تردیدی نیست که در شیوه های گوناگون نقاشی از دوران پیش از تاریخ گرفته تا اعصار تاریخی و دنیای معاصر، همواره این آیینه دارای یک نوع منحصر از جلا و درخشندگی نبوده است، بلکه گاهی صفحه نقاشی، همچنان که در فن کاریکاتور متداول است، بسان آیینه ای کاو و کوژ تصویری تغییر شکل یافته از حقیقت پدیدار ساخته است و زمانی همچون آیینهای تیره و زنگ گرفته، تصویری بی رنگ و پاک شده از جهان نمایش داده است و بالاخره در ادواری ویژه، به مانند صفحه آیینهای درخشنده، شکلی واضح و روشن از حقایق عوالم وجود ارائه کرده است و برای رسیدن به این مهم دست به دامان هندسه و ریاضیات شده است.
علم مناظر و مرایا (پرسپکتیو) به دنبال ارائه ی چنین فضایی ایجاد شد. به کمک این دانش میتوان فضاهایی سه بعدی را بر صفحه دو بعدی کاغذ چنان واقعی ترسیم کرد که هر بیننده ای را دچار شبه کند.
در واقع روشهایی که به وسیله هنرمندان انتخاب میشود، نمایشگر فلسفه زمان و روح عالمی است که هنرمند در آن به سر میبرد
در این عالم، که از آن به عالم «صور معلقه» تعبیر شده است، پدیدارها بی آن که وجود مادی داشته باشد دارای بعد و رنگ و دیگر خصوصیات اشکال و صور موجود در عالم جسمانی هستند، جز آن که در کیفیت وجودی آن ها ماده ی عالم ظاهر به کار نرفته است.
از این عالم در بیان اهل ذوق به عالم مثالی و برزخی، همانند آنچه به هنگام خواب با آن پیوستگی پیدا می کنیم، تعبیر شده است. در این جا حکایتی که دانای بلخ، مولوی در کتاب مثنوی خود درباره ی نقاشان رومی و نقاشان چینی آورده است و هنر نقاشی اخیر را در پرداختن سطح درخشنده ای که منعکس کننده ی نقاشی گروه دیگر بوده است معرفی نموده، به خوبی مصداق پیدا میکند، زیرا نقشی که آیینه منعکس میکند با آن که دارای شکل و رنگ است و بعدی را القا می نماید، بر اساس و بنیاد معنوی تری قرار دارد و به همین جهت تمثیلی از جهان ملکوتی به شمار می آید./س