به گزارش
گروه ويژهنامه دفاع مقدس باشگاه خبرنگاران، محمد رسولي، حقوقدان و از رزمندگان دوران دفاع مقدس در يادداشتي به جنگ هشت ساله ايران و عراق پرداخته و زواياي مختلف اين نبرد نابرابر را مورد بررسي قرار داده است.
در سال 1975 میلادی (1353/12/15 خورشیدی) در مذاکرات طولانی و مفصل که در الجزایر بین محمدرضا پهلوی و صدام حسین معاون رئیس جمهور عراق صورت گرفت سرانجام هر دو به توافقهای مهم و تاریخی دست یافتند.
توافقهای ایران و عراق بر مبنای سه اصل کلی زیر اعلام شد:1- تعیین مرزهای زمینی بر اساس پروتکل قستنطنیه و صورت جلسههای کمسیون مرزی سال 1914 میلادی.
2- تعیین مرزهای آبی براساس خط تالوگ (خط وسط هر رود مرزی بین کشورها)
3- کنترل دقیق و موثر برای حفظ امنیت مرزهای مشترک.
باید یادآور شد که پیش از این مقطع، عراق دچار آسیب فراوان ناشی از جنگ و ستیز با کردهای ایرانی تبار ساکن عراق شده بود. نبرد چند ساله کردهای عراق که گرایش زیاد به ایران به جهت تبار و تاریخ مشترک، در حدی که حتی رهبر آنان یعنی شادروان ملامصطفی بارزانی، اعلام کرده بود ما میخواهیم پایتخت ایران را دوباره به بتسفون ببریم! یا جمله معروف دیگر او که بارها گفته بود: هر کجا کرد زندگی میکند، آنجا ایران است. همین ملامصطفی بارزانی در 22 بهمن 1357 پیروزی انقلاب را به رهبر انقلاب اسلامی ایران شادباش گفت و خواستار آن شد که او را نیز «جزو مجاهدان این راه مقدس به شمار آورند.»
به هر روی درحالی که حکومت بیبنیان عراق در آستانه شکست از داخل بر اثر مبارزه کردهای ایرانی تبار بود، قرارداد 1975 به او فرصت بازسازی داد و از سوی دیگر عدم حمایت حکومت نادان پهلوی از کردها، صدام و سایر عوامل حاکم در عراق را از زیر ضربههائی که حکومت عراق را در لبه فروپاشی قرار داده بود نجات داد.
محمدرضا شاه در هر دهه از حکومت غاصبانه خود بر مردم ایران ضربهای سخت بر تمامیت ارضی، حاکمیت ملی و منافع ملی ایران وارد کرد. اگر در آن اوضاع و احوال به اشاره انگلیس و آمریکا قرارداد 1975 را با صدام منعقد نمیکرد و برعکس به حمایت و کمک بیشتر از اکراد ایرانی تبار میپرداخت، بر اثر فروپاشی حکومت بغداد، امکان برپایی یک دولت مردمی بر پایه ترکیب جمعیت این کشور از نظر نژادی و مذهبی نیز قابل پیشبینی بود.
با وجود چنین دولتی در میان رودان، ایران میتوانست با این واحد سیاسی که «دل ایران شهر» را در قلمرو خود داشت، یک فدراسیون به وجود آورد و حتي الامکان الحاق دوباره سرزمینهائی که در 1913 از ایران جدا شده بود و به ناحق به عثمانی آن روز واگذار شده بود، دور از دسترس نبود. در آن صورت حتي با وقوع انقلاب اسلامی، تجاوزی از سوی حکومت عراق علیه ایران انجام نمیشد و در نتیجه، دو جنگ خلیج فارس که برای مردم میان رودان و کل منطقه فاجعه بار بود، رخ نمیداد. به هر حال پذیرش اعلامیهی الجزیره (1975) به مفهوم نجات حکومت تبعیض نژادی و تبعیض مذهبی در عراق و قربانی کردن وابستگان تباری و مذهبی ملت ایران در آن خطه (کشور عراق) بود.
سالها بعد صدام حسین در جلسهای که لغو قرارداد 1975 را اعلام کرد، گفته بود که هنگام امضای آن قرارداد نجات بخش! فقط سه بمب، به عنوان اسلحه سنگین در اختیار نیروی هوائی باقی مانده بود!
در اینجا به جاست یادآوری کنیم که ملامصطفی بارزانی همیشه گفته بود و از جمله در تابستان 1357 در منزل خود در حضور فرزند خود مسعود بارزانی( رئیس کنونی اقلیم کردستان) و سایر حضار گفت: من وصیت کردهام فرزندانم همیشه در کنار دولت ایران باشند، بدون اینکه حتا به شکل آن و عناصر حکومتگر وقت ، در ایران توجه داشته باشند.
رژیم عراق با به دست آوردن موفقیت بزرگ در انعقاد قرارداد 1975 و رهایی از اضمحلال، به محض اینکه آسودگی خاطر یافت و با اوجگیری انقلاب ایران در سال 1357 از اجرای آخرین مراحل قرارداد، یعنی تحویل و تحول آن بخش از اراضی، اموال غیرمنقول و تأسیسات عمومی و خصوصی که در اثر نشانهگذاری های دوبارهی مرز دولتی دو کشور تعلق آنها تغییر کرده بود، جلوگیری به عمل آورد.
حکومت عراق، یک سال و نیم بعد، همین مسئله را هم بهانه اشغال برخی مناطق مرزی و لغو همان عهدنامه 1975 و سرانجام، آفند نظامی همه جانبه به ایران، قرار داد. چون سقوط رژیم ایران در بهمن 1357 و تصفیه گسترده ارتش و ایجاد جو تبلیغاتی وسیع علیه نیروهای مسلح از سوی عناصر چپ و راست، چشمانداز نوینی را برای حاکمین عراق گشوده بود. در اواخر اسفند 1357، یعنی زمان کوتاهی پس از روی کار آمدن دولت موقت، حکومت عراق اقدامهای مربوط به اجرای قرارداد 1975 را به حالت تعویق درآورد.
روز دهم فروردین 1358، سعدون حمادی وزیر امور خارجه وقت عراق، کاردار سفارت ایران را به وزارت خارجه فرا خواند و به وی اطلاع داد که عراق خواهان تجدید نظر در قرارداد 1975 است.
در تیر ماه همان سال (1358) صدام حسین با یک کودتای آرام ژنرال احمد حسین البکر را به طور کامل از صحنهی سیاسی عراق بیرون راند و قدرت را یک جا قبضه کرد.
یک ماه بعد هم صدام آشکارا خواهان لغو قرارداد 1975 شد. در حالی که صدام در تکاپوی تحقق آرزوهای روان پریشانه و ضد ایرانی خود بود، آمریکا و استعمار نیز شروع به تحریک بیشتر او کردند و در همین راستا برژینسکی مغز متفکر و تصمیمگیرنده آمریکا برای مقابله با ایران، در تیر 1359 برنامه مذاکره محرمانه مقامات عالی رتبه آمریکا و عراق را طراحی کرد. هدف از این دیدار بحث و مذاکره درباره راههای هماهنگ کردن فعالیتهای آمریکا و عراق در مخالفت با ایران بود. ملاقات محرمانه صدام و برژینسکی در مرز اردن به منزله «چراغ سبز آمریکا» به عراق برای آغاز جنگ بود. در عین حال حکومت عراق در تلاش و تکاپو بود که تا با استفاده از وضع نا بسامان موجود در ابتدای انقلاب، در راستای مقاصد تجاوزکارانه و تجزیه طلبانهی خود نسبت به ایران و به ویژه استان خوزستان بهره جوید. در این راستا، حکومت عراق بر تعداد مأموران اطلاعاتی خود در میان کارکنان کنسول گری خود در خرمشهر افزود و نیز صدها مأمور اطلاعاتی و خراب کار عراقی به داخل خوزستان نفوذ داده شد و سازمانهای تجزیهطلبانه و خراب کار را ایجاد و تجهیز کرد.
حکومت عراق همزمان با این کارها، برای تداوم و تشدید بحران دست به تجاوزهای مرزی پراکنده زد و نیز در مواردی نقاطی از کشور را بمباران هوائی کرد.
روز سی ام فروردین 59 حکومت عراق، آیت الله صدر از مراجع تقلید شیعیان را همراه با خواهر و تنی چند از پیروان نزدیک وی را اعدام کرد و به شهادت رسانید. حکومت عراق در پی آن بود که با این گونه اعمال به اقدامهای خود رنگ مذهبی بدهد و از حمایت حکومتهائی مثل عربستان سعودی بیشتر برخوردار گردد. سپس حدود سی و دو هزار از مردمان ایرانی تبار عراق را به اتهام ایرانیالاصل بودن از کشور راند و تبعید کرد.
در ماههای اردیبهشت و خرداد 59 حکومت عراق به تجاوزهای مرزی خود افزود و نیروی زمینی عراق در کنار مرزهای ایران آرایش جنگی به خود گرفت.
با آغاز شهریور 1359، عملیات خصمانه حکومت عراق افزایش یافت. همزمان ارتش عراق، شهر قصرشیرین را گلوله باران کرد. در میانهی شهریور ماه ارتش عراق با نفرات و تجهیزات بسیار، منطقههای مرزی «زین قوس»، «حوض میمک» و «سیف سعد» را اشغال نظامی کرد. حکومت صدام از آغاز فروردین 1358 تا روز حمله سراسری به ایران (در 31 شهریور 1359)روی هم رفته 636 بار از زمین، هوا و دریا پاسگاهها، روستاها و شهرهای مرزی ایران را مورد تجاوز نظامی قرار داد.
روز 26 شهریور 1359 یعنی پنج روز پیش از آفند سراسری عراق علیه ایران، به دستور صدام جلسه فوقالعادهی مجلس ملی عراق برپا شد. در این جلسه صدام قرارداد 1975 را در حضور خبرنگاران و فیلمبرداران که دعوت شده بودند! با نمایش قدرت! پاره کرد.
متأسفانه در آن هنگامه تلخ برخی ندانم کاریها نیز در داخل کشور از سوی مسئولین خودی هم انجام میشد که خود به خود آب به آسیاب دستگاه تبلیغی صدام که ضد ایران راه انداخته بود میریخت. تا اینکه روز 31 شهریور 1359 ارتش صدام عملیات سراسری خود را با احتیاط علیه ایران شروع کرد.
عدم مراجعه جمهوری اسلامی به مراجع بینالمللی از یک سو و شکست نظامی در این مرحله در مقابل اقدامات ارتش صدام که آزمایشی از سوی حکومت عراق برای سنجش آمادگی نظامی و سیاسی ایران به شمار میرفت، حکومت مزبور را در تصمیم خود نسبت به یک تهاجم گسترده کامل علیه سرزمین ایرانیان و موجودیت ملت ایران راسختر کرد.
این البته در حالی بود که مقاومت دلیرانه مرزداران ایرانی و روحیهی تسلیمناپذیری و شهادتطلبانه همان واحدهای کوچک نظامی و انتظامی ایران، گاهی سبب تعجب و نیز تأمل توام با ایجاد ترس برای فرماندهان ارتش عراق شده بود.
دولت جمهوری اسلامی ایران، در برابر این پرخاشگری آشکار حکومت عراق، به دلیل مسئله گروگانگیری و بحث تسخیر سفارت آمریکا (لانه جاسوسی) از مراجعه به مراجع بینالمللی خودداری کرد و تنها به ارسال یک یادداشت بسنده کرد.
در حالی که دولت میبایست بدون درنگ پس از دریافت یادداشت مزبور، خواستار تشکیل فوری جلسهی شورای امنیت سازمان ملل میگردید ولی در حالی که ارتش عراق بخشهائی از کشورمان را اشغال کرده بود و طبلهای جنگ را به صدا درآورده بود، برخی عناصر نیز در داخل دست به کارهای بیهوده و گاه حتا مضر برای کشور میزدند.
عاشقام به تو، از پا تا به سر
ای خاک آمیخته با خون پدر
ساعت دو بعد از ظهر روز دوشنبه سی و یکم شهریور 59 جنگندههای نیروی هوائی عراق شهرهای تهران، اهواز، اصفهان، کرمانشاه، دزفول، آبادان، تبریز، همدان، شیراز، بوشهر و ... را بمباران کردند. همزمان با این عملیات، نیروی زمینی عراق در جبههای به درازای کما بیش ششصد کیلومتر سرزمین مقدس ایران را مورد تهاجم قرار داد که شامل استانهای عزیز خوزستان، ایلام و بخش بزرگی از کرمانشاه را در بر میگرفت. عراق با دوازده لشگر زرهی،مکانیزه و پیاده همراه با تجهیزات فراوان آغازگر رسمی جنگ و تجاوز گردید.
حکومت عراق نیروهای خود را در سه جبههی به هم پیوسته یعنی جنوبی، مرکزی و شمالی برای رسیدن به اهداف خود وارد عمل کرد. در جبهه جنوبی پس از عبور از مرز دولتی و رسیدن به دروازههای خرمشهر با مقاومتی عجیب و کمنظیر در تاریخ جهان یعنی مقاومت مردم خرمشهر روبه رو شد. مردم خرمشهر با جنگافزارهای اندک و تجهیزات سبک و ناچیز به دفاع جانانه و بیباکانه از شهر و میهن خود برخاستند.
دوشادوش مردم، تفنگداران یگان دریایی مستقر در خرمشهر و نیز افراد ژاندارمری و شهربانی، بدون داشتن جنگافزارهای سنگین به مقابلهی شجاعانه با متجاوز شتافتند. خرمشهر، برابر انبوه نیروهای زرهی و بمبارانهای پیاپی ارتش متجاوز عراق، تا آخرین نفر و هر نفر تا آخرین نفس مقاومت میکرد. بدون شعار و به درستی و راستی باید گفت: در خرمشهر همه شرافتمندان از عرب زبان و فارس زبان گرفته تا غیره کاری که کردند قابل وصف در نوشتار نیست. در خرمشهر همه آریو برزینهای تاریخ و همه جلالالدینهای خوارزمی و همهی یعقوب لیثها، رستموار جنگیدند و چون آرش تاب و توان خویش را برای دفاع از مرزهای کشور فدا میکردند و چون حسین (ع) سالار شهیدان با افتخار به شهادت میرسیدند.
سرانجام پس از سی و پنج روز ایستادگی حماسه آفرین مردم خرمشهر، ارتش عراق با تحمل تلفات و خسارتهای سنگین با زحمت و مشقت بسیار توانست روز چهارم آبان ماه 1359 بخش غربی شهر را تا کنارهی رودخانه کارون تصرف کند. باید دانست که این پیروزی! آخرین موفقیت نظامی ارتش عراق در خاک ایران بود. از سوی دیگر، نیروهای مستقر در جبههی جنوبی ارتش عراق با وجود محاصره دراز مدت و گلولهباران پیاپی شهر آبادان از راه زمین و هوا با توجه به تلفات انسانی زیاد نیروهای عراقی در جنگ خرمشهر و ترس از تلفات سنگینتر، هرگز نتوانست این شهر را تصرف کند.
بدین سان جبهه جنوبی ارتش عراق، بدون اینکه بتواند به هدفهای نظامی خود دست یابد، برابر دروازههای آبادان از حرکت ایستاد. در جبههی مرکزی هم که هدف اشغال شهر اهواز بود و لذا ارتش عراق زبدهترین و مجهزترین یگانهای نیروی زمینی خود را در قالب سپاه سوم در این جبهه متمرکز کرده بود در مقابل لشگر زرهی 92 خوزستان که البته پاره پاره شده بود و ضرباتی هم به بهانهی کودتای نوژه خورده بود، نتوانست کاری کند. لشگر 92 زرهی اهواز با برخورداری از حمایت کامل مردم شهر و نیروهای مردمی همچون عزیزان سپاه و افراد ژاندارمری و شهربانی، پدافند اهواز را به دوش گرفت.
در آن روزها لحظههائی پیدا شد که از نظر فرماندهان ارتش عراق هیچ چیز نمیتوانست از سقوط شهر اهواز جلوگیری کند. ولی در همان لحظات مردم شهر و بقایای نیروهای مسلح ایران به پا خاستند. افراد شهربانی و ژاندارمری در پشتبامهای شهر سنگر گرفتند تا حتی در صورت نفوذ نیروهای عراق به داخل شهر بر کوچهها و خیابانها مسلط باشند.
درشب سرنوشت ساز هفتم مهر 1359 که هر لحظه بیم آن میرفت که نیروهای زرهی عراق به داخل شهر نفوذ کنند، به پیشنهاد کارشناسان سازمان آب و برق خوزستان، آب رودخانهی دز را بوسیلهی تلمبههای نیرومند سازمان مزبور به سوی دشت سرازیر کردند. در همان شب عملیات مشابهای از سوی یگان مهندسی لشکر 92 زرهی اهواز بر روی رودخانه کرخه انجام شد. سحرگاه روز هشتم مهر59 آب زیادی میان نیروهای زرهی دشمن و شهر اهواز حایل شده بود. این امر در جلوگیری از سقوط اهواز، نقش موثری داشت.
در جناح شمالی این جبهه نیز ارتش متجاوز برابر پایداری سرسختانهی نیروهای مسلح و مردم ایران از حرکت بازایستاد. اما در جبهه شمالی ارتش متجاوز با موفقیت روبرو شد و توانست به بیشتر اهداف خود دست یابد و شهرهای نفت شهر، قصرشیرین، سومار، مهران و ... را اشغال و یا مورد تعرض جدی قرار دهد.
درست سه هفته پس از آغاز جنگ صدام اعتراف کرد که اوضاع جبهه سوای آن چیزی است که او در آغاز تصور میکرده است و مقاومت ایرانیان بیش از حد تصور است. بدین سان ارتش ایران با وجود تصفیهها، درهم ریختگی سازمانی- نفوذ نیروهای چپ به داخل آن و نیز غارت جنگ افزارها در به هم ریختگی روزهای انقلاب و نیز سایر مصایب و دشواریهای بسیار دیگر، توانست با همگامی مردم ایران و به ویژه مردم ایران دوست خوزستان، تا میانههای آبان 1359 جنگ را به حالت سکون درآورد.
آفند سراسری ارتش عراق و رویای «قادسیه دوم» تنها 45 روز پائید. در این فاصله ارتش عراق برای جلوگیری از گسیختگی و حفظ همآهنگی مواضع خود، در برخی مناطق ناچار به عقب نشینی هم شد.
بدینگونه، مرحله ی اول جنگ بیش از یک ماه ونیم به دراز نکشید. در این دوره ارتش ایران توانست، ارتش مهاجم و متجاوز عراق را زمینگیر کند.ارتش عراق که صدام خیال و برنامهی تصرف و تجزیه خوزستان را در پنج روز داشت! فقط توانسته بود مناطق زیر را اشغال کند:
شلمچه- خرمشهر – هویزه و بستان(در استان خوزستان) موسیان، دهلران، مهران و سومار (در استان ایلام) نفت شهر، خسروی و قصرشیرین واقع در استان کرمانشاه.
مرحله دوم نبرد: از میانههای آبان ماه 59 تا پنجم مهرماه 1360 که عملیات ثامنالائمه به منظور شکست حصر آبادان از سوی ایران با موفقیت و پیروزی به اجرا درآمد را می توان به عنوان مرحلهی دوم جنگ نام برد که ویژگی بارز این مقطع (از نیمه آبان 59 تا مهر 1360) نبرد توپخانههاست. چون علی رغم وجود عملیات پراکنده ارتش و نیروهای مردمی ایران، همراه با آتش توپخانههای دوطرف، در خطوط جبههها دگرگونی چشم گیری پدید نیامد.
مرحله ی سوم نبرد: ارتش ایران در ساعت یک بامداد روز پنجم مهرماه 1360 یعنی یک سال و شش روز پس از آغاز آفند ارتش عراق، از سه جبهه، مواضع ارتش عراق را در بخش خاوری رودخانهی کارون مورد آفند قرار داد. هدف این عملیات شکست حصر آبادان به فرمان امام خمینی (ره) بود.
از این مرحله به بعد ایران با سازماندهی نیروهای مردمی و تشکیل یگانهای رزمی سپاه و ایجاد هماهنگی لازم بین شهادت طلبان سپاه و شیر مردان ارتش عملیاتهای آفندی ایران بر ضد دشمن متجاوز هر از چندی انجام شد و برتری با ایران بود. اربابان صدام اوضاع را دگرگون دیدند و همه نوع کمک در اختیار او قرار دادند. از جمله انواع سلاحهای غیرمتعارف مثل انواع سلاحهای شیمیایی را به او دادند و ماهوارههای آمریکائی اطلاعات نیروهای ایران را در اختیار ارتش متجاوز صدام قرار میداد تا بهتر و موثرتر بتوانند سلاحهای شیمیایی را علیهی مدافعان مظلوم ایران به کار بگیرند. همهی ما جانبازان شیمیایی را دیدهایم. اینان به کمک همان آمریکائی مصدوم شدهاند که حالا در سوریه از کاربرد سلاح شیمیایی به عنوان خط قرمز! خود نام میبرد!
با آزادسازی خرمشهر در خرداد 1361 که کار بسیار بزرگ و منحصر به فردی بود، ایران توانست پس از گذشت کمتر از 19 ماه از آغاز آفند گستردهی عراق و اشغال بخشهای بزرگی از کشور، نیروهای اشغالگر را از خاک ایران براند. همان خرمهشری که مردمانش آنگونه جانانه مقاومت کردند، نوزده ماه بعد توسط فرزندان ایران آزاد و از لوث وجود دشمن پاک گردید.
از این مرحله به بعد را میتوان حتا مرحلهی چهارم جنگ و مرحلهی پدافند برون مرزی ایران نامید.
چند نکته:به جهت اختصار نویسی چند مطلب مهم را در رابطه با جنگ عراق و حامیانش علیه ایران به صورت چند نکته میآوریم:
1- در تهاجم به ایران صدام دچار چند اشتباه بزرگ شده بود. او از روحیه ایرانیان و غیرت آنان برای دفاع از سرزمین و کیان و ناموس ایرانی در هنگامهی بحران خبر نداشت. این نکته را حتماً هنگامی که 35 روز در پشت دروازههای خرمشهر زمینگیر شد فهمید. دیگر اینکه تصور میکرد که مردم عزیز و دوستداشتنی عرب زبان خوزستان با او همراهی خواهند کرد. اما هنگامی که شهر هویزه که بیشتر مردمان آن عرب زبان بودند به اشغال صدام درآمد، فرزندان همان هویزه که تنها یکی از آنان شهید علمالهدی بود بیرون از شهر دمار از روزگار صدامیان درمیآوردند و در داخل شهر هویزه نیز دختر دانش آموز به نام سهام خیام که به زحمت یازده سال داشت با سنگریزه به عراقیان حمله میکند و دو انگشت خود را به علامت پیروزی ایران بالا برده میگوید: «ایران پیروز» و صدامیان که میخواستند مردم عرب زبان خوزستان را آزاد کنند! با آن دانش آموز دختر درگیر شده و با زدن تیر مستقیم به پیشانی آن دختر بچه، فرزند شجاع ایران را به شهادت رساندند. شاید آن روز فرماندهی آن میدان فهمید که صدام چه اشتباهی کرده که روی زبان عربی برخی از هممیهنان بسیار عزیز ما در خوزستان حساب باز کرده است.
2- صدام برخی ایرانی نمایان را اجیر کرده بود و حتی رادیو در اختیار آنان گذاشته بود و پولهای زیادی هم خرج این کار کرد و البته آنها هم به سهم خود نقش ویران کننده علیه ارتش و مردم ایران داشتند. عراقیها ارتشبد اویسی فرماندهی پیشین نیروی زمینی ایران را به بغداد دعوت کردند و برایش فرش قرمز پهن کردند و یک فرستنده رادیویی با امکان پخش یک ساعت برنامه در روز و مبلغی برابر با 2/1 میلیون دلار آمریکا را در اختیار وی قرار دادند. ارتشبد اویسی هم برای راهاندازی رادیوی مذکور تورج فرازمند (مدیرعامل پیشین رادیو تلویزیون) را مأمور ادارهی رادیو مذکور کرد. همچنین شاهپور بختیار، نیز طی ملاقاتهای مکرر با مقامهای حکومت عراق، آنها را تشویق به حمله ایران میکرد. بختیار صدام حسین را مطمئن ساخت که: به محض آغاز عملیات نظامی، ایل بختیاری وارد عمل خواهد شد و از اصفهان تا اهواز را در اختیار خواهد گرفت. به علاوه، دیگر ایلهای ایران نیز در اتحاد با بختیاریها سر به شورش برخواهند داشت.
این مسائل سبب فریفتن بیشتر صدام شد. پس از آغاز جنگ نه تنها ایل بختیاری از اصفهان تا اهواز را در اختیار نگرفت بلکه ایل بختیاری و اصفهانیها چند یگان رزم آور جدی برای مقابله با صدامیان ایجاد کردند. که یاد شهدای تیپ قمر بنی هاشم (ع) و لشگر 14 امام حسین اصفهان را در کنار سایر یگانهای مردمی از جمله 31 عاشورا آذربایجان گرامی میداریم که همگی چگونه از ارزشهای این کشور و تمامیت ارضی ایران دفاع کردند.
در همین رابطه حکومت عراق در پی آن بود که با سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و مسعود رجوی که در آن زمان بیشترین نیروهای مسلح چریکی را در اختیار داشت رابطهی نزدیکتری برقرار کند. منافقین هم در دام صدام افتادند و ننگ ابدی برای خود در همراهی با بیگانه برای یورش به میهن را نصیب خود کردند.
آنچه مسلم است، حکومت عراق در رابطه با ایرانی نمایان و سازمانهای اجیر، مبالغ هنگفتی به این گونه سازمانها و افراد پرداخته است. ولی نتیجه آن همه جنایت هیچ اثری برای صدام و ارتش متجاوز او نداشت و پایان پر خفت و ننگ توام با شکست برای وی داشت و با این همه مسائل تمامیت ارضی ایران حفظ شد. صدام به طور آشکار و علنی اعلام میکرد که ما دنبال تجزیه ایران هستیم و هیچ علاقهمندی به حفظ تمامیت ارضی ایران نداریم. او و سایر عوامل حکومت عراق، ایرانی ها را پشه میخواندند. میگفتند ما این آتش پرستان را امشی میکنیم!! اما صدام با خفت شکست خورد و با ذلت مرد.
در حالی که همچون همیشهی تاریخ پاینده است ایران.
*محمد رسولي - حقوقدان و از رزمندگان دوران دفاع مقدس