به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران، "برایان مایکل جنکینز" در اين گزارش نوشت: دلايل متعددي وجود دارد که نشان مي دهد از آغاز تحولات خاورميانه در ژانويه 2011 نفوذ آمريکا در منطقه کاهش يافته است. برخي منتقدان ديپلماسي بي منطق دولت ها را عامل اين امر مي دانند ولي اين تنها توضيح جزئي براي توجيه اين امر است.
رابطه ميان آمريکا و رژيم صهيونيستي همچنان خوب است- تحت فشار آمريکا، گفتگوهاي سازش با فلسطين آغاز شده است. با اين حال اسرائيل هنوز هم به نگراني هاي آمريکا در مورد شهرک سازي ها پايان نمي دهد.
دخالت آمريکا در سرنگوني رژيم معمر قذافي اين کشور را درگير آشوب کرد. به نظر مي رسد تنها منفعت سرنگوني اين رژيم، نفوذ القاعده در شمال آفريقا بود.
رهبران جديد مصر و اناني که از خلع مرسي از قدرت حمايت کردند، از محکوميت اقدامات ارتش مصر از سوي آمريکا خشمگين هستند. امارات متحده عربي، عربستان سعودي و کويت هم اهرم آمريکا را در مصر ضعيف ديدند.
در سوريه هم آمريکا برکناري بشار اسد از قدرت را خواستار شد؛ خواستار فشارهاي داخلي و خارجي بر دولت سوريه شد، وعده حمايت از شورشيان را داد و در نهايت موجب قدرت گرفتن القاعده در سوريه شد. که اين به مزاج عرب هاي منطقه خوش نيامد.
بسياري منتقدان در منطقه معتقدند دولت هاي عربي منطقه در صورت قرار گرفتن در معرض تهديد سرنگوني، آمريکا را شريکي مطوئن نخواهند يافت. آمريکا در اين شرايط، بجاي کمک به آنها به نطق و خطابه هايي روي خواهد آورد که از دموکراسي و حقوق بشر دم خواهد زد. بدتر اينکه آمريکا در نهايت خطوط قرمزي ترسيم خواهد کرد که سرنگوني رژيم هاي عربي را تسريع خواهد کرد.
واضح است که آمريکا بايد بپذيرد که در منطقه به حاشيه رانده شده و بايد عواقب کارهاي خود را که مطلوبش نيست را هم ببيند.
"برایان مایکل جنکینز" در ادامه اين گزارش خود 10 دلیل را برای ضعیف شدن آمریکا در خاورمیانه برشمرد:
۱- انتظار دخالت دیپلماتیک یا نظامی به طور همزمان در چندین موقعیت مختلف، به ناگزیر، خطر شکست را در بر دارد. قوه دیپلماتیک، مانند اجرای قانون، تا حد زیادی به برداشتها بستگی دارد. اگر همه تصمیم بگیرند که با هم از قانون چشمپوشی کنند، پلیس کنترل خود را از دست میدهد. این بدین معنا نیست که آمریکا باید پلیس جهان باشد، اگرچه بسیاری انتظار دارند که ایالات متحده چنین رفتار کند.
۲- مردم خاورمیانه تمایل دارند که در مورد نفوذ آمریکا بر رویدادهای محلی مبالغه ورزند و بر این باورند که آمریکاییها حتماً یک طرح ژئواستراتژیک بزرگ دارند. اشتباهات اجتنابناپذیر به عنوان بخشی از یک نقشه شوم سوءتعبیر میشوند، به همین دلیل است که آمریکا برای مشکلات منطقه سرزنش میشود، زمانی که تلاش میکند تا آنها را حل کند سرزنش میشود، زمانی که راهحلها با شکست مواجه میشوند سرزنش میشود و زمانی که راهحلها همه را راضی نمیکند، سرزنش میشود.
۳- حکومتهای منطقهای با تهدیدهای داخلی مواجهند که در برابر فشار خارجی مقاوم هستند. همچنین ممکن است بازیگران غیرحکومتی، عامل چنین تهدیداتی باشند که باز هم کمتر تحت تأثیر فشار دیپلماتیک قرار میگیرند. اگر مردم مصمم به مبارزه باشند، ایالات متحده نمیتواند آنها را متوقف کند - حداقل بدون مداخله نظامی، که باعث توقف تیراندازی نمیشود، بلکه صرفاً در چینش هدفها تغییر ایجاد میکند.
۴- مقابله با تحولات سریع، ذاتاً سخت است و نفوذ ایالات متحده در رویدادها را دشوارتر میسازد. هیچ کس حتی سردستههایی که به طور مستقیم درگیر ماجرا هستند، نمیدانند چه پیش خواهد آمد. همهچیز به شانس بستگی دارد. تحت چنین شرایطی، پیشبینیهای اطلاعاتی، نیازمند تجدیدنظر مداوم است.
۵- رویدادها ایجاب میکنند که ایالات متحده به انتقال وفاداری دست بزند – چنین کاری، همیشه، یک حرکت عجیب بوده است. کار "حسنی مبارک" بالاخره یک روز به پایان رسید. ژنرال «علی عبدالله صالح» ، پس از 33 سال در موضع قدرت در یمن، قادر به حکومت بر کشور نبود و باید از قدرت کنار میرفت. این مردان، افرادی بودند که ایالات متحده به مدت چندین دهه با آنها به دادوستد پرداخته بود. گزینههایی مطرح در لیبی، صحه گذاشتن بر قتلعامهای قذافی و یا مداخله برای تسریع سقوط او بود. به نظر میرسد که همان اصل در مورد سوریه مصداق داشته باشد، اما «اسد» دشمن نیرومندتری است و مخالفان وی، هیچ گزینه خوبی به عنوان جایگزین ارائه نمیدهند. با این حال، زمانبندی انتقال وفاداریها، نیازمند مهارت است – اگر این کار با سرعت بیش از حد انجام شود، ایالات متحده متهم به حیله و تزویر خواهد شد و اگر بسیار کند انجام پذیرد، خطر منزوی نمودن مخالفان پیروزمند را در بر خواهد داشت.
۶- جنگهای پرهزینه در افغانستان و عراق، اعتماد به نفس و اراده سیاسی ایالات متحده برای اقدام را از بین برده است. آمریکاییها خسته از جنگ هستند، و به نحو قابل درکی نسبت به وعده نبرد نظامی آسان با نتایج مثبت، بدبینند. انگیزه داخلی چندانی برای درگیریهای بیشتر، به خصوص درگیر شدن در یک جنگ دیگر در خاورمیانه وجود ندارد – چنین کاری ارزشش را ندارد. مخالفان آمریکا این را میدانند، و این امر، توان دیپلماتیک ایالات متحده را بیشتر تضعیف میکند.
۷- زمانی که اجماع داخلی کمی در کشور وجود دارد، اعمال نفوذ برای ایالات متحده دشوار است. در عوض، سیاست ایالات متحده، بینابین وفاداری ملت به اصول دموکراتیک و فرامین امنیت ملی حرکت میکند. هر دو دیدگاه، حامیان داخلی قدرتمندی دارد.
۸- اغلب هیچ گزینه خوبی برای ایالات متحده وجود ندارد. سوریه یک مثال خوب است. ایالات متحده با یک جنگ داخلی خونین روبروست که میان یک دیکتاتور از یک سو و شورشیان متفرق از سوی دیگر که عمدتاً تحت سلطه جهادگران افراطی است، جریان دارد.
۹- وضعیت بینالمللی در حال حاضر برای اقدام آمریکا یا هر طرف دیگری مطلوب نیست. ایالات متحده چند متحد قابل اعتماد دارد. اروپا در مورد چگونگی مقابله با حوادث منطقه متفقالقول نیست. روسیه و چین به احتمال زیاد از حمایت سازمان ملل متحد از بسیاری از اقدامات جلوگیری خواهند کرد، که البته مانع اقدام یک جانبه ایالات متحده نخواهد بود، اما باعث دشوار شدن جمعآوری حمایت بینالمللی گستردهتر میشود. تقریباً هرگونه مداخله از سوی ایالات متحده، موجب سرریز خشم به کوچهها و خیابانهای عرب خواهد شد.
۱۰- برخی به وابستگی آمریکا به نفت عرب اشاره میکنند که هم یک منفعت ملی حیاتی محسوب میشود و هم بر سیاست آمریکا تحمیل محدودیت میکند. این وابستگی در حال کاهش است، و بدان معنی است که ایالات متحده قادر خواهد بود تا با دستی بازتر در خاورمیانه عمل کند. این همچنین بدان معنی است که خطر کمتری برای ایالات متحده وجود دارد، چرا که منافع ملی، التزامی برای مداخله در بحران ظاهراً بی پایان منطقه ایجاد نمیکند.
در حالی که به نظر میرسد ایالات متحده در حال دست و پا زدن است، دیگر بازیگران خارجی و منطقهای نیز نمیتوانند ادعای موفق عمل کردن داشته باشند. اتحادیه اروپا نفوذ اندکی دارد و از بازگشت کسانی که برای مبارزه به سوریه رفتهاند میترسد. ترکیه از تبدیل شدن دوباره به یک قدرت منطقهای باز مانده و تنها چند دوست دارد. تنها جای پای روسیه در منطقه به آینده لرزان «اسد» بستگی دارد. ایرانیان، شریک خود در مصر را از دست دادهاند و شاید یک متحد استراتژیک دیگر را نیز در سوریه از دست بدهند.
با این حال، کاهش نفوذ آمریکا در منطقه، منجر به شکست کامل سیاستهای آن نشده است. روابط آمریکا با اسرائیل همچنان قوی است. کمکهای آمریکا به مصر به حالت تعلیق در نیامده، و تمرکز دو کشور بر روی دغدغههای مشترک میتواند روابط را ترمیم کند. چشم اردن برای کمک، به ایالات متحده است. عراق نیز برای برخورد با خشونت فزاینده، به دنبال کمکهای ایالات متحده است. روابط آمریکا با عربستان سعودی و سلطنتهای دیگر خلیج فارس، به رغم اقدامات مستقل آنها در مصر و سوریه، که هرگز قرار نبود نسبت به ایالات متحده خصمانه باشد، همچنان خوب است. ایالات متحده دور تازهای از مذاکرات خاورمیانه را آغاز کرده است – که به وضوح، یک موفقیت دیپلماتیک به شمار میرود، هرچند که موفقیت نهایی مذاکرات، قابل پیشبینی نیست.
شرایط میتواند تغییر کند. یک اقدام بزرگ از سوی آمریکا در سوریه، میتواند برداشتها را در مورد کاهش نفوذ آمریکا در خاورمیانه، به طور ناگهانی معکوس کند. اما معکوس شدن برداشتهای ضعیف و غیر قطعی [از نفوذ آمریکا] ، لزوماً به معنای نفوذ قدرتمند و ماهرانه آمریکا نیست. در حال حاضر، ایالات متحده احتمالاً به عنوان یک غول سرگشته، اما خطرناک، دیده میشود.