به گزارش باشگاه خبرنگاران، "جف كاستلو" در فيلم "سامورايي"(ژان پير ملويل، 1967) يك آدمكش حرفهاي است. قربانيهايش را نميشناسد و احساسي نسبت به آنها ندارد و صرفا با دريافت پول دست به قتل ميزند. لمپن معمولا به كساني ميگويند كه كار مشخصي ندارند و از طريق مشاغل انگلي روزگار ميگذرانند و از دلهدزدي و خلافكاري و شكستن هنجارهاي اخلاقي نيز پرهيز ندارند.
به اين اعتبار "كاستلو" اصلا لمپن به حساب نميآيد. بسيار برازنده است و شيك ميپوشد و سر و صورت اصلاحكردهاي دارد و هيچ سخن زشتي به زبان نميآورد و هرگز مرتكب اعمال غيراخلاقي نميشود. گرچه آدمكشي خود عملي غيراخلاقي است، اما "كاستاو" فارغ از فضاي حرفهاي، آدم كاملا موجهي به نظر ميآيد.
به همين دليل همدلي مخاطب را كاملا جلب ميكند و در طول فيلم هيچكس دلش نميخواهد بلايي سرش بيايد يا گرفتار پليس شود. اما در عين حال كسي نميخواهد به جاي "كاستلو" باشد، چرا كه به گفتهي فيلم فقط "گرگي گرسنه و در كوهستاني برفي ميتواند تنهايي سامورايي داشته باشد." بديهي است كه هيچكس خود را جاي چنين انسان تنها و شوربختي نميگذارد.
سالها پيش در جامعهاي آماري تعدادي از معتادان در معرض اين پرسش قرار گرفتند كه چه شد كه معتاد شد؟ پارهاي از آنها پاسخ دادند كه پس از ديدن بامزگيهاي سيد در فيلم "گوزنها" گرايش به اعتياد پيدا كردند. سيد در اين فيلم نه فقط بامزه كه بالقوه، خواص قهرماني دارد و تحت رهنمود قدرت، استعدادش به بار مينشيند و با صاحبخانه زورگو درگير ميشود، "اصغر هروئينفروش" را ميكشد و سرانجام نيز به راه قدرت ميگرود و به شكل حماسي جانش را فداي آرمانهاي سياسي و بشردوستانه ميكند.
به اين ترتيب يك لمپن جانشين يك قهرمان انقلابي ميشود. بديهي است كه خيليها دلشان ميخواهد كه به جاي چنين قهرماني باشند. دوست ناديده و همكار گراميام "طهماسب صلحجو" پيشنهاد ميكند كه لمپنهاي سينمايي را دوست بداريم و از لمپنهاي واقعي بپرهيزيم.
در حالي كه لمپنهاي سينمايي براي لمپنهاي واقعي گروه مرجع به حساي ميآمدند و بسياري از گرايشهاي ناهنجار اجتماعي، از تعصبورزي و انتقام شخصي و لاتبازي و بيتوجهي به قانون و برگذشتن از اخلاقيات، متأثر از سينماي لمپني ايران شكل گرفته است. از اين زاويه، لمپنهاي سينمايي و لمپنهاي واقعي تأثير متقابلي روي هم داشتهاند و براي پرهيز از لمپنهاي اجتماعي بايد گروههاي مرجع آنها را در آثار سينماي ايران نيز زير سؤال برد. چرا بايد از كساني قهرمان بسازيم كه همواره نقش مخربي در تحولات اجتماعي ايران داشتهاند؟ و چرا بايد چنين قهرمانان كاذبي مورد حمايت نخبگان جامعه قرار بگيرند؟ البته از زاويهي سينمايي ميتوانيم اين فيلمها را دوست داشته باشيم يا نداشته باشيم اما بدون ترديد از نگاه اجتماعي اين فيلمها تأثير ناخوشايندي در ساز و كار اجتماعي ايران و تعميق فرهنگ لمپني داشتهاند.
بهزاد عشقي
منبع: ماهنامه فيلم