باشگاه خبرنگاران؛ "رویا" (مهناز افشار) یک معلم خانگی پیانو و همسرش "علی" (حسین پاکدل) دندانپزشکی 50 ساله است بعد از مسافرت "علی" به خارج از کشور یکی از شاگردان جوان "رویا" هم ناپدید میشود، "رویا" با "پرهام" يعني نامزد این دختر جوان که "نسیم" نام دارد تماس گرفته و از رابطهی همسرش با او مطلع می شود.
خود او هم بعد اطلاع یافتن از این ماجرا با پسر مجردی به نام "نریمان" (صابر ابر) رابطه برقرار میکند و بعد از بازگشت "علی" از سفر به او می گوید که دوباره توانسته حسی را که طی چهارده سال زندگی مشترک در خود خفه کرده بود دوباره زنده کند.(برف روي كاج ها)
این فیلم در دو ساحت نقد میشود؛ نقد اول؛ فنیتر و نقد دوم محتوائیتر است اما نقد اول هم عاری از مسائل محتوائی و همچنین نقد دوم بیربط به مسائل فنی نیست با این همه برای روشنتر پیش رفتن بحث این دو ساحت را باید به طور تفکیک شده به مخاطبان عرضه کرد و به شما پیشنهاد میکنم که بعد از مطالعه ی این متن هر دو قسمت آن را در ذهن خودتان به هم ربط بدهید.
نقد اول: به اصطلاح معروف این فیلم تدوینی نبود پس قصد ایراد گرفتن از تدوین آن را ندارم اما در مورد فیلمبرداری باید گفت: که خبری از کارگردانی تصاویر نبود و کاملا به نظر میرسید که پس از اتمام ضبط تصاویر با تصمیمی ناگهانی پیچرنگ را بسته و فیلم را سیاه و سفید کردهآند به عبارتی قبل از تولید فیلم تدبیری برای ساخت یک اثر سیاه و سفید اتخاذ نشده و چنان که پیداست نه از فیلترهای سیاه و سفید استفادهی زیبایی شناخته شده نه گریم سیاه و سفید صورت گرفته و نه ... بازی بازیگران هم چنگی به دل نمیزد البته در مورد "مهناز افشار" باید
گفت: که ایرادها بیشتر از شخصیتپردازی او در قصه بود تا اجرای این هنر
پیشه.
اما بقیهی بازیها بد بود که با عبور از بررسی تکتک آنها فقط قصد اشاره به خانمی را دارم که نقش نسیم را بازی می کرد و بدون هیچ دلیل خاصی کپی خودشیفتهی فراهانی در بوتیک را به نمایش گذاشت، گرچه این هنرپیشه ی جوان توانست مقدار زیادی با آن دختر فراری شباهت پیدا کند اما این تقلید اداها بیشتر به درد یک کمدی شبانه مثل خندهبازار میخورد تا فیلمی رئال.
و اما مفصلترین بحث فنی مربوط به فیلمنامهی آن میشود که باید در این باره گفت: خوشبختانه اتفاقات داستان با هم تناقض منطقی نداشت در حالی که خیلی از فیلمنامههای امروزمان دچار چنین معضلی هستند اما قطره چکانی که قرار بود اطلاعات ماجرا را به طور تدریجی به مخاطب بدهد از مدلی کلیشه شده استفاده میکرد هر سکانس و صحنهای برای مخاطب افشای تدریجی می شد که این مدل غافلگیر کردن واقعا کلیشه شده اما تقریبا در تمام اثر به چشم می خورد یعنی هر سکانسی که شروع می شد در ابتدا میخواست مخاطب را به اشتباه بیندازد تا بعد از روشن شدن وضعیت، نوعی غافلگیری ایجاد کرده باشد مثلا سکانسی آغاز می شود و برخلاف معمولی مردی را پشت پیانوی او می بینیم، بعد میفهمیم که این مرد ماجرای خاصی ندارد و صرفا تعمیرکار پیانو است.
نکته ی دوم درباره مسائل فنی فیلمنامه تلاشهائی است که برای ایجاد سنتز انجام گرفته بود تلاش برای ایجاد سنتز یکی از حقههای هنری قدیمی است که سینما هم آن را چه در نگارش فیلمنامه و چه اجرای کارگردان بارها به خود دیده است مثلا تز یک صحنه شادی است اما با آنتیتز خودش که یک موسیقی غمناک باشد همراه میشود تا حالتی خاص "سنتز"، که نه غم کامل به حساب بیاید و نه شادی تمام، پدید بیاید.
فیلمنامهی "برف روی کاجها" پر بود از سنتزهائی بین شلوغی و خلوتی و همین طور بين هیجان و سردی.
مثلا "رویا" در حال بحث با "مریم" دربارهی طلاق گرفتنش است از علي است و لابه لاي صحبت درباره مهریه و حق و حقوق "رویا" دیالوگهای پرت و معمولی بین این دو زن و تعمیرکار شوفاژ هم رد و بدل می شود اما به مشکل این جا است که این عملکردها بیشتر از اینکه فعالیتی برای ایجاد سنتز به نظر بیاید شبیه تلاش برای فرار از خلوت شدن سکانسهاست و همینطور تلاشی برای کلیشهای نبودن و خاص بودن اما تلاشی بیثمر!
در مجموع می توان گفت که گرچه سعی شده بود تکنیکهای خوبی برای نگارش فیلمنامهی این اثر انتخاب شود اما این تکنیکها خوب اجرا نشده بودند و همین امر باعث گرفته شدن رمق فیلم شد یعنی اگر داستان "برف ..."را به طور شفاهی برای کسی تعریف کنیم ممکن است خیلی از فرازهای قصه را به شکلی هیجانمآمیز تصور کند در حالی که موقع دیدن فیلم و عبور از جزئیات قصه تمام این اتفاقات خیلی نرم و سرد و غیر هیجانزا وقوع مییافتند.
نقد دوم: بگذارید در مورد دنیایی که سازندهی این اثر به وجود آورده صحبت کنیم تا بحث در مورد خیانت پروری این اثر عمیقتر شود: تمام شخصیتهای کار هنرمندهای آماتور هستند لازم به توضیح است که منظورم از آماتور معنای اصلی این کلمه است نه آنچه که بین مردم ما با معنای آدم ناشی در یک کار جا افتاده آماتور یعنی ثروتمندی که دغدغهی کسب درآمد ندارد و به عنوان تفریح به کار هنری مشغول است رویا با پیانو سرگرم است، مریم با هنرپیشگی، نریمان با طراحی بر زمرد و حتی پرهام که جنوب شهریتر است یک Dj غیرمجاز است چرا چنین می شود که غیر از دو پزشک "علی و بهروز" بقیهی شخصیتهای یک فیلم همگی هنرمندهای آماتور و شکم سیر باشند؟ من دلیل آن را به شما خواهم گفت: دلیل به وجود آمدن چنین دنیایی در فیلم این است که فیلمساز آن پا را دور و بر خودش فراتر نگذاشته و آدمهایی غیر از تیپ اجتماعی اطرافش را ندیده عرف و هنجار فیلم هم در حقیقت فقط عرف آدمهای همان تیپ اجتماعی است نه کل اجتماع است و مسائل رخ داده در ماجرای فیلم دغدغهی آن طیف اجتماع است که نه تنها در مورد هنر بلکه در رابطه با زناشویی هم آماتور و تفریحی زندگی میکنند اما اگر عشق یک تفریح باشد دیگر نباید آن را عشق نامید بلکه توهمی از آن است نکتهی مورد اشاره ی دیگر نقش مذهب در دنیای این فیلم است مذهب در "برف..." عنصری است که اطراف آدمهای قصه حیات دارد و وارد زندگی آنها نشده علم و کتل عزاداری که رویا راس آنها را از بالای دیوار می بیند کاملا نمادی گویا از همین مطلب است نماد انسانی مذهب در این فیلم هم حاج آقای صاحب خانه که هیچگاه دیده نشد و همسرش حاج خانوم هستند با بررسی شخصیت این دو فرد مذهبی به این نی رسیم که مذهب فضول است که در زندگی همه سرک میکشد مثلا حاجآقا به نریمان امر می کند که صدای موسیقی اتوموبیلش را ببندد در حالی که فیلم طرف موسیقی است و یا حاج خانم کنار پرهام و رویا میایستد تا حرفهای آنان را بشنود و بعد از دو سه بار اصرار کردن مودبانهی رویا با بیمیلی شرش را کم میکند و. چند مورد دیگر... خوبیهای نیمبند حاج خانم هم شوی بیطرفی فیلمساز در مورد مذهب است ولی تمام امتیازهایی که به این شخصیت داده می شود همگی قلابی است مثلا حاج خانوم به رویا میگوید: حالا که شوهرت نیست اگر کمکی چیزی خواستی به ما بگو... یا بعد از این که رویا به او میگوید اجاره این ماه را پرداخت کرده، حاج خانم پاسخ میدهد که عجلهای نبود و حتی اضافه میکند که با حاج آقا صحبت کرده و الکی گفته که اجاره پرداخت شده که اینها حاج خانم را برای مخاطب چندان عزیز نمیکند چون شخصیت قصه مشکل مالی ندارد و مسألهاش چیز دیگری است پس تمام اینها را در مجموع باید همان شوی کارگردان در بیطرفی نسبت به مذهب دانست که سعی دارد القا کند اگر بدیهایش را گفتیم خوبیهای آن را هم مورد اشاره قرار دادهایم طبق تمام مواردی که مورد اشاره قرار گرفت پیام این فیلم را میتوان در دو عنوان خلاصه کرد 1- عشق تفریح است و باید هر لحظه در جستجوی تفریح مفرحتر بود.
2- مذهب فضول است و روشنفکری یعنی نوع زندگی کردنی که مذهب نهایتا تا اطراف آن پیشروی کند و وارد آن نشود اگر مطابق گزارهی مورد دوم بیندیشیم و در جستجوی نخبه شدن و روشنفکر شدن گمان ببریم که باید مذهب را حذف کرد مطمئنا به همان گزاره ی اول خواهیم رسید و گزارهی اول ما را به سمتی می برد که خیانت هم توجیه شود همچنان که گام به گام رفتن رویا به سمت نریمان نه تنها در مخاطب اضطراب ایجاد نمیکند بلکه به شدت رمانتیک و شیرین بود به عبارتی این فیلم صرفا خیانت را نشان نمیدهد بلکه از آن به عنوان یک انتقام به جا دفاع هم نمیکند فیلمی که دیدم ایدهی همان سریالهای آبکی شبکهی فارسی وان را دارد با این تفاوت که ژست روشنفکری هم گرفته روزگاری درگير پدیدهی فیلم فارسی بودیم و اخیراً با فیلم فارسی وان در سینمای خودمان مواجهیم که همین پدیده سال گذشته در آمارهای طلاق به دلیل خیانت نشان از تاثیر سوء چنین سینمایی بر وضعیت روانی اجتماع میداد./ص