در جلسه گذشته آیات الهی را خواندیم و بیان شد که حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلین) هم وقتی راجع به حضرت احدیّت سخن میگفتند، ذوالجلال والاکرام را این گونه توصیف میکردند که پروردگارعالم، صادقالوعد است.
از جمله مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) در خطبه 185 تبیین میفرمایند: «فِی صِفَتِ اللّه سُبحَانَهُ وَ تَعَالَی الَّذِی صَدَقَ فِی مِیعَادِهِ وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ»[1] حضرت در این خطبه شریفه نکاتی را بیان میفرمایند که از جمله آن نکات که مورد بحث ما است، این است که میفرمایند: ذوالجلال و الاکرام، آن چنان است که وقتی وعده داد در وعدهاش، صادق است، همان که در این فراز هم میخوانیم: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما»[2]. لذا در اینجا هم حضرت میفرماید: «الَّذِی صَدَقَ فِی مِیعَادِهِ» وقتی وعده داد، عین همان را انجام میدهد، کما این که خود خدا فرمود: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَاد»[3]. پروردگارعالم، صادقالوعد است و به کسی هم ستم نمیکند؛ یعنی اگر کسی فردا، عذاب ببیند، به خاطر آن عداوت خودش است، خود او با خودش دشمنی کرد و نخواست در رحمت الهی قرار بگیرد.
عدل میان بندگان؛ فضل میان خود و بنده
حضرت حق میان بندگان خود به عدالت و قسط رفتار میکند «وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِی خَلْقِهِ» یعنی بین مردم از فضل خود استفاده نمیکند چون هر کسی حقیّ به گردن دیگری دارد، اینجا قسط است، امّا بین خودش و مخلوقاتش، فضل است «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما».
پس میبینیم پروردگارعالم در وعده خود این گونه صادق است و جالب این است در روایات داریم که اگر نمیتوانید به وعده خود عمل کنید وعده ندهید، میخواهیم به آن «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» برسیم، عرض میکنیم که خدا خودش وعده داده است که شما کمی توبه کنید من با فضلم با شما برخورد میکنم کما این که اگر ما درخواست هم نکنیم او مرحمت میکند.
عطا؛ با درخواست و بی درخواست!
در ماه رجبالمرجب بعد از هر فریضه عرضه داشتیم «یَا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِ خَیْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ عَثْرَةٍ یَا مَنْ یُعْطِی الْکَثِیرَ بِالْقَلِیل»[4] عطا و مرحمت و بزرگواری میکنی، به یک عبادت قلیل ما کثیر میدهی، آن قدر میدهی، که ما «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَه» هر کس از تو مسئلت کند هر که میخواهد باشد، نفرمود «یا من یعطی المؤمن»، سائل در خانهات را رد نمیکنی، مرحمت میکنی، انسان با هر ظنّ و گمانی که به پروردگارعالم داشته باشد، خدا هم با همان ظنّ و گمان با او برخورد میکند «انا فی ظن عبدی»، هر کس از تو مسئلت کند به او عطاء میکنی «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» از فضل خدا مسئلت کنید به شما عطا میکند، بالاتر از این را در ماه رجبالمرجب عرضه داشتیم «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة»، «کانَ بِکُمْ رَحِیما»، و این را عرض میکنیم که «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَه» خوب معلوم است او مسئلت میکند خدا مثل ما نیست که هرکه درب خانهاش آمد را نا امید برگرداند، بعید است کسی نا امید برگردد، مگر این که کسی خودش بگوید نمیدانم بشود یا نشود، با این همه بدبختی و گناه مگر میشود! همین ولیها کار دست ما میدهد، امّا هرکسی درب خانه پروردگار عالم بیاید و مسئلت کند او مرحمت میکند، هرکه میخواهد باشد. مهمتر از همه این است که او آن قدر کریم است و آن قدر فضل دارد که «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ» که اصلاً مسئلت نکرده عطا میکند «وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَة» حالا تو خدایی که این گونه هستی من که آمدم «أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیَا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الْآخِرَة».
در فضل و کرم به آنجا میرسد که حتّی اگر مسئلت هم نکند او مرحمت میکند، این قدر بزرگوار است، آن وقت آیا میشود خود خدا این نوع وعدهها را بدهد و به آنها عمل نکند؟ خیر.
وجوب وفای به عهد
امیرالمؤمنین در توصیف پروردگارعالم میفرماید: «الَّذِی صَدَقَ فِی مِیعَادِه»[5] لذا اولیاء الهی میگویند وقتی این روایات را میبینید که مردم را نسبت به وفای به عهد به همدیگر سفارش میکنند و این از نشانههای مؤمن حقیقی است، بر اساس همین به دست بیاورید که خدا وقتی وعده دهد صددرصد مرحمت میکند. «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ» تو گفتی وقتی هم بگویی «وَ قَوْلُکَ حَقٌ» قول تو هم حق است، حق در مقابل باطل است، «وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ» و وعده هم که بدهی صدق است.
مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسد الله الغالب، علی ابن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) میفرمایند: «لا تعدّنّ عده لا تفق من نفسک بإنجازها» هرگز وعدهای را نده که به انجام آن نسبت به خودت مطمئن نیستی. وعده دادی باید عمل کنی.
اینها بین ناس است یعنی بین ما که مخلوقیم، آن وقت میشود خدا بین خودش و بندگانش، صادقالوعد نباشد؟! میدانید لسان و فرمایش معصوم ، لسان الله و فرمایش خداست «وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى»[6] و آن چیزی که وحی میشود، آن را بیان میکند.
بارها عرض کردم این که پیامبر دست نوازش بر سر ابی عبدالله و امام حسن مجتبی میکشند، به عنوان این که نوه ایشان هستند، نیست، گرچه این را هم در خودش دارد، امّا به این عنوان نیست، این که وقتی در سجده روی دوش مبارکشان میروند، آن قدر طولانی میشود که مأمومین و اصحاب تصوّر میکنند در سجده به حضرت وحی نازل شده است، بعد میفهمند نه وحی نازل نشده است، شاید به صورت ظاهر من و شما بگوییم پیامبر خیلی آرام دستشان را بگیرد و پایین بگذارد تا این که بگذارد خودشان خسته شوند و پایین بیایند، پس مردم چه؟ این مطلب دیگری است.
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات الله و سلامه علیه) میفرمایند: «وَ لَا تَعِدَنَّ أَخَاکَ وَعْداً لَیْسَ فِی یَدِکَ وَفَاؤُه»[7] به برادرت وعدهای نده که نمیتوانی به آن عمل کنی، وعده دادی باید عمل کنی.
وعده مؤمن؛ نذر بدون کفّاره!
میدانید ما در باب نذر و نذورات در مباحث فقهی داریم که اگر کسی نتوانست نذرش را به موقع ادا کند کفّاره دارد، که اینجا جای بحث آن نیست، عهد این قدر مهم است که پیامبر عظیمالشّأن، خاتم انبیاء محمّد مصطفی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: « عِدَةُ الْمُؤْمِنِ نَذْرٌ لَا کَفَّارَةَ لَهُ»[8] خیلی عجیب است ، عهد مؤمن یک نذری است که کفّاره هم ندارد یعنی باید آن نذر را عملی کند.
تفاوت ما بین صدق وعده و خلف وعده
روی همین رفتارهایشان هم قول و فعل معصومین من ناحیه الله است، وقتی این گونه بیان میفرمایند یعنی از ناحیه خود خدا است. وقتی پروردگارعالم خودش به زبان معصومین بیان میفرماید: مؤمنین یا هر کسی که به هم وعدهای میدهد، باید اهل وفا باشد، صددرصد خودش اهل وفا است و به وعدهاش عمل میکند.
«وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ» در جلسه گذشته اشاره کردیم معنی صدق چیست فقط راستی نیست، امّا یک چیزی بین ما که مخلوقیم هست که خدا در آن با ما فرق دارد، و آن این است که یک موقع ما به کسی وعدهای میدهیم و نیّتمان هم این است که آن را انجام دهیم ولی شرایطش پیش نمیآید، موقعیت ایجاد و ایجاب نمیشود، میفرمایند: اینجا اشکال ندارد امّا این برای خدا نیست.
در دل شب آن نکتهای که برای اولیاء الهی است را بیان میکنم، تا اینجا ما با پروردگارعالم مشترک بودیم. معمولاً در دنیا هم این طور است، هر که کریمتر است انتظار نسبت به او بیشتر است، پروردگارعالم که خودش خالق است معلوم است صددرصد صادقالوعد است، امّا یک مطلبی است که ما نمیتوانیم ولی پروردگارعالم چون فراتر از اینهاست این کار را میکند، ما وقتی وعده میدهیم و نیّت میکنیم که حتماً میخواهیم آن را انجام دهیم یعنی نعوذ بالله این طور نیست که در نیّتمان بخواهیم خلف وعده کنیم، برای انجام آن وعده جلو میرویم و تلاشمان را هم میکنیم که «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[9] .
معنی «لَا یُکلَّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»[10] این نیست که من کاری انجام دهم بعد بگویم که بیشتر از این نتوانستم، از این دید باید نگاه کرد که «لَا یُکلَّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» یعنی جلو برو، این قدر برو و موانع را رد کن تا جایی که واقعاً نتوانی، نه این که خودم را توجیه کنم که نمیتوانم.
یکی از ابرار که الآن هم در قید حیات هستند بیان کرد که گفتم این که میگویند معصومین سه ماه رجب المرجّب و شعبان المعظّم و رمضان المبارک، را پشت سر هم روزه میگرفتند، آیا این امکان دارد؟ از سال 61 تا حالا ضمن این که دوشنبهها و پنجشنبهها و ایّام مستحبی را هم روزه میگیرد سه ماه را پشت سر هم روزه میگیرد، «لَا یُکلَّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» یعنی در همه امور، جلو برو و موانع را رد کن تا آنجا که دیگر نمیتوانی، نه این که من جلو بروم و به کوچکترین مانعی که برخوردم بگویم من نمیتوانم و عقب بنشینم.
لذا در وعده، نیّت میکنیم این کار را انجام دهیم و باید هم انجام بدهیم، تا نهایتش میرویم، امّا یک جایی دیگر نمیتوانیم، آنجا دیگر گناهی به پای من و تو نیست، این برای ماست، امّا پروردگارعالم چه؟ گناهی برایش مینویسند؟ نه، چون پروردگارعالم قادر متعال است، قدرت ما تا همانجا بود و دیگر نتوانستیم، گناهی هم به پایمان نمینویسند، امّا پروردگارعالم قادر است، میتواند.
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إذا وَعَدَ الرّجُلُ أخاهُ ، و مِن نِیَّتِهِ أن یَفِیَ لَهُ فلَم یَفِ و لَم یَجِئْ لِلمِیعادِ ، فلا إثمَ علَیهِ»[11] آن موقعی که انسان (هر که باشد، فرقی نمیکند) به برادر دینیاش وعده میدهد و نیّتش هم این است که به آن عهد وفا کند، امّا نتوانست وعده را به جا بیاورد، گناهی بر او نیست.
در روایت دیگری پیامبر عظیمالشّأن اینگونه فرمودند: «لَیس الخُلفُ أن یَعِد الرّجُلُ و مِن نِیَّتِهِ أن یَفیَ، و لکنَّ الخُلفَ أن یَعِدَ الرّجُلُ و مِن نِیَّتِهِ أن لا یَفِیَ »[12] ؛ خلف وعده آن نیست که انسان وعدهای بدهد و نیّتش هم این باشد که وفای به عهد کند. بلکه خلف وعده آن است که انسان وعده دهد و نیّتش این باشد که به آن وعده وفا نکند.
یعنی از همان ابتدا که وعده میدهد نیّت او این است که عمل نکند و این خیلی بد است، این از صفت منافقین است و منافق از کافر هم بدتر است، «فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار»[13] بدترین جای جهنم برای آنهاست.
پروردگارعالم قادر متعال است و اگر وعده بدهد، میتواند انجام بدهد. «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌ» خدایا! خودت گفتی و قول تو حق است، «وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ» و وعده تو هم صدق است، تو که نمیتوانی خلف وعده کنی و نعوذٌ بالله و نستجیرٌ بالله بگویی من نتوانستم، خدا قادر است. حالا وعده پروردگارعالم چیست؟ تو گفتی «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ»، از فضل من بخواهید.
فضل الهی یا عدل الهی!
فضل پروردگارعالم با عدل او متفاوت است، عدل در حقیقت این است که به هرکسی به اندازه همان وسع وجودیاش عطا کنند، که اگر این طور باشد اولیاء الهی، حتّی انبیاء و معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، هیچ کدام از انسانها چه آنها که در درجه اعلا هستند و به «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[14] رسیدند و چه آنهایی که در ادنی هستند و به آن اعلا نرسیدند، هیچ احدی جرأت ندارند و نمیتواند بگوید که حقّ من این بود. کسی میتواند چنین بگوید؟! ما گاهی چیزهایی را میگوییم که به تعبیر اولیاء الهی باید استغفار کنیم، مثلاً میگوییم: خدایا! - مثل میگویم – در امور دنیوی مثلاً این زندگی حقّ من نبود که مثلاً همسر چنین و چنان، فرزند چنین و چنان، رفیق چنان داشته باشم.
چه حقی؟ اصلاً این حق یعنی چه؟! ما خودمان کدام استحقاق را داریم؟! او مرحمت میکند، همگی لطف اوست، حقّ ما نیست. دلیل چیست؟ همان کد همیشگی که ما مخلوقیم. شاید شما بگویید که خیلی خوب، ما مخلوقیم - مثلاً یک چیز عامیانه به ظاهر روشن فکرمأبانه – حالا که ما مخلوق هستیم باید توسری بخوریم، هر چیزی که خدا خواست آن باشد! بحث توسری خوردن نیست، مخلوق، مغلوب است خود خدا درست کرده است و خودش هم بلد است چه کار کند.
یک مثال بزنم، آیا گرگی که گرگ خلق شده است میتواند به پروردگارعالم اعتراض کند که خدایا چرا مرا گرگ قرار دادی؟ یا مثلاً امثال من را که به ظاهر انسان خلق کرده حتی به صورت ظاهری، آیا میتواند به خدا اعتراض کند؟ کسی در عالم طلبکار و مدّعی نیست، یعنی نمیتواند مدّعی باشد، چه ادعایی؟ اصلاً همین که مرا انسان خلق کرده است لطف اوست، چرا ما را پشه خلق نکرد؟ آیا نمیتوانست؟ قادر نبود؟
ما اوّل باید متوجّه شویم خالق کیست. خالق قادر است، مگر نفرمود «فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ»[15] ، ابراهیم خلیل(علی نبینا و آله و علیه الصلاه و السلام) که امام شد «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما»[16] ، امام شد ولی برای به قول خودش «لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی» خدایا! حیات مجدد چگونه به وجود میآید؟
فرمود: چهار پرنده را بگیر و ذبح کن، بعد بکوب و مخلوط کن، یعنی دیگر اصلاً معلوم نشود کدام جز از کدام پرنده است، بعد چهار قسمت کن، یک قسمت را این طرف کوه بگذار ، یکی را آن طرف و ... ، چهار پرنده را که میدانستی چه نوع پرندهای بود را - مثلاً حسب روایت یکی کلاغ بوده است- صدا بزن، چهار نقطه متفاوت هم بوده است، یک جا نبوده که بگویی همان یکی با هم دومرتبه رشد کرده است، بعد آن یکی دیگر که مثلاً مرغ بوده است، را هم بخوان، یکی دیگر مثلاً هدهد بوده است، خوب بخوان، یکی دیگر مثلاً گنجشک بوده است، آن را بخوان.
چهار پرنده مختلف بودهاند، حالا اسمهایشان را صدا بزن، اگر فقط یکی هم باشد، همان یک دانه مرغ را بگیری و استخوان و همه چیزش را له کنی، بعد یک جا بگذاری و صدایش بزنی، بعد ببینی این چه جوری حیات پیدا میکند، این خودش معجزه است. امّا اینجا اینها چهارتا باهم مخلوط شدهاند و به تعبیر عامیانه قاطی پاتی شدهاند، هیچ کدام معلوم نیست؟ حالا میفرماید که صدایشان بزن، ببین من چگونه اینها را از هم جدا میکنم.
کسی که قادر است این قدر راحت حیات ببخشد، نمیتواند من و شما را پشه کند؟ مگر یهود با اذیت کردنهای بسیار خود کار را به جایی نرساندند که مسخ شدند، یعنی از حالت انسانی خارج شدند. نشد؟ خدا قادر نیست؟ اعوذبالله این که اهانت به پروردگار است. آیا امکان دارد من که الآن مثلاً انسان هستم یکدفعه پشه یا چیز دیگری شوم؟ چرا نشود، میشود. یهودیهای ملعون از طرق باطل این کار را کردند. پس پروردگارعالم میتواند، او قادر است.
برای چه اینها را که بیان کردیم؟ نمیتوانیم بگوییم پروردگارعالم که وعده میدهد، نیّتش این بوده است که انجام دهد ولی نمیتواند، پروردگارعالم در این قسم تفاوت دارد. حتماً به وعدهای که میدهد عمل میکند.
عدل خدا و ادّعای بنده
پروردگارعالم وعده داده است که ما با فضلش او را بخوانیم «وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ» چون اگر عدلش را بخواهیم هیچ کس نمیتواند مدّعی شود من کاری کردم. عرض کردیم برای این که دست و زبان، این جسم برای اوست. بگوییم فلانی شب خوابید، یک عمر خوابیده است ولی من بلند شدم و نماز شب خواندم و چه کردم...! چه منّتی میگذاری؟ مگر دست و پا برای تو بود؟ اصلاً همین توفیق بیدار شدن، فرض هم تو توانستی بیدار شوی، توفیقش را چه کسی به تو مرحمت کرد؟
ضمن این که دست و پا و چشم و گوش و اعضاء و جوارح همه و همه متعلّق به پرودگارعالم است، این که توفیق برخواستن داد و خواب را از چشم تو گرفت که بود؟ الآن یک عدّه در پارک و سالن و ... مشغول گل کوچک و گل بزرگ هستند، بازی میکنند! خدا به من و تو توفیق داده است میخواهد در خانه امام زمان مناجات کنیم، این منّت گذاشتن ما بر سر خدا است؟ یا برعکس ما باید منّتکشی کنیم که لطف کردی، محبّت کردی، بزرگواری کردی، او مرحمت کرده است، «وَ ما تَوْفیقی إِلاَّ بِاللَّهِ»[17] خودش فرموده است که از فضل من بخواهید و وعدهاش هم وعده صدق است، حالا ما از این جا به بعد از فضلش میخواهیم.
اصلا نگوییم که اعمالمان، اعمال صددرصد درست است، که عمل صددرصد درست جز معصوم و تالیتلو معصوم کسی ندارد، روایتی است که پروردگارعالم خود فرموده است وقتی عملی را میخرم که عمل صحیح باشد. کمی نقص در آن باشد و آب در آن ببندی، من نمیخواهم. اعمال باید، اعمال صحیح باشد. من اصلاً عمل بدون اخلاص نمیپذیرم، باید خالص خالص باشد. خالص خالص که معصومین و تالیتلو معصوم هستند و آن بحثش جداست. معصوم و تالیتلو معصوم را کنار بگذاریم، در اعمال ما هزار خلل هست، تازه فرض هم بگیریم بگوییم خدایا! ما میخواهیم با عدلت رفتار کنی، اصلاً نمیتوانیم، خلل که هست، میگوید نمیخرم.
من وعده دادم و وعدهام هم صدق است، گفتم: موقعی میخرم که خالص باشد. وقتی خالص نیست پس انتظار خریدن هم نباید داشته باشید. انسان باید بداند دست، چشم، گوش، اعضاء و جوارح او همه من ناحیه الله است و پروردگارعالم به او مرحمت کرده است. از اینها هم که بگذریم اگر بگوید من میخواهم عملت را بخرم، میگوید عملی را میخرم که خالص باشد. خدا چیزی که در آن آب بیافتد و در آن مقداری ریا باشد یا حتّی ریا نباشد حواست در نماز یک جای دیگر است، یک لحظه حواست پرت شود، را نمیخرد. حال ما باید چه کار کنیم؟ پس اگر هم میخرد، همهاش از فضل است.
