با تهاجم همهجانبه ارتش بعث عراق به خاک جمهوری اسلامی ایران در 31 شهریور 1359 این نظام نوپا، ناخواسته درگیر طولانیترین و نابرابرترین جنگ قرن بیستم شد.
البته تفاوت عمده جنگ ایران با سایر جنگهای دنیا، از نامش پیداست؛ جنگ ما، جنگی مقدس بود. این نام، به این علت بر این جنگ گذاشته شد که اولاً ناخواسته و تحمیلی از سوی یک کشور متجاوز و در شرایطی کاملا نابرابر به کشورمان تحمیل شد؛ ثانیا، هدف رزمندگان این جنگ از شرکت در آن، تنها به اهداف وطنپرستانه و یا شرکت در جنگ از سر وظیفه، همانند سایر جنگهای دنیا خلاصه نمیشد. از همین روی جنگ ما «دفاع مقدس» نام گرفت.
«8 سال دفاع مقدس مردم ایران» پر است از خاطرات، درسها، عبرتها و داستانهایی که از آنها در کتابها، نشریات و سایر رسانهها نقل شده است؛ اما بنظر میرسد هنوز بخش عمدهای از روایتهای سالهای ایستادگی و دفاع در سینهها پنهان مانده است...
روایت «57 نفر» از رزمندگان دفاع مقدس که 10 سال نه در اردوگاه اسرا، بلکه در مخوفترین زندانهای عراق بدون نظارت صلیب سرخ جهانی به صورت مفقودالاثر دربند بودهاند، از جمله ناگفتههای دفاع مقدس است که تاکنون در هیچ کتاب، فیلم، نشریه یا مستندی از آن روایت نشدهاست؛ روایتی که نقل آن پر است از نکات درسآموز و عبرتدهنده از مردانی که 10 سال از بهترین سالهای عمر پربركتشان را در راه اعتلاي اسلام و انقلاب عزيز خالصانه و عاشقانه دادند و تحت سختترين شكنجههاي بعثيون پاي انقلاب ايستاد و هرگز از ايمان و آرمانشان دست برنداشت.
برای روایت داستان «این 57 نفر» ضروری است که یادآوری شود در آغازین روزهای جنگ تحمیلی، پیش از آنکه نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج مردمی، آمادگی لازم برای حضور در جبهههای جنگ را پیدا کنند، این نیروهای "ارتش جمهوری اسلامی ایران" بودند که به دلیل آمادگی و تخصصی که داشتند به عنوان اولین گروهها خود را به سنگرهای زمینی و هوایی دفاع مقدس رساندند.
امير سيدعبدالرحيم موسوي، جانشين فرمانده كل ارتش درباره حضور ارتش جمهوری اسلامی در اولین ساعات آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران میگوید: «ساعت 2 بعدازظهر 31 شهريور 59 عراق به ايران حمله كرد. 3 ساعت پس از گذشت آغاز جنگ، پايگاه شعيبيه و پايگاه كوت عراق توسط نيروي هوايي ارتش كشورمان درهم كوبيده شد.
10 ساعت بعد از آغاز جنگ يعني اولين دقايق
بامداد روز اول مهر، عمليات معروف كمان 99 با 140 فروند هواپيما انجام شد. افرادي
كه متخصص عمليات هوايي هستند، ميدانند اين عمليات چه معجزه بزرگي است، زيرا اين
هواپيماها از پايگاههاي مختلف برخاسته بودند و با وضعيتي كه كشور ما پس از انقلاب
با آن درگير بود و سازمانها انسجام لازم خود را به دست نياورده بودند، انجام چنين
عملياتي واقعا با عنايت خداوند انجام شد. در اين عمليات 600 هزار پوند بمب در بخشهاي
حساس و راهبردي عراق ريخته شد.
در روز دوم مهر ماه با انجام 30 سورتي پرواز، 71 هزار پوند مهمات برخي از پل هاي
استراتژيك عراق را نابود كرد. در تاريخ سوم مهر ماه با انجام 30 سورتي پرواز، با
357هزار پوند مهمات، پالايشگاه ها و مركز استخراج و تلمبه خانههاي نفتي عراق
بمباران شدند. 6 مهرماه نیز عمليات پشتيباني و نجات تيپ 2 زرهي و گروه رزمي 37 و
138 توسط نيروي هوايي ارتش انجام شد و 698 هزار پوند بمب و موشك در آنجا بر روي
دشمن ريخته شد»(1).
این تنها گوشهای از حضور مقتدرانه "ارتش" برای دفاع از خاک جمهوری اسلامی در اولین ساعات آغاز جنگ بود؛ اما در اینجا باید به "نیروهای ژاندارمري" نيز كه ديگر كسي آنها را با آن نام نميشناسد اشاره کرد. «نیروهای ژاندارمری از جمله نیروهای تاثیرگذار در جنگ تحمیلی بودند که کمتر از آنها سخن گفته شده است. این گروه در آن زمان به خصوص در جبهههاي جنوب بسيار مقاومت كردند و جنگيدند و حتی قرارگاهي كه در منطقه آبادان براي هدايت جنگ وجود داشت توسط سرهنگ فروزان (آن زمان فرماندهي ژاندارمري را بر عهده داشت) تشكيل شد»(2).
«این 57 نفر» نیز که در همان روزهای ابتدایی جنگ پس از انجام عملیاتهای مقتدرانه (که به گوشهای از آنها اشاره شد)، به اسارت دشمن (به صورت مفقودالاثر) درآمدند، 25 نفر از خلبان ارتش جمهوریاسلامی و بقيه از نيروي زميني و دريايي ارتش و تعدادی از نيروهاي ژاندارمري و شهرباني سابق بودند.
امیر خلبان عبدالمجید فنودی، امیر خلبان جمشید اوشال، امیر خلبان سیداسدالله میرمحمدی، سرهنگ خلبان ابراهیم باباجانی، خلبان فرشید اسکندری، خلبان احمد سهیلی، خلبان شروين، مرحوم خلبان حسين مسي و تیمسار انصاری از جمله این 57 نفر هستند که در زندانهای امنیتی بغداد از جمله ابوغریب و الرشید 10 سال مفقودالاثر بودهاند؛ البته در سالهای پس از آزادی نیز روایت ایثارگری آنها در خاکریزهای آن سوی مرز همچنان مفقودالاثر است.
در
ادامه قسمتهای کوتاهی و عبارت بهتر "کمتر از قطرهای از اقیانوس 10 سال
استقامت و جوانمردی این 57 نفر" در زندانهای امنیتی عراق را میخوانید:
امیر خلبان بازنشسته سیداسدالله میرمحمدی درباره نحوه اسارت میگوید: «من به همراه 56 نفر از افسران خلبان، هوانیروز و پشتیبانی رزمی نیروهای مسلح ارتش و ژاندارمری در اوائل جنگ تحمیلی به فرمان امام لبیک گفتیم و توفیق حضور در رده جلویی منطقه نبرد را پیدا کردیم و اکثرمان به شدت مجروح و تقدیرمان اسارت شد. اسارت را ادامه جنگ پنداشتیم و مبارزه را ادامه دادیم و به همین دلیل 3586 روز معادل 117 ماه در زندانهای ابوغریب و الرشید عراق به صورت مخفی و بیهیچ رابطهای با صلیب سرخ جهانی و ایران و بدون هیچ اطلاعی از خانواده و زن و فرزند نگهداری شدیم.»
این درحالیست که بر اساس کنوانسیون ژنو، دستگیری، نگهداری و آزادی اسرای جنگی، دارای حقوق و مقررات است، اما این کنوانسیون برای رژیم تجاوزگر عراق که بدون هیچ دلیلی خاک ایران را مورد تجاوز قرار داه بود، نمیتوانست بازدارنده باشد.
بنابراین گرچه براساس مادۀ 97 فصل سوم این کنوانسیون «اسیران جنگی را در هیچ موردی نباید برای اجرای مجازاتهای انتظامی به مؤسسات تأدیبی (زندان ـ توقیفگاه نظامی ـ زندان محکومیت اعمال شاقه و غیره) انتقال داد بلکه باید در اردوگاه نگهداری شوند»، اما رژیم بعث عراق به مدت 10 سال 57 نفر از نیروهای متخصص و افسران ارتش را به صورت مفقودالاثر در زندانهای امنیتی عراق تحت سختترین شکنجههای روحی و جسمی دربند کرده بود.
امیر خلبان عبدالمجید فنودی درباره زندان ابوغریب میگوید: «زندان ابوغريب همان زنداني است كه خود عراقيها بعد از اين كه آمريكاييها به آن ها حمله كردند فقط يك سال دوام آوردند بعد از يك سال دنيا عليه آمريكا و شرايط غيرانساني آنجا اعتراض كرد. يعني وضع به گونهاي بود كه عراقيها هم طاقت نياوردند اما خودشان سه سال همان رفتار و بدتر از آن را با ما داشتند. واقعيت مطلب اين است كه اگر من تا فردا صبح هم از زندان ابوغريب براي شما بگويم امكان ندارد شما يك مقدارش را بتوانيد درك كنيد. فقط زماني مي توانيد درك كنيد كه از نزديك برويد زندان ابوغريب را ببينيد تحت همان شرايط تا متوجه شويد ابوغريب يعني چه!؟ ما شرايط و وضعيت خاصي در آنجا داشتيم و سعي كرديم تا حد ممكن شرايط خودمان را بر دشمن تحميل كنيم و نگذاريم روحيه مان را بشكنند».
امیر خلبان جمشید اوشال از همراهان عبدالمجید فنودی درباره زندان ابوغریب در زمان رژیم بعث میگوید: «زندانیان امنیتی در این زندان نگهداری میشدند؛ خانوادههایی چون حکیم، صدر و ... نیز در این زندان بودند».
امير فنودي درباره علت مفقودالاثر بودن این 57 نفر و نگهداریشان در "زندان" میگوید: «همه ما ارتشي بوديم و مهمترين دليلي كه ما را به ابوغريب بردند و آنطور شكنجه كردند و ده سال خانوادههايمان از ما بي خبر بودند و حتی برای ما مجالس ترحیم گرفته بودند اين بود كه ما عاشق امام خميني(ره) بوديم. ما عاشق اسلام و ايران بوديم و به دشمن اطلاعات نداديم. آنها ميخواستند همان كاري كه در آخر جنگ شد و منافقين و ستون پنجم دشمن خيانت كردند و اطلاعات ايران را به دشمن دادند و عمليات فروغ جاويدان (اين عمليات همان عملياتي بود كه به عمليات پيروزمند مرصاد منتهي شد) همان كار را ما در روز اول بكنيم. ميخواستند ما استعداد نظامي و اطلاعات محرمانه كشور را بدهيم. ما هم مقاومت كرديم و نگفتيم. نه تنها من همه 57 نفر ما اين گونه بودند همه ما ارتشي بوديم و آنها فكر ميكردند ما همان ارتش شاه هستيم و همكاري ميكنيم، اما وقتي مقاومت ما را ديدند دست به شكنجههاي وحشيانه زدند كه انفرادي كمترين آنها بود من يك سال و نيم آسمان را نديدم».
امیر اوشال درباره این زندانهای انفرادی عراق میگوید: «ما 19 نفر از این 57 نفر به مدت یک سال و نیم آفتاب ندیدم. پس از آنکه بعد از این یک سال و نیم اجازه حضورمان در یک حیاط کوچک آفتابگیر داده شد، طاقت تحمل آفتاب را نداشتیم. حالت تهوع و بیهوشی به بچهها دست داد. رنگها پریده و قیافهها تغییر کرده بود؛ پس از حدود 10 دقیقه تحمل نور آفتاب را نداشتیم دوباره به همان سلولها بازگشتیم».
امیر خلبان میرمحمدی در روایتی از آن روزها میگوید: «بارها در شرایط سخت برای مظلومیت اسرای کربلا گریه کردیم، نه برای حال و روز خودمان. دستبندها در ورم دستها گم و بدن عفونی شده بود. به ظاهر روزگار سختی بود. دو ماهی گذشت. شبی دشمن اعلام کرد که قصد تعویض زندان را دارد. برای همین قصد باز کردن دستبندهای زنگزده را داشتند اما دستبند با کلید باز نشد؛ زیرا بر اثر چرک و خون زنگزده بود. ارّه آوردند و دستبند را بریدند. لحظه بریدن ارّه بخشی از مچ دستم را هم بریدند. از آن همه زخم دستبند در طول دو ماه دردی احساس نکردم ولی درد بریدن دست به وسیله ارّه را احساس کردم؛ چرا که آنها برای خدا بود و این یکی برای راحتی خودم! تلاوت آیات کریمه «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً؛ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» در لحظههای سخت آرامشبخش بود. این آیات که گاه در نماز صدها بار تکرار میشد، امنیت را در لابهلای همهی سختیها برای ما به بار میآورد.»
سرهنگ ابراهیم باباجانی از دیگر خلبانان دربند رژیم صدام و از همراهان جمشید اوشال و عبدالمجید فنودی درباره شکنجههایی که در آن سالها تحمل کردهاند میگوید: «در کنار شکنجههای جسمی، بیشتر شکنجهها روحی بود؛ برای مثال مدتی را که در سلول انفرادی بودیم یک هواکش داشت که از آن هواکش به صورت مداوم صداهای مختلف از جمله صدای شکنجه، فریاد، موسیقی، قرآن، اذان و... با هم ترکیب شده و پخش میشد».
امیر فنودی درباره این بهاصطلاح هواکشها میگوید: «ما اول فکر میکردیم دیوانه شدهایم که این صداها را میشنویم؛ اما بعد از آنکه از سلول انفرادی بیرون آمدیم و با بقیه دوستان صحبت کردیم متوجه شدیم همه این صدا را شنیدهاند».
امیر خلبان میرمحمدی در بیان خاطراتش اشاره میکند: «یک شب در حدود ساعت 10 ، اعلام کردند به اعدام محکوم شدهایم و گفتند که اول سحر حکم را اجرا خواهند کرد. آن شب، بهترین شب زندگیمان بود. به راز و نیاز با خدا پرداختیم و بسیار خوشحال بودیم. قرآن خواندیم، العفو گفتیم، شب قشنگی بود. با دعا و نیایش به استقبال سحر رفتیم تا اینکه صدای آوای بلبلان درختان خرما مرا به خود آورد و معلوم شد که نزدیک طلوع آفتاب است و دشمن مثل بقیه قولهایش دروغ گفته است! حکم اعدام اجرا نشد؛ من ماندم و حسرت شهادت».
این آزاده ادامه میدهد: «سیوشش ساعت از هیچ کس خبری نشد. بعد از آن شکنجهگرهای دشمن آمدند و اعلام کردند که به حبس ابد همراه با شکنجه محکوم شدهایم. آه از نهادمان برآمد. نه به خاطر سختیهای شکنجه، بلکه به علت عدم ثبتنام در لیست شهدا. راضی به رضای خدا بودیم و تسلیم قضای او. با تلاوت آیهی مبارکه »فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» به ذکر خدا مشغول شدیم. روزها و شبهای سختی را گذراندیم اما نه تلخ بلکه شیرین به حلاوت عسل».
«این
57 نفر» دو سال پس از پایان 8 سال جنگ تحمیلی، همچنان دربند رژیم بعث عراق
بودند و پس از آنکه صدام در 24 مرداد 1369 اعلام کرد قصد تبادل اسرا را
دارد و دو روز دیگر اسرای ایرانی را آزاد میکند، این گروه 57 نفری به دلیل مفقودالاثر بودن جزو
آخرین گروه از رزمندگان ایرانی در چنگال رژیم بعث عراق در 24 شهریور 1369 به خاک جمهوری اسلامی ایران بازگشتند.
1) گفتگو با امير سرتيپ عبدالرحيم موسوی منتشر شده در سایت مرجع هوانوردی و هوافضای پارسی
2) همان
انتهای پیام/
درود بر مردان ارتشی این مرز و بوم.
درود بر امرای ارتش
درود بر همه سربازان مملکت اسلامی عزیزمان ایران در هر لباس و جایگاه
لطفا با مرکز اسناد انقلاب اسلامی هماهنگی بفرمائید تا در راستای جمع آوری تاریخ شفاهی دوران دفاع مقدس، خاطرات این شیرمردان را ثبت و ضبط و منتشر نماید تا ما بدانیم که مدیون چه دلیرمردانی هستیم
انشاءاله خداوندطول عمرباعزت به آنها وخانواده هایشان عنایت فرمایدودردنیا وآخرت رستگار باشندخون شهدا ودردورنج اسرا وجانبازان موجب تداوم جمهوری اسلامی شده است