به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران ، به نقل از وادي؛ منتظر بودیم تا همهی گروه آماده بشوند و راه بیفتیم به سمت کربلا؛ سه روز پیادهروی … یادش بخیر. اول شارعالرسول جمع شده بودیم و منتظر. از فرصت استفاده کردم و امپیفور را در گوشم گذاشتم و گوش دادم به مداحیای که بیشترش را نمیفهمیدم یعنی چه ولی دوستش داشتم؛ ونی آمد برای بردن ساکها و وسائل، آقایان وسائل را در ماشین جا میدادند؛ منتظر بودم برای اعلام حرکت و همان اطراف راه میرفتم. نگاهم افتاد به گوشه خیابان، پشت ستون، دیوار خانهی نیمه متروکه با دری قدیمی که بالایش را با مقوا پوشانده بودند و سیمهای برق آویزان که در عراق معروف هستند و پیادهرویی که نصف موزائیکهایش کنده شده بود و دوچرخهای که رها شده بود و تکیه داده بود به دیوارِ خطخطی شده؛ سوژهی قشنگی بود برای عکاسی.