گزيده‌اي از سرمقاله روزنامه‌هاي امروز را مي‌توانيد، اينجا بخوانيد.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،

ستون سر مقاله امروز روزنامه کیهان،به مقاله ای از محمد ايماني با  عنوان«ترديد هاشمي از کجاست؟ »اختصاص یافت:

1- شمارش معکوس براي رقم خوردن حماسه‌اي بزرگ در تراز شأن ملت سرزنده ايران آغاز شده است. 31 روز ديگر هرچند که هفتمين رئيس‌جمهور انتخاب خواهد شد اما در عين حال، اين روز تاريخي- 24 خرداد- «روز جمهور» است، هرچند که در ميان قطب‌هاي ثروت و نفوذ در همين روزهاي اخير چنان گفت‌وگوها و تبليغاتي برقرار بوده که گويا انتخابات ملک طلق طيف فتنه و انحراف است و اين اشراف سياسي دو طرف هستند که تکليف را مشخص مي‌کنند؛ «جمهور» نيز نهايتا سياهي لشکري هستند که بايد در زورآزمايي آن دو طيف پارسنگ اين طرف يا آن طرف باشند!

2- در انتخابات 8 سال پيش تلقي اين بود که دو قطبي اصلي، دو قطبي هاشمي- احمدي‌نژاد است. سال 1388 نيز چنين القا شد که دو قطبي اصلي همين است و حتي در اغتشاش پديد آمده ادعا بر اين بود که نزاع موجود بر سر آراي دو طيف است. اما اتفاقات آن 8 ماه تاريخي-که کام مردم خوب ما را تلخ کرد- انفجار بزرگ اطلاعات بود تا معلوم کند محل نزاع، موضوع مهم‌تر و بزرگتري شامل گلاويز شدن پياده‌نظام آمريکا و اسرائيل و انگليس با اصل اسلام و انقلاب اسلامي و ميراث بزرگ حضرت امام‌خميني(ره) يعني جمهوري اسلامي و ولايت فقيه است.

هنوز آتش فتنه با غيرت انقلابي جمهور- همان حماسه‌آفرينان 40 ميليوني 22 خرداد- در نهم دي 1388 خاموش نشده بود، که زخم انحراف در طرف مقابل دو قطبي کذايي سر باز کرد و مجددا به رسم فتنه‌گران به چالش با معيشت و معتقدات جمهور و تعارض با رکن جمهوري اسلامي (ولايت فقيه) پرداخت؛ تا معلوم شود چالش اصلي فراتر از دو قطبي تنگ‌مايه هاشمي- احمدي‌نژاد است.

اين حقيقت را «بيژن-ح» از اعضاي مرکزيت حزب توده در تاريخ 23 مهر 1391 و در مصاحبه با سايت «گروهک ملي- مذهبي» مورد تاکيد قرار داد. او مي‌گويد «آماج اصلي مخالفت‌ها و انتقادات اپوزيسيون بايد حاکميت و رهبري باشد. در عين حال که نبايد نسبت به سهم هر کدام از اين آقايان (هاشمي و احمدي‌نژاد) بي‌اعتنا باشيم اما بايد توجه داشته باشيم که آماج اصلي ما، حاکميت به رهبري آقاي خامنه‌اي و نه اين سياست احمدي‌نژاد يا آن رفتار هاشمي رفسنجاني است». همين تلقي اکنون به سياست اصلي محافل مخالف جمهوري اسلامي تبديل شده و به همين دليل نيز، انتقادهاي خود نسبت به هاشمي و احمدي‌نژاد را کنار گذاشته‌اند.

3- اگر فعلا از حلقه حاشيه‌اي و زائده‌اي «انحراف» صرف‌نظر کنيم - که قرار است خروجي رفتار آن در ظرف فتنه جمع شود- رصد نموداري موضوع نامزدي آقاي هاشمي طي 7-6 ماه اخير از نوسان‌هاي تند و شگفت‌انگيز حکايت مي‌کند. پايگاه اينترنتي مشرق 27 اسفند سال گذشته ضمن گزارش ديدار نمايندگان ادوار مجلس با هاشمي رفسنجاني، از قول وي مي‌نويسد «ديگر توان جسمي لازم را ندارم. امروز داشتم خاطرات دوران جنگ را مي‌خواندم که در يک روز به کرمانشاه و ايلام و خرمشهر رفتم و شب به تهران برگشتم اما الان راه رفتن برايم مشکل شده است.»

اما حتي اگر به ديده ترديد به خبر ملاقات هاشمي با نمايندگان ادوار نگريسته شود، اظهارات پنج ماه قبل‌تر آقاي هاشمي روشنگر است. او 17 مهرماه 1391 در مصاحبه با روزنامه آرمان ضمن تکذيب نامزدي انتخابات تصريح مي‌کند «من ديگر آمادگي اين کار را ندارم. من در حال حاضر مثل گذشته در جريان مسائل کشور آن‌گونه که اتفاق مي‌افتد نيستم... اين حرف را من به آقاي ناطق زدم و گفتم هنوز وضع جسمي و سن شما بهتر از من است و بياييد... گفتم که ديگر نمي‌توانم بيايم».

4- در اين ميان دغدغه ديگري وجود دارد که هرچند از زبان خود آقاي هاشمي بيان نشده اما حاميان وي مکررا ابراز کرده‌اند. شنبه گذشته بود که صادق زيباکلام در مصاحبه با روزنامه آرمان و با وجود حمايت شديد از نامزدي هاشمي تصريح کرد «اتفاقا از خيلي جهات ايشان انتخاب مناسبي نيست. مورد اول همان سن ايشان است. مسئله ديگر اين است که راي منفي آقاي هاشمي کم نيست؛ يعني خيلي‌ها از ايشان خوششان نمي‌آيد... من 5 سال پيش با ايشان مصاحبه کردم.

آقاي هاشمي اصطلاحا خيلي دنده پهن هستند اما بارها و بارها در جريان آن گفت‌وگوها عصباني مي‌شدند و از کوره در مي‌رفتند». اين راي منفي چه قدر مي‌تواند باشد؟ اين بخش را علي شکوري‌راد- عضو مرکزيت حزب مشارکت- 30 مهر 91 در گفت‌وگو با روزنامه اعتماد توضيح داده، آنجا که به رغم تاکيد بر حمايت خود از هاشمي در سال 84 مي‌گويد «تحليل ما اين بود که هر نامزدي با هاشمي به دور دوم برود، برنده خواهد بود چون آقاي هاشمي در جامعه 50درصد راي منفي داشت... مردم هم در حقيقت در مرحله دوم به احمدي‌نژاد راي مثبت ندادند، بلکه راي نه به هاشمي را به حساب احمدي‌نژاد ريختند.»

5- با اين اوصاف چه اتفاقي مي‌افتد که هاشمي 79 ساله بر حسب اخبار، در آخرين ساعت تصميم به نامزدي مي‌گيرد. 21 اسفند سال گذشته محسن هاشمي در مصاحبه با نشريه مثلث گفت «عده‌اي به آقاي هاشمي براي نامزد شدن فشار مي‌آورند.» هاشمي يک ربع مانده به پايان زمان اسم‌نويسي ثبت‌نام کرد، در حالي که هنوز برخي از ترديدهاي جدي‌اش برطرف نشده بود. او ثبت‌نام کرد اما ترديدها سرجاي خود باقي است. اين ترديد بيش از آن که متوجه حاکميت و نظام باشد، متوجه مدعيان حمايت از هاشمي است. هاشمي برخلاف آنچه در اظهاراتش گفت که بايد ببيند نظر رهبري چيست، نظر کلي رهبر انقلاب را مي‌دانست.

او همچنين مي‌دانست که رهبر معظم انقلاب به هر يک از نامزدها که با ايشان ملاقات کرده‌اند مانند هميشه فرموده‌اند «من نه مي‌گويم بياييد و نه مي‌گويم نياييد. من تکليف نمي‌کنم.» بنابراين او مي‌دانست که نه نيامدنش قابل انتساب به رهبري است و نه آمدنش. موضوع عملکرد هاشمي در حوادث 4 سال پيش نيز بحث ديگري است.

اما ترديد اصلي هاشمي که همچنان نتوانسته بر آن غلبه کند، موضع مدعيان حمايت است؛ طيف‌هايي که در انتخابات سال 76 از حمايت ويژه هاشمي (مانند ترغيب پنهان کارگزاران به حمايت از خاتمي و القاي تقلب به نفع ناطق نوري در نمازجمعه) برخوردار شده بودند، اما درکمتر از 2 سال تسويه حساب بسيار زشتي با او- به خاطر دشمني‌هاي دهه اول انقلابشان با هاشمي که تا سال‌هاي 73 و72 ادامه يافت- انجام دادند. احتمال پيروزي هاشمي، اول دردسرهاي او با اين جماعت است و ناکامي محتمل‌تر او، دردسري مشابه؛ بگذريم از اينکه همان محافل از «قمار بزرگ» و «آخرين بازي در آخرين فصل زندگي سياسي هاشمي» ياد مي‌کنند.

يکي از اين گويندگان، ماشاءالله شمس‌الواعظين سردبير نشريات زنجيره‌اي دوره اصلاحات است که از نامزدي هاشمي به عنوان اقدامي ستايش‌برانگيز ياد کرده است. دو اظهارنظر از اين فرد در سالهاي 84 و 80 به يادگار مانده است. وي 31 خرداد 84 (حد فاصل مرحله اول و دوم انتخابات) در دانشگاه تربيت مدرس گفته بود «در ديدار يک ساعته به هاشمي گفتم به دوستي شما نمي‌توان اعتماد کرد اما به خصومت شما مي‌توان اعتماد کرد»!

وي اواخر شهريور 1380 نيز به خبرگزاري دانشجويان مي‌گويد «در ملاقات با آقاي هاشمي از وي تقاضا کردم [در انتخابات مجلس سال 78]روي باسکول اجتماعي نرود و در ساحت سياسي به عنوان بالانس (متعادل‌کننده) باقي بماند و علاوه بر اين در نيمکت ذخيره دولتمردان بماند و به نيروهاي جديد امکان تمرين مديريت سياسي بدهد.»

6- هاشمي نه تنها از اصلاح‌طلبان و عقبه اپوزيسيوني آنها خاطرجمع نيست، بلکه حتي از فائزه و مهدي هاشمي نيز در درون خانواده اطمينان خاطر ندارد. محبت پدر و فرزندي و تاثر از بازداشت آنان به جاي خود! اما اين تعبير هم از فائزه هاشمي است که 20 فروردين 92 از «دوستان بهايي و سازمان مجاهدين [منافقين] و لائيک خود در زندان» خبر داده و گفت «بابا گله‌هاي طرف مقابل را منتقل کرد که چرا به مجاهدين، منافقين نمي‌گويم يا چرا روابط خوبي مثلا با مجاهدين [سازمان تروريستي منافقين] و بهايي‌ها دارم.» آيا اين گلايه خود هاشمي نيز که توسط منافقين ترور شد، نيست؟

همين مضمون در فايل‌هاي صوتي منتشره از مهدي هاشمي با مضمون تلاش براي ايجاد تقابل ميان پدر و جمهوري اسلامي و «ايستادن مقابل نظام» به تصريح به چشم مي‌خورد؛ مسئله‌اي که به معناي سر شاخه نشستن و بن بريدن است. هاشمي پيش از آن که در انديشه 50 درصد راي منفي باشد، به شهادت فائزه هاشمي مجبور است ميان خرد و سابقه مبارزات انقلابي خود يا عواطف و هيجانات سياسي و خانوادگي دست به انتخابي سخت بزند.

7- هاشمي مي‌داند که نمي‌تواند چشم به حمايت‌هاي متواتر و مستدل طيف‌هاي گوناگون ضد انقلاب ببندد يا حقيقت رويارويي انقلاب- ضد انقلاب را در حباب تنگ دو قطبي‌هاي جعلي نظير «هاشمي- احمدي‌نژاد» جا دهد. او مي‌شنود که راديو فردا ارگان رسمي سازمان سيا- 18 بهمن 91- از حاکميت دوگانه دفاع مي‌کند و مي‌گويد «براي ايجاد هزينه عليه نظام، بايد از فرصت ايجاد ستاد براي هاشمي استفاده کرد.

نامزدي او مي‌تواند فرصت ضربه به حاکميت باشد، حتي اگر هاشمي ذره‌اي سوداي دموکراسي و آزادي نداشته باشد» يا «تقي- ر» عضو بازداشت شده و متواري گروهک ملي- مذهبي در تاريخ 15 آذر 91 مي‌نويسد «فضايي که ممکن است هاشمي از درون براي اپوزيسيون بسازد، نقدتر از حرکت اپوزيسيون يا اقدام خارجي است.

 تقدير ما اين بود که يکي مانند موسوي و کروبي جلو بيفتد و ماجرا ايجاد کند، بعد بقيه به دنبال ماجرا مي‌روند» و بالاخره آقاي هاشمي به خاطر مي‌آورد که در مصاحبه با صادق زيباکلام گفت «يک بار همين آقايان جلايي‌پور، شمس‌الواعظين و سازگارا در اوج قضاياي 78 وقت گرفتند و آمدند همين جا نشستند و حرف‌هايي زدند و گفتند مطالبات مردم از حد گذشته و اين‌گونه نمي‌شود ديگر به حاکميت ادامه داد.

 من به آنها گفتم شما روي همين امواج که خيال مي‌کنيد مال شماست فعلا سوار شده‌ايد اما اين‌گونه فکر نکنيد و خودتان را به جايي نيندازيد که نتوانيد بعدا بلند شويد. نظام و حاکميت اين جوري است و همين جورها مي‌ماند. نظام وقتي احساس خطر کند، کار خودش را مي‌کند چون به اندازه کافي مي‌تواند خيابان‌ها را پر کند. همين‌طور که در 22 بهمن و انتخابات کرد. ابزاري دست حکومت است و اگر بخواهند شلوغ کنند، برخورد مي‌کند. به علاوه مردم طرفدار نظام هم به اندازه کافي برخورد مي‌کنند.»

8- اين نوشته ناقص مي‌ماند و بايد در فرصتي ديگر مضمون آن را بسط داد. تنها يک جمله بايد گفت و آن اينکه به فضل الهي، به تدبير رهبر فرزانه انقلاب و همت بلند ملت موقعيت شناس ايران، حماسه‌اي بزرگ رقم خواهد خورد. اين قطعي است چه هاشمي در انتخابات باشد يا نباشد- که بودن وي بنابر برخي استدلال‌ها مطلوب‌تر است!- اما مهم اين است که دشمنان اصلي انقلاب از رفتار امثال هاشمي و احمدي‌نژاد براي خدشه در حماسه ملي استفاده نکنند. از نجابت ملت صبور ايران بايد حذر کرد و از تجارب گذشته عبرت آموخت؛ هرچند که ما اکثرالعبر و اقل‌الاعتبار.

 مقاله امروز مهدی محمدی،با عنوان «آقای هاشمی! نتیجه را می‌پذیرید؟!»منتشر شده در ستون یادداشت روز روزنامه وطن امروز را از نظر می گذرانید :

تعداد سوال‌هایی که آقای هاشمی باید به آنها جواب دهد، سر به چند هزار می‌زند. فهرست کردن این سوالات هم پرزحمت است و هم نالازم؛ چرا که ظاهرا آقای هاشمی به صحنه نیامده که به سوالی جواب بدهد. وی حتی به سوال‌های خود هم جواب نداده است. با این حال یک سوال هست که آقای هاشمی و کل جبهه فتنه نمی‌توانند آن را بی‌پاسخ بگذارند.

 این سوالی است که سرنوشت انتخاباتی هاشمی و هر کس دیگری را که اراده حضور در مبارزه انتخاباتی را دارد روشن خواهد کرد. این سوال را البته ما اختراع نکرده‌ایم. در واقع کل مساله اختراع خود آقای هاشمی است. ما فقط یکی از مواریث ایشان را بیرون کشیده‌ایم و می‌خواهیم آن را جلوی چشم ملت بگذاریم.

آن سوال این است: آقای هاشمی! فرض کنیم انتخابات را باختید؛ نتیجه را می‌پذیرید؟

ساده‌ترین جوابی که می‌توان از قول آقای هاشمی به این سوال داد این است: نه! به چه دلیل ما باید فکر کنیم آقای هاشمی جواب متفاوتی خواهد داد؟ سال 84 آقای هاشمی انتخابات را باخت اما نتیجه را نپذیرفت؛ آن هم انتخاباتی که نه اصولگرایان بلکه دولت محمد خاتمی و در واقع مریدان خود آقای هاشمی آن را برگزار کرده بودند. هاشمی در سال 84 مفهومی به نام رای سازماندهی شده را اختراع کرد و تا آخر پای آن ایستاد.

سال 88 هم هاشمی نتیجه انتخابات را نپذیرفت. فتنه 88 و ادعای تقلب در آن به یک معنا نسخه تکامل‌یافته همان ایده رای سازمان‌یافته بود. تقریبا همه سران جبهه اصلاحات می‌دانستند انتخابات را باخته‌اند و اساسا در انتخاباتی که آن را عملا معلم‌ها و امنای مساجد برگزار می‌کنند کسی اگر بخواهد هم نمی‌تواند تقلب کند. منتها باز هم هاشمی نتیجه را نپذیرفت. نه فقط نپذیرفت بلکه میرحسین موسوی را هم در این باره که توهماتش عین حقیقت است به جمع‌بندی رساند و آن همه فجایع را روی دست ملت گذاشت.

این سابقه آقای هاشمی است. در کجای این سابقه کوچک‌ترین تضمینی است که بر مبنای آن بتوان به هاشمی اعتماد کرد که نتیجه انتخابات را خواهد پذیرفت و اگر هم اعتراضی داشت آن را از مجاری قانونی پیگیری خواهد کرد. چرا نباید فکر کنیم هاشمی دوباره دبه درمی‌آورد، بخشی از سرمایه رای خود را به سرمایه آشوب تبدیل می‌کند و فرزندان و اطرافیانش هم تا می‌توانند و با استفاده از هر ظرفیتی که دارند در این آتش خواهند دمید. خارجی‌ها هم – به عنوان یکی از مدافعان اصلی آقای هاشمی- از همین حالا شروع کرده‌اند. سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه آمریکا دیروز روی صفحه فیس بوکش عکسی از هاشمی منتشر کرده و کنار آن نوشته میزان رای ملت است!

جلوتر که برویم لابد کمک‌های مالی و اطلاعاتی و سیاسی هم از راه خواهد رسید. به لحاظ سیاسی هم منطقی نیست که هاشمی باخت را بپذیرد. وی در 80 سالگی به‌رغم اینکه می‌داند درون نظام هیچ موافقتی با حضور او در این صحنه نبوده پا به میدان گذاشته است. آیا فردی که این حجم از ریسک را می‌پذیرد آماده است وقتی انتخابات را باخت، بگوید تشکر می‌کنم، رقابت خوبی بود و خداحافظ! باور کردن چنین امری ساده‌دلی محض است و ما البته این مقدار ساده نیستیم.

آقای هاشمی اکنون باید به ملت ایران ضمانت‌هایی واگذار کند که بتوان باور کرد او به مکانیسم‌های قانونی برگزاری انتخابات، اعلام نتایج و بررسی اعتراضات احتمالی پایبند خواهد ماند. این ضمانت‌ها باید همین حالا و قبل از اتمام بررسی صلاحیت‌ها از سوی شورای نگهبان ارائه شود. پس از آن هر چه گفته شود حرف است و حرف هم که می‌دانید باد هواست.

صبح امروز ستون یادداشت روز روزنامه خراسان به مقاله ای از سيدمحمد اسلامي با عنوان«گمانه ها درباره سياست خارجي »اختصاص یافت:


با اتمام انتخابات مجالس ملي و ايالتي پاکستان، کار براي "نواز شريف" آغاز شده است. اين سياستمدار سالخورده و با تجربه پاکستاني پس از بارها شکست، طعم پيروزي را چشيده است. محمد نواز شريف 64 ساله، پيش از اين در سال هاي 1990 تا 1993 و بار دوم در سال هاي 1997 تا 1999 نخست وزير پاکستان بود. او در هر 2 تجربه پيشين اش طعم تلخ مداخله ارتش در سياست را چشيد و سال 1999 هم با کودتاي ژنرال پرويز مشرف از قدرت کنار گذاشته شد.

مرد خاطره هاي قديمي

حالا با دوباره آمدن "نواز" خاطره هاي قديمي يک به يک زنده شده است. روزهايي که آمريکايي ها دولت کودتاي پرويز مشرف را به دولت دموکراتيک "نواز" ترجيح دادند. روزهاي سال 1998 که آقاي نخست وزير مجوز آزمايش بمب اتمي پاکستان را در پاسخ به آزمايش بمب اتمي هند صادر کرد و همچنين روزهاي جنگ کارگيل بين پاکستان و هند در سال 1999.

اين روزها با جدي شدن نخست وزيري نواز شريف، دوستان و دشمنان سابق به اين فکر مي کنند که آيا سياست مدار کهنه کار عوض شده است و يا اين که پرونده هاي قديمي دوباره باز خواهند شد؟ "نواز شريف 2013" اعلام کرد: «به دنبال بهبود روابط با آمريکا و افغانستان هستم.» او اگرچه پيام صلح فرستاده است، اما کار ميدان سياست فقط با حرف جلو نمي رود. به نظر مي رسد دولت جديد پاکستان در قبال هريک از بازيگران منطقه اي و بين المللي رويکرد خاصي را در پيش مي گيرد:

آمريکا؛ هم دوست و هم دشمن هميشگي!

اما آينده رابطه دولت جديد پاکستان با آمريکا چندان روشن نيست. اوباما، رئيس جمهور آمريکا اظهار لطف هاي ديپلماتيک اين روزهاي "نواز" را با تواضع ديپلماتيک پاسخ داد و گفت: «آماده همکاري با دولت جديد پاکستان به عنوان شريکي برابر هستيم.» اما همه مي دانند که يکي از وعده هاي جدي نواز شريف که نقشي جدي در پيروزي او داشت، وعده توقف همکاري  با ايالات متحده در "مبارزه با تروريسم" است. نواز شريف حتي در مبارزات انتخاباتي خود هم از محکوم کردن طالبان پاکستان اجتناب کرد و البته در مقابل توانست بدون تهديد مستقيم شبه نظاميان طالبان به تبليغات انتخاباتي خود بپردازد.

 طالباني که در سال هاي گذشته هدف حملات هواپيماهاي بدون سرنشين آمريکايي بوده است. بنابراين فارغ از تمجيد و تعارف هاي ديپلماتيک، پاکستاني ها و آمريکايي ها بايد حوزه هاي جنگ و صلح بين يکديگر را مشخص کنند. از جمله اين که مخالفت مجدد و صريح واشنگتن با طرح خط لوله صلح که اخيرا با حضور روساي جمهور ايران و پاکستان عملياتي شد، نشان مي دهد که کاخ سفيد قصد دارد اين موضوع را هم به معياري براي دوري يا نزديکي دولت جديد پاکستان با آمريکا تبديل کند.

افغانستان، چشم به راه اسلام آباد

حمايت هاي دوجانبه بين نواز و طالبان پاکستان، براي همسايه غربي اين کشور هم نشانه خوبي نيست. مدت هاست که مذاکرات به اصطلاح صلح بين دولت افغانستان و طالبان متوقف شده است و طالبان حاضر نيست با کرزاي مذاکره کند. مقام هاي افغانستان بارها به نقش پاکستان در اين نامعادله اشاره کرده اند.

از جمله ايمل فيضي، سخنگوي حامد کرزاي که چندي پيش صراحتا اعلام کرد: «ما قبلاً هم گفتيم که در ارتباط با پروسۀ صلح با افراد و اشخاصي به نام طالب مواجه نيستيم. يعني موضوع اين قدر ساده نيست، بلکه با کشورها دخيل هستيم، کشورهايي که از پروسۀ صلح استفاده مي کنند، از طالبان و نام طالبان استفاده مي کنند. اين يگانه دليلي است که اين پروسه مغلق و پيچيده است.» بنابراين به نظر مي رسد لحن حامد کرزاي وقتي ديروز گفت: « اميدواريم دولت پاکستان در جنگ با تروريسم با ما همکاري کند.» چندان اميدوارانه نبوده است.

سال هاي جده، رنگ عربي نواز و رابطه با ايران

با بازگشت نواز شريف به قدرت بايد منتظر سياست هاي جديد پاکستان در روابط با ايران نيز باشيم. بي ترديد نمي توان درباره نوع رابطه دولت نواز با ايران حکمي روشن صادر کرد، زيرا منافع مشترک 2 کشور و همچنين سابقه رابطه او در دولت هاي قبلي اش با ايران انتظار چشم اندازهاي روشني را ترسيم مي کنند. اما برخي کارشناسان معتقدند نزديکي نواز شريف به طالبان و همچنين عربستان سعودي مي تواند مولفه اي منفي در تنظيم روابط او با ايران باشد. نواز شريف پس از کودتاي سال 1999 براساس يک توافق بين دولت کودتا و پادشاهي عربستان سعودي، قرار شد 10 سال مقيم جده، پايتخت عربستان بماند.

اگرچه او پس از حدود 8 سال در سال 2007 به کشورش بازگشت اما دوستي اش با سعودي به پايان نرسيد. بده بستان هاي نانوشته و ناگفته بين نواز و طالبان پاکستان هم شايد ريشه در همين دوستي مشترک داشته باشد. براي اين که مشخص شود نواز در ارتباط با ايران چه سياستي را در پيش مي گيرد بايد منتظر ماند. شايد بهترين شاخص در اين باره پايبند ماندن دولت جديد پاکستان به طرح عظيم خط لوله صلح و ديگر همکاري هاي اقتصادي و امنيتي بين 2 کشور باشد. با همه اين ها بايد منتظر جلوه هاي عيني سياست خارجي "نواز 2013" بمانيم.

داوود هرمیداس باوند( تحلیلگر مسائل بین‌الملل)در مقاله ای با عنوان «آینده روابط با عربستان »برای ستون سرمقاله روزنامه آرمان این طور نوشت:

تمایل شخصی وزیر امور خارجه ایران همواره تلاش در جهت رفع کدورت‌ها و اختلافات بوده است. در رابطه با عربستان و کشورهای عربی، به دلیل تسلط او به زبان عربی، این تمایل دوچندان می‌شود. بی‌تردید هر گامی که در راستای روابط سازنده و رفع کدورت‌ها برداشته شود بسیار مفید است.

می‌دانیم که به تازگی اعدام چند ایرانی به دلیل حمل مواد مخدر در عربستان، چالش بر سر جزایر ایرانی خلیج فارس، رقابت منطقه‌ای ایران و عربستان و ترکیه و مصر و قطر بر سر سوریه و جدال بر سر بحرین و موضع غیردوستانه عربستان با ایران و ادعای خواست این کشور از آمریکا برای برخورد سخت‌افزاری نسبت به ایران، همه و همه باعث تیره شدن روابط بین ایران و عربستان شده بود. البته آقای احمدی‌نژاد هم سفری را به عربستان داشت ولی آن سفر پیش از بالا گرفتن مسائل میان دو کشور بود و حالا آقای صالحی با حضور در عربستان پیغام خواست ایران برای برقراری رابطه حسنه با عربستان را به این کشور منتقل کرد.

این پالس‌ها از طرف ایران بی‌تردید توسط هر ناظری مثبت قلمداد می‌شود اما باید گفت که تعامل با عربستان با تعامل با مصر متفاوت است و در یک راستا نیست. ایران به تازگی روابط خود را با مصر نیز افزایش داده است. این در حالی است که ما هیچ‌گاه با مصر اختلاف نظر اساسی نداشته‌ایم. حتی اگر مشکلی بود بحث بر سر کمپ دیوید بود و جایگاه مصر در جهان عرب و گرنه روابط ایران و مصر روابطی به قدمت تاریخ است. اما موضوع عربستان متفاوت است.

اختلاف اساسی ایران و عربستان بر سر خلیج‌فارس است و منابع گازی و نفتی مشترک. در تحولات اخیر منطقه هم عربستان با معرفی ایران به عنوان عامل خیزش‌های مردمی در بحرین، بهانه‌ای برای ارسال نیروهای خود به این کشور و سرکوب این خیزش‌ها و تحرکات پیدا کرد و همچنین بحث مطرح شدن هلال شیعی توسط عربستان که اختلافاتی جدی را برانگیخت و تمام این‌ها باعث عمیق‌تر شدن معضلات بین ایران و عربستان شد. به هر حال هر اقدامی که در راستای گفت‌وگوی سازنده و رفع مشکلات فیمابین صورت بگیرد باعث مسرت است. اما از سوی دیگر در ایران تا چند وقت دیگر انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار خواهد شد.

 انتخابات پیش رو حول افراد در جریان است و از همین روست که می‌توان به سبقه مدیریتی کاندیداها و همچنین شخصیت آنها نگاه کرد. آقای‌ هاشمی، که از اصلی‌ترین کاندیداهای این دوره از انتخابات است، مشی اصلاح‌طلبانه دارد و از همین رو در مسائل بین‌الملل معتقد به تنش‌زدایی است و حتی برای برون‌رفت از وضعیت فعلی، حاضر به برقراری ارتباط با قدرت‌های فرامنطقه‌ای. از طرف دیگر همواره رابطه آقای‌ هاشمی با عربستان، رابطه‌ای حسنه بوده است.

به هر حال هم قدرت‌های منطقه و هم قدرت‌های فرامنطقه‌ای چشمشان منتظر انتخابات آتی است و از همین رو سرنوشت ایران با این انتخابات گره خورده است. اما باید منتظر تبلیغات ماند تا قطب‌های اصلی این انتخابات مشخص شود. در حال حاضر اشارتی نیز به آقای جلیلی وجود دارد اما شناخت ما از آقای جلیلی محدود است. تنها دستاورد ایشان توافق وین بود که طبق آن ایران اورانیوم را در خارج از مرزهای ایران تا 20 درصد غنی کند و سپس به ایران بازگرداند، که البته اجرایی نشد. تعدادی دیگر از کاندیداها مانند قالیباف یا مشایی هم شعارهایی دارند اما در نهایت به نظر می‌رسد تمایل کشورهای عربی منطقه به ریاست‌جمهوری ‌هاشمی‌رفسنجانی است.

علي دوراني(دبيركل ائتلاف آبادگران جهادي )در مقاله ای  با عنوان «لزوم اتحاد اصولگرايان»برای ستون یادداشت روز روزنامه تهران امروز این طور نوشت:

وضعيت رقابت انتخاباتي با مشخص شدن چهره‌هاي وارد شده به ميدان انتخابات جدي‌تر شده است و بحث‌ها به صورت مشخص‌تر دنبال مي‌شود. در چند روز گذشته تكليف بسياري از كانديداها و جريان‌هاي سياسي روشن شده است،اما جريان اصولگرايان همچنان در نهايي كردن كانديداي مورد اجماع خود در حال سبك سنگين كردن اوضاع هستند.

براي انتخاب كانديداي جامع‌الشرايط مكانيسمي وجود دارد كه شامل سه بخش مشروعيت بين اصولگرايان و مقبوليت بين مردم و كارآمدي و تجربه مديريت در كارنامه فردي نامزد مورد نظر لحاظ شده است. حال اگر قرار باشد با مطالب غيرضروري اين مكانيسم و الزامات آن را زير سوال ببريم آنچه نهايتا نصيب اصولگرايان خواهد شد، چندان اميدواركننده نيست. اين مسئله كه تكليف بلوك‌هاي ديگر انتخابات مشخص شده است اما اصولگرايان همچنان نهايي‌كردن گزينه خود را به روزهاي پاياني حواله مي‌دهند وضعيتي را ايجاد خواهد كرد كه باعث نگراني‌هايي در بدنه اصولگرايان خواهد شد.

نگراني از اينكه این تعويق بي‌مورد باعث شود در بين بزرگان اصولگرايان اختلاف افتد. اين به معناي آن است كه ما گرايشات مختلف با كانديداهای مختلف را پيش روي آنها قرار دهيم. در چنين حالتي خرد شدن آرا نتيجه طبيعي تصميم دير هنگام خواهد بود. نكته قابل‌تامل ديگر آن است كه اصولگرايان تجربه انتخاب محمود احمدي‌نژاد را كه كانديدايي گفتماني بود در كارنامه خود دارند و وي با كارنامه ناموفق اجرايي خود اين را ياد آور مي‌شود كه نبايد ديگر اين اشتباه استراتژيك دوباره تكرار شود.

وضعيتي كه دولت احمدي‌نژاد ايجاد كرد اكنون به عنوان پاشنه آشيل اصولگرايان حتما بايد مورد توجه باشد. اينكه ايران كنوني به چگونه رئيس‌جمهوري نياز دارد بايد در انتخاب نهايي اصولگرايان لحاظ شود.نامزد مورد نظر بايد داراي برنامه‌اي در بستر زمان باشد يعني بازه‌هاي زمان‌بندي شده و مشخصي داشته باشد و اينگونه نباشد كه تازه به‌دنبال تهيه برنامه و آوردن آدم‌هايي براي تهيه آن باشيم.

كارنامه اجرايي مشخص و قوي و قابل دفاعي داشته باشد و همچنين سابقه مديريتي با كمترين حاشيه‌ها را داشته باشد تا بتواند آرامش نسبي را به جامعه متلاطم كنوني تزريق كند. نكته حائز اهميت ديگر اين است كه شخصيت مديريتي‌اش كاريكاتوري و يك وجهي نباشد بلكه توانايي اجرايي در تمام مسائل مربوط به دولت‌داري را تحت پوشش قرار دهد.

انتظار مي‌رود چنين گزينه‌اي داراي صداقت باشد و مسائل مديريتي‌اش پشت پرده و ناپيدا نباشد.اكنون دغدغه اصلي مردم ايران، اقتصاد و معيشت است که بايد فرد مورد نظر نگاه ويژه‌اي نسبت به اين قضيه داشته باشد.بايد دانست كه با حرف و شعارهاي رنگارنگ نمي‌شود معضلات را حل كرد بلكه ايران امروز نياز به مرد عمل دارد. ايران امروز به رئيس‌جمهوري نياز دارد كه توان مديريتي لازم را با رويكرد جهادي داشته باشد و بتواند كشور را از مرحله كنوني به مرحله پيشرفت و عدالت واقعي برساند.

مقاله امروز روزنامه  رسالت با عنوان«شکل هندسي رقابت انتخاباتي خرداد 92» نوشته مهدي فضايلي را در ذیل می خوانید:

قطعاً با ورود چهره‌هايي که بخصوص روز آخر ثبت‌نام کردند، آرايش سياسي انتخابات تغيير خواهد کرد و تعداد قابل توجهي از نامزدها به نفع چهره‌هاي شاخص‌تر و رأي‌آورتر کنار خواهند رفت.ظاهراً قرار است همه چيز دست به دست هم بدهد تا "حماسه سياسي" بيش از آنچه تصور مي‌شد تحقق پيدا کند و سي و پنجمين سال انقلاب اسلامي شاهد يک نقطه عطف ديگري باشيم.

روزهاي اخير که ثبت نام نامزدهاي رياست جمهوري انجام مي‌شد، هر روزش خبرساز بود و رفت و آمد چهره‌هاي مختلف از سلايق گوناگون اين پيام را داشت که انتخابات و فرايند آن در وراي همه ستم‌هايي که سال 88 به امانتداري نظام شد و تهمت‌هايي که بيگانگان و جريان‌هاي همسو با آنها وارد کردند، براي همه اطمينان‌بخش است که اگر غير از اين بود نبايد وارد اين صحنه مي‌شدند.حضور پرشور و متراکم نامزدها نشانگر اين است که سلايق گوناگون دريافته‌اند که راهي جز صندوق‌هاي رأي‌ براي نقش‌آفريني در مسئوليت‌هاي حساس نظام نيست.اما روز آخر، ستاد انتخابات کشور و خيابان فاطمي تهران حال و هواي ديگري داشت و معلوم شد نه ساکنان کاخ مرمر چشم از پاستور برداشته‌اند و نه ساکنان کنوني پاستور دل از اين ساختمان شسته‌اند.

لذا تا پايان مهلت ثبت‌نام هم از کاخ مرمر آمدند و هم از پاستور!قطعاً با ورود چهره‌هايي که بخصوص روز آخر ثبت‌نام کردند، آرايش سياسي انتخابات تغيير خواهد کرد و تعداد قابل توجهي از نامزدها به نفع چهره‌هاي شاخص‌تر و رأي‌آورتر کنار خواهند رفت.حدود پنج ماه پيش، طي يادداشتي تحت عنوان "آرايش جريان‌هاي سياسي کشور در انتخابات يازدهم رياست جمهوري" ، انتخابات سال 92 را پنج ضلعي و رقابت نامزدها را بين 5 تا 9 نفر پيش‌بيني کرده بودم. اکنون با توجه به آخرين يافته‌ها، آرايش سياسي محتمل در آستانه انتخابات به‌شرح زير خواهد بود.

آيت‌الله هاشمي رفسنجاني که آمده است تا اگر بتواند پرونده سياسي او با شکست در انتخابات رياست جمهوري بسته نشود، يک ضلع مهم از انتخابات 92 است. او آمده است تا فقط پيروز شود اما از هم اکنون او و حاميانش بايد بدانند پيروزي يک طرف اين ماجراست ولي همه ماجرا نيست و احتمال تکرار نتيجه سال 84 ، دور از ذهن نيست!

با توجه به اينکه اين‌بار هاشمي رفسنجاني نامزد حداکثري اصلاح‌طلبان محسوب مي‌شود، جريان اصلاحات به‌صورت تمام‌قد و با همه قوا به حمايت از آيت‌الله اقدام خواهد کرد و نامزدهاي منسوب به اين جريان چون دکتر حسن روحاني و دکتر عارف نيز به نفع وي کنار خواهند کشيد و در اين مسير بخشي از روحانيت و حتي اصولگرايان سنتي (نه به شکل تشکيلاتي) هم او را همراهي خواهند کرد.

البته اينکه مسن‌ترين نامزد حاضر در صحنه رقابت بتواند هم روحانيت و اصولگرايان سنتي همراه خود که اتفاقاً به لحاظ اعتقادي و گرايشات مذهبي محکم و پايبند هستند را راضي نگه دارد و هم طيف‌هايي از اصلاح‌طلبان که باوري به حکومت ديني ندارند و هواداراني که بعضاً چندان پايبند نيستند، کار دشواري است و به نظر مي‌رسد بيش از آنکه هاشمي رفسنجاني بخواهد يا بتواند رضايت همه آنها را جلب کند، آنها به دلايل ديگري از نظرات خود چشم‌پوشي خواهند کرد!

ضلع مهم ديگر رقابت، اصولگرايان هستند که بايد مواظب باشند تجربه تلخ اصلاح‌طلبان در انتخابات 84 را تکرار نکنند. به نظر مي‌رسد با ثبت‌نام دکتر سعيد جليلي تعدادي از نامزدها از جمله دکتر لنکراني و دکتر زاکاني به نفع وي کنار خواهند کشيد و به اين ترتيب طيف قابل توجهي از نيروهاي ارزشي و انقلابي که پيش از اين حاميان و هواداران احمدي‌نژاد را تشکيل مي‌دادند به اين بخش از اصولگرايان خواهند پيوست و رقابت جدي‌تري را سامان خواهند داد.

در ضلع اصولگرايان، ائتلاف سه نفره همچنان مصمم حضور دارد و به نظر مي‌رسد دکتر قاليباف يا به عنوان خروجي اين ائتلاف و يا حتي بدون تصميم ائتلاف گزينه جدي ديگر در انتخابات پيش رو باشد. علي‌القاعده غير از نظرسنجي يکي ديگر از معيارهايي که براي انتخاب گزينه نهايي اين ائتلاف بايد لحاظ شود آمادگي و امکان رقابت با نامزدهايي چون هاشمي رفسنجاني و جليلي است.

وضعيت نامزد ديگر اصولگرايان و نتيجه ائتلاف پنج نفره يعني حجت‌الاسلام ابوترابي‌فرد، چندان روشن نيست و بعيد است بتواند با نامزدهاي ديگر رقابت کند. البته برخي گمانه‌زني‌ها از احتمال حمايت حلقه احمدي‌نژاد از وي در غياب مشايي حکايت مي‌کند!

ضلع سوم انتخابات را بايد حلقه رئيس جمهور دانست.گزينه حداکثري اين حلقه، مهندس اسفنديار رحيم مشايي است که در آخرين ساعات ثبت‌نام با مشايعت پرحرف و حديث رئيس جمهور ثبت نام کرد. اين جريان که به نظر نمي‌رسد ظرفيت بالايي براي رأي آوري داشته باشد و استقبال‌هاي سرد و بي‌نشاط دور آخر سفرهاي رئيس جمهور بهترين نشانه آن است اميد زيادي به تقابل با اضلاع ديگر، خصوصاً هاشمي رفسنجاني دارد. اين ضلع تلاش خواهد کرد اثبات خود را در نفي ديگران جستجو کند.

ضلع چهارم انتخابات هم مستقليني هستند که دکتر محسن رضايي شاخص‌ترين آنهاست و به نظر مي‌رسد او هم براي اين رقابت مصمم است و مي‌خواهد اين راه را تا پايان ادامه دهد.بر اين اساس، اگر ضلع اصولگرايان را در خوش‌بينانه‌ترين حالت با يک نامزد فرض کنيم، يک رقابت چهار ضلعي خواهيم داشت و اگر قاليباف و جليلي هر دو حضور يابند يک رقابت پنج ضلعي با 5 تا حداکثر 8 نامزد.

نکته مهم اينکه اين آرايش مربوط به قبل از اعلام نظر شوراي نگهبان در مورد صلاحيت نامزدهاي ثبت نام شده است و اگر نامزدهاي مطرح هر کدام از اين اضلاع از سوي اين نهاد قانوني صلاحيتشان احراز نگردد که احتمال آن زياد است، قاعدتاً اين آرايش دستخوش تغيير خواهد شد. چند روزي بايد صبر کرد تا معلوم شود شکل هندسي رقابت دقيقاً چند ضلعي است، پنج ضلعي، چهار ضلعي يا حتي سه ضلعي؟

« غنی‌سازی رقابت‌های انتخاباتی؛ چگونه؟»عنوان مقاله امروز روزنامه دنیای اقتصاد نوشته میثم هاشم‌خانی را  از نظر می گذرانید:

«تورم شدید» و «بیکاری بالا» قاعدتا مهم‌ترین دغدغه‌های بخش عمده شهروندان کشور هستند؛ اما کدام کاندیدای انتخاباتی تا این لحظه برنامه‌ای شفاف (یا دست‌کم تعهدی شفاف و دقیق) برای حل این مشکلات ارائه کرده است؟

«وضعیت تاسف‌بار صدها هزار خانوار ایرانی زیر خط فقر مطلق که اثرات تورم سنگین را بر سر سفره‌های خود می‌بینند» یا «تعداد قابل توجه کودکان ایرانی که به دلیل فقر خانواده‌ها مجبور به ترک تحصیل شده یا مجبورند در مدارسی با استانداردهاي بسیار پایین درس بخوانند» یا «مهاجرت وسیع نخبگان و کارآفرینان ایرانی که سالانه صدها هزار شغل در کشورهای خارجی ایجاد می‌کنند»، دل هر ایرانی دغدغه‌مند را به درد می‌آورد.

اما در چنین شرایطی، رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری تا به امروز بر چه محورهایی متمرکز بوده؟ پاسخ، کمابیش مشخص است: بالای 80 درصد از محتوای رقابت‌های انتخاباتی تا به این لحظه، چیزهایی از این دست بوده که فلان کاندیدای رقیب، دوست و هم‌دست بهمان فرد است؛ آن کاندیدای دیگر 13 سال پیش فلان موضع‌گیری را داشته؛ آن کاندیدای رقیب زیادی پولدار است؛ آن کاندیدای دیگر خود را به کم‌پولی زده؛ آن رقیب انتخاباتی دیگر نیت «خدمت به مردم» را ندارد، بلکه نیتش «جاه‌طلبی» است؛ یا یک کاندیدای دیگر چون زمانی در یک سخنرانی «تُپُق» زده، شایستگی ریاست جمهوری ندارد.

خلاصه اینکه در شرایطی ‌که جامعه با انبوه مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کند، بسیار تاسف‌بار است که تا این لحظه هنوز کاندیداها و نیز هواداران آنها به سراغ «برنامه‌محوری» نرفته‌اند و فقط به «مسائل حاشیه‌ای» پرداخته‌اند.در نقطه مقابل، هم کاندیداهای انتخاباتی و هم آن دسته از هواداران و حامیانی که دغدغه‌های اخلاقی و اجتماعی قوی دارند، باید توجه کنند که تلاش برای غنی‌سازی رقابت‌های انتخاباتی از طریق حرکت کاندیداها به سمت «ارائه برنامه‌های دقیق و شفاف» و نیز «نقد برنامه‌های سایر کاندیداها»، منفعت دیگری نیز به همراه دارد که عبارت است از: کمک به ارتقای کیفیت برنامه‌ها و سیاست‌گذاری‌های کلان کشور در بلندمدت.

به بیان دیگر، همان‌طور که «رقابت اقتصادی سالم و پویا» بین شرکت‌های مختلف و تلاش این شرکت‌ها برای جلب نظر «خریداران» در بلندمدت به «بهبود کیفیت و قیمت محصولات» منجر می‌شود، «رقابت‌های سیاسی پویا» و تلاش احزاب و چهره‌های سیاسی برای «ارائه برنامه‌هایی دقیق و شفاف» به منظور جلب نظر «رای‌دهندگان» نیز، به صورت بالقوه می‌تواند به «بهبود کیفیت برنامه‌ها و سیاست‌گذاری‌های کلان کشور» در بلندمدت منجر شود. اما شرط کلیدی برای کمک‌رسانی رقابت‌های سیاسی به بهبود کیفیت برنامه‌ها و سیاست‌گذاری‌های کلان کشور، آن است که هر فرد به نوبه خود قدمی برای غنی‌سازی رقابت‌های سیاسی بردارد تا قطار «رقابت‌های سیاسی»، از ریل «تخریب‌محوری» خارج شده و بر ریل مستقیم «برنامه‌محوری» قرار گیرد.

اما برای بهره‌گیری بیشتر از تمثیل «رقابت سیاسی کاندیداها» در قالب «رقابت‌های اقتصادی شرکت‌ها»، فرض کنید شرکت سامسونگ، در برنامه تبلیغات تلویزیونی مربوط به جدیدترین گوشی موبایل تولیدی خود، اصلا و ابدا صحبتی درباره قابلیت‌های آن محصول به میان نیاورده و 100 درصد برنامه تبلیغاتی را به ذکر محسنات و ویژگی‌های شخصیتی جذاب «مدیران ارشد سامسونگ» اختصاص دهد و مثلا فقط بگوید که مدیران رده بالای شرکت سامسونگ بسیار «خندان» و «سحرخیز» هستند، ارزیابی بینندگان از این برنامه تبلیغاتی چگونه خواهد بود؟

باز هم فرض کنید که همین شرکت، در یک برنامه تبلیغاتی تلویزیونی دیگر خود، به‌جای آنکه مثلا به ذکر برتری‌ها و قابلیت‌های جدیدترین گوشی موبایل تولیدی خود بر جدیدترین گوشی‌های موبایل «اپل» بپردازد، کل آن برنامه تبلیغاتی تلویزیونی را به ذکر نیت‌های بد مدیران شرکت «اپل» اختصاص داده و بخشی را هم به ذکر نقص‌های یکی از محصولات «اپل» اختصاص دهد که 10 یا 20 سال پیش از رده مصرف خارج شده است. در اینجا ارزیابی بینندگان چه خواهد بود؟

فرض سوم: اگر فضای غالب رقابت‌های تبلیغاتی به سمتی برود که همه غول‌های تولیدکننده گوشی موبایل، تمام برنامه‌های تبلیغاتی خود را فقط بر ذکر «ویژگی‌های شخصیتی منفی مدیران شرکت‌های رقیب» متمرکز کنند، آیا امیدی به ایجاد یک رقابت اقتصادی پویا و تولید محصولاتی روز به روز باکیفیت‌تر و ارزان‌تر وجود خواهد داشت؟

سخن آخر آنکه، اگر رقابت‌های انتخاباتی را نمادی از سطح توسعه‌یافتگی سیاسی هر کشور بدانیم، گریزی از این واقعیت نیست که هر چه رقابت‌های سیاسی بیشتر «برنامه‌محور» بوده و کمتر بر «تخریب شخصیت رقبا» مبتنی باشد، نماد بلوغ در توسعه‌یافتگی سیاسی شهروندان خواهد بود. به این ترتیب، لزوم اصلاح رویه رقابت‌های انتخاباتی در چهار هفته باقیمانده، شاید مساله‌ای بدیهی به نظر برسد و باید امیدوار باشیم که خود کاندیداها و نیز هواداران آنها، به سرعت به سمت اصلاح وضعیت فعلی و «غنی‌سازی محتوای رقابت‌های انتخاباتی» خود پیش بروند.

برچسب ها: مقاله ، روزنامه ، باشگاه ، شبانه
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار