به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، گرچه تاریخ نگارش این مقاله به 14سال پیش بازمیگردد، اکنون در آستانه «دخالت بشردوستانه» دیگری در سوریه، مرور انگیزههای مداخله و فجایع بهبارآمده در پس چنین اقداماتی میتواند به درک بهتر حادثه در شرف وقوع کمک کند. بلوم در این دوره تاریخی به 70 مورد دخالت ارتش آمریکا و CIA در دیگر کشورها اشاره میکند.
در این فهرست جای توطئههای تاریخی آمریکا علیه ملت فلسطین و لاپوشانی سیستماتیک جنایات اسراییل، دخالت نظامی در افغانستان در سال 2001، جنگ عراق در سال 2003 و مداخله در لیبی در سال 2011 و چند مورد دیگر، خالی است. بلوم میگوید سیاست خارجی آمریکا در دوران جنگ سرد، از پارانویای قدرتگرفتن کمونیستها تغذیه میشد، همزمان با آن ایجاد بهشت امن برای کمپانیهای آمریکایی که دولت آمریکا بهعنوان وظیفه برای خود ترسیم کرده و جلوگیری از برآمدن جنبشهای اجتماعی که ممکن است بدیل موفقی برای سرمایهداری محسوب شوند، انگیزه آمریکا برای اغلب مداخلههای نظامی در دوره تاریخی مذکور است.
برای دیدن بهتر اینفوگرافی آن را ذخیره کنید
چنین ایدههایی هنوز راهنمای سیاست خارجی آمریکا باقی ماندهاند، علاوه بر موارد دیگری که با ورود به قرن21 به این فهرست افزوده شده است. اما راه ایالات متحده را هر چیزی بگشاید، کمتر کسی است که هنوز نفهمیده باشد «مداخله بشردوستانه» چه معنایی در پس خود دارد.
چین: 1945 تا 1949دخالت در جنگ داخلی چین و حمایت از چیانگ کایشک، در مقابل کمونیستها، با اینکه در جنگجهانی دوم گروه دوم متحدان ایالات متحده بودند. کمونیستها چیانگ را وادار کردند در سال 1949 به تایوان بگریزد.
ایتالیا: 1947 تا 1948ایالاتمتحده با دخالت در انتخابات ایتالیا مانع از قدرتگرفتن قانونی و منصفانه حزب کمونیست شد. این دخالت علیه دموکراسی به نام «حفاظت از دموکراسی» انجام شد. تا چند دهه بعد، CIA به نفع کمپانیهای آمریکا با خرج میلیونها دلار و به راه انداختن جنگ روانی، دخالت در انتخابات ایتالیا را برای بازداشتن «شبحی که درحال تسخیر اروپا» بود، ادامه داد.
یونان: 1947 تا 1949دخالت در جنگ داخلی به نفع نئوفاشيستها در مقابل چپها که دلیرانه با نازیها جنگیده بودند. نئوفاشیستها پیروز شدند و رژیم به غایت ستمگری تاسیس کردند. دولتی که پلیس مخفی به نام KYP ایجاد کرد که تا سالهای متمادی اعمالی نظیر شکنجه سیستماتیک را در یونان بهعهده گرفت.
فیلیپین: 1945 تا 1953جنگ ارتش آمریکا علیه چپگراهای فیلیپین به نام «هوکها»، همزمان با جنگ هوکها علیه تاختوتاز سربازان ژاپنی. پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا جنگ علیه هوکها را ادامه و سرانجام آنها را شکست داد. پس از آن نوبت به رییسجمهورهای دستنشانده آمریکا و در راس آنها، فردیناند مارکوس دیکتاتور رسید.
کرهجنوبی: 1945 تا 1953پس از جنگجهانی دوم، پیشروی نیروهای مردمی در کرهجنوبی را به نفع محافظهکارهایی که با ژاپن همدست بودند، متوقف کرد. این مداخله راه سالها جولان حکومتهای فاسد، مرتجع و ستمگر را باز کرد.
آلبانی: 1949 تا 1953آمریکا و بریتانیا به کمک هم سعی کردند حکومت کمونیستی آلبانی را ساقط کنند و به جای آن حکومتی طرفدار غرب و مرکب از وابستگان به سلطنت و همدستان فاشیستهای ایتالیایی و نازیها بنشانند. خوشبختانه این تلاش ناکام ماند.
