پوشیدن روپوش سفید خدمت، کار سهل و ساده‌ای نیست سردر ورود به این وادی نوشته است که ورود به این سرا عشق می‌خواهد و همت، اما گویا برای مشاور وزیر، علت سومی هم متصور است؛ علاقه به کیف پزشکی.

به گزارش خبرنگار بهداشت و درمان باشگاه خبرنگاران؛ روستای قاطول گرمسار در سال 1321 شاهد تولد چهره ماندگار جراحی مغز و اعصاب ، و یکی از بنام‌ترین متخصصان جراح مغز و اعصاب کشور بود که البته بعدها نه تنها در کسوت پزشکی خدمات فراوانی را انجام داد بلکه در سمت‌های مخلف اجرایی حوزه بهداشت و درمان هم دستی در کار داشت، مسئولیت‌هایی چون؛ استاد جراحی اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و و مشاور سلامت وزیر بهداشت و رئیس بیمارستان مهرداد است .وی اعتقاد دارد که برای ورود به عرصه پزشکی باید عشق داشت و البته همتی که چاشنی عشق است، به بهانه اول شهریور و روز پزشک گفتگویی داشتیم با سید محمود طباطبایی این چهره بنام کشورمان در حوزه پزشکی.

 شکر می‌کنم خدای بزرگ را که توفیق داد یک سال دیگر روز پزشک را ببینیم
من روز پزشک را به همه جامعه پزشکی کشور و همه پزشکان دنیا به بخصوص ایرانیان که در هر جای دنیا خدمت می‌کنند تبریک می‌کنندوبرای همه آنها آرزو دارم که موفق باشند.

 به مناسبت روز پزشک به مطب دکتر طباطبایی جراح و متخصص مغز رفته و گفتگوي انجام دادم.

دقیقا از چه زمان علاقه به پزشکی پیدا کردید و شروع این تفکر دقیقا از کجا جرقه خورد؟

 من حدود 50 سال قبل دیپلم گرفته‌ام و در نتیجه دوران دبستان و دبیرستان من به حدود 60 سال پیش برمی‌گردد؛ من از سیکل اول دبیرستان احساس کردم که به پزشکی علاقه دارم .

ما در یک محیط روستایی بزرگ شدیم در آن‌زمان ابعاد اقتصادی پزشکی برای ما نه مطرح نه شناخته شده بود و علل تمایل من به شروع تحصیل در رشته پزشکی چه بوده شاید احساس نیاز جامعه بود من در شهری زندگی می کردم که حدود 80 ده و روستا و بخش وجود داشت و تنها یک طبیب و پزشک جوابگوی این کمیت جمعیت بود سرگردانی و استیسال مردم و نیاز  من را رنج می داد.

وقتی مادر یا پدرم بیمار می‌شدند باید به همراه اسب یا قاطر چند کیلومتر طی می‌کردم و تا فقط یک پزشک یار که در آن بخش ما زندگی می کرد و 20 روستا اطراف را پوشش می‌داد را برای درمان میاوردم  خاطرم هست که پزشک یار را با احترام ،سوار اسب می کردم و خودم پیاده به سمت خانه حرکت می کردم و این کیف پزشک هم خودم می‌آوردم یادم می آید خیلی دوست داشتم که بدانم داخل کیف پزشک چه هست این احساس کنجکاوی واقعا حس جالی بود.

 من وقتی می‌دیدم که هم شهری های من و یا افراد خانواده نیاز به پزشک دارند و از بیماری رنج می‌برند و بهداشت در سطح پایین قرار دارد و حتی برای یک زایمان ساده مادران جوان جان خود را از دست می‌دهند واقعا فکر می کردم پزشکی شغلی است که می‌تواند مردم را از این مشکلات نجات دهد.

 دکتر آیا علاقه‌ای به درس خواندن داشتید؟ مخصوصا در آن شرایط چگونه با سختی‌ها کنار آمدید؟

بله من واقعا علاقه زیاد به درس داشتم یادم هست که من از همان کلاس اول ابتدایی جزو شاگردهای ممتاز بودم در آن زمان من درس تجربی را بیشتر از درس‌های دیگر دوست داشتم که در آن زمان نامش درس طبیعی بود

باید بی تعارف بگویم که من به شدت با تحمل آن سختی و کمبودها تلاش کردم و به خودم فشارمی‌آوردم تا درس بخوانم من در کنار تحصیل اجبار داشتم تا کار هم کنم من در کنار اعضای خانواده کشاورزی هم می‌کردم و کارهای منزل هم انجام می دادم.

-پدر و مادر شما اصراری بر درس خواندن شما داشتند؟

اگر راستش را بخواهید آن قدر مشکلات زندگی در آن از زمانی زیاد بود که بیشتر ما را به کار تشویق می‌کردند و زیاد توجهی به تحصیل نداشتند وقتی کشاورزی می‌کردیم خیلی خوشحال‌تر می‌شدند تا اینکه درس بخوانم ولی مانع تحصیل نمی‌شدند شرط درس خواندن این بود که حتما در کنار تحصیل باید کار هم انجام دهیم.

 از دوران ورود به دانشگاه و نحوه قبولی در آزمون ورودی آن زمان بگویید.

من سال 1341 دیپلم گرفتم؛ آن زمان در گرمسار برای تحصیل یک رشته تجربی بیشتر وجود نداشت  خدا را شکر رشته مورد علاقه من بود.

سالی بود در کل کشور کنکور برگزار می‌شد و بین ما و دبیرستان معروف آن زمان در تهران رقابت بود دبیرستانهای مثل دارالفنون ما خیلی مشکل داشتیم و تهرانی‌ها شرایط راحت‌تری داشتند من در آن سال در امتحان کنکور قبول نشدم ولی نا امید هم نشدم خودم را برای رفتن به خدمت سربازی آماده کردم دوره خدمتم را در طول 2 سال در ارتش طی کردم به خاطر نمرات ممتازم محل خدمت تهران بود آن موقع از طرف ارتش درآمد داشتم و زمانهای خالی را به رفتن به کلاس کنکور صرف می‌کردم یعنی هم خدمت کردم هم درس را خواندم.

خوشبختانه با آن ماراتون تنگاتنگ موفق شدم در آزمون کنکور پزشکی در دانشگاه پزشکی تبریز قبول شوم. سال 44 بود تا به امروز بهترین بزرگترین و خوشحال کننده‌ترین خبر زندگی‌ام قبولی در آزمون پزشکی بوده.

 به تبریز رفتم و شروع به تحصیل کردم از سال دوم دانشکده هم درس خواندم هم کار کردم در آن زمان برای تامین مخارج تحصیل به کار ویزیتوری مشغول بودم و چون پدرم فوت کرده بود مجبور بودم خودم منبع درآمد برای هزینه‌های تحصیل بودم.

نظرتان راجع به روپوش سفید و خوش رنگ پزشکی چه بود چقدر علاقه داشتید که آن را هرچه زودتر آن را به تن کنید؟

 من از همان روز اول مسیر برایم روشن بود و هر لحظه خود را در لباس پزشکی می‌دیدم  زیرا می‌خواستم به هدفی که دارم برسم.
 باید به این نکته اشاره کنم که خداوند تبارک و تعالی می‌فرمایند شما بخواهید و تلاش کنید من به شما بهترین را اعطا می‌کنم من مطمئن بودم به خاطر هدف مقدسی که داشتم خدا کمک می‌کند چون هدف من حل کردن مشکل جامعه و مردم بود به آن رسیدم.

دکتر دوره ارائه طرح و کارآموزی را چگونه گذراندید؟

بعد از فارغ التحصیلی 2 سال به شهر مرزی  آستارا رفتم که خیلی شهر زیبایی بود خوشبختانه بهترین دوران طبابتم را درآنجا گذراندم  و هنوز با مردم خوب آنجا ارتباط دارم و بعد از آن در سال 53 در آزمون دستیار پزشکی در رشته جراحی مغز و اعصاب قبول شدم.

 دکتر آیا در دوران دانشجویی تصمیم به ازدواج گرفتید؟

خیر من اگر هم می‌خواستم ازدواج کنم اصلا امکانش را نداشتم اصلا آنقدر سرگرم کار و تحقیق بودم که فرصت فکرکردن به ازدواج را نداشتم ولی در 30 سالگی متاهل شدم.

 یکی از بهترین خاطره‌هایتان را برای ما بازگو می‌کنید؟
همه زندگیم خاطره است ولی یکی از زیباترین خاطره‌هایم زمان جنگ بوده حمله فتح المبین
در اسفندماه تیم اضطراری پزشکی را اعزام کردند دسته دسته گروه‌های پزشکی درحال حرکت به سمت جبهه بودن و من فهمیدم که عملیات خیلی گسترده است، در پایگاه دزفول در یک مرکز بیمارستانی مستقر شدیم و اصلا به این مسئله فکر نمی‌کردیم که تقریبا در دهان دشمن قرار داریم دزفول تا خط مقدم يك کیلومتر هم فاصله نداشت واقعا روحیه‌ها خیلی بالا بود و اصلا هیچ دلهره و ترس بین رزمنده‌ها وجود نداشت.

 شب عید نوروز فرا رسید هنوز حمله شروع نشده بود در مجموعه‌ای ما بودیم لحظه تحویل سال رسید من داشتم با صدای بلند سوره یاسین را می‌خواندم الان که در حال تعریف این خاطره هستم انگار تمام هم دوره ای هایم مثل همان شب خاطره انگیز دورم نشسته‌اند، نیمه‌های شب بود که داشتم دعای یا مقلب القلوب ...را می‌خواندم و سال تحویل شد حدود  ساعت 4 صبح بود همه منتظر شروع حمله بودند که ساعت 5 صبح اول فروردین بود که توپخانه‌ها شروع به پرتاب موشک کردند از ساختمان بیمارستان که بیرون آمدیم انگار روز بود آنقدر موشک ها آسمان را روشن کرده بودند که تاریکی احساس نمی‌شد.

- به عنوان آخرین حرف توصیه شما به جوانانی که اول راه هستند و هدف آنها پزشک شدن است چیست؟

پیام من به همه دانشجویان پزشکی و پزشکانی که دوره تخصصی را می‌خواهند شروع کنند این است که پزشکی یک عشق است یک کار مقدس است در پزشکی باید عاشق بود، پزشکی شغل پیامبران است پزشکی رشته‌ای است که درباره آن خداوند آیه نازل کرده.  

در پایان من از عزیزان که در این رشته هستند یا می‌خواهند وارد این رشته شوند می‌خواهم اول عاشق این رشته باشند سختی‌های آنرا تحمل کنند بدانند پزشکی رشته راحتی نیست توکل به خدا کنند و روزی را هم از خدا بخواهند ./ح

گفتگو از آرين اميرعرفاني



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۳۴ ۰۴ بهمن ۱۳۹۸
موفق باشید استاد
من هم رتبه 2رزیدنتی رو آوردم امسال الانم تو رشته رادیولوژی دانشگاه تهران مشغولم ولی کاش رادیولوژی نمیخوندم جراحی میخوندم از جراحی بیشتر خوشم میومد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۲۰ ۱۹ دی ۱۳۹۴
من نیز همانند شما تلاش میکنم تا دوباره کنکور دهم و رشته دندان پزشکی شیراز قبول شوم و پدر و مادر خود را که در سرمای زمستان لرزیدند ودر گرمای تابستان عرق ریختند خوشحال کنم شما بزرگ ترین و موفق ترین پزشک هستید که از قبول نشدن در سال اول نا امید نشدید و تا 4سال به دنبال هدف خود دویدید تا به دستش آوردید من نیز میدوم تا به دستش بیاورم
آخرین اخبار