی دمکراتیک را ادامه می کرد ! تا زمانی که به حبس خانگی در لندن رفت ، با اینکه دیگر قدرتی نداشت اما هنوز به طور آرام آرام و پنهانی و البته توسط عوامل شکنجه گرش در حال دیکته کردن همان ارزشها و کارهای گذشته خود به جامعه کنونی شیلی بودند . 


همزمان با برگشت از حبس خانگی ، پینوشه مصونیت پارلمانی خود را از دست داد و برای چندین مورد جنایت خود مورد محاکمه قرار گرفت و باقیمانده عمر خود رادر حبس خانگی اینبار در شیلی گذراند . 

درکشوری که تاریخ برای چند دهه ، دفن شده است ، برای مردمش خیلی مهم است که با نبش قبر نرودا بفهمند که چه بلایی سر او آمده است . در حقیقت نرودا ، لورکای شیلی است . این دو خیلی به هم شباهت دارند . لورکا شاعر اسپانیایی بود که در هفته های اول حکومت دیکتاتوری و فاشیست  ژنرال فرانسیسکو فرانکو در سال 1936 کشته شد و خونش باعث بیداری و آگاهی مردمش شد . 

شیلی حالا فرصت این را پیدا کرده که حق شاعرش را ادا کند . پنجره خانه ساحلی و زیبای نرودا در آیلا نگرا که مسافتی کوتاه تا سانتیاگو دارد و در دامنه کوهی زیبا قرار دارد رو به ساحل است  و محل دفن او و عشقش ماتیلد اوروتیا می باشد . اینجا محلی است که می شود حقیقت را دریافت . 

در انتها اگر حتی مشخص شود که نرودا بر اثر سرطان هم مرده است – همانطور که همه و همه جا گفته می شود – نبش قبر پیامی به همه تمامیت خواهان و دیکتاتورهای جهان است تا بدانند اشعار یک شاعر همیشه جلوی دیدگان آنها است و همچون خاری در دیدگان آنها و طرفداران آنها است .


برچسب ها: نیویورکر ، تاچر ، پینوشه ، نرودا
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار