به گزارش
ويژهنامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران، سینمای دفاع مقدس ثبت کننده یادگارهای تلخ و شیرین سالهای جنگ است ، در 10 یادداشت سعی داریم تصاویری خاطرهانگیز از سینمای دفاع مقدس را برای شما مرور کنیم.
سینمای دفاع مقدس در سالهای دور یکی از مهمترین عرصههای کشف استعداد نیروهای تازه نفسی بود که بیشتر آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد سینما شده و حتی تجربه مستندسازی و تصویربرداری در جبههها را داشتند، این نسل خاطرهها و تجربههایشان از جبههها را بر پرده سینما حک کردند و برای نسلهای دیگر به جای گذاشتند.
يادداشت ششم: "خداحافظ رفيق"
"خداحافظ رفیق" همان فیلمی است که هنوز هم پس از 9 سال از تولید آن برای خیلیها تازگی دارد، همان فیلمی که به اذعان اهالی هنر دیگر مانند آن در سینمای ایران نخواهد آمد.
فیلمی که در سه اپیزود روایت میکند داستان دلهای صاف و صادق شهدا را، شهدایی که دلبسته دنیا نشدند و به وابستگی آدمیان به دنیا میخندند، به ساده انگاری کسانی که برای زرق و برق دنیا دست و پا میزنند و آب در هاون میکوبند.
کارگردان و نويسنده فيلم: "بهزاد بهزادپور"، تهيهکننده: "سيدسعيد سيدزاده"همچنين "کاوه خداشناس"، "کاوه مهدوي"، "ثريا حلي"، "يلدا قشقايي"و...جمعي از بازيگران اين فيلم هستند.
«روز باید بیای تو این شهر بگردی؛ بتن که خوبه! بعضیا یه چیزایی خرج این مسافرخونه میکنن که میشه باهاش همه بهشت رو خرید!»
آری راست میگوید "مرتضی"؛ این روزها در خیابانهای شهر چیزهایی خرج این مسافرخانه میکنیم که میتوان با آنها تمام بهشت را خرید. حیا، صداقت، پاکدامنی و ... دُرّهای نایابی شدند که این روزها کمتر به چشم میآیند.
چه بسیار همسران شهیدی که همچنان به عشق "مرتضی" زندگی میکنند و به دیوانگی خود فخر میفروشند و چه بسیار کسانی که "از رسته فرمانده گردانی به دسته شاطری ترقی کردند" و امروز در همسایگی من و تو گذران زندگی میکنند.
اگر کمی دقت کنی میتوانی روزانه دسته موتورسوارانی را ببینی که آمدند تا دوستانشان را از آسایشگاه به میهمانی ببرند؛ فرقی نمیکند در لباس رفتگر شهرداری باشی یا در لباس خاکی یک بسیجی؛ دلت که پاک باشد میبینیشان!
تابحال از خود پرسیدهای این روزها که غبار گناه در و دیوار شهر را گرفته است چند نفر مثل "مسلم" برای پر کشیدن لحظه شماری میکنند. امثال من و تو آلوده ایم و واگیردار. آری؛ نفس ما شهدا را مریض میکند.
این روزها "مسلم" کم داریم، کسی که دلش را در مشت حسین جا گذاشت و رفت، دیگر دلی نداشت که در غربت کوفه تنگ شود یا بگیرد، اگر "مسلمیم" چرا تسلیم نیستیم؟ اگر دل دادیم چرا بیدل نیستیم؟
"دلم گرفته مرتضی. دلم گرفته. اینهمه چراغ توی این شهر هیچکدوم چشمامون روشن نمیکنه. اینهمه چشم توی این شهر هیچکدوم دلمو گرم نمیکنه.
اینجا همه می دوند که زنده بمونن؛ هیچکس نمیدوه که زندگی کنه.
این شهر همش شده زمین. دیگه آسمونی نداره این شهر. من دلم آسمون میخواد مرتضی؛آسمون.
وقتی دلت آسمون داشته باشه چه تو راه کربلا باشی چه تو زندان هارون، آسمون آبی بالا سرته"
این روزها که سینمای ایران درگیر ابتذال و فسادهای اخلاقی بازیگرانش شده است؛ بیشتر از هر روز دیگری دلتنگ «خداحافظ رفیق»ها میشوم...