سرمقاله ی روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت،جام جم،جمهوری اسلامی و ...را میتوانید از اینجا بخوانید:


 محمد ایمانی در نوشته ای با عنوان«سایه روشن نرمش قهرمانانه» چاپ شده در ستون یادداشت روز کیهان ا
ینطور نوشت:

انعطاف و نرمش در حوزه دیپلماسی به چه معناست و چه ابعادی را شامل می‌شود؟ به نظر می‌رسد این بحث با سایه روشن‌هایی مواجه است و باید از آن ابهام‌زدایی شود. البته اصل موضوع در جای خود نیازمند تحلیل و تبیین است اما شاخ و برگی که در حوزه عملیات روانی به آن داده می‌شود، ضرورت تبیین را دو چندان می‌کند. پرسش می‌شود که آیا این نوعی عقب‌نشینی است؟ آیا تابو شکسته و پایان شعار مرگ بر آمریکا فرا رسیده است؟ آیا می‌توان ماجرای اخیر را با ماجرای پذیرش قطعنامه 598 در سال 1367 یا با حوادثی نظیر صلح حدیبیه و صلح امام حسن(ع) مقایسه کرد؟ نقشه و تدبیر مهندسی شده از سوی رهبر معظم انقلاب کدام است؟ و آیا آنچه در عمل اتفاق می‌افتد عمل به اجزاء این تدبیر است؟

افق نگاه در تحلیل این بحث مهم، اولویت دارد. به یقین می‌توان گفت شرایط امروز انقلاب و نظام اسلامی ما با شرایط روزگار پذیرش قطعنامه 598 یا صلح امام حسن(ع) و صلح حدیبیه تفاوت‌های مهمی دارد اما حتی درباره همین مقاطع نیز یک قانون کلی الهی وجود دارد و آن اینکه به تعبیر آیه 49 سوره طور «ام یریدون کیداً فالّذین کفروا هم المکیدون. آیا [دشمنان] می‌خواهند مکر کنند و برای تو نقشه بچینند؟ پس کافران در دام و مکر الهی قرار دارند». این افق نگاه بالاتر چنان طمأنینه و آرامشی به جامعه دینی می‌دهد که بتواند حتی در سخت‌ترین شرایط ضمن کار بست بهترین تدبیرها، سوراخ دعا را گم نکند و بداند که اصل اسباب و تدبیر‌ها از آن پروردگار است. حکمتی در این میان وجود دارد و آن منطق آیه 104 سوره نساء است که می‌فرماید «و در تعقیب دشمن سستی نکنید که اگر رنجی به شما رسید پس به آنها نیز مانند شما رنجی رسید و شما چیزی را از خدا امید دارید که آنها امید ندارند و خداوند دانا و حکیم است». انسان و جامعه مومن در کار بست انواع تدبیرها کوتاهی نمی‌کند اما باور او همان منطق امام سجاد علیه‌السلام در دعای هفتم صحیفه سجادیه است. «یا من تُحَلُّ به عقد المکاره... ای خدایی که گره ناگواری‌ها به دست او گشوده می‌شود و تند و تیزی سختی‌ها با او کُند می‌گردد. ذلّت لقدرتک الصّعِاب و تسببّت بلطفک الاسباب. دشواری‌ها با قدرت تو نرم می‌شود و اسباب تأثیر به لطف تو اثر گذار وکارگر می‌شوند».

مدل «امت- امام» با همین تلقی بود که معجزه پیروزی انقلاب اسلامی و پیروزی‌های زنجیره‌ای پس از آن را رقم زد. اگر نه، با حساب‌های عادی و مادی کجا می‌شد با رژیم پهلوی معارضه کرد چه رسد اعلام استقلال از ابرقدرت‌ و کدخدای جهان؟ تلقی ملت ما از آمریکا و مرزبندی با این رژیم استکباری آن‌گونه که القا می‌شود صرفا یک تابو - ترس موهوم - نیست و صرفا هم به 35 سال گذشته برنمی‌گردد. البته عملکرد آمریکا در این 35 سال پس از انقلاب، انزجار ملت ایران از رژیم آمریکا را رو به تصاعد برده اما این دروغ القایی است که گفته شود روابط ایران و آمریکا صرفا به خاطر انقلاب اسلامی در سال 1979 و به ویژه ماجرای گروگان‌گیری رو به تیرگی نهاد. تاریخ ظلم‌های دولت آمریکا علیه ملت ایران 60 ساله است و نه 35 ساله. 60 سال ستم، توهّم نیست بلکه رنج تاریخی جاری علیه ملت عزیز و ستم‌ناپذیر ایران است. شعار مرگ بر آمریکا شعار فطری و انسانی و اسلامی ملتی است که در این 6 دهه جز جنایت، خیانت، گردن‌کشی و زورگویی از رژیم آمریکا ندیده است. چنین رنجی فراموش‌‌شدنی است؟ آیا فریاد مرگ بر آمریکا یک بخشنامه است که امروز باشد و فردا لغو شود؟ می‌گویند همان‌گونه که مرگ بر شوروی نمی‌گویید مرگ بر آمریکا هم نگویید و پاسخ این است که شعار مرگ بر شوروی مستجاب و بنابراین سالبه به انتفای موضوع شد. ان‌شاءالله هر وقت هم استکبار آمریکا فرو پاشید یا به تعبیرحضرت امام(ره) آمریکا آدم شد، شعار مرگ بر آمریکا نیز سالبه به انتفای موضوع می‌شود اما تا استکبار و ستم کاخ‌سفید هست، شعار مرگ بر آمریکا نیز در اقصا نقاط عالم جاری خواهد شد که این یکی از انسانی‌ترین شعارهای ملل دنیاست.

اما درباره تاکتیک نرمش قهرمانانه باید گفت در جریان اجرای آن قرار نیست از حقوق و اصول ملت ایران عقب‌نشینی شود. البته «نرمش قهرمانانه» یک نقشه راه و یک مدل کلان است که می‌تواند عالی، ضعیف یا بد به اجرا درآید، مانند نقشه مهندسی یک بنای بلند که ممکن است درست یا آمیخته با اشتباه اجرا شود. دشمن هنوز نمی‌داند در عمق فکر و تدبیر رهبر حکیم انقلاب چه می‌گذرد؟ به همین دلیل در برابر مهندسی حضرت آیت‌اله خامنه‌ای منفعل شده است. اواخر فروردین سال 1391 روزنامه نیویورک‌تایمز به درماندگی سازمان سیا در این زمینه اذعان کرد و نوشت «سازمان سیا دائما بیانات رهبر عالی ایران را رصد می‌کند اما مشکلی در این میان وجود دارد. او همواره با زبان دین سخن می‌گوید و تحلیل این مطالب برای تحلیل‌گران سرویس جاسوسی آمریکا دشوار است». انتشار این تحلیل مقارن با همان ایامی بود که هفته‌نامه فرانسوی نوول ابزرواتور در گزارشی تصریح کرد «سرنوشت خاورمیانه در دستان رهبرایران قرار دارد؛ مردی که براساس سنت شیعی و به نشانه سیادت، عمامه مشکی بر سر دارد». مسئله اتاق فکرهای اطلاعاتی آمریکا، تدبیر مردی الهی است که تیرماه 1390 نشریه نشنال ریویو درباره هنرنمایی و ابتکارات وی اذعان کرد «آمریکا در چند جبهه از جمله لبنان و عراق و افغانستان در حال باختن به ایران است... و بهار انقلاب‌های عربی، بهار آیت الله خامنه‌ای است.»

اشراف وسیع و افق نگاه گسترده همان ویژگی‌ای بود که باعث شد نقشه مهندسی شده دشمن برای انتخابات خرداد 92 ایران - که از میانه سال 1390 به اجرا گذشته شده بود و می‌خواست ملت ایران را فلج کند تا به تعبیر هیلاری کلینتون در برابر آمریکا زانو بزنند - به سرانجام نرسد و «حماسه سیاسی» با مشارکت 73 درصدی مردم رقم بخورد. در 8-7 ماه منتهی به انتخابات این رهبر حکیم انقلاب بود که فراتر از رقابت‌های تند و تیز احزاب و گروه‌ها، به مهندسی حماسه سیاسی پرداخت تا یک ملت بزرگ در روز 24 خرداد سیلی جانانه به صورت دشمن بزند. پس از سیاه‌نمایی زنجیره‌ای معاون و وزیر خارجه آمریکا علیه انتخابات ایران، «شورای امنیت ملی آمریکا» نیز احساس وظیفه کرده بود 22 خرداد به میدان بیاید و اعلام کند «آمریکا انتخابات ایران را آزاد نمی‌داند و به رسمیت نمی‌شناسد». در آن فضای تبلیغاتی سنگین، مقتدای انقلاب به تقویت انسجام در جبهه داخلی در برابر جبهه دشمنان و بیگانگان اهتمام داشتند و از همه دعوت کردند پای صندوق‌های رأی بیایند و حتی فرمودند «ممکن است بعضی‌ها حالا به هر دلیلی نخواهند از نظام جمهوری اسلامی حمایت بکنند اما از کشورشان که می‌خواهند حمایت کنند آنها هم باید بیایند پای صندوق رأی ... کشور ما دشمن دارد، معارض دارد. در عرصه بین‌المللی، دشمن بین‌المللی دشمنی نیست که با رودربایستی و با من بمیرم تو بمیری کنار بکشد، در دنیای سیاست این جوری نیست که با رودربایستی بگوییم، طرف را خجالت زده کنیم مثلا عقب بکشد.

نه خیر، هر چه شما ضعف نشان بدهید، او می‌آید جلو، هر چه شما عقب بکشید او جری‌تر می‌شود. این را ما تجربه کردیم، یک جاهایی عقب کشیدیم دشمن ما جری‌تر شد. یک چیزی او گفت، ما به خیال مصلحتی حرف او را قبول کردیم، دیدیم پایش را گذاشت روی آن حرف؛ یک قدم آمد جلو؛ دشمن این جوری است. در مقابل دشمن بین‌المللی با اراده خود، با احساس عزت، با اعتماد به این ملت و با توکل به خدای بزرگ و با حسن خلق به وعده الهی بایستی راه را انتخاب کرد...».آن مشارکت 73 درصدی اولین سیلی به دشمنان 60 ساله - و بعضا 150 ساله - ملت ایران بود. البته کینه چنین ملتی از دل دشمنان او بیرون نمی‌رود، همان‌گونه که سیاستمدار اطلاعاتی در قواره رابرت گیتس سالها پیش گفت «ایرانی میانه‌رو و معتدل وجود ندارد. ایرانی معتدل، ایرانی مرده است»! بنابراین دولت- ملت ایران در اجرای تاکتیک نرمش قهرمانانه فراموش نمی‌کند که نگاه آمریکا قبل از انقلاب به دموکراسی در ایران چه بود- که آن را پیش پای مطامع نامشروع خود قربانی کرد - و بعد از انقلاب در برابر تحقق مردم سالاری چه دشمنی‌هایی‌ با اصل این حاکمیت ملی (فارغ از گرایش سیاسی صاحب‌منصبان در ادوار مختلف) نشان داد.

هدف از نرمش قهرمانانه، از یک سو خلع سلاح تبلیغاتی دشمن در حوزه بهانه‌جویی و از سوی دیگر گشودن مسیر حرکت به جلو (پیشرفت) است. معلوم است که اگر 3 سال پیش سوخت 20درصد رآکتور تهران را به ما می‌فروختند ما نیازی نمی‌دیدیم رأسا به غنی‌سازی 20درصد و تولید سوخت مربوطه مبادرت کنیم و اگر تهدید به نقض قوانین بین‌المللی و بمباران تاسیسات اتمی ما نمی‌کردند، ضرورتی نداشت تاسیسات فردو را در اعماق زمین ایجاد کنیم. در واقع بد ذاتی و بدعهدی‌های غرب به ویژه رژیم آمریکا بود که باعث شد طیفی از توافقات در تهران (سعدآباد)، بروکسل، ژنو و اسلامبول به سرانجام نرسد اکنون نیز همین امر طرف ایرانی را دچار تردید می‌کند که چرا باید غنی‌سازی 20 درصد را متوقف یا تاسیسات فردو را تعطیل کند؟نرمش قهرمانانه در حقیقت راستی‌آزمایی مشخص غرب و آمریکا در حوزه چالش هسته‌ای است. ما با اعتمادسازی مشکلی نداریم اما این اعتمادسازی جاده دو طرفه است. «سلاح اتمی برای هیچ‌کس، استفاده صلح‌آمیز از فناوری اتمی برای همه» شعار بی‌تبعیض جمهوری اسلامی است. پای رژیم جعلی صهیونیستی با این شعار گیر است همان‌گونه که برخی رژیم‌های غربی. اگر طبق ان‌پی‌تی، غنی‌سازی حق همه اعضای آژانس است، جمهوری اسلامی پای این حق خود می‌ایستد و اگر ساختن و داشتن بمب‌اتمی ممنوع است، این ممنوعیت باید همه را در بگیرد.

در ذیل چنین بحث راهبردی است که می‌توان وارد جزئیات شد اما باید آخر مذاکره، همین اول کار تعریف و ترسیم شود و مانند 10 سال قبل نباشد که انجام هر عمل اعتمادساز، اولا یکطرفه بود و ثانیا توقعات جدید را پیش کشید و تازه آخر سر معلوم شد که پروژه فریبکارانه آمریکا و غرب، تعطیلی تمام برنامه هسته‌ای ایران بوده است. بنابراین اکنون نه غنی‌سازی 20 درصد، نه تأسیسات فردو، نه پروتکل الحاقی و نه راکتورآب سنگین اراک یا هر مصداق مشابهی نمی‌تواند موضوع مذاکره باشد. ابتدا باید آمریکا و غرب بپذیرند که به حقوق و تعهدات معاهده ان‌پی‌تی به عنوان تنها مکانیزم توافق‌ساز متعهدند تا سپس بتوان توافق محتمل را مرحله‌بندی کرد و البته این توافق به هیچ‌وجه نمی‌تواند به حقوق‌اساسی ایران لطمه بزند.

و سرانجام اینکه مراقب باشیم توپی که با تدبیر حکیمانه رهبر انقلاب در زمین دشمن افتاده، با بد‌فهمی و سوءرفتار به زمین ملت ایران باز گردانده نشود. همچنین باید مراقب تقسیم کار آمریکا و رژیم صهیونیستی بود و در زمین آنها بازی نکرد. جدایی و اختلاف میان آمریکا و رژیم صهیونیستی افسانه است و آخرین شاهد، سخنان جوزف بایدن معاون اوباماست که در نشست هفته گذشته جی استریت تأکید کرد «هیچ یک از روسای جمهور آمریکا به اندازه اوباما به اسرائیل خدمت نکرده‌اند. اگر اسرائیل وجود نداشت آمریکا برای حمایت از منافع خود ناچار به ایجاد آن می‌شد و ما اسرائیل را باید می‌ساختیم تا حامی منافع ما در منطقه باشد».

روزنامه خراسان ستون سرمقاله ی خود را به مطلبی از امیر حسین یزدان پناه با عنوان«تبعات ذوق زدگي در ديپلماسي با آمريکا» اختصاص داد:

 چند متر مانده به چهارراهي که چراغ آن سبز است بايد مراقب 2 اتفاق بود؛ زرد شدن و درپي آن قرمز شدن چراغ . نيز خودروها وموتورسيکلت هايي که ترجيح مي دهند در مسير ديگر تقاطع شانس عبور از چراغ قرمز را بيازمايند! شايد به همين دليل است که در قانون تاکيد شده حتي از چراغ سبز هم بايد با احتياط عبور کرد. اين احتياط اما اگر بيش از حد باشد تبعاتي در پي خواهد داشت که چه بسا مي تواند جبران ناپذير هم باشد!

طي 6 روز گذشته تحليل هاي مختلفي درباره ديپلماسي جديد ميان ايران و آمريکا منتشر شد که در آن ها تلاش شده بود ابعاد مختلف رويکردهاي جديد ايران و آمريکا بررسي شود. اين که نتيجه مذاکره يا حتي رابطه با آمريکا به کجا مي انجامد و نيز اين که بايد به اين رابطه خوشبين باشيم يا بدبين محورهايي بود که تاکنون به آن پرداخته شده است و در اين مقال قرار نيست به اين نکات اشاره شود و تنها تلاش مي کنيم به اين سوال پاسخ دهيم که حاصل برخي هيجانات و نيز ذوق زدگي هايي که پس از گفت و گوي تلفني روساي جمهور آمريکا و ايران در جامعه به وجود آمده است چه خواهد بود. واقعيت اين است که در کارزار سياست خارجي هر عبارت و هر کلمه اي معناي خاص خود را دارد و هر لبخندي و هر اخمي، هر استقبال و هر بدرقه اي و هر سوت کشيدن و هر کف زدني هم طبعاً مزايا و معايب مخصوص به خود را خواهد داشت.

حال فکر مي کنيد بازخورد شادي هاي اين چنيني آن هم پس از سفري که در آن بعد از 34 سال 2 اتفاق خبرساز رخ داده است چيست؟ آيا به صرف ديدار 2 جانبه وزراي خارجه ايران و آمريکا و نيز گفت و گوي 15 دقيقه‌اي روساي جمهور 2 کشور بايد ابراز خوشحالي بي اندازه کرد؟ فارغ از ارزش گذاري همه اتفاقات اين سفر که البته بايد تاکيد کرد که با مواضع محکم و اصولي دکتر روحاني در مجمع عمومي سازمان ملل و وزيرخارجه کشورمان همراه بود آنچه در سفر به نيويورک رخ داد صرفا طرح موضوعات و اظهارنظرهايي بود که براي تاثير آن بايد منتظر اقدامات عملي 2 طرف به خصوص کشورهاي غربي بود. در اين سفر نه تحريمي برداشته شد و نه از فشارهاي ظالمانه آمريکا و متحدانش عليه مردم ايران کاسته شد، چرا که اصولا چنين انتظاري آن هم در يک سفر کوتاه مدت انتظاري غلط و حتي نگران کننده است. نگران کننده از اين باب که اصول سياست خارجي ايجاب مي کند متناسب با اهميت هر اتفاقي براي آن زمان بندي در نظر گرفت و از عجله وشتاب براي قضاوت درباره آن به شدت پرهيز کرد.

 در اين عرصه کلمات و عبارات و حتي رفتارهاي مختلف ممکن است نتيجه گيري را به تاخير بيندازد يا حتي غيرممکن کند و در اين ميان ذوق زدگي و هيجان بيش از حد و بالابردن انتظارات در کوتاه مدت مي تواند به افسردگي و نااميدي فراگير بينجامد. شايد در اين جا بايد اين جمله دکتر ظريف وزير خارجه را يادآور شد که: «سياست خارجي ذاتاً حوزه متانت، صبر، درايت و اقدامات سنجيده، حساب شده و هدفمند است. نمي توان توقع داشت که مشکلات انباشته شده با يک يا چند ملاقات حل و فصل شوند. »

نکته ديگر اين که هيجان بيش از حد و ذوق زدگي هاي زودتر از دشت کردن نتايج و اهداف مورد انتظار به مثابه همان بي احتياطي هاي نزديک تقاطع هاست. جايي که بايد مراقب رخدادهاي احتمالي و اجتناب از حوادث جبران ناپذير بود. ذوق زدگي ها و هيجاناتي که براي طرف هاي غربي حاوي يک پيام غلط خواهد بودآن هم اين که تحريم ها تاثير گذار بوده و مردم ايران صرفا به يک تلفن و يک ديدار نيم ساعته راضي اند و چه بهتر که از اين پس هم همين راه را برويم. به اين جمله اوباما که هفته پيش گفت توجه کنيد: «آنچه من و نخست وزير اسرائيل درباره آن توافق داشتيم اين بود که به دليل تحريم هاي فوق العاده اي که ما توانستيم عليه ايران در سال هاي گذشته اعمال کنيم، به نظر مي رسد ايراني ها در حال حاضر آماده مذاکره هستند.» جملاتي که ديروز هم از سوي «جي کارني» سخنگوي کاخ سفيد تکرار شد. اين فضا متاسفانه نگراني ها درباره مذاکرات آينده را بيشتر مي کند.

چه اين که بايد نگران تاثير اين فضا بر قدرت چانه زني مسئولان و ديپلمات هاي کارآزموده کشور پاي ميز مذاکرات بود. هيجان و جوزدگي در عرصه سياسي اگر کنترل نشده و خارج از روال هاي منطقي خود باشد، اگر مانعي بزرگ بر سر راه کسب نتايج ملموس نشود، سرعت تحولات را کند و نااميد کننده خواهد کرد. اتفاقي که دولت دکتر روحاني نشان داده در پي آن نيست و مي خواهد در کوتاه ترين زمان ممکن با تأکيد بر غيرقابل مذاکره دانستن حق غني سازي در خاک ايران، هم حقوق مردم ايران را بر کرسي بنشاند و هم تاجايي که مي تواند فشار تحريم هاي ظالمانه را کم کند. اجازه بدهيم خودروي دولت در نزديکي اين تقاطع تاريخي با احتياط براند و حواسش به خطرات احتمالي سبز بودن چراغ باشد. در عرصه سياست خارجي بايد کار را به ديپلمات هاي تيزهوش سپرد، نه کف زدن ها و کفش زدن ها.

روزنامه ی رسالت را از نظر میگذرانیم که در مطلبی با عنوان«کمربند ايمني ساخت دروني قدرت»از صالح اسکندری چاپ شده در ستون سرمقاله اش  به  برخي چالشهاي پيش رو و چارچوي پيشنهادي براي طراحي کلان تئوري اشاره می کند:

   
اگر چه روندهاي تاسيسي انقلاب اسلامي به واسطه ماهيت مترقي و اقتضائات جواني اين انقلاب توقف ناپذير است اما در عين حال نمي توان منکر الزامات تثبيتي آن شد. يعني اين انقلاب به خاطر افق تمدن ساز خود در عين حالي که در مرحله تاسيس نقش ها و نهادهاي واسط و مقتضي براي نيل به تمدن عظيم اسلامي است در عين حال به دوره تثبيت رسيده است و ساخت دروني خود را بايد مستحکم کند. انقلاب اسلامي مانند هر موجود زنده ديگر از فراز گرفتن نمي هراسد اما طبيعي است از افتادن واهمه داشته باشد. مانند خودرويي که با سرعت مجاز در حال حرکت است اما در همان حال نيازمند کمربند ايمني براي سرنشينان است. برداشت راقم اين سطور از استحکام ساخت دروني قدرت که اين روزها بارها مورد تاکيد رهبر معظم انقلاب قرار گرفته شبيه همين کمربند ايمني است که بايد دور انقلاب بسته شود البته با اين فرض که چنين کمربندي وارداتي نيست و بايد روي مولفه هاي درونزاي قدرت تکيه شود.

بديهي است که امروزه اقتدار جوامع مختلف تابعي از قوه قهريه نيست و ترکيب هنرمندانه و هوشمندانه اي از قدرت نرم و قدرت سخت است. قدرت نرم از عناصري نظير ايمان، هويت، مشروعيت، مقبوليت، وحدت ملي و تقريب مذاهب داخل کشور و قوميت ها، توافق نخبگي، الگو سازي، پيوستگي فرهنگي و تمدني، نماد سازي و نشانه پردازي، تعادل ارزشي و بازتوليد مدني ارزشها و ساير مولفه هاي نرمي که
مي تواند در استحکام ساخت دروني قدرت دخيل باشد تشکيل مي شود و قدرت سخت از عواملي مانند اقتدار نظامي، توانمندي اقتصادي، پيشرفت هاي علمي و تکنولوژيک، گستره سرزميني، متحدان خارجي و ... نضج پيدا مي کند.ترکيب هوشمندانه مولفه هاي فوق الذکر و استحکام و تقويت آنها در مرحله اول با يک سري چالش ها روبه‌روست و در گام دوم نيازمند يک نخ تسبيح يا کلان تئوري است تا بتواند تمام بردارها را در سمت و سوي نهايي که همان تمدن اسلامي و ايراني است هم جهت نمايد. در ادامه به برخي چالشهاي پيش رو و چارچوي پيشنهادي براي طراحي کلان تئوري اشاره مي شود:1- چالشهاي استحکام ساخت دروني قدرت

1-1 نقش دولت ها

يکي از چالشهاي متصور در استحکام ساخت دروني قدرت نقش فزاينده و يا کاهنده دولت ها در تقويت مولفه هاي نرم و سخت اقتدار است. در واقع همواره اين نگراني وجود دارد که  آيا دولت هاي دوره اي به عنوان پيشاني نظام جمهوري اسلامي قادرند بر اقتدار کشور بيفزايند و يا با مواضع و کنش هاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي خود موجب کاهش اقتدار کشور مي شوند. مثلا در موضوع غرور ملي به عنوان يکي از
مولفه هاي نرم قدرت يک دولت با تصميمات خود در عرصه سياست خارجي تا چه اندازه مي تواند مقوم باشد و يا تضعيف کننده.2-1 پارادوکس هاي تاسيس و تثبيت يکي ديگر از چالشهاي پيش روي استحکام ساخت دروني قدرت تضادهايي است که ممکن است در روندهاي تاسيسي و تثبيتي رخ دهد. اينکه استحکام مولفه هاي دروني قدرت تا چه اندازه با تغيير خواهي و تجديد نظر طلبي انقلابي سازگار است.

مثلا تقويت روحيه ايران گرايي ممکن است يکي از مولفه هاي قدرت نرم باشد اما اين پارامتر يعني ملي گرايي تا چه اندازه مي تواند با استانداردهاي انسان انقلابي مسلمان که امت گرا است، سازگار باشد؟ در واقع در روند استحکام ساخت دروني قدرت بايد مراقبت کرد که کمربند ايمني اقتدار به قفل چرخي براي ماشين انقلاب اسلامي تبديل نشود.

1-3 فقدان توافق نخبگي


عدم اتفاق نظر نخبگان فکري و ابزاري در يک کشور بر سر مسئله چگونگي تامين و استحکام اقتدار يکي ديگر از چالشهاي محتمل در مسير استحکام ساخت دروني قدرت است.اينکه در کشوري برخي از نخبگان تقويت  اقتدار را در گرو برون گرايي و هضم شدن در فضاي بين المللي به خصوص در حوزه هاي اقتصادي  بدانند و از ظرفيت هاي داخلي غفلت کنند و در مقابل عده اي ديگر از نخبگان با تاکيد بر درون زايي اقتدار اقتصادي، جريان ديگر را  متهم به تضعيف اقتدار يک کشور کنند، مي تواند به عنوان يک آسيب محتمل در روند استحکام مولفه هاي سخت و نرم قدرت موثر باشد. از سويي اين ايده همواره مطرح بوده است که رفاه و اقتدار اقتصادي اگر چه يک نياز لازم براي تقويت ساخت دروني قدرت است اما تا چه اندازه شرط کافي است؟ يعني اگر امروز تمام مشکلات اقتصادي حل شد و مردم در نهايت رفاه کامل بودند آيا اقتدار اسلامي و ايراني در شکل ايدآل آن پديد مي آيد؟ آيا تمرکز صرف بر موضوعات اقتصادي با روندهاي تاسيسي و تثبيتي انقلاب اسلامي سازگار است؟

2- چارچوب پيشنهادي براي کلان تئوري

نخ تسبيح و کلان تئوري براي تمدن سازي اسلامي و ايراني قاعدتا بايد بر امتيازات فرهنگي جامعه ما و اشتراکات مثبت تمدني با ساير جوامع که شامل نظام آگاهي و تجارب بشري باشد، استوار گردد. نقطه اشتراک فرهنگ تشيع ايراني با غرب و شرق در هزاره سوم، عقلانيت است منتهي با اين امتياز که اين عقلانيت فارغ از معنويت نيست و اساسا در اين باور اصيل عقلانيت بدون معنويت مانند عقلانيت فايده محور و لذت جو در غرب نوعي عقل بي عقال است که در بهترين حالت نتيجه اش وضعيت دهشتناک امروز جوامع غربي است. عقلانيت توام با معنويت همان کمربند ايمني است که به تعبير آرنولد توين بي مانند يک بافت روحاني دور تا دور نظام اسلامي مي پيچد و تمام اجزاي آن را در مسير رسيدن به تمدن عظيم اسلامي و ايراني متمرکز مي کند. عقلانيت معنويت محور نقطه افتراق و امتياز ما با غرب، شرق و گرايشات انحرافي از اسلام مثل جريانات تکفيري و سلفي است. اين چارچوب پيشنهادي مي تواند راهنمايي براي مطالعات بعدي در تدوين کلان تئوري در استحکام مولفه هاي ساخت دروني قدرت و در نهايت تمدن سازي اسلامي و ايراني باشد.

به ستون زاویه دید روزنامه ی جام جم میپردازیم که مطلبی را با عنوان«تولید علم با تلویزیون»از عرفان جلالی به چاپ رسانده است:

حوزه‌ها و مباحث علمی همواره یکی از سرفصل‌ها و اولویت‌های برنامه‌سازان برای ساخت آثار و برنامه‌های مختلف تلویزیونی بوده و هست. اما این برنامه‌ها فقط مورد توجه برنامه‌سازان نبوده و در میان مخاطبان و بینندگان تلویزیونی نیز طرفداران زیادی دارد و گاه یک برنامه علمی آنچنان بیننده پیدا می‌کند که دیگر تولیدات تلویزیونی همچون فیلم‌ها و سریال‌ها را نیز تحت الشعاع قرار می‌دهد.اما پرداخت علم در قاب تلویزیون تنها به ساخت آثار جدی، خشک و تخصصی محدود نشده و قالب‌های متنوع و مختلفی مانند مستند، میان‌برنامه، مسابقه، برنامه‌های گفت‌و‌گومحور و... را دربر می‌گیرد. به هرصورت علم همیشه سوژه و دستمایه خوبی برای ساخت آثار مختلف بوده و از این بابت برنامه‌های علمی و تخصصی همواره در رسانه‌های صوتی و تصویری از جایگاه خوبی برخوردار است.

شاید نسل‌های گذشته به یاد داشته باشند که نخستین برنامه‌هایی که از صداوسیما پخش می‌شد دارای رویکردهای علمی بود. برنامه‌های تلویزیون حتی در دورانی که دو شبکه بیشتر وجود نداشت نیز به سوژه‌های علمی توجه می‌کرد و توجه ویژه‌ای به موضوعات علمی داشت. یکی از این برنامه‌ها مسابقه علمی بود که بی‌شک خاطره مشترک بسیاری از نوجوانان و جوانان دهه شصتی است؛ برنامه‌ای پرطرفدار که سهم عمده‌ای در افزایش اطلاعات عمومی و دانش علمی مردم داشت. مستندهای حیات وحش نیز همیشه مشتریان ثابتی داشته و در جذب بیننده حتی با برخی سریال‌های تلویزیونی رقابت تنگاتنگی دارد.در سال‌های بعد با گسترش و ظهور شبکه‌های جدید تلویزیونی، شبکه‌ای متولد شد که مخاطب خود را از قشر علاقه‌مند مباحث علمی، فرهنگی و فکری انتخاب کرد. با ظهور شبکه چهار، فرصتی فراهم شد تا مقوله علم و دانش به‌صورت تخصصی مورد توجه قرار گیرد.

پخش رویدادهای مهم علمی و طبیعی از جمله خورشید گرفتگی و گذر سیاره زهره از مقابل خورشید جزو برنامه‌های به یاد ماندنی این شبکه است.اما بی‌شک موفق‌ترین و ماندگارترین برنامه این شبکه، برنامه «آسمان شب» است؛ برنامه‌ای که ده سال پیاپی از این شبکه پخش و به یکی از طولانی‌ترین برنامه‌های علمی تاریخ تلویزیون تبدیل شد. این برنامه که نوآوری‌های بسیاری را در تولید برنامه‌سازی علمی به همراه داشت خیلی زود به یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیون تبدیل شد و بسیاری از جوانان و نوجوانان را برای ادامه تحصیل یا فعالیت در حوزه نجوم ترغیب کرد. شبکه چهار اما در ادامه این رویکرد و سیاست‌های کلان خود، با برنامه‌های متنوع و جدید علمی به استقبال فصل پاییز می‌رود. برنامه‌هایی در قالب‌های متنوع که سعی دارد بار دیگر مخاطبان و علاقه‌مندان علم و دانش را پای تلویزیون بنشاند. ویژه‌برنامه‌‌هایی چون «یک 618»، سری جدید برنامه طلوع، توان 4، جعبه، فصل ششم، پاتوق، اندیشه‌سازان، کتابنامه و بعد چهارم که موضوعات مختلف علمی و تخصصی همچون آی.‌تی، اقتصاد، ادبیات و... را مورد توجه قرار می‌دهد.

«دولت يازدهم و مديران هميشه در حج»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله اش به چاپ رسانده است:

 اين روزها به هر اداره و نهاد و مؤسسه‌اي سر بزنيد خواهيد ديد يك يا چند نفر از مديران و افراد كليدي آنها حضور ندارند. در پاسخ به اين سؤال كه علت غيبت چيست؟ خواهيد شنيد حضرات به حج مشرف شده‌اند.در نظر اول، اين پاسخ بسيار جالب و خوشحال كننده است و از زبان شنونده، دعائي را هم بدرقه راه اين حضرات به حج رفته مي‌كند،‌ ولي بعد از آنكه اندكي پرس و جو كنيد مشخص مي‌شود اكثر آنان نه براي انجام حج واجب بلكه به عنوان كارگزار يكي از دستگاه‌هاي مربوط به حج عازم مكه شده‌اند و البته براي چندمين بار است كه مشرف مي‌شوند! اگر از خودشان بپرسيد چرا كارتان، كه وظيفه اداري يا علمي و آموزشي و يا خدمت رساني از نوع ديگر به مردم است، را رها كرده‌ايد و براي چندمين بار به مكه مشرف شده‌ايد؟ در جواب مي‌گويند به عنوان يك واجب عيني اين مأموريت را پذيرفته‌ايم و اگر نمي‌پذيرفتم اين كار مهم زمين مي‌ماند و كار حج لنگ مي‌شد.

توجيه جالبي است و با همين توجيه، هر ساله كارهاي بسياري از وزارتخانه‌ها، ادارات، نهادها و مؤسسات آموزشي و فرهنگي به مدت بيش از يكماه معطل مي‌ماند تا حضرات به حج غير واجب مشرف شوند و از نظر خودشان اين واجب عيني را به انجام برسانند. علاوه بر اين، بسياري از افراد توانائي كه اشتغال خاصي ندارند و سفر آنها به مكه هيچ مشكلي براي كارهاي جاري كشور و مردم ايجاد نمي‌كند، به كار گرفته نمي‌شوند و اين روند هر ساله در كشور تكرار مي‌شود...در دولت‌هاي گذشته بارها بخشنامه‌هائي براي جلوگيري از اين اقدام غيرمنطقي صادر شد و مسئولان دولتي وعده‌هائي براي جلوگيري از آن دادند، اما به اين دستورالعمل يا هرگز عمل نشد و يا بعد از مدت كوتاهي به فراموشي سپرده شد. نمي‌توان دولت‌هاي گذشته را به عدم تمايل به جلوگيري از اين روش نادرست متهم كرد ولي قطعاً مي‌توان از آنها اين گلايه را داشت كه چرا اراده‌اي جدي در اجراي بخشنامه‌هاي خود نشان ندادند و پيگير اجراي آن نشدند.

 البته اين واقعيت تلخ را هم بايد در بررسي علت عدم اجراي بخشنامه‌ها در نظر گرفت كه مجريان بخشنامه‌ها معمولاً خودشان از همان مديراني هستند كه براي هر ساله به حج رفتن احساس تكليف مي‌كنند و چون موضوع به خودشان يا به اطرافيان و بستگان و نور چشمي‌هايشان مربوط مي‌شود طبيعي است كه بخشنامه‌ها را پشت گوش بياندازند و احساس تكليفشان بر احساس وظيفه عمل به بخشنامه غلبه كند.اين وضعيت براي كشوري كه قانون مداري بايد در آن محور همه كارها باشد، نه زيبنده است و نه قابل تحمل. شايد از دولت‌هاي نهم و دهم كه قانون گرائي در آنها جايگاهي نداشت، انتظار برخورد با اين روش غلط انتظاري غيرمنطقي بود، ولي دولت يازدهم كه عمل كردن بر محور قانون را از شعارهاي محوري خود قرار داده، مي‌تواند در اين زمينه اقدام كند و براي هميