به گزارش
باشگاه خبرنگاران؛ این یادداشت را کسی مینویسد که به سینمای "اصغر فرهادی" سخت علاقمند است و برای فیلم جدیدش آرزوی موفقیت و فروش زیاد در دنیا از جمله ایران را دارد: موفقیت او موفقیت بزرگ دیگری برای سینمای ایران و افتخاری دیگر برای ایرانیهاست این چند کلام را کسی مینوسید که او را جزو چند کارگردان بزرگ ایرانی میداند که به علاوه قابلیت جهانیشدن را داشته و دارد و آن همه نه چون سابق از طریق جشنوارهها بلکه مثل هر فیلمساز معتبری، از طریق پخش عادی فیلماش در دنیا منظور این که بنابراین این چند کلام را صرفا "احساس اولیه" فردی تلقی کنید که حرفاش را از سر "غرضورزی" نمیزند و اینجا هم قصد نقد فیلمی را ندارد که هنوز ندیده، فقط گفتم "حس اولیه" اوست پس از دیدن آنونس گذشته فیلم جدیدش.
مثل ناپلئون در گربههای اشرافی که از چند کیلومتری تشخیص می دهد چراغ سمت چپ آن وسیله نقلیه شکسته و تازه، روغنسوزی هم دارد، کسی که عمری با سینما سروکار داشته، معمولا با دیدن چند عکس یا چند فریم فیلم، تصمیماش را در مورد یک فیلم می گیرد و سر ضرب رایاش را صادر میکند امکان دارد گاهی اشتباه کند ولی تصمیماش در لحظه دیدن آنونس یک فیلم ، بعد از دیدن کل فیلم نیز با سلیقه و چهارچوب اعتقادی و انتقادیاش معمولا جور درمیآید.
و این در مورد علاقهمندان هر رشته هنری دیگر هم صدق می کند کافیست چند نت موسیقی، طرح و رنگی در یک تابلو یا چند خط داستان یا مقالهای، فرد را به ادامه خواندن دیدن یا گوش کردم اثر یک هنرمند تشویق یا از دنیای آن موسیقیدان، نقاش یا نویسنده دور کند.
دیدن چندنما از آنونس فیلم جدید "اصغر" دیدن چندنما از آنونس فیلم جدید "اصغر فرهادی" راستاش احساس خوبی به من نداد یک احساس به قول معروف déjà vu این احساس که اینها را قبلا هم دیدهایم که "علی مصفا" در واقع دارد فارسی حرف میزند و برنیس بژو هم بازیگری فرانسوی نیست و همان "لیلا حاتمی" است که اینبار به جای "پیمان معادی" با "مصفا" صحنههایی آشنای دعواهای زناشوییشان را در جدایی بازی میکند.
در یک کلام احساس نکردم چیز جدیدی میبینم برای توضیح علت توی ذوق خوردنم اجازه دهید چند خطی دیگر حاشیه روی کنم: پانزده سالی پیش در همین مجله دنیای تصویر که دفترش آن موقع بین بلوار و طالقانی بود با "حمید امجد" گفتگویی داشتم درباره "کیا رستمی" و علت محبوبیتاش در فرانسه امجد معتقد بود "بهرام بیضایی" فیلمسازی است به مراتب بزرگتر و مهمتر که اما فرانسویها از او غافلاند.
برایش توضیح دادم که فرانسویها که کنجکاوتر از آنها در زمینه سینما در دنیا سراغ ندارم و واقعا علاقه دارند همه فیلمها و فیلمسازهای مطرح دنیا را در کشورشان معرفی کنند یا اگر فیلمسازی خارجی تصمیمی بگیرد و تهیهکننده پیدا کند با کمال میل حاضرند برایش امکانات به وجود آورند تا فیلماش را آنجا بسازد.
معمولا دنبال چیزی میگردند که خودشان ندارند.
البته در مورد "بهرام بیضایی" و سینمایش با آن که معتقدم از بزرگان فرهنگ ایران زمین است ولی در کمال شرمندگی به جز رگبار که سیواندی سال است آن را ندیدهام و با شو سایر فیلمهایش را دوست ندارم آیا امکان دارد بیآن که به منفیبافی متهم شوم، این حرف را بزنم؟ به امجد گفتم که کارهای اخیر "بیضایی" که دو سه سال قبلترش مسافران یک ملودرام است که فرانسویها "منهای آن اداهای تئاتری و دکلمه کردنها ... باور کنید که قصد توهین ندارم ولی واقعا طرز حرف زدن شخصیتهاتی "بیضایی" همیشه آزارم داده هر هفته تعداد زیادی از آنها را به صورت فیلم و سریال از شبکههای تلویزیونی خود پخش میکنند حال آن که موقع فیلمی مثل "طعم گیلاس" برایشان تازگی داشت از هر لحاظ گفتگوی بنده با "امجد" به دلخوری "امجد" کشید. اما همچنان معتقدم که برای جا باز کردن در کشوری مثل فرانسه باید حتی در همان ژانر درام یا ملودرام چیز جدیدی رو کرد تا بتوان توجه فرانسویها یا کلا، غربیها را که از فیلم و اصولا کالاهای فرهنگی سوپر اشباع شدهاند به سبک و دیدگاهی توجه داد که برایشان تازگی داشته باشد.(جورج هریسون، جذابترین فرد در گروه بیتلها" در مستند عالی مارتین اسکورسیزی(2012) توضیح می دهد که وقتی از طریق راوی شانکار به فلسفه شرق علاقهمند شد، یکی دو سالی هم سعی کرد سیتار یاد بگیرد.
هریسون با شور و علاقه آموختن سیتار را ادامه داد ولی در نهایت کنار گذاشت وقتی علتاش را پرسیدند پاسخ داد چون وقتی می رفته هند، صدها استاد و نوازنده هندی سیتار بهتر از خودش را آنجا میدیده.
اینکه "فرهادی" در فرانسه فیلم ساخته بی شک موفقیت بزرگی است اما خب کسانی که توی دنیا همه نوع فیلم از همه نوع فیلمساز می بینند واقعا هر بار فکر میکنند چون فلان فیلمساز آمریکایحنوبی یا آسیایی فیلم جدیدش را در "غرب" ساخته، خیلی هنر کرده؟ فیلماش را میبینند، حال هر کجا ساخته شده، و براساس همان قضاوت میکنند.
این که یک نوازنده ایرانی پیانو در فرانسه کنسرت بدهد، خیلی هم عالی است، ولی مشکل اینجاست که در فرانسه صدها نوازنده شاهکار پیانو دارند و او در میانهشان گم می شود.
فکر میکنید سیسال پیش "مهرجویی" برای چه بعد از مدت کوتاهی به ایران برگشت؟ چون اگر میماند مجبور بود پیانو بزند.
منظور، آنونس فیلمها را نباید دستکم گرفت مثل خیلیها در این دنیا وقتی آنونس فیلمی را می بینم براساس همان تکه فیلم کوتاه به این نتیجه میرسم که آن فیلم دیدن دارد یا ندارد.
(فلسفه وجود آنونس هم اصولا همین است!)
آنونس بچه رزمری یادتان هست؟ یا آنونس پدرخوانده سیواندی سال پیش در سینما شهر فرنگ، آن موسیقی نینو رو تا بر روی عکسهایی از فیلم و بعد آن پیشزمینه سیاه و آن آرم و ماریونت، که نفسم را بند آورد همان آنونس کوتاه نشان میداد چه و ماریونت، که نفسام را بند آورد. همان آنونس کوتاه نشان میداد چه شاهکاری منتظرمان است. یا درخشش کوبریک، آن تالار بزرگ و بعد دریای خونی که ان اتاق بزرگ را پر میکرد و پرده را میپوشاند و عنوان shining که سیاه بر آن زمینه سرخ می نشست خبر از فیلمی بزرگ می داد حال آنکه آنونس گذشته به همین ترتیب راستاش، خبر از یک درام یا ملودرام معمولی میدهد: فیلمی شبیه و حتی نه در ادامه "جدایی نادر از سیمین" امیدوارم اشتباه کرده باشم. همانطور که چند ماه پیش در یادداشتی نوشتم "اگر قرار باشد فرهادی برود فرانسه و فیلمی بسازد که مرا یاد فیلمهای فاتح اکین بیندازد، چه فایده دارد؟" حالا با دیدن ای آنونس آن جمله را اینطور تصحیح میکنم: اگر قرا باشد "فرهادی برود فرانسه و همان "جدایی نادر از سیمین" را اینبار به زبان فرانسه بسازد، چه سودی دارد؟ تکرار خود چه فایدهای دارد؟ این آنونس به من نمیگوید که "فرهادی" در دنباله جدایی فیلمی ساخته که بخشی از سهگانه یا چهارگانهاش محسوب خواهد شد.
وجود آن بچهها و اشک و درامی که در انتظارمان است میگوید که فرهادی یک ملودرام ساخته که حالا شاید همان پیچیدگیهای اخلاقی جدایی را چاشنیاش کرده باشد ولی چون از عناصر مهم بومیاش محروم است، در آنجا یک ملودرام معمولی محسوب می شود و از این رو بعید میدانم صدای پیانویش هر چه قدر هم گوشنواز، در خیل پیانونوزان غربی چندان متفاوت و متمایز جلوه کند پیداست که گذشته فیلمی خوش ساخت است که احتمالا بازدیدهای خوبی هم دارد که از لحاظ تکنینکی بیعیب و نقص است که یک درام یا ملودرام آبرومند است اما عنصر غافلگیری را در عالم سینما دست کم نگیریم اصل و اساس به هم زدن روتین نیست که بر سینمای دنیا حاکم شده فکر میکنید چرا جدایی تقریبا همه جوایز بهترین فیلم های دنیا را در 2012 تصاحب کرد چون هیچکس در دنیا انتظار نداشت فیلمی ایرانی با چنین پیچیدگی روایی و در عین حال چنینی ملموس و جهانشمول ببیند و من فیلم بین که از سینماها و سینماگرها پیوسته چیزی نو و غافیلگیرکننده انتظار داشتم با دیدن این آنونس بعید میدانم مثل جدایی غافلگیر شوم حال باز شاید اشتباه کرده باشم و فرهادی واقعا اثر نو و تازهای خلق کرده که آنونسش برملا نمیکند و دیدن کل فیلم برای قضاوت دربارهاش لازم باشد کاش چنین باشد و چند ماه دیگر در یادداشتی از او و خواننده ها پوزش بخواهم./ص
منبع : ماهنامه دنياي تصوير