در شب عاشورا به «محمد بن بشیر حضرمی» یکی از یاران امام حسین علیهالسلام خبر دادند که فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو میکنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیهالسلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش. محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم. امام علیهالسلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند.
امام حسین علیهالسلام
در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت
داد. در این مجلس «قاسم بن الحسن» به امام علیهالسلام عرض کرد: آیا من نیز به
شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه
است؟ عرض کرد:ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرینتر است. امام علیهالسلام
فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و
همچنین پسرم عبداللّه (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید. قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمهها هم حمله میکنند؟
امام علیهالسلام به ماجرای شهادت عبداللّه اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب
نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.
امام علیهالسلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمهها حفر کنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیهالسلام بسیار سودمند بود.
مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند «امالی» نوشته است: شب عاشورا حضرت علیاکبر علیهالسلام و ۳۰ نفر از اصحاب به دستور امام علیهالسلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیهالسلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست.
یا حسین