فضل خدا و بقای ما
این نکته مهم و عرفانی است که اولیاء الهی بیان کردند و آن این که پروردگارعالم مخلوقاتش را به فضل میچرخاند و نگاه میکند، نه به عدل. چون اگر به عدل باشد، مخلوق باید بلافاصله از بین برود، چرا که چیزی برای عرضه ندارد و آن چه که در گیتی چیزی برای عرضه کردن نداشت، چون پروردگار عالم هستی موجودات را به کردارشان تبیین کرده است، بقای موجودات به این است، ما چون عملی نداریم، بقایی نداریم. هر آن چه که هست، فضل اوست. در این گردش همه فضل اوست، به عدلش نیست. گردونه عالم به فضل اوست وإلّا بقا برای هیچ موجودی در عالم معنا نداشت. از باب عدل بود، بلافاصله از بین میرفت. خیلی نکته عجیب است، این را یادداشت کنید و چندین مرتبه بخوانید و تأمّل کنید، غوغاست. بقای ظاهری موجودات به فضل و کرم پروردگارعالم است، نه به عدلش. عالم، عالم فضل است. رسیدگی بر اعمال هم بر همین فضلش است و لذا فضل خدا افضل و همه گیر است.
معصومین هم به فضل خدا هستند. به عدلش این است که اوّلاً معصوم عصمت را به دست نیاورده است، خود خدا آن را مرحمت کرده است، حتّی اولیاء خدا میگویند آنجا که تالیتلو معصوم به صورت ظاهر با کنترل نفس خود عصمت را کسب میکند و اکتسابی میشود، آن هم کسب نیست. پس چیست؟ آنجا هم پروردگارعالم گفته است که باید اعضاء و جوارحت را کنترل کنی، همین. او موّفق به کنترل نفس شده است که توفیق این کنترل نفس را هم باز خدا داده است. تالی تلو معصوم به خودی خود اصلاً هیچ است، توفیق از خداست، اعضاء و جوارح از خداست، همه چیز از خداست. تالی تلو معصوم هم که میگویند عصمتش اکتسابی است، اکتسابی نیست، لطف و فضل خداست.
یک لحظه انسان به خودش رها شود هیچ است «لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً». هر کس یک طرفه العینی به حال خود رها شود، سقوط میکند، چه سقوطی! به خصوص کسانی که ولیّ خدا شدند و عرفا که بالاتر میروند و چه سقوطی میکنند! برای همین بارها عرض کردم عرفا و اولیاء بیشتر ناله میزنند و گریه و ضجه و فغان دارند، چون میدانند این فضل او بوده است، کدام کسب؟ کدام عملی را من اکتساب کردم؟ همین اکتسابی که به ظاهر من با این دست و این مطالب انجام دادم که همه این اعضاء و جوارح مال خود او است، توفیق انجام دادن اعمال را هم خودش به وسیله دادن این اعضاء و جوارح به من عطا کرده است. توفیق نباشد، هیچ کارهایم، اکتسابی هم در آن نیست. عصمت معصومین هم که هبه بوده است، پس همه چیز فضل خداست. إنشاءالله راجع به فضل صحبت خواهیم کرد.
[1] نهجالبلاغه، ص: 269
[2] بحارالانوار، ج: 95، ص:83
[3] آل عمران / 9
[4] بحارالانوار، ج: 95، ص:390
[5] نهج البلاغه، ص: 269
[6] نجم / 3و4
[7] بحارالانوار، ج: 75، ص:250
[8]بحارالانوار، ج: 72، ص:96
[9] نجم / 39
[10] بقره /286
[11] کنز العمّال : ٦٨٦٩.
[12] نهج الفصاحه، ص: 657
[13] نساء / 145
[14] نجم / 9
[15] بقره / 260
[16] بقره / 124
[17] هود / 88