ورود هاشمي به گونه اي طراحي شد که تمامي ظرفيت ها در صحنه حضور يافته و از مدتها قبل داشته ها و نداشته هاي خود را آشکار سازند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، دکتر امیر محبیان در سرمقاله روز شنبه رسالت با عنوان "آرمان گریان در برابر مصلحت اندیشان" نوشت:

کانديداتوري هاشمي رفسنجاني در انتخابات رياست جمهوري 92 هر چند براي بعضي افراد بدون مقدمه و... تعجب برانگيز تلقي شد ولي بواقع هاشمي از مدتها قبل حضور خود را بطور قاطع اعلام و آن را فقط در فاز هاي مختلف اجرايي نمود.ورود هاشمي به گونه اي طراحي شد که تمامي ظرفيت ها در صحنه حضور يافته و از مدتها قبل داشته ها و نداشته هاي خود را آشکار سازند.

صحنه سياسي سامان يافته پيش از حضور کاملا نشان مي داد که چه کساني بر روي کدامين کانديداها با چه اهدافي سرمايه گذاري کرده‌اند؟ اکنون صحنه دگرگون شده است و صحنه آخر به صحنه اصلي تبديل شده و قبل از فروافتادن پرده ثبت نام، اصلي ترين بازيگران به صحنه وارد شده اند.سه بازيگر مهم در صحنه اند؛هاشمي،مشايي و جليلي.

ورود هريک از اين بازيگران  در صحنه انتخابات چه تغييري ايجاد خواهد کرد و چه اما و اگرهايي حول محور هرکدامشان قابل طرح است ؟در اين نوشتار و نوشتار هاي ديگر بطور اجمال هر کدام را مورد بررسي قرار خواهيم داد.اما قبل از آن بايد توضيحي کوتاه را از روند بعضي از تحولات مهم و موثر درفهم اين تحليل که ظرف سي سال گذشته  رخ داده ارائه نماييم.

***

نگارنده بر اين باور است که هر انقلابي مبتني بر آرمان هايي شکل مي گيرد و اساسا بستر ظهور انقلاب ها؛ آرمانهايي است که برخاسته از تحريکات ذهن ناخودآگاه و نيازهاي سرکوب شده است.اين تجلي فوران گونه نيازها به شکل انقلاب در آغاز فضايي سراسر آرماني را شکل مي دهد که فضا را در تلاطم ميان عشق و نفرت قرار داده و احساس و هيجان خالص را محورحرکت ها مي گرداند.

اما به مرور با کاهش احساس ها و بويژه رفع نيازهاي سرکوب شده هيجان کاهش پيدا کرده و توجه به مصلحت ها و دنياگرايي که ابتدا مذموم شمرده مي شد تحت عنوان مصلحت گرايي رشد خواهد کرد. از اينجا جدالي آغاز مي شود ميان دو ديدگاه آرمان گرايي خالص و مصلحت گرايي که دنيا و نيازهاي مادي را مورد توجه قرار مي دهد.

 بي‌گمان هنر مديران انقلاب آن است پس از تبديل موج انقلاب به سيستم؛ ترکيب معقولي از آرمان گرايي را با واقع گرايي (مصلحت گرايي) ارائه داده و هيچکدام را قرباني ديگري نسازند؛ زيرا آرمان‌گرايي به جامعه روح و جهت مي بخشد و مصلحت گرايي اين شور و حرارت را به گام هاي ملموس پيشرفت تبديل کرده و توده هاي مردم را در پاي انقلاب و آرمان هايشان در کنار زندگي روزمره اشان نگه مي دارد.

پس از پايان جنگ تحميلي؛ دنيا و رفاه به گونه اي به نياز هاي سرکوب شده تبديل شده بود ؛ هاشمي با تلاش براي رفع اين نيازها به مظهرمصلحت گرايي و حتي دنيا گرايي تبديل شد؛او هر چند به رده سران انقلاب  تعلق داشت ولي چنان در تلاش براي رفع اين نيازها کوشيد که غرق اين جنبه از زندگي شد و آرمان گرايان به اين ذهنيت رسيدند که او آرمان ها را در پاي دنياگرايي ذبح کرده است.

نتيجه آن شد آرمان گراياني که البته بعضا مصلحت ها را برنمي تابيدند؛ در برابرش ايستادند و آن شد که شد.رهبري انقلاب ضمن تاييد اولويت ها که مصلحت گرايي وواقع گرايي  را ايجاب مي کرد همواره هشدار مي داد که آرمان ها را نبايد ناديده گرفت. از اينجا راز حمايت توام با هشدارهاي رهبري به دولت هاشمي آشکار مي شود. انتقادهاي درست رهبري از وضع دنياگرايي مسئولان، ايشان را به چهره اصلي آرمان گرايي در کشور مبدل ساخت؛ اما بعضي ازآرمان گرايان محض جنبه عقل گرايي توصيه هاي ايشان را نديده يا مورد تاکيد قرار ندادند.

چالش هايي شديد ميان آرمان گرايان محض که بيشتر رزمندگان جبهه بودند ومصلحت گرايان محض که در چهره کارگزاران نمود يافته و مدل هاي نئوليبراليستي را دنبال کرده و بخش مهمي از آرمان ها يعني عدالت را ناديده مي گرفتند،اوج گرفت. سال 76 سال تحول بود اما نه آنچنان که آرمان گرايان مي طلبيدند زيرا بخشي ديگر از نيازها هنوز تحقق نيافته بود و جامعه هنوز آمادگي تحول مورد نظر آرمانگرايان را نداشت.

نيازي که هاشمي آن را برآورده نکرده بود.مشارکت سياسي مطابق با مدل هاي عرفي  بود که البته نوعي هم نگراني از ظهور آرمانگرايان محض را هم در بطن داشت.

خاتمي آمد تا ادامه پروژه مصلحت گرايي و دنياگروي را البته در سياست به گونه نوعي آرمان گرايي شعاري نهادينه کند؛پروژه اي که قالب سکولاريسم برآن زده شده بود.

تلاش براي رفع اين نيازها آن هم به‌صورت جنجالي و افراطي نهايتا صداي آرمانگرايان را به گوش توده ها رساند و آنها را همراه کرد و احمدي نژاد با چهره اي ساده و مردمي و شعار عدالت روي موج انزجار از شکاف هاي طبقاتي رشد يافته به قدرت رسيد.

بعد از هشت سال آن تلاطم همچنان ادامه دارد و اين بار تذکرهاي رهبري ضمن حمايت از وجهه آرمان گرايانه دولت بر روي عقل گرايي و توجه واقعي و نه شعار گونه به نيازهاي مردم و کشور است؛راز گفتمان پيشرفت و نامگذاري سال ها با رويکرد اقتصاد اينجاست.آرمان گرايان نيز در اين دوران با دولت به معارضه پرداختند زيرا تصوير آرمان گرايي محض را در چهره آن نمي ديدند و البته هيچ‌گاه آن تصوير را در آينه هيچ دولتي بالتمامه نخواهند ديد ؛ دولت ،هر دولتي که باشد با هدف ساماندهي به دنياي مردم شکل گرفته است ؛البته بايد بدان روح آرمانگرايي دميد و اين حتما ممکن است.

رهبري وظيفه دارد که ترکيبي معقول از آرمانگرايي و واقعگرايي را در کشور حاکم کند و تاکنون در همين مسير و به عنوان عامل تعادل بخش عمل کرده است. بايد نگرش متعادل آرمان گرايي واقع نگر(ونه واقع گرايي آرمان ستيزيا آرمان گرايي واقعيت ستيز) در کشور حاکم شود.انتخابات پيش رو؛هنوز دو قطب آرمان گرايي و مصلحت گرايي را در برابر هم قرار مي دهد؛مسلما مردم يک سو را انتخاب خواهند کرد ولي مصلحت آن است که فاصله ميان مصلحت گرايان و آرمان گريان را چنان به هم نزديک گردانيم که همزمان شاهد حضور هر دو نگرش به‌طور همزمان در صحنه باشيم.اين خواست رهبري و حکم عقل و نتيجه تجربه ساليان است.
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار