به گزارش
خبرنگار دفاعی - امنیتی باشگاه خبرنگاران، با گذشت 33 سال از آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران و 25 سال از اتمام آن، بررسي ابعاد حقوقي، سياسي، نظامي و اقتصادي جنگ، همچنان ادامه دارد.
این جنگ با مشخصه طولانيترين و پرهزينهترين درگيري نظامي در تاريخ معاصر منطقه خاورميانه که دو قدرت جهاني و همپيمانانشان در دوران جنگ سرد در حمايت از يک طرف جنگ اتفاق نظر داشتهاند و مهمتر از همه عدم حل و فصل نهايي آن با برقراري صلح ميان دو کشور ايران و عراق و بسياري مسائل ديگر، سبب شده تا علت، نحوه و نتايج جنگ تا سالهاي طولانی همچنان مورد بحث و بررسي قرار گيرد.
شکلگيري زمينهها و مجموعه عواملي که امکان وقوع جنگ را فراهم ساخت، به دليل ابعاد و نتايج نظامي، سياسي و حقوقي آن، همواره به عنوان يکي از جديترين مباحثي بوده است که از زمان وقوع جنگ و پس از آن مورد بحث و بررسي قرار داشته و خواهد داشت.
اهميت اين بحث بدين دليل است که ميتواند به اين سوال پاسخ دهد "آيا وقوع جنگ اجتنابناپذير بود"؟ با بيان سادهتر، آيا اين امکان وجود داشت که از وقوع جنگ جلوگيري شود؟
طبيعتاً بدون توصيف و تشريح اوضاع حاکم بر ايران انقلابي پس از سقوط رژيم شاه و التهاب و نگرانيهاي موجود در مورد نتايج و تأثيرات ناشي از پيروزي انقلاب اسلامي در منطقه و سپس کالبد شکافي دلایل رژیم بعث عراق براي تجاوز به ايران، نميتوان به درک و پاسخ درستي در اين زمينه دست يافت.
محققان غربي عموماً بر اين باور هستند که وقوع انقلاب اسلامي و آثار و نتايج آن، بيشترين تأثير را در وقوع جنگ داشته است. بدين معنا که با پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط شاه، بناي استراتژي آمريکا که بر دو ستون ايران و عربستان سعودي پيريزي شده بود فرو ريخت و اين مسأله، مناسبات ميان دو کشور ايران و عراق را دستخوش تغيير و تحول کرد.
بدين ترتيب که "موازنه نسبي قوا" که بين ايران و عراق حاکم بود، تغيير کرد و با پيدايش خلأ قدرت در منطقه، "موج اسلامي" ميتوانست ثبات منطقه را مورد تهديد جدي قرار دهد؛ در نتيجه، اعاده نظم پيشين لازمه تأمين منافع آمريکا و غرب در منطقه بود.
دريافت موجود در غرب از علل وقوع جنگ و ماهيت آن که به اعتباري نشاندهنده نحوه نگرش غربيها و مفهومسازي آنها در مورد جنگ با هدف توضيح و تشريح رخداد وقايع آن است، ناظر بر اين معناست که انقلاب اسلامي، نظم موجود و حاکم بر منطقه و ايران را بر هم زد و نتايج ناشي از اين تحول، زمينههاي وقوع جنگ را به وجود آورد.
در واقع در غرب، جنگ ايران و عراق از زاويه "تجاوز و دفاع" که بيانکننده واقعيات جنگ و مبين ديدگاه و نظريات ايران است، مورد بررسي قرار نميگيرد و بيشتر وضعيتي که منجر به وقوع جنگ شد، مورد نظر است.
غربيها وقوع انقلاب اسلامي و تأثيرات ناشي از آن را براي منابع غرب شامل " نفت، ثبات کشورهاي مرتجع منطقه، امنيت اسرائيل" به عنوان جنايتي عليه نظام جهاني قلمداد ميکنند!
چنين باوري در مورد انقلاب اسلامي، مقابله با آن را با استفاده از زور و کليه ابزار و وسایل مورد لزوم، نه تنها ضروري، بلکه اجتنابناپذير ميکند، زيرا مسأله اصلي مفهوم درگيري و جنگ نيست، بلکه در اين جنگ، هدف به عنوان هسته مرکزي ضرورت، واژگون ساختن نظام انقلابي حاکم بر ايران و يا "تعديل و مهار" آن به منظور اعاده نظم پيشين بوده است.
"آيتالله خامنهاي" رئيس جمهور وقت ايران با درک روشن از هدف جنگ، در اينباره اظهار داشت: " اين جنگ عليه انقلاب اسلامي ايران و به منظور واژگون ساختن نظام انقلابي ايران و از بين بردن انقلاب اسلامي سازماندهي شد."
در همين زمينه "هاشمي رفسنجاني" رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي گفت: "شروع جنگ تحقيقاً براي نابودي انقلاب بود و از آن رو که شرقيها و غربيها از اين انقلاب راضي نبودند، غرب که بيشترين منافع را در ايران داشت، انقلاب را مستقيماً عليه منافع خود دانست؛ بايد در ايران شرايطي به وجود ميآمد که ديگران نااميد شوند و بگويند نميشود بدون اتکا به شرق و غرب، انقلابي باقي بماند و يکي از اهداف جنگ، تحقق اين امر بود و براي سرکوبي و مهار انقلاب، مارکسيسم شرق و امپرياليسم غرب در اين هدف به تلاقي رسيدند و صدام نقطه تقاطع خطوط فوق بوده و از آنجا شروع کردند و بر روي ايران فشار آوردند."
"جيمز بيل" يکي از کارشناسان مسائل منطقه خليج فارس و خاورميانه در مورد دليل واقعي جنگ در کتاب خود مينويسد: "دليل واقعي جنگ، درگيري سياسي براي دست يافتن به برتري و سلطه يافتن در خليج فارس بود. در اين روند رژیم بعث عراق اميدوار بود انقلاب ايران را در نطفه خفه کند و نابود سازد که اين براي کشورهاي منطقه نظير عربستان سعودي و شيخنشينهاي خليج فارس، هدف چندان ناخوشايندي نبود."
بعثیها در توضيح علل شروع جنگ بر مفهوم حقوقي "پيشگيري" تأکيد کرده و گفتند پس از پيروزي انقلاب اسلامي در برابر وضعيتي قرار داشتند که "به جز مقاومت و برخورد با تجاوزگري، راهي براي حفظ کشور خود نداشتند."
در نهمين کنگره حزب بعث که براي نخستين بار مباحث آن در مورد جنگ ايران وعراق منتشر شد- تأکيد ميشود که "در برابر رهبران عراق تنها اختيار يک راه وجود داشت يا مقاومت و جلوگيري از تجاوزات دشمن و يا تسليم شدن به برنامههاي (امام)خميني" !
همچنين "مجيد خدوري" عراقيالاصل مقيم آمريکا، در کتاب خود در توجيه علل تجاوز رژیم بعث عراق به ايران مينويسد: " عراق در موقعيتي قرار داشت که ناگريز شد براي دفاع از خود دست به اقدام بزند" !
وي در عين حال به دليل اينکه چنين ادعايي فاقد مباني حقوقی روشن و مشخص است، اضافه ميکند: " البته مناسب بود که عراق به شوراي امنيت سازمان ملل متوسل ميشد و خود رأساً دست به کار نميشد."
در هر صورت، وجود اختلاف مرزي و ارضي ميان ايران و عراق- که با انعقاد قرارداد 1975 الجزاير حل و فصل شده بود- و حتي وقوع تشنج مجدد ميان دو کشور -که مباني و راه حلهاي رفع اختلافات در قرار داد الجزاير تعيين شده بود- به تنهايي نميتوانست انگيزه و علت اصلي تجاوز رژیم بعث عراق به ايران باشد، زيرا پيش از اين، دو کشور ايران و عراق در اوضاع بسيار حادتري قرار داشتهاند که هرگز به يک جنگ تمامعيار متوسل نشدهاند.
مهمتر آنکه ايران به دليل وضعيت انقلابي و منازعات داخلي که به طور طبيعي انقلابها پس از پيروزي درگير آنها هستند، فرصت و امکان آن را نداشت که عراق را تحريک و يا مورد تهاجم قرار دهد.
"هاشمي رفسنجانی" با اشاره به اوضاع ايران پس از انقلاب و امکان تحريک کردن عراق ميگويد: " ما ترورها و انفجارهايي روزانه و کودتا داشتيم. کودتاي نوژه (نقاب) چند هفته قبل از آغاز جنگ اتفاق افتاد و در کل تصور اين امر که ايران اين همه بر خود مسلط باشد که به اين زودي عراق را تحريک کند، از نظر آشنايان به تاريخ و سياست محال است. اينکه بخواهيم در يک کشور همسايه برنامهاي پياده کنيم محققاً انقلاب ما آماده نبود و همه به اين امر اذعان دارند. در آن زمان حتي ارتش ما نيز آماده دفاع نبود و بنابراين ادعاي رژیم بعث عراق که ما قصد تحريک اين کشور را داشتيم، پذيرفتني نيست. البته ما مواضع انقلاب را اعلام کرده بوديم، اما در هيچ منطق، مکتب و در هيچ جايي اعلام نظرات يک انقلاب و مکتب به دنيا، نميتواند جرم تلقي شود."
در عين حال اظهارات مقامات رسمي عراق اهداف بعثیها را از تهاجم به ايران روشن ساخت. در آبان 1359 صدام طي مصاحبهاي گفت: "ما از تجزيه و انهدام ايران ناراحت نميشويم و صريحاً اعلام ميداريم در شرايطي که اين کشور دشمني بورزد هر فرد عراقي و يا شاید هر عربي مايل به تقسيم ايران و خرابي آن خواهد بود."
"طارقعزيز" معاون نخستوزير وقت عراق نيز اعلام کرد: "وجود پنج ايران کوچکتر بهتر از وجود يک ايران واحد خواهد بود... ما از شورش ملتهاي ايران پشتيباني خواهيم کرد و همه سعي خود را متوجه تجزيه ايران خواهيم نمود."
"طه ياسين رمضان" معاون نخستوزير وقت عراق نيز طي مصاحبه با الثوره تاکيد کرد: " اين جنگ به خاطر عهدنامه 1975 و يا چند صد کيلومتر خاک و يا نصف شطالعرب (اروند رود) نيست. اين جنگ به خاطر سرنگوني رژيم جمهوري اسلامي است."
بنابراين گرچه عراق قرارداد 1975 الجزاير و درخواست لغو آن را بهانه تهاجم به ايران قرار داد ولي " تجزيه ايران و براندازي نظام نوپاي جمهوري اسلامي" هدف نهايي رژيم بعثي محسوب ميشد.
بررسي اوضاع داخلي ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي هر چند به صورت اجمالي و گذرا، نشاندهنده اين معناست که ايران نه تنها براي جنگ که حتي براي دفاع نيز آمادگي نداشته است، زيرا علاوه بر منازعهاي که در داخل کشور بلافاصله پس از پيروزي انقلاب ميان نيروهاي انقلابي و ليبرالها آغاز شد، اقتصاد کشور نیز فوقالعاده ضعيف شده بود و بسياري از جريانات ضد انقلابي در مناطق مختلف کشور براي تضعيف دولت مرکزي تلاش مي کردند.
منابع تسليحاتي ايران به دليل ماهيت ضد آمريکايي قطع شده بود و در مجموع ايران بسيار آسيب پذير به نظر ميرسيد. در اين ميان وضعيت نيروهاي ارتش که وظيفه دفاع از مرزهاي ايران را براي مقابله با تهديدات و تهاجم دشمن بيگانه بر عهده داشتند بسيار نامطلوب بود.
گروههاي سياسي شعار انحلال ارتش را سر ميدادند که با درايت و هوشمندي حضرت "امام خميني" (ره) خنثي شد، اما در عين حال ارتش با مشکلات اساسي که بسياري از آنها ريشه در "ساختار"، "هويت"،"آموزش" و "فرماندهي و کنترل" داشت، براي انتقال از يک ارتش طاغوتي به ارتش اسلامي دست و پنجه نرم ميکرد. اين روند همچنان ادامه يافت و حتي جريان ضد انقلابي در درون ارتش براي اعاده وضعيت پيشين، کودتاي نقاب را در تير ماه 1359 و تنها 50 روز قبل از آغاز تجاوز دشمن، سازماندهي و اجرا کرد.
"هاشمي رفسنجانی" در تشريح وضعيت نظامي ايران مي گويد: " ... ما هنوز مشغول تصفيه ارتش بوديم و افراد ارتش فرار کرده و بسياري از آنها محبوس بودند و جاي کارشناسان آمريکايي را که از ايران رفته بودند، کسي نگرفته بود. تعداد بسياري از قراردادهاي تسليحاتي که مکمل قدرت ارتش بود در همان روزهاي قبل از انقلاب توسط بختيار لغو شده بود و بسياري از امکانات ما بدون پشتيباني مانده بود و نيروي نظامي ديگر نيز هنوز در ايران شکل نگرفته بود."
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اين وضعيت با مأموريت دفاع از انقلاب، درگير مأموريتهاي امنيتي در داخل کشور و در شهرها بود و بخشي از توان آن در کردستان در مصاف با گروههاي ضد انقلاب صرف ميشد. بسيج نيز که پس از تصرف لانه جاسوسي آمريکا با فرمان "امام خميني" (ره) در ششم آذر 1358 تشکيل شد به دليل موانع موجود، فاقد هويت نظامي بود.
رژيم بعثي حاکم بر عراق دقيقاً به چنين وضعي آگاه بود. "احمد زبيدي" سرهنگ سابق ارتش عراق در مورد درک رهبری عراق از وضعيت داخلي ايران پس از سقوط شاه مي نويسد: " رهبري عراق معتقد بود پس از سقوط شاه، ايران و خصوصاً ارتش ايران پس از انجام تصفيه و پاکسازي در آن ضعيف شده است."
وضعيت نظامي ايران نشاندهنده کاهش توان دفاعي کشور و در نتيجه از ميان رفتن "قدرت بازدارندگي ايران" در برابر عراق بود و اين مسأله قطعاً نقش بسيار اساسي در تصميمگيري رژیم بعثی براي تجاوز به ايران داشته است.
رژيم بعث عراق به منظور دستيابي به نقش جديد در منطقه و در فضاي برخورد خصومت آميز آمريکا و غرب عليه نظام انقلابي ايران، بي ثباتي ناشي از انقلاب در داخل ايران را به مثابه يک فرصت استثنائي براي " تسلط بر خليج فارس" به سود خود ارزيابي کرد.
در واقع روند تحولات ظاهراً به نفع رژیم بعث عراق تمام شده بود، زيرا به جاي يک ايران قوي در مقابل يک عراق ضعيف و منزوي، يک عراق قوي در مقابل يک ايران ضعيف و متفرق قرار گرفته بود.
در اين مرحله گرايش سياسي عراق که به طور سنتي به سوي شرق بود، تدريجاً به سمت غرب به چرخش درآمد، زيرا براي عراق، مقابله با انقلاب اسلامي در چارچوب منافع و سياستهاي غرب، در مقايسه با شرق امکان پذيرتر بود.
عراقيها احتمال قطع ارسال تسليحات روسي را پيشبيني کرده بودند و با توجه به سلاحهايي که پيش از اين خريداري کرده و انعقاد قرار داد تسليحاتي چهار ميليون دلاري با فرانسه، تصور ميکردند در يک "جنگ سريع و کوتاه مدت" دچار مشکلات اساسي نخواهند شد.
البته اين مسأله نيز قابل پيشبيني بود که روسها هم با تهاجم عراق به ايران موافق باشند، زيرا اين مسأله علاوه بر اينکه تمرکز و انرژي ايران را به جنگ با عراق منتقل ميکرد، ميتوانست جمهوري اسلامي ايران را به گسترش روابط بهويژه در زمينه نظامي با مسکو، سوق دهد.
شمارش معکوس براي شروع جنگ، متعاقب نااميدي آمريکاييها از حل معضل گروگانها در" تسخير لانه جاسوسي" در سال 1358 آغاز شد.
در بهمن 1358 برگزاري انتخابات رياست جمهوري و انتخاب "بني صدر" به عنوان اولين رئيس جمهور و تلاشهايي که وي انجام داد، هيچکدام منجر به حل معضل گروگانهاي آمريکايي نشد.
با فرا رسيدن زمان برگزاري انتخابات رياست جمهوري در آمريکا "کارتر" که عملاً در کمند گروگانها به گروگان گرفته شده بود، به تدريج فشار بر ايران را افزايش داد.
در فروردين 1359 آمريکا ضمن اعلام قطع رابطه با ايران، به تحريم اقتصادي ايران اقدام کرد. ضمن اينکه پيش از اين ارسال هر گونه تجهيزات نظامي به ايران قطع شده بود.
صدام نيز در اين فضاي رواني جديد ناشي از فشارهاي سياسي و نظامي اعلام کرد که عراق آماده است تمام اختلافات خود با ايران را، با زور حل کند! موضعگيري صدام آشکارترين اعلام آمادگي رژیم بعث عراق براي فشار به ايران درجهت سياست واشنگتن بود.
رژيم عراق بلافاصله بر نقل و انتقالات و تجاوزات مرزي افزود، به گونهاي که بسياري از ناظران، وقوع جنگ ميان دو کشور را محتمل ارزيابي کردند و در نتيجه بخشي از نيروهاي نظامي ايران در مرز مستقر شدند. خبرگزاري رويتر در گزارش خود، اوضاع نظامي را در وخيمترين برخوردها ميان دو کشور پس از درگیریهای سال 1974 اعلام کرد.
عمليات آزادسازي گروگانهاي آمريکايي در 11 آوريل 1980 (23 فروردين 1359) در جلسه ويژه شوراي امنيت ملي آمريکا تصويب و 13 روز بعد در 5 ارديبهشت 1359 اجرا شد، زيرا " برژينسکي" معتقد بود زمان تيغ زدن به دمل فرا رسيده است! و بعثیهای عراق به تجاوزی به مراتب بزرگتر عليه ايران دست خواهند زد.
"برژينسکي" به عنوان مغز متفکر و تصميمگيرنده آمريکا براي مقابله با ايران، در تير ماه 1359 برنامه مذاکره محرمانه مقالات عالي رتبه آمريکا و عراق طراحي کرد. در گزارش نشريه نيويورک تايمز، هدف از اين ديدار بحث و مذاکره درباره راههاي هماهنگ کردن فعاليتهاي آمريکا و عراق در مخالفت با سياستهاي ايران عنوان شده بود.
برژينسکي، صدام را "نيروي متعادل کننده آيتالله خمینی" تلقي ميکرد. ملاقات محرمانه صدام و برژينسکي در مرز اردن به منزله "چراغ سبز آمريکا" به عراق براي آغاز جنگ بود و اين تلقي را در صدام به وجود آورد که در صورت حمله به ايران مورد حمايت امريکا قرار خواهد گرفت.
سه ماه پس از تجاوز رژیم بعث عراق به ايران و گرفتار شدن عراقيها در سرزمينهاي اشغالي، "طارق عزيز" طي سفر به فرانسه خبر ملاقات صدام و برژينسکي را در اختيار مجله فيگارو قرار داد تا به عنوان اعتراض به سياستهاي آمريکا در قبال عراق منتشر شود. گزارش فيگارو چنين است:
" جريان جنگ ايران و عراق در واقع از ژوئن گذشته (تير ماه 1359) زماني آغاز شد که برژينسکي به اردن سفر کرد و در مرز دو کشور اردن و عراق با شخص صدام ملاقات کرد و قول داد که از صدام کاملاً حمايت نماييد و اين امر را تفهيم کرد که آمريکا با آرزوي عراق در مورد شط العرب (اروند رود) و احتمالاً برقراري يک جمهوري عربستان در اين منطقه مخالفت نخواهد کرد و بالاخره کليه اقدامات به کشاندن عراق به جنگ عليه ايران منجر شد و پيش بينيها چنين بود که اگر بغداد پيروز بشود، ايران بيثبات ميشود و رژيم جمهوري اسلامي از ميان ميرود و يک دولت طرفدار غرب جاي آن به قدرت ميرسد و در صورتي که عراق با شکست مواجه گردد، آمريکا ميتواند خود را به عنوان حامي و مدافع ايران قلمداد نمايد..."
در تير ماه 1359 برابر اعتراف "رکني"، يکي از عناصر کودتاي نقاب، آمريکاييها در مورد تقدم و تأخر کودتا و جنگ به بحث و بررسي پرداختند و اجراي کودتا را در اولویت قرار دادند، زيرا در صورت موفقيت کودتا ديگر نيازي به تهاجم نظامي عراق نبود، ضمن اينکه حتی با وجود شکست کودتا با توجه به نقش محوري ارتش در اجراي آن، ميتوانست موقعيت روحي و رواني آن را به طور کامل متزلزل کند.
بر اساس برخي گزارشها رهبران عراق از ناحيه نيروي هوايي ايران بسيار نگران بودند، لذا وقوع کودتا ميتوانست تا اندازهاي نگراني بعثیها که در انديشه تجاوز به ايران بودند را نيز برطرف سازد.
با شکست کودتاي نقاب و فرار عناصر کودتاچي به عراق و تشريح وضعيت نظامي ايران، بعثیها که از چند ماه قبل براي تجاوز به ايران در آمادگي به سر برده و همزمان با کودتاي نقاب در 20 نقطه مرزي درگيري ايجاد کرده بودند، بر نقل و انتقالات خود افزودند و سرانجام در 31 شهريور 1359 تهاجم سراسري خود را آغاز کردند.
با توجه به آنچه که توضيح داده شد، تهاجم رژیم بعث عراق به ايران در واقع تهاجم به يک انقلاب بود؛ به عبارت ديگر ايران بهاي انقلاب خود را پرداخت، زيرا راه حلهايي که فراروي خود داشت امکان ممانعت از وقوع جنگ را از ميان برده بود.
ايران براي جلوگيري از وقوع جنگ که زمينههاي آن به نحو اجتنابناپذيري در حال شکلگيري و تکوين بود، سه راهحل شامل"بازدارندگي"،"يارگيري سياسي" و "ارائه امتياز" فرار وي خود داشت.
قدرت بازدارندگي ايران ظاهراً به دليل وضعيت نيروهاي ارتش کاهش يافته بود و نيروهاي انقلابي نظير سپاه و بسيج نيز از لحاظ امکانات در وضعيت مناسبي قرار نداشتند. حضور ليبرالها در رأس هرم قدرت سياسي در اين مقطع، عوارض نامطلوب و غير قابل جبراني به دنبال داشت، زيرا ليبرالها به لحاظ بينش و تفکر و عدم درک ماهيت و مباني انقلاب، قادر به حل معضلات انقلاب نبودند.
"بني صدر" در حد فاصل اسفند 1358 تا شهريور 1359 علاوه بر رياست جمهوري به عنوان فرمانده کل قوا منصوب شده بود، اما نه تنها نيروهاي انقلابي را منزوي کرد، بلکه در بهکارگيري ارتش براي بازدارندگي در برابر عراق نيز ناتوان بود.
"آیتالله خامنهای" نماينده وقت "امام خميني" در شوراي عالي دفاع در نماز جمعه تهران خطاب به بنی صدر اظهار داشت: " نزديک به هفت ماه قبل از جنگ، شما فرمانده کل قوا بوديد، چرا نيروهاي نظامي ما هنگام شروع جنگ نتوانستند مقاومت کنند؟ حضرت امام شما را در اول اسفند 1358 به فرماندهي کل قوا برگزيدند. در اول مهر ماه 1359 يعني هفت ماه تمام بعد از فرماندهي کل قواي شما جنگ شروع شد. در اين هفت ماه شما چه کرديد؟ چرا ارتش را مرمت نکرديد؟ چرا نظاميان را آموزش نداديد؟ اينها را چه کسي ميبايست انجام ميداد؟ چرا شما وقتي جنگ شروع شد و خرابي کار شما در هفت ماه گذشته آشکار شد، تقصيرها را به گردن اين و آن مياندازيد؟ وقتي از ايشان ميپرسند، چرا ارتش را سر و سامان ندادهايد ميگويد چون کسان ديگري در ارتش دخالت کردهاند. منظور ايشان دادگاههاي انقلاب در ارتش است، چون افراد متهم به کودتا را دستگير کرده بودند. آقاي بني صدر توقع داشتند در ارتش عليه جمهوري اسلامي کودتا شود و کودتاچيان آزاد گردند و دستگير نشوند."
يارگيري سياسي و مشارکت در يک ائتلاف سياسي منطقهاي يا جهاني" نيز به دليل فقدان ثبات سياسي در کشور براي تصميمگيري و همچنين به دليل ماهيت انقلاب اسلامي عملي نبود، زيرا وضعيت کشور مانع از شکلگيري روابط سياسي پايدار بود.
ارائه امتياز آشکار" نيز کاملاً با خط مشي انقلاب در تضاد بنيادين بود و عملاً هيچگونه تأثيري در ممانعت از وقوع جنگ نداشت و تنها ميتوانست زمان آن را به تأخير اندازد؛ در نتيجه مردم ايران بر پايه هويت جديدي که با انقلاب اسلامي کسب کردند، تهاجم رژیم عراق را در چارچوب سياستهاي آمريکا و با هدف براندازي نظام انقلابي حاکم بر ايران تفسير و به دفاع در برابر متجاوزين مبادرت کردند.
ماهيت تجاوز رژیم بعث عراق و مقاومت مردمي جمهوري اسلامي نشاندهنده پيوستگي عميق اهداف جنگ با انقلاب اسلامي بود. تأثيرات و تعاملات جنگ و انقلاب بر يکديگر تا پايان جنگ همچنان ادامه يافت.
دستيابي به درک روشن و عميقتر در مورد تأثيرات انقلاب در دفاع و در نتيجه ناکامي دشمن نياز به بررسي جداگانهاي دارد و شايد پاسخ به سؤال زير تا اندازهاي ابعاد اين موضوع را روشن کند:
"اگر شروع جنگ از جانب رژيم عراق به دليل وقوع انقلاب در ايران و فقدان توان نظامي جمهوري اسلامي براي بازدارندگي دشمن بوده است، پس چه عامل يا سلسله عواملي منجر به ناکامي و عدم تحقق اهداف دشمن پس از تجاوز به ايران شد؟ "
انتهای پیام/