به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، همانطوري كه در زمان امامان باقر و صادق (عليهما السلام) مكاتب فقهي رشد بسياري يافته و ده ها بلكه صدها مذهب فقهي درجهان اسلام پديدار شده بود، درعصر امام رضا(ع) نيز مكاتب فلسفي و كلامي پرسش ها و شبهات زيادي را در اذهان مردم ايجاد مي كرد، امام (ع) وظيفه و تكليف خود مي دانست تا راهنماي مردمان شود.
کیهان در اين مطلب با اشاره به فضاي موجود در عصر امام رضا(ع) بر آن است تا گوشه اي از معارف اهل بيت(ع) را در خصوص جايگاه عقل و وحي و خردورزي براساس سخنان امام تبيين كند.
درگيري هاي كلامي و فلسفي درعصر امام رضا(ع)از زماني كه انحراف در سقيفه بني ساعده شكل گرفت و مسير مديريت جامعه اسلامي از نظام خلافت ولايي انتصابي به خلافت انتخابي اصحاب حل و عقد و سپس انتصاب يك نفره و شش نفره و در نهايت خلافت سلطنتي تبديل شد، اولياي الهي از مديريت جامعه كنار گذاشته شدند. از اين رو به سبب فقدان ارتباط مستقيم ميان جامعه اسلامي با مديريت الهي، مشكلات فكري و رفتاري بسياري پديد آمد.
از آنجايي كه امت اسلام در اين دوره قايل به پايان ارتباط آسمان و زمين شدند، اعتقاد به تفويض در ميان ايشان تقويت شد و خود مديريت جامعه را به دست گرفتند و خواستند تا براساس اجتهادات خود عمل كرده و جامعه را مديريت كنند. لذا شكل جديدي از مديريت درامت شكل گرفت كه روز به روز از نصوص الهي دور شدند؛ چرا كه توانايي درك و فهم نصوص براي تطبيق و يا استنباط را نداشتند و در ميان ناسخ و منسوخ، مطلق و مقيد، عام و خاص، مجمل و مبين در نصوص سرگردان شدند و نتوانستند حكم واقعي را دريابند.
نتيجه چنين سلوك سياسي- اجتماعي در امت آن شد كه در عقايد و احكام گرفتار تشتت آراء شوند و در بسياري از حوادث و موضوعات جديد نتوانند به يك رأي برسند و انسجام رويه و هدف را حفظ كنند. پرسش هاي جديد كه پس از ارتباط با جوامع ديگر پديد آمده بود، پاسخ هايي را مي طلبيد كه نخبگان نمي توانستند براساس آيات پاسخي بدان دهند.
ازسوي ديگر، هركسي براي منافع مادي خود دست به جعل و وضع حديث مي زد و آن را به پيامبر(ص) نسبت مي داد. از اين رو، برخي براي مقابله و يا محدودسازي اهل بيت(ع) اقدام به حذف حديث از دايره منابع و مراجع اسلامي كردند و به قرآن بسنده نمودند. محدوديت در نقل حديث و بهره برداري از آن در پاسخ گويي به پرسش ها موجب شد تا با فقر شديد علمي مواجه شوند؛ چرا كه قرآن قطعي الصدور است ولي چنانكه قرآن خود گوياست؛ بسياري از مسائل در قرآن به گونه اي است كه نمي توان به سادگي جز از راه تدبر (نساء، آيه 82) و با بهره گيري از راسخون (آل عمران، آيه 7) و اهل ذكر (نحل، آيه 43، انبياء، آيه 7) به حقيقت آن رسيد؛ چرا كه گاه نيازمند فهم عام و خاص و مطلق و مقيد و يا امور ديگري است كه آن را ازحالت دلالت قطعي خارج مي كند. پس، از نظر دلالت، بسياري از آيات ظني الدلاله است و نمي توان از آن به عنوان دليل و حجت قطعي استفاده كرد.
اهل بيت(ع) كه مفسران قرآن بودند دراين دوره كنار گذاشته شده و اصولاً به سبب مقاصد سياسي ناديده گرفته شده بودند. پس جامعه در فقر كامل به سرمي برد و مي بايست از راه هاي ديگر به حوادث جديد و پرسش هاي نوشونده پاسخ دهد. اينگونه است كه نخست هرج و مرج فقهي پديدار شد؛ چرا كه جامعه نيازمند قوانين جديدي بود، به سبك ارتباط با جوامع ديگر تحميل مي شد.
هرج و مرج درقانون و فقه موجب شد تا تشكيك هاي جدي نسبت به اصول پديدار شود؛ زيرا جامعه اسلامي دراين فضا نمي توانست از خود يك وحدتي را به نمايش بگذارد كه برآيند امت است. پس توده ها در باورها و عقايد خويش گرفتار نوعي ترديد شدند. پاسخگويي به اين پرسش هاي عقيدتي بويژه پس از نهضت ترجمه در دوران عباسي و ورود متون فلسفي و عرفاني از ايران و يونان و روم، خود موجب تشتت بيشتر شد و در هر حوزه اي چندين مكتب براي پاسخگويي به وجود آمد. اما پاسخ ها بيشتر از آنكه وضعيت را بهتر و روشن سازد بيشتر بر تاريكي و تيرگي فضا مي افزود.
درچنين فضايي امام رضا (ع) به حكم تكليف و وظيفه الهي واردمي شود و برآن است تا امت اسلام را از وضعيت هرج و مرج فكري و عملي رهايي بخشد.
گزارش هاي تاريخي و روايي بسيار درباره جلسات گفت وگوهاي علمي و فلسفي و كلامي از آن حضرت (ع) با رهبران و مدعيان فلسفه و عرفان و كلام است كه خود بيانگر فضاي تشتت موجود در آن عصر بود. اين درگيري ها همواره درحوزه خصومت كلامي و در مدارس و مراكز علمي محدود نمي شد، بلكه به درگيري هاي فيزيكي و حذف يكديگر نيز مي انجاميد. درگيري هاي ميان پيروان مذاهب فقهي و كلامي كه خون بي گناهان بسياري از ريخته است در كتب تاريخي گزارش شده است. به عنوان نمونه درشهر ري درگيري ميان پيروان مذاهب حنفي و شافعي مدت ها ادامه داشت و اين شهر را از رونق تمدني و شكوفايي اقتصادي انداخته بود.
در بغداد وكوفه و مدينه و بصره هراز گاهي جنگ هاي سختي ميان پيروان مذاهب پديد مي آمد. محلات بغداد و بسياري از شهرها برپايه دسته بندي هاي مذاهب بود و تجاوز و آتش زدن خانه و ثروت دشمنان مذهبي امري عادي بود.
عقل و وحي از نگاه مفسران واقعي قرآناهل بيت عصمت و طهارت (ع) هرچند كه در ظاهر كنار گذاشته شده بودند، ولي آنان به حكم وظيفه الهي اقدامات بسياري را براي بازگشت امت به مسير درست و راست انجام مي دادند. از همان روزهاي نخست انحراف، امير مومنان علي (ع) به تاليف سنت و تفسير علمي قرآن همت گذاشت و شاگرداني را تربيت كرد. امام حسن و امام حسين(ع) نيز فعاليت هايي براي اصلاح امت انجام دادند و جان خويش را براي اصلاح گري گذاشتند و به شهادت رسيدند. امامان ديگر نيز به تعليم اصول و بيان قواعدي پرداختند كه مي توانست امت را در مسير درست فهم و درك قرآن قرار دهد و قدرت استنباط و اجتهاد را درايشان پـديدار سازد.
بدين ترتيب امامان (ع) بنيانگذاران بسياري از علوم از نحو، صرف، اصول فقه، اصول تفسير، درايه الحديث و مانند آن بودند. شاگردان مكتب اهل بيت(ع) درآن دوره هاي هرج و مرج كلامي و فقهي، بر آن شدند تا به آن عده كه پيرو مكتب اهل بيت(ع) نبودند، از علومي بياموزند تا فضاي وحدت فراهم آيد و تشتت كاهش يابد.
اگر تلاش هاي امامان(ع) و پيروان و شاگردان ايشان نبود شايد چيزي از اسلام باقي نمي ماند؛ چرا كه در علم تفسير و فقه و مانند آن، كساني برجسته شدند كه مستقيم يا غيرمستقيم از مكتب اهل بيت(ع) درس آموخته اند. از ابن عباس در تفسير گرفته تا امامان چهارگانه فقهي اهل سنت تا رهبران كلامي اهل سنت از دو مكتب اشاعره و معتزله همگي شاگردان مكتب اهل بيت(ع) هستند؛ هر چند كه اينان هرگز به تمام و كمال اقرار به حقانيت اهل بيت(ع) نكردند ولي بارها خود را مديون شاگردي ايشان دانسته اند و علوم خود را برگرفته از دانش آنان گفته اند.
مكتب اهل بيت(ع) غير از ويژگي هاي خاص خود در حوزه نظام سياسي كه بر مدار ولايت انتصابي از سوي خداوند است، از ويژگي هاي ديگري نيز برخوردار است كه همان جمع ميان عقل و نقل، عقل و وحي و نيز دنيا و آخرت است. سبكي كه ايشان از نظر فكري و علمي براي زندگي در دنيا ارايه مي دهند، سبكي است كه در ميانه افراط و تفريط قرار دارد. از اين رو در هيچ امري از دايره ميانه و وسط خارج نمي شود. اين در حالي است كه ديگران بلكه حتي شاگرداني كه اعتقاد به امامت ايشان نداشتند، راه افراط و تفريط را در پيش گرفتند و گاه عقل گرايي را تا حد تفويض از سوي خدا و گاه تعبدگرايي را تا حد جبرگرايي پيش بردند و نتوانستند پاسخ هاي كاملي براي همه پرسش هاي امت فراهم آورند، هر چند كه در چارچوب آموزه هاي اهل بيت(ع) بحران هايي را از سرگذراندند.
مكتب اهل بيت(ع) در همه امور از بينش ها و باورها گرفته تا مسايل اخلاقي و تا موضوعات فقهي و حقوقي، بر مدار عقل و وحي است. از اين رو اهل بيت(ع) همواره بر عقل و وحي تاكيد داشتند و هرگونه انحراف از آن را به معناي دور شدن از حقيقت تلقي و معرفي مي كردند.
عقل، منبع نخست ايمانيعقل نه تنها يكي از منابع استنباط در اصول فقه شيعي است؛ بلكه شرط اصلي در ايمان است. اصولا از نظر مكتب اهل بيت(ع) ايمان جز از طريق عقل دست يافتني نيست. شرافت انسان به عقل اوست و اين عقل است كه حكم به دينداري و اخلاق مي كند و فقدان عقل در هر كسي به معناي فقدان دين و اخلاق است. (اصول كافي، ج1، كتاب عقل و جهل)
امام رضا(ع) عقل را بخششي از خداوند به خلق مي داند. اين نعمت دست يافتني نيست، بلكه عنايت و فضلي از خداوند است. امام در اين باره مي فرمايد: عقل، عطيه و بخششي است از جانب خدا و ادب داشتن، تحمل يك مشقت است و هر كس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن مي شود، اما هر كه به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز برجهل او افزوده نمي شود. (بحارالانوار، ج78، ص342)
البته عقل زماني مفيد است كه به كار گرفته شود و به تعبير زبان عربي، تعقل صورت گيرد و انسان خردورزي كند. در اين صورت است كه عقل براي انسان شرافت مي آورد. اگر انسان تعقل و خردورزي داشته باشد، در اين صورت است كه عقل، او را به دين و اخلاق رهنمون مي كند. اين عقل است كه حقيقت جهان را براي آدمي آشكار مي كند. انسان با خردورزي در مي يابد كه جهان داراي حكمت وجودي است و براي آن فلسفه و هدفي است.
پس به اين نكته رهنمون مي شود كه براي تحقق آن هدف مي بايست اصولي را رعايت كند و از اموري اجتناب نمايد. در حقيقت عقل نظري و عقل عملي به او كمك مي كند كه جهان و حقايق آن را بشناسد و براساس هدف و حكمتي كه براي جهان است راه و رويه اي را در پيش گيرد تا بدان برسد. اين گونه است كه برخي امور را در جهت آن هدف خوب و نيك مي يابد و برخي ديگر را بد و زشت مي داند. اين همان احكام عقل عملي در حوزه اخلاق است كه از آن به حسن و قبح عقلاني و اخلاقي ياد مي شود.
با اين تفسير دانسته مي شود كه عقل در همه حوزه هاي زندگي انسان نقش كليدي و اساسي را داراست. به سخن ديگر، سعادت و شقاوت انسان به عقل و ميزان بهره گيري او از عقل است. از اين رو امام رضا(ع) مي فرمايد: صديق كل امرء عقله و عدوه جهله؛ دوست هر انساني عقل او است و دشمن هر انساني جهل او است. (اصول كافي، جلد1، صفحه11)
انساني كه عقل داشته باشد، روابط خود با هستي و خدا و خلق را به درستي در نظام احسن تعريف مي كند و كسي كه از عقل خويش بهره نمي برد، در شناخت خود و خدا و هستي و خلق و چگونگي ارتباط با آن با مشكل برخورد مي كند. از نظر امام رضا(ع) هر نقصي در هر بخشي از اين سه گانه به معناي نقصان عقل است.
پس كسي كه نتواند روابط خود را با خدا به درستي تعريف كند، نيمي از عقل خود را به كار نگرفته است و همچنين اگر نتواند روابط خود را با خلق تنظيم كند نيمي ديگر را از دست داده است. در حقيقت كمال عقل را مي بايست در روابط درست و سالم ميان خدا و خلق دانست. از اين رو هرگونه اختلال در اين روابط به معناي فقدان عقل و ظهور جهل است. امام رضا(ع) در اين باره با اشاره به روابط انسان با خلق مي فرمايد: التودد الي الناس نصف العقل؛ اظهار دوستي و محبت با مردم نيمي از عقل است. (بحارالانوار جلد17، صفحه288)
آن حضرت(ع) در بيان مشخصات آدمهاي نادان فرمودند: نادان، دلبسته به چيزي است كه او را از خدا باز مي دارد. (بحارالانوار جلد17؛ و نيز جلد2، صفحه288) در حقيقت از نظر آن امام(ع) نادان كسي است كه نتواند ميان خود و خدا و خود و خلق روابطي مناسب و درست براساس نظام احسن ايجاد كند. بنابراين، آن حضرت(ع) همان سخني را تكرار مي كند كه امامان معصوم(ع) ديگر بيان داشته و فرموده اند كه عقل همواره با دينداري و اخلاق همراه است و كسي كه دين و اخلاق ندارد، در حقيقت عقل ندارد و گرفتار جهل است.
آن حضرت(ع) همچنين در بيان كمال عقل كه لازمه اسلام و تسليم در برابر خداست، به اموري اشاره مي كند كه مرتبط به همين دو حوزه دين و اخلاق است. آن حضرت(ع) مي فرمايد:
عقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اين كه ده خصلت را دارا باشد:
1- از او اميد خير باشد.
2- از بدي او در مان باشند.
3- خير اندك ديگري را بسيار شمارد.
4- خير بسيار خود را اندك شمارد.
5- هرچه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.
6- در عمر خود از دانش طلبي خسته نشود.
7- فقر در راه خدايش از توانگري محبوب تر باشد.
8- خواري در راه خدايش از عزت با دشمنش محبوب تر باشد.
9- گمنامي را از پرنامي خواهانتر باشد.
10- سپس فرمود: دهمي و چيست دهمي؟ پرسيده شد: چيست؟ فرمود:
احدي را ننگرد جز اينكه بگويد او از من بهتر و پرهيزگارتر است. (تحف العقول، 443)
از نظر مكتب اهل بيت(ع) دين و اخلاق همان خرد و خردورزي است؛ چنانكه بي ديني و بداخلاقي نيز همان بي خردي و ناداني است. از كتاب فقه الرضا روايت رسيده كه امام رضا(ع) فرمود: نگاه كن به كسي كه از تو در قدرت پائين تر است و نگاه نكن به كسي كه بالاتر از تو است، اين عمل براي تو شايسته تر است و بيشتر سزاوار افزايش نعمت مي شوي، بدان كه عمل دائم كم با يقين و بينش، در نزد خدا بهتر است از عمل زياد بدون يقين و با كوشش، بدان ورع و پرهيزگاري سودمندتر از ترك كارهاي حرام و خودداري از آزار مؤمنين نيست و هيچ زندگي گواراتر از اخلاق خوب نيست و مالي سودمندتر از قناعت و ناداني زيان دارتر از خودپسندي نيست. (بحارالانوار، جلد17، صفحه 296)
عقل و وحي در مكتب اهل بيت(ع)به هر حال، از نظر مكتب اهل بيت(ع) و مدرسه امام رضا(ع) هيچ كالايي برتر از عقل و هيچ دوست و نعمتي برتر از عقل و تعقل و خردورزي نيست. اما اين بدان معنا نيست كه وحي را ناديده بگيريم؛ چرا كه وحي مكمل عقل است و عقل آدمي تا به بلوغ نهايي خود نرسد و در مسير تحول هاي كمالي اش به فعليت و ظهور تمام خود دست نيابد، نيازمند وحي است. از اين رو خداوند به انسان وعده مي دهد كه براي كمال بخشي و ظهور استعدادهاي تعليمي و رسيدن به مقام خلافت الهي (بقره، آيات 30 و 31) هدايت وحياني را به او مي بخشد تا از اين طريق بتواند عقل را به بلوغ و كمال برساند. (بقره، آيه 38 و آيات ديگر)
اهل بيت(ع) براساس آموزه هاي قرآني در همان مقام هدايت خاص قرار دارند تا عقل آدمي را به بلوغ برسانند. در حقيقت ايشان همان وحي هستند كه دستگير عقل ناقص آدمي است كه هنوز در مسير بلوغ قرار دارد و به كمال نرسيده است. اينجاست كه هرگز ميان عقل بيروني و دروني نمي توان جدايي انداخت؛ چنان كه هرگونه جدايي ميان قرآن و عترت نادرست است؛ زيرا اگر عترت نباشد، نمي توان از عقل وحياني بهره اي به درستي برداشت؛ چنانكه اگر وحي نباشد از عقل انساني نمي توان به تمام و كمال بهره گرفت؛ زيرا اين وحي است كه عقل انساني را به بلوغ مي رساند و اين عترت است كه وحي را تبيين و تفسير مي كند تا انسان سرگردان را به سوي كارهاي خردورز رهنمون سازد.