مادر حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر حسن روحاني چند روز پس از انتخابات در مصاحبه‌ای گفت: پسرم گفت که گراني را تمام مي‌کند، بيکاري را تمام مي‌کند، اينها را توي تلويزيون هم گفت که اين جوان‌ها را مي‌برم سرکار، بيکاري تمام مي‌شود و گراني قطع مي‌شود، انشاء‌الله که خدا کمک کند.

به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران؛ "سکينه پيوندي" مادر حسن روحاني رئيس جمهور منتخب، مدت يکسال است در شهر سمنان و در خانه شخصي خودشان زندگي مي کند.

مادر حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر روحاني سن و سالي دارد که نه گوش‌هايش خوب مي‌شنود و نه چشم‌هايش به قدر کفايت مي‌بيند. راه رفتنش هم به مدد واکر است، اما حافظه‌اش آنقدر قوي است، که جزئياتي دقيق از کودکي و جواني پسرش که حالا رئيس جمهور ايران شده را با دقت تعريف ‌کند.

اين گفتگو بدين شرح است:

مادرجان از کودکي حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر روحاني براي ما بگوييد، آن روزها چطور پسري بود؟ شما از او راضي بوديد؟

از بچگي هميشه خوب بود، ساکت بود، حرف پدر و مادر را گوش مي‌داد و احترام مي‌گذاشت، هرکاري که رضاي خدا بود انجام مي داد. تا کلاس ششم درس خواند، بعد چون درس و حافظه‌اش خوب بود رفت حوزه.

برای درس حوزه کجا رفت؟

رفت سمنان.

آنجا چند سال درس خواند؟

یک‌سال سمنان حوزه علمیه بود، آنجا حجره نداشت، خانه حاجی اسماعیل خوشوقت می‌رفت و شب و روز درس می‌خواند.

از کي براي درس خواندن به قم رفت؟

چون حافظه خوبي داشت، 15 ساله بود که رفت قم درس طلبگي بخواند، بايد 16 سالگي مي‌رفت اما سر 15 سالگي رفت حوزه آنجا.

وقتي رفت حوزه علميه، شما دلتنگش نمي‌شديد؟ سمنان که بود به سرخه نزديک بود، مي‌توانست به شما سربزند، اما وقتي رفت قم از شما دور شد، دلتان برايش تنگ نمي‌شد؟

مي‌شد، اما خوشحال بودم اين راهي که رفته براي رضاي خداست، دل همه تنگ مي‌شود، اما چون پسرم راه خرابکاري نرفته بود و هر کاري مي‌کرد خوب بود، برايش خوشحال مي‌شدم.

بعد از آنکه رفت حوزه قم، وقتي به سرخه برمي‌گشت، اينجا چه کارهايي مي‌کرد؟ براي کارهاي مزرعه و مغازه به پدرش کمک مي‌کرد؟

هميشه به پدرش در کار زمين کمک مي‌کرد، مغازه هم مي‌رفت. آن سالها آقاي نطنزي امام جماعت سرخه بود، مکتب‌خانه داشت و به بچه‌ها قرآن درس مي‌داد. آشيخ حسن که از قم مي‌‌آمد به او کمک مي‌کرد تا بتواند به کارهاي ديگر هم برسد.

حاج خانم حالا ماجراي عروسي  حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر روحاني را براي ما تعريف کنيد، عروس خانم را کي انتخاب کرد؟ خودش يا شما؟ عروسي چطور برگزار شد؟

20 سالش بود که با دخترخاله‌اش ازدواج کرد، ما رفتيم براي او انتخاب کرديم، به او گفتيم که وقت ازدواج است، برايت چکار کنيم؟
گفت: اختيار من دست پدر و مادرم است، هرچه شما بگوييد. برايش رفتيم خواستگاري آنها هم گفتند؛ به روي چشم، دختر مال شماست.

وقتي که مي‌خواست ازدواج کند لباس روحانيت مي‌پوشيد يا هنوز نه؟

بله لباس مي‌پوشيد، از اينجا که رفت عمامه سر کرد، وقت ازدواج هم لباس آخوندي داشت.

وقتي قم بود شما به ديدنش مي‌رفتيد يا فقط او به سرخه مي‌آمد؟

نه ما هم مي‌رفتيم قم.

از وقتي که رفت تهران هم به خانه‌اش مي‌رفتيد؟

هميشه ما را تهران مي‌برد، ما را نگه مي‌داشت. دو پسرم هم پسرهاي خوبي هستند، هم شيخ حسن هم حسين.

وقتي رفت خارج که نمي‌توانست براي ديدن شما زود بيايد، دلتان برايش تنگ نمي‌شد؟

خارج خيلي وقت نبود،‌18 ماه آنجا بود. زود انقلاب شد آمد ايران، به حرف آيت‌الله خميني خيلي معتقد بود، از سال 42 اولين کسي بود که رفت زيارت آيت‌الله خميني.

زمان جنگ که مي‌رفت به جبهه‌ها شما ناراحت نمي‌شديد که شايد اتفاقي بيفتد؟

نه، مي‌گفتم براي خداست بايد برود، من افتخار مي‌کردم که اگر قدمي برمي‌دارد براي رضاي خدا و امام زمان (عج) باشد. هميشه مي‌گفتم: برو مادرجان اگر نروي، انقلاب حفظ نمي‌شود، ما هم تو را مي‌سپاريم دست خدا. او از اول هم ترسي نداشت، اعلاميه مي‌فرستاد براي پدرش، او هم پخش مي‌کرد. براي چهلم پسر امام خميني هم در تهران به منبر رفت.

بچه‌هاي حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر حسن روحانی که نوه‌هاي شما هستند، اينجا مي‌‌آيند؟ به شما سر مي‌زنند؟

هميشه مي‌آيند اينجا، هر وقت هم ما برويم تهران يک‌ماه يا دوماه آنجا مي‌مانيم.

وقتي حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر حسن روحانی مي‌خواست براي رياست جمهوري ثبت نام کند، شما مي‌دانستيد؟ به شما گفته بود؟

اول که مي‌خواست ثبت نام کند، به هيچ‌کس نگفت، بروز نداد، اول رفت مسافرت قبل از عيد، به من زنگ زد، گفت: مادر من عيد نمي‌آيم سمنان، گفتم: چرا؟ گفت کاري دارم دور و بر، فقط اين‌ آقاي ناهيدي (به او اشاره مي‌کند) مي‌دانست که باجناقش است. نمي‌خواست پخش شود، شايد يک وقت نمي‌شد يا پشيمان مي‌شد، مي‌خواست کار درست بکند.

اين روزها به شما سر مي‌زنه؟ هر چندروز يکبار شما با او حرف مي‌زنيد؟

هميشه، هر روز براي من زنگ مي‌زند، حتي روزي که جلسه داشته باشد، يا قبل از همين رياست‌جمهوري به خانمش مي‌گويد: به مادر بگو که امروز جلسه دارم، هر کاري‌اش اگر قطع شود، زنگ زدنش به من قطع نمي‌شود، حسين هر روز به من زنگ نمي‌زند، اما او هميشه زنگ مي‌زند، مي گويد: مادرجان هرچه داريم از تو داريم.

وقتي توي تلويزيون آمد براي صحبت کردن، به نظرتان خوب حرف مي‌زد؟

آره، خوب حرف مي‌زد. البته براي من که حرف نمي‌زد براي مردم بايد خوب باشد.

بقيه کانديداها که با حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر حسن روحانی در انتخابات بودند، را مي‌شناسيد؟

آره، مي‌شناختم. از نزديک نه اما از دور مي‌شناختم. همين قاليباف و همين‌ها بودند.

وقتي  حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر روحاني قبول شد، مردم محل براي تبريک گفتن پيروزي پيش شما آمدند؟

آره، مردم سمنان هميشه دوستش داشتند، خيلي‌ها براي تبريک آمدند.

آقاي روحاني از قديم با آقاي هاشمي رفسنجاني دوست بود و هميشه با او رابطه خوبي داشت، در اين مدت آقاي هاشمي خانه شما هم آمد؟

مراسم پسر آقاي روحاني، آقاي هاشمي آمد، همان يکبار من او را ديدم.

حالا که  حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر حسن روحانی رئيس جمهور شده است، حتما کارش خيلي زياد مي‌شود و وقت ندارد زياد به شما سربزند يا تلفني صحبت کند، از اين اتفاق ناراحت نيستيد؟

نيايد، من افتخار مي‌کنم که براي مردم کاري مي‌کند.

رئيس جمهور قبلي آقاي احمدي‌نژاد به نظر شما خوب کار مي‌کرد؟

من با او کاري ندارم، ولي با پسرم خوب بود، رئيس جمهوري محترم است، هرکس باشد خوب است، تا خوب نباشد که رئيس جمهور نمي‌شود.

دوست داريد حالا که حجت‌الاسلام و‌ المسلمين دکتر حسن روحانی رئيس جمهور شد، براي مردم چه کاري کند؟

بايد کاري بکند که رضاي خدا و مردم باشد، بتواند به مردم کمک کند که براي راي انداختند و دستش را گرفتند، او هم دست آنها را بگيرد.

الان گراني و بيکاري خيلي زياد شده و مردم گرفتار شدند، به نظر شما پسرتان مي‌تواند اين مشکلات را حل کند؟

پسرم گفت: گراني را تمام مي‌کند، بيکاري را تمام مي‌کند، اينها را توي تلويزيون گفت که اين جوان‌ها را سرکار مي‌برم، بيکاري تمام مي‌شود و گراني قطع مي‌شود، انشاء‌الله که خدا کمک کند.

منبع: روزنامه شرق

انتهاي پيام/
برچسب ها: روحانی ، مادر ، گفتگو
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.