گاهی خدا پنجره ها را می بندد و درها را قفل می کند تا رازها و پرده حکمت سبز و پربار شوند.

به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران، کودکی که بی وقفه گریه می کند و برای چاقو التماس می کند به مادری که می داند چاقو خطرناک است و هرگز به او نخواهد داد، کودک بزرگ شد اما داستان خواستن ها همچنان پابرجاست که گاه انگشت به دهان اما گاه انگشت به دهان می گیریم و تا دقایقی همچون چوب بی حرمت می مانیم و خجالت زده از آن همه آسمان به زمین کوبیدن ها و اصرار برای رفتن یا داشتن، آن چنان حیرت می کنیم و شاید تازه می فهمیم همه چیز در داشتن ها و رفتن ها نیست، چه بسیار داشته های اکنونمان که از نرفتن ها و نداشتن هاست...

تازه می فهمیم در آن تلاش و تکاپو برای رفتن دستانی را پس می زدیم که در همه حال گرمای وجودش را احساس می کردیم، او مراقب مان است و دستان غیبی که بیش از همه به ما نزدیک است...
تازه می فهمیم وقتی جایی دیر می رسیم یا نمی رسیم و یا با همه تلاش موفق به انجام کاری نمی شویم، همه و همه بد نیست و گاه خیری در آن نهفته است که جز از حکمت تنهای یگانه از کسی بر نمی آید.....

حال دیگر از همه نرفتن ها و نداشتن ها و نگفتن ها شاکی نشو، چرا که شاید باز هم دستانی مهربان از غیب برای تو بهتری را خواسته است...
نمی دانم گاهی چرا برای رفتن به آسمان پله ها را رها می کنیم و به ریسمانی آویزان می شویم که نمی دانیم به کجا می رود...

اما اگر بدانی وقتی همه درها قفل می شود و همه راه ها بسته، اینجا درست همان جایی است که نباید باشی، دیگر برای هر بودنی و رفتنی عجله نخواهی کرد؛

وقتی آسمان و زمین با این همه پهناوری از آن توست به شرطی که دستت در دستان خدا باشد...
گزارش از نرجس رئیسی

برچسب ها: پنجره ، قفل ، در
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار