به گزارش
ويژهنامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران، "خدا بود و دیگر هیچ نبود" عنوان کتابی است که به کوشش "مهدی چمران" تهیه شده و مشتمل بر دستنوشتههايي است که در جمع آوری آنها زمان نگارش با تاریخ مشخص است.
این کتاب با مقدمه گردآورنده یعنی "مهدی چمران" آغاز میشود که در آن خلاصهای از زندگانی "شهید مصطفی چمران" گنجانده شده است. در قسمتهای بعد یادداشتهای آمریکا، یعنی یادداشتهایی که در زمان تحصیل در آمریکا داشته است، دیده م شود.
اولین نوشته این قسمت در اوایل تابستان 1959 نگاشته شده است که در آن تصمیم شهید بر پرهیز از گناه و تسلیم در برابر خدا مشاهده میشود، در قسمتهای بعدی یادداشتهای لبنان درج شده است که بخش اعظم این کتاب را در بر دارد و در انتهای آنها یادداشتهای ایران گرد آمده است، در این قسمت تاریخها به صورت هجری شمسی است و تاریخ قسمتهای گذشته همگی مطابق با تاریخ میلادی بوده است.
دو دست نوشته نیز به خط خود شهید در انتهای کتاب وجود دارد که اولین دست نوشته با عبارت "خدا بود و دیگر هیچ نبود" آغاز میشود و گردآورنده بر اساس این دست نوشته نام کتاب را انتخاب کرده است و پس از این دو دست نوشته عکسهایی از شهید چمران در حالات نماز، رزم، تحصیل و .. وجود دارد.
در تعدای از یادداشتهای لبنان احیاناً کلمات و لغات نامانوس عربی (نام مناطقی در لبنان و اصطلاحات عربی) وجود دارند که در پاورقی توضیح لازم ارائه شده است.
نوشتههای آن شهید بزرگوار بسیار پر شور است و او گاه خداوند، امام حسین(ع) و ائمه اطهار را و گاه نفس خویش را مخاطب قرار میدهد که همگی حکایت از دل پر درد و روح مشتاق او دارد. در زیر قسمتی از نوشته او را که پس از شب قدر به قلم درآمده میخوانیم:
چه فرخنده شبی بود شب قدر من. شب معراج من به آسمانها.
از طغیان عشق شنیده بودم و قدرت معجزه آسای عشق را میدانستم، اما چیزی که در آن شب مهم بود، این بود که وجود من، روح شده بود و روح من آتشفشان کرده بود، میخواست همچون نور از زمین خاکی جدا شود و به کهکشان پرواز کند... آن گاه آتش عشق به کمک آمده بود و جسم خاکیم را سوزانده بود و از من فقط دود مانده بود و این دود همراه با روح من به آسمانها اوج میگرفت...
شب قدر من، شبی که سلولهای وجودم، در آتش عشق، تغییر ماهیت داده بود و من چیزی جز عشق گویا نبودم. دل من، کعبه عالم شده بود، میسوخت، نور میداد و وحی الهی بر آن نازل میشد و مقدسترین پرستشگاه خدا شده بود. امواج خروشان عشق از آن سرچشمه میگرفت و به همه اطراف منتشر میشد.
از برخورد احساسات رقیق و لطیف با کوههای غم و صحراهای تنهایی و آتش عشق، طوفانهای سهمگین به وجود میآمد که همه وجود مرا تا صحرای عدم به دیار نیستی میکشانید و مرا از زندان هستی آزاد میکرد.
ای کاش میتوانستم همه خاطرات الهامبخش این شب قدر را به یاد آورم. افسوس که شیرازه فکر و طغیان احساس و آتشفشان روح من، آن قدر سریع و سوزان پیش میرفت که هیچ چیز قادر به ضبط آن نبود....
نوری بود که در آن شب مقدس، بر قلبم تابید، بر زبانم جاری شد و به صوررت اشک، بر رخسارم چکید. من همه زندگی خود را به یک شب قدر نمیفروشم و به خاطر شبهای قدر زندهام، و تعالای شب قدر عبادت من و کمال من و هدف حیات من است.
انتهاي پيام/
منبع: آويني