آلمان: دهه 1950CIA در این دهه مجموعه گسترده خرابکاری، از ترور و حقههای کثیف، تا جنگ روانی علیه آلمانشرقی به راهانداخت. این قبیل اقدامات یکی از عواملی بود که به ساخت دیوار برلین در سال 1911 انجامید.
گواتمالا: 1953 تا دهه 1990CIA در کودتایی، دولت دموکراتیک و قانونی ژاکوبو آربنز را سرنگون کرد و متعاقب آن 40سال حکومت جوخههای مرگ، شکنجه، آدمربایی و اعدام دستهجمعی رقم خورد که در مجموع، صدهزارنفر را قربانی کرد. بیشک یکی از غیرانسانیترین دورانهای قرن بیستم همین 40 سال بود. گناه نابخشودنی آربنز این بود که کمپانیهای آمریکایی مانند کمپانی یونایتد فروت را ملی کرد، کمپانیها با الیتهای آمریکایی رابطه بسیار نزدیکی داشت. واشنگتن در توجیه کودتا گفت: گواتمالا در آستانه همپیمانشدن با شوروی بود. درحالیکه در واقع روسها با گواتمالا حتی روابط دیپلماتیک محدودی داشتند. مشکل واقعی اما از دید واشنگتن، علاوه بر کمپانی یونایتد فروت، خطر سرایت سوسیال دموکراسی گواتمالا به سایر کشورهای آمریکای لاتین بود.
خاورمیانه، 1956 تا 1958مطابق دکترین آیزنهاور، ایالات متحده «آماده استفاده از نیروی نظامی کمکی» در هر کشور خاورمیانه است که «برای مقابله با پیشروی کمونیسم بینالمللی» به کمک نیاز داشته باشد. معنی این جمله این بود که هیچکس جز آمریکا اجازه تسلط یا نفوذ زیادی در خاورمیانه و میادین نفتی آن را ندارد، به ویژه کسانی که طبق تعریف آمریکا «کمونیست» بودند. دوبار تلاش برای سرنگونی دولت سوریه، تحرکاتی به قصد ارعاب جنبشهایی که علیه حکومتهای تحت حمایت آمریکا در بحرین و لبنان شکل گرفت، مستقر کردن 14هزار سرباز در لبنان و توطئه ترور ناصر در مصر از جمله اقداماتی برای همین سیاست بودند.
اندونزی 1957 تا 1958سوکارنو در اندونزی مانند ناصر در مصر، از آن نوع رهبرهای جهان سوم بود که ایالاتمتحده نمیتوانست آنها را تحمل کند. او در جنگجهانی دوم سیاست بیطرفی اتخاذ کرد. همچنین بسیاری کمپانیهای خصوصی متعلق به آلمان (استعمارگر اندونزی) را ملی اعلام کرد. او از سرکوب حزب کمونیست اندونزی، که به تدریج در فرآیندی دموکراتیک در حال قدرتگرفتن بود، سر باز زد. چنین سیاستهایی محتملا به سایر رهبران جهان سوم «ایدههای غلط» را میآموخت. CIA شروع کرد به تزریق پول، برنامهریزی برای ترور سوکارنو، تلاش برای باجگیری از او با یک فیلم پورنو جعلی و کودتای تمامعیار علیه دولت او؛ سوکارنو از همه اینها جان سالم به در برد.
ویتنام، 1950 تا 1973شیب لغزنده جنگ ویتنام با گرفتن طرف فرانسه (استعمارگر ویتنام) و همدستی با ژاپن در مقابل هوشی مین که در جنگ جهانی در کنار متحدین جنگیده بود، آغاز شد. به هر حال هوشی مین به نوعی کمونیست محسوب میشد. او برای رییسجمهور ترومن چندین نامه نوشت و تقاضا کرد از استقلال ویتنام از فرانسه و حل مسالمتآمیز مشکل این کشور کمکش کند. همه درخواستهای او نادیده گرفته شد. هوشی مین بیانیه استقلال ویتنام را از روی بیانیه استقلال آمریکا نوشت. اما این برای آمریکا هیچ مهم نبود؛ زیرا هوشی مین به نوعی کمونیست محسوب میشد. پس از 23سال جنگ و میلیونها کشته، سرانجام آمریکا ارتش خود را از ویتنام خارج کرد. بسیاری گفتند آمریکا شکست خورد اما نابودکردن هسته زیست ویتنام و سمآلودکردن اراضی و ایجاد نقص ژنتیک در نسلهای متمادی، واشنگتن را به هدف اصلیاش رساند: جلوگیری از اوجگیری محتمل یک بدیل توسعهای خوب در آسیا. زیرا هوشی مین به نوعی کمونیست محسوب میشد.
کامبوج، 1955 تا 1973سوهانوک نیز از آنهایی بود که خیال نداشت بله قربانگوی آمریکا باشد. ایالاتمتحده پس از سالها خصومت با دولت او، سرانجام با کودتایی در سال 1970، سوهانوک را ساقط کرد. اما رعب و وحشت پلپوت و خمرهای سرخ تحت فرمان او نیز لازم بود. پنجسال بعد از کودتا خمرهای سرخ بهقدرت رسیدند. بمباران پنجساله آمریکا، اقتصاد سنتی این کشور را بهکلی نابود کرد. کامبوج قدیمی برای همیشه از بین رفت. خمرهای سرخ، حتی خرابی بیشتری بر این کشور ماتمزده تحمیل کردند. طنز اینجاست که ایالاتمتحده پس از شکست در ویتنام، پلپوت را به لحاظ سیاسی و نظامی حمایت میکرد.
برزیل، 1961 تا 1964رییسجمهور جوآ گولارت، مرتکب گناهان رایج شد: سیاست خارجی مستقل، از سرگیری رابطه با کشورهای سوسیالیستی و نپذیرفتن تحریم علیه کوبا. دولت او قانونی برای محدودکردن منافع کمپانیهای چندملیتی تصویب کرد و اصلاحات اجتماعی چندی در پیش گرفت. همچنین رابرت کندی، دادستان کل از اینکه گولارت به کمونیستها اجازه داده بود سمتهایی در دولت داشته باشند، دلخور بود. با این حال گولارت چندان رادیکال نبود. او میلیونر و ملاک بود. اما اینها برای حفاظت از او در مقابل آمریکا کافی نبود. در سال 1964 در کودتای نظامی با حمایت آمریکا سرنگون شد. تا 15سال بعد هر آنچه لازمه دیکتاتوری نظامی بود محقق شد: کنگره منحل شد، ، اپوزیسیون سرکوب شد، آزادی «مجرمان سیاسی» تعلیق شد، انتقاد از رییسجمهور ممنوع شد، اتحادیههای کارگری در دولت مضمحل شدند، هرگونه تظاهرات مردمی با گلوله پاسخ میگرفت و... . دولت به همه اینها نامی داده بود؛ «بازسازی اخلاقی» برزیل! واشنگتن از این فرآیند کاملا راضی بود. رابطه برزیل با کوبا قطع شده و تبدیل به یکی از قابل اعتمادترین متحدان ایالات متحده در آمریکای لاتین شد.
جمهوری دومینیکن، 1963 تا 1966:در فوریه 1963، جان بوش به عنوان نخستین رییسجمهوری دموکراتیک دومینیکن از 1924 به قدرت رسید. جان افکندی ضدکمونیست، از این فرصت استفاده کرد تا چهره آمریکا را بهعنوان مدافع همه دیکتاتوریهای آمریکای لاتین تطهیر کند. از اینرو دولت بوش «نمونه دموکراسی» در مقابل فیدل کاسترو بود. اما بوش عقاید متفاوتی داشت. او اصلاحات ارضی کرد، خانههای قابل استطاعت ساخت، تجارت را کموبیش ملی کرد و... همچنین درباره فعالیت سیاسی همباز بود: کمونیستها بدون اینکه واقعا جرمی مرتکب شده باشند تحت تعقیب قرار نخواهند گرفت. واشنگتن از این قبیل اقدامات آزردهخاطر شد. در سپتامبر 1966 کودتای نظامی علیه رییسجمهور او را سرنگون کرد، واشنگتن که میتوانست جلو کودتا را بگیرد هیچ کاری نکرد. 19ماه بعد، شورش علیه نظامیها نزدیک بود به بازگشت رییسجمهور به قدرت بینجامد. اینبار واشنگتن کاری کرد و 23هزار نیروی نظامی برای کمک به نظامیهای دومینیکن فرستاد.
کوبا، 1959 تاکنون:در آغاز سال 1959 فیدل کاسترو در کوبا بهقدرت رسید. شورای امنیت ملی آمریکا در 10مارس همان سال در نشستی «امکان روی کار آوردن دولت دیگری در کوبا» را بررسی کرد. اکنون پس از سالها توطئه، دخالت نظامی، تحریم، ایزولهکردن، ترور و... کوبا همچنان «انقلاب نابخشودنی» خودش را پی میگیرد. غمانگیز این است که هنوز هیچکس نمیداند چه نوع جامعهای میتوانست در کوبا شکل بگیرد اگر ماشه آمریکا روی سرش نبود.
اندونزی 1965:رشته اتفاقات عجیب، کودتا، ضدکودتا و شاید ضد ضدکودتا در فردای خلعید سوکارنو و بهقدرترسیدن جانشین نظامی او ژنرال سوهارتو، در اندونزی بهوقوع پیوست. قتلعام بلافاصله کمونیستها و هواداران آنها و هرکس دیگر که ظنین به علاقهمندی به کمونیسم بود، آغاز شد. نیویورکتایمز آن را «یکی از وحشیانهترین کشتارهای تاریخ سیاسی مدرن» نامید. تخمین تعداد کشتهها از نیممیلیون تا بیش از یکمیلیون نفر متغیر است. بعدها مشخص شد آمریکا فهرست «کمونیستهایی که باید شکار میشدند را تهیه کرده است. یک دیپلمات آمریکایی در اینباره گفت: «آدمهای زیادی کشته شدند و احتمالا دست خیلیها آلوده است، اما چه میشد کرد ما باید قاطع عمل میکردیم.»
شیلی، 1964 تا 1973:سالوادور آلنده بدترین سناریو ممکن برای آمریکا بود. تنها یکچیز از یک مارکسیست در قدرت بدتر است: مارکسیستی که با انتخابات به قدرت رسیده باشد. کودتای خونین 1973 علیه آلنده، نقطه نهایی کارشکنیهای چندین ساله واشنگتن بود. نتیجه این کودتای نظامی سبعانه با حمایت مستقیم آمریکا، بیش از سههزار اعدام و هزاران مورد شکنجه و ناپدیدشدن بود.
یونان، 1964 تا 1974کودتای نظامی در آوریل 1967، تنها دو روز پیش از کمپین انتخابات ملی آغاز شد. در آن انتخابات محرز شده بود که کار بهنفع لیبرال کهنهکار، جورج پاپاندرو تمام میشود. او دو ماه پیش از آن با رای قاطع که در تاریخ سیاسی یونان سابقه نداشت، نخستوزیر شده بود. دسیسه برای سرنگونکردن او بلافاصله با اتحاد دادگاه سلطنتی، ارتش یونان و ارتش آمریکا و CIA آغاز شد. در ماه نخست کودتا، هشتهزارنفر قربانی شکنجه، بازداشت و قتل نظامیها شدند. بلافاصله اعلام شد که هدف کودتا «حفاظت کشور در مقابل کمونیستها» بوده است و تاثیر ویرانگر کمونیستها از زندگی یونانیها باید سترده شود.
تیمور شرقی، از 1975 تاکنون:در دسامبر 1975، اندونزی به تیمور شرقی حمله کرد. تاختوتاز تنها یک روز پس از ملاقات سوهارتو با جرالد فورد رییسجمهور وقت و هنری کسینجر، وزیر خارجه وقت آمریکا و قول مساعد آنها برای کمک نظامی به اندونزی صورت گرفت. اندونزی متحد ارزشمند آمریکا در جنوبشرقی آسیا بود. عفو بینالملل تخمین میزند که تا سال 1989، ارتش اندونزی 200هزارنفر از جمعیت 700 – 600 هزار نفری تیمور شرقی را کشت.
نیکاراگوئه، 1987 تا 1989:در سال 1978 که ساندنیتها دیکتاتوری سوموزا را سرنگون کردند، واشنگتن از بیم «کوبایی دیگر» به وحشت افتاد. رییسجمهور کارتر، مصرانه در تلاش بود تا به شکلهای اقتصادی یا سیاسی در کار انقلابیون اخلال ایجاد کند. اما متد انتخابی رییسجمهور بعدی یعنی ریگان، خشونت بود. در آن هشتسال دهشتناک مردم زیر ضرب کونتراها (به نمایندگی از آمریکا) بودند که باقیماندههای گارد ملی بدنام سوموزا و سایر حامیان دیکتاتور بودند. این جنگ بیوقفه برنامههای پیشرفته اجتماعی و اقتصادی دولت را نقش برآب کرد، مدارس و بیمارستانها را از بین برد، قتل و تجاوز و شکنجه از پیامدهای ناگزیر آن بود. آنها «جنگجویان آزادی» رونالد ریگان بودند.
گرانادا؛ 1979 تا 1984چه چیز قدرتمندترین دولت جهان را وا میدارد به کشوری 110 هزار نفری بتازد؟ موریس بیشاپ در کودتای سال 1979 در گرانادا به قدرت رسید. بهرغم اینکه اقداماتش به اندازه کاسترو انقلابی نبود، اما آمریکا را دوباره از «کوبای دیگر» ترساند. بهویژه اینکه به نظر میرسید رهبران گرانادا در افکار عمومی سایر کشورها هواخواهان مشتاقی دارد. حقههای بیثباتسازی آمریکا علیه دولت بیشاپ کمی بعد از کودتا آغاز شد و تا 1983 ادامه داشت. دخالت نظامی نهایی در اکتبر 1983 با تلفات اندکی به وقوع پیوست. در پایان سال 1984، انتخاباتی شبههبرانگیز برگزار شد و کاندیدای مورد حمایت ریگان پیروز شد. یکسال بعد، سازمانهای حقوق بشری گزارش دادند، پلیس دولت جدید به بیرحمی، بازداشت خودسرانه، و سوءاستفاده از قدرت شهره هستند و حقوق شهروندی را نادیده میگیرند. در آوریل 1989 دولت پارلمان را نیز تعطیل کرد.
عراق، دهه 199040شبانهروز بمباران بیرحمانه علیه یکی از پیشرفتهترین ملتهای خاورمیانه، پایتخت تاریخی و مدرن آن را منهدم کرد. سنگینترین حمله هوایی در تاریخ جهان... . زیرساختها نابود شدند و مسایل بهداشتی زیادی به دنبال آوردند. تحریمها ادامه یافت میلیونها کودک (بیش از بزرگسالان) را به کام مرگ فرستاد.
افغانستان، 1979 تا 1992
همه درباره ستمی که بر زنان افغان میرود (حتی پیش از طالبان) چیزهایی میدانند. اما کمتر کسی است که بداند سالهای آخر دهه 70 و بخش اعظم دهه 90 افغانستان دولتی داشت که متعهد شده بود کشور را به قرن بیستم بیاورد. از جمله خود را به اعطای حقوق برابر زن و مرد ملزم کرده بود. اتفاقی که افتاد این بود که ایالات متحده میلیونها دلار خرج کرد تا جنگی مهلک علیه این دولت به راه اندازد تنها به این دلیل ساده که شوروی از آن حمایت میکرد. در پایان ایالات متحده برنده شد و بقیه باختند. یکمیلیون کشته، سهمیلیون معلول جنگ و پنجمیلیون پناهنده (سر جمع نیمی از جمعیت کشور! ) حاصل این جنگ برای افغانستانیها بود.
یوگسلاوی، 1999بمباران یوگسلاوی توسط آمریکا، این کشور را به دوران پیشاصنعتی عقب راند. آمریکا سعی کرد به افکار عمومی اینگونه القا کند که تنها انگیزهاش برای دخالت نظامی در یوگسلاوی «بشر دوستی» بوده است. اما تاریخ مداخلههای آمریکا میتواند به مخاطب کمک کند تا بفهمد این ادعا چقدر میتواند صادقانه باشد./شرق