اکثر آدمها شانس این را داشته اند که در یک بیمارستان و یا حداقل در یک محیط مناسب تولد به دنیا بیایند اما برخی بدشانسها در عجیب ترین جای ممکن به دنیا آمده اند


به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران  به نقل از خبرآنلاین، اکثر آدمها شانس این را داشته اند که در یک بیمارستان و یا حداقل در یک محیط مناسب تولد به دنیا بیایند اما برخی بدشانسها در عجیب ترین جای ممکن به دنیا آمده اند
 
تولد روی درخت

خانم شیندز آخرین روز‌های بارداری‌اش را می‌گذراند. یک روز مانند همیشه در منطقه روستا‌یی‌اش در موزامبیک، مشغول انجام دادن کار‌های روزمره‌اش بود که ناگهان سیلی برق‌آسا از راه رسید و همه جا را فرا گرفت، سیلی که همراه خود تمساح هم آورد. او با دیدن تمساح تنها راه چاره‌اش را بالا رفتن از درختی دید و به سرعت خود را به بالای آن رساند تا سیل و موجودات وحشتناکش به او صدمه‌ای نرسانند، زن بیچاره چهار روز بالای درخت بدون آب و خوراک باقی ماند و با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کرد. در این زمان هر لحظه برای شیندز به مانند یک قرن می‌گذشت و هیچکس نمی‌دانست که او بالای درخت میان انبوهی از آب گرفتار شده است. روز چهارم پس از جاری شدن سیل، دردی تمام وجود شیندز را فراگرفت، او می‌دانست که تا لحظاتی دیگر نوزادش به دنیا می‌آید برای همین محکم به شاخه‌های درخت چسبید و پس از کمی تقلا دخرتش - رزیتا - به دنیا آمد. شیندز بسیار خسته و درمانده بود و با خود می‌اندیشید که به پایان زندگی‌اش نزدیک است اما تولد نوزادش به او قدرت بیشتری بخشیده بود تا سرانجام هلی کوپیتر امدادگران آنها را روی شاخه‌های درخت پیدا کرده و نجات دادند.

تولد در مسابقه بوکس

«پاملا واگتس» 17 ساله خود را برای مسابقه بوکس مقابل حریفش آماده کرده بود و روز مسابقه قدم به رینگ گذاشت اما نمی‌دانست که هفت ماهه باردار است. پس از اینکه روی رینگ ضربه‌ای محکم به او وارد شد، ناگهان دچار درد شدید شد به طوری که مجبور شدند او را به سرعت به بخش اورژانس بیمارستان برسانند و در کمال تعجب، پاملا کودکی به دنیا آورد. همسر پاملا در گفت‌وگو با خبرنگاران گفت که او مدتی چاق و سنگین شده بود اما هرگز آنها تصور نمی‌کردند که قرار است پدر و مادر شوند.

تولد در رستوران

بیشتر مادر‌ها ماه‌ها انتظار می‌کشند تا کودکی به دنیا آوردند اما دانیل میلر فقط چند دقیقه انتظار کشید! دانیل میلر مثل همیشه به رستورانی در نزدیکی محل کارش رفت و هنوز چند لحظه‌ای نگذشته بود که او کمی احساس درد و ناراحتی کرد و رفته رفته حالش بد شد و به اتفاق استراحت رفت. همکارش جینی که نگرانش شده بود به دنبالش رفت و جویای حالش شد. حال خانم میلر اصلاً خوب نبود و دردی عجیب در ناحیه شکمش حس کرد. مسلماً چیزی عادی نبود. او همانطور از درد می‌لرزید که ناگهان درد‌های شدید او در ناحیه شکم آغاز شد. جینی همکار میلر آنچه را که می‌دید نمی‌توانست باور کند، میلر یک نوزاد به دنیا آورده بود و وی تا آن لحظه نمی‌دانست که دوستش باردار است. جینی با اورژانس تماس گرفت و امدادگران فورا میلر و نوزاد پسرش را که بعد‌ها آستین نام گرفت به بیمارستان رساندند.
 
مرگ مغزی و تولد دوقلوها

کریستین بولدن اهل مشیگان با شوهر و پسر کوچکش به پیاده‌روی رفته بود که ناگهان بیهوش شده و نقش بر زمین شد.

شوهرش که بسیار نگران بود همسر 26 ساله‌اش را به سرعت به بیمارستان رساند، اما 5 روز بعد پزشکان اعلام کردند کریستین به سبب آماس عروقی مغز دچار مرگ مغزی شده است.
کریستین دو قلو باردار بود و مرگ او به زندگی دو نوزادش نیز پایان می‌داد و هیچ‌کس این را نمی‌خواست. پزشکان به وسیله دستگاه تنفسی کریستین را به مدت یک ماه زنده نگه داشتند تا نوزادان برای زنده ماندن، فرصت رشد کافی داشته باشند. پس از اینکه نیکلاس و الکساندر که مادرشان پیش از مرگ نامشان را انتخاب کرده بود متولد شدند، دستگاه را از مادر جدا کرده و او برای همیشه آرامش یافت.

تولد در مترو

زنان باردار وقتی روی سکوی متروی لندن منتظر قطار بود، درد زایمانش شروع شد، پزشکان امداد به سرعت در محل آماده شدند اما وقت کافی برای آنکه او را به بیمارستان برسانند وجود نداشت بنابراین پزشکان خودشان دست به کار شدند و در اتاق سرپرست مترو، نوزاد را که دختر بود سالم به دنیا آوردند.

روزانه میلیون‌ها نفر از متروی لندن استفاده می‌کنند و در تاریخ 125 ساله مترو لندن این زن دومین نفری بود که در آنجا فرزندی به دنیا آورد.

تولد در آسانسور

«نینفا رامیرز» هر لحظه منتظر تولد فرزندش بود. او آن روز وقتی اندکی درد احساس کرد به سرعت به شوهرش خبر داد تا او را بیمارستان برساند.

آرماندو اوتیز که قرار بود برای اولین بار پدر بشود با عجله همسرش را به بیمارستان رساند اما پرستاران پس از معاینه گفتند که هنوز موقعش نرسیده است و بهتر است به خانه برگردند. آنها نیز به آپارتمانشان بازگشتند اما همین که قدم به آسانسور گذاشتند نینفا فریادی از درد کشید و گفت بچه‌اش دارد متولد می‌شود، دیگر وقتی برای بردن او به بیمارستان نبود. آرماندو بسیار وحشت کرده بود و می‌ترسید همسر و فزندش را از دست بدهد اما وقتی کودکش را در آغوش گرفت و حال همسرش را مناسب دید خیالش اندکی راحت شد. این بار او و نوزاد را با هم بیمارستان رساندند. آرماندو بعد‌ها این تجربه را که جالب می‌دانست برای خبرنگاران تعریف کرد.

نوزادی در دوی ماراتن

«امبر میلر» دونده دوی ماراتن، کودک دومش را باردار بود و 32 هفته از بارداری‌اش می‌گذشت که نتوانست از مسابقه ماراتن شیکاگو صرف‌نظر کند و با‌وجود بارداری، قدم به روی خط شروع مسابقه گذاشت و 6 ساعت و 25 دقیقه و 15 ثانیه دوید!

او توانست به خط پایان برسد و اگرچه بهترین رکورد او محسوب نمی‌شد اما با این حال خوشحال بود که توانسته رکورد شوهرش را بزند. در پایان مسابقه او خوشحال از این موفقیت، یک گاز به ساندویچش زد که ناگهان دل درد شدیدی به جانش افتاد و قبل از اینکه بفهمد چه شده و مجال رفتن به بیمارستان پیدا کند، دخترش به دنیا آمد.


اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۳۲ ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۲
این یارو آخرشه که تو رینگ بچش به دنیا اومده
انگار تخم مرغ شانسی داشته!!