رنج و گنج كمدي/ اكشني جنايي به نويسندگي كريستوفر ماركوس و استفان مك فيلي و كارگرداني مايكل بي است.

باشگاه خبرنگاران- فيلم بر اساس مجموعه مقالات دوران جديد ميامي در سال 1999 است كه راجع به آدم ربايي، اخاذي، شكنجه و قتل چندين نفر به دست گروهي از خلافكاراني بود كه شامل چندين مربي بدن سازي مي شد. دو عضو سان جيم گنگ به نام هاي دانيل لوگو و آدريان دوربال بعد از اين جريان در فلوريدا محكوم به مرگ شدند. دانيل لوگو (مارك والبرگ) ورزشكاري است كه همراه دوستش آدريان دوربال (آنتوني مكي) در باشگاه سان جيم تمرين مي كنند. آن ها كه از زندگي فقيرانه خود خسته شده اند، با نقشه لوگو تصميم مي گيرند ويكتور كرشاو (توني شالهوب) را كه يكي ديگر از اعضاي دائمي و ثروتمند باشگاه است بدزدند و به وسيله شكنجه از او پول اخاذي كنند. آن ها با كمك پل دويل (دوين جانسن) كه تازه از زندان آزاد شد، موفق مي شوند كرشاو را مجبور كنند همه پول هايش را به آن ها ببخشد، ولي وقتي كرشاو از سوء قصد آن ها جان سالم به در مي برد، اددوبوآ (ادهريس را كه كارآگاه خصوصي است، براي به دام انداختن آن خلافكارها كه از دست دپارتمان پليس ميامي فرار كرده بودند، استخدام مي كند. جالب است كه به گلايه هاي مايكل بي در تأمين بودجه براي تهيه فيلم جديدش رنج و گنج گوش بدهيم، مخصوصا بعد از اين كه بفهميم سه فيلم آخر او، سه گانه تبديل شوندگان در سراسر دنيا 7/2 ميليارد دلار فروش كرده است.

بودجه رنج و گنج با بازي مارك والبرگ، دوين جانسن به عنوان دو ورزشكار اهل ميامي كه درگير آدم دزدي مي شوند، فقط 25 ميليون دلار بوده است.

- به نظر آدم گرفتاري هستيد
بله، كمي. يك شوي تلويزيوني دارم. روي قسمت چهارم تبديل شوندگان كار مي كنم و تازه گنج و رنج را تمام كرده ام كه فيلم جالبي بود.

- در باره مسابقه اي كه براي ساخت فيلم هاي تبليغاتي توسط فيلم سازان جوان به راه انداخته ايد، حرف بزينم. چطور چنين جيزي اتفاق مي افتد؟ آيا كسي به شما نزديك مي شود كه بگويد "ما اين ايده را داريم"؟
روزي كارگزارم گفت: "اين تبليغ ها تازه دستم آمده." من هم جواب دادم: "چي؟ از چه  حرف مي زني؟ چه مسابقه اي؟" بعد گفتم: "امكان ندارد بگذارم برنده مسابقه با من همكار شود." ولي وقتي تبليغات ساخته شده را ديدم، تعجب كردم. خوب بودند و انگار آدم هاي حرفه اي آن ها را ساخته بودند، آن وقت بود كه گفتم باشد تا سكوي پرشي براي كارگردان هاي تازه كار شود، يا بازيگر يا نويسنده يا هر كسي كه در آن تبليغ ها كار شاخصي انجام داده.

- و برنده مسابقه در تبديل شوندگان 4 با شما همكاري مي كند. يعني چه؟
خب مسلماً قرار نيست رخت چرك هاي مرا بشورد، بايد سر صحنه كار كند! اين فرصت خوبي براي يادگيري نحوه فيلم سازي است. وقتي جوان بودم و دلم مي خواست كارهايي را كه بدلم، سر صحنه انجام بدهم، خودم را براي چنين موقعيتي مي كشتم. هيچ چيز بهتر از تجربه واقعي نيست.

- اگر بنده مسابقه از مجموعه فيلم هاي تبديل شوندگان خوشش نيايد، چه؟
آن وقت مجبور نيست كار كند، مي تواند انصراف بدهد. براي من مهم نيست. اگر نخواهند چيزي ياد بگيرند، خب نمي گيرند. عيبي ندارد. سر صحنه تبديل شوندگان مي توانيد با يكي از بهترين گروه هاي موجود در عرصه فيلم سازي كار كنيد.

- چرا اين فيلم را مي سازيد؟ فكر مي كردم بعد از تبديل شوندگان 3 ديگر كار ساخت اين فيلم را راها كرده ايد.
فكر مي كردم كارم تمام شده. بعد پيشنهاد يونيورسال پيش آمد با خودم فكر كردم خدايا، يكي مي خواهد كار را به دست بگيرد. بعد عميقاً به واكاوي پرداختم.
گفتم خب من مي خواهم رنج و گنج كه فيلم كوچكي است را بسازم و استوديو مي گويد مي خواهد تبديل شوندگان را ادامه دهد. ممكن است دست يكي بيفتد كه خرابش كند، فكر مي كنم اگر فيلم آخر را بسازم، خيلي چيزها را عوض مي كنم، ولي تاريخچه سه فيلم قبلي را تغيير نمي دهيم. فقط گسترش اش مي دهيم تا بشود ادامه داد و شانس زنده ماندنش بالا برود. اگر به فيلم هاي موجود و مجموعه هايي كه ساخته مي شوند، نگاه كنيد، با خود مي گويد چرا جيمز كامرون مي خواهد دو اواتار ديگر بسازد، چرا پيتر جكسن سه هايبيت ديگر در دنياي ارباب حلقه ها مي سازد؟ وقتي يك فيلم دنباله دار داري، سخت است رهايش كني.


- اما در رنج و گنج كار متفاوتي انجام داده ايد.
بله، انجام يك كار متفاوت جالب است. وقتي چنين فيلم هايي مي سازيد، به درون شما راه پيدا مي كنند. هر كاري سر صحنه تبديل شوندگان انجام بدهي، در مطبوعات چاپ مي شود، ولي آخرش اين است كه وقتي با استوديوي يونيورسال كار مي كني، سخت است رهايش كني. فيلمت مثل بچه اي مي ماند كه بايد ازش نگهداري كني.

- مردم وقتي به فيلم هاي مايكل بي فكر مي كنند، هميشه يك ايده در نظرشان است، فكر مي كنيد لحن رنج و گنج چقدر متفاوت باشد؟
كساني كه فيلم را ديده اند، اولين چيزي كه گفته اند اين است: "چه فيلم تر و تازه اي." اين حرف هرچه معني بدهد، مهم است، چون وقتي آدم كاري را مي سازد، خودش در دل فيلم است و خيلي چيزها را نمي بيند. فيلم، جالب و عجيب و پيچيده است و كلي شخصيت دارد.

- خوشحالم كه شما اين فيلم را ساختيد، ولي وقتي بهش فكر مي كنم، به نظرم مي آيد بهتر بود كسي مثل استيون سادربرگ آن را مي ساخت، چون فيلم عجيبي است.
ولي من از چنين فيلم هايي خوشم مي آيد. هميشه مي آمده. از اول عمر طرفدار بردران كوئن بودم. از اين فيلم ها لذت مي برم. مشكل اين است كه استوديوها ديگر از اين فيلم ها نمي سازند،‌ خدم را كشتم تا اين فيلم ساخته شود.

- چرا اذيت شديد؟ در وضعيتي كه شما داريد، مي توانيد هر كاري بكنيد.
واقعاً نمي دانم، آن هم بعد از همه پولي كه برايشان درآوردم. استوديوها از اين فيلم نامه ها نمي خوانند. يا فيلم هاي بزرگ مي خواهند يا چيزهايي كوچك و جمع و جور. اين فيلم 25 ميليون دلار خر برداشت.

- شنيدن اين حرف از زبان شما جالب است. چون اگر كسي هم مجبور باشد اذيت بشود، ‌قاعدتاً شما نبايد باشيد.
باور كنيد، اين روزها كارها اين جوري است. مي دانم مخاطب چنين فيلم هايي را دوست دارد، بودجه فيلم زياد نبود و به كسي ضرر نمي زد، و توانستيم بازيگران خوبي دور هم جمع كنيم. ولي گاهي مثل مدرسه فيلم سازي بود.
شب مي شد و فيلم كلي صحنه كوچك داشت. فيلم اين جوري نوشته شد و نويسنده به سرعت از صحنه اي به صحنه ديگر مي رفت. بنابر اين لوكيشن ها خيلي تغيير مي كردند و من مي گفتم: "باشه، بيست دقيقه ديگه آفتاب، غروب مي كنه، بايد فيلم بگيريم. بريم! برم! بريم!" و كلي خوش مي گذشت.

- از اين فيلم بيشتر از فيلم هاي پرهزينه لذت برديد؟
بله. دوستش داشتم، چون فشاري رويم نبود، به ربات ها و پولي كه خرجشان مي شد فكر نمي كردم. فقط لذت مي بردم، سخت بود، ولي بازيگران جالبش مي كردند. كلي ياد خاطرات ميامي و ساخت بچه هاي بد افتادم. مي دانيد، مثل يك بچه بودم كه با ويل اسميت و مارتين لارنس در خيابان ها مي دويدم. هيچ كس آن فيلم را قبول نداشت.

- هنوز همان احساس را داريد؟ كه مردم به شما باور ندارند، آن هم وقتي كه پاي يك فيلم كوچك در ميان باشد؟
آن ها مي خواستند يك چيز بزرگ تر بسازم. آدم هاي زيادي نيستند كه فيلم پرخرج مي سازند. به همين دليل مجبور بودم تحت فشارشان بگذارم تا كار جديدم را بسازم. بهشان گفتم "باشد، تبديل شوندگان 4 را مي سازم، ولي اين فيلم كوچك را هم مي سازم."

- پس اين طوري ساخته شد؟ يعني معامله كرديد.
بله، يك جورهايي. مي دانيد، آن ها به هر حال مي ساختنش. مدير پارامونت (براد گري) مي گويد: "هر چه دوست داري بساز."

- ولي ساختن تبديل شوندگان 4 به شما كمك كرد
بله، ولي من با آدم هاي آن استوديو هم دوست هستم. د قيقاً بهشان گفتم: "اين فيلم از قلبم مي آيد. نمي خواهم تبديل شوندگان دست آدم نا اهل بيفتد."

- آن هم همراه برنده مسابقه...
كار سختي است. من در مدرسه هاي فيلم سازي و ... سخنراني مي كنم و بچه هاي زيادي مي پرسند كه چطور كارشان را در دنياي فيلم سازي شروع كنند. ولي اين روزها گفتن اين حرف ها برايم سخت تر شده، چون فكر مي كنم فيلم سازي سخت تر شده. اين بخشي از كاري است كه جامعه فيلم سازي بايد انجام بدهد. ما بايد كمي بازده داشته باشيم، به مردم كمك كنيم وارد تجارت فيلم سازي شوند.

- حالا كه اين حرف را زديد، مي خواهم بپرسم اگر يك فيلم ساز كار اولي بوديد، امروز هم بچه هاي بد را مي ساختيد؟
نمي دانم. مديران استوديوها به بچه هاي بد باور نداشتند. يكي از دلايلش اين است كه فيلم هايي كه بازيگرانش سياه پوست هستند در كشورهاي ديگر گل نمي كند. ولي بچه هاي بد اولين فيلمي بود كه با دو تا سياه پوست كلي فروش كرد...

- تازه آن هم وقتي كه ويل اسميت هنوز مشهور نشده بود.
بله. وقتي تازه شاهزاده جوان را بازي كرده بود كه خارج از كشور نمايش داده نمي شد. شايد مسئله به سنديكا برگردد، ولي استوديو به فيلم اعتماد نداشت. جوري كه با آن رفتار كردند، اين مسئله را ثابت كرد. مي خواستم فيلم سازي را رها كنم. ولي وقتي فيلم فروش خوبي كرد، همه آمدند سراغم./ي2

منبع:ماهنامه صنعت سينما.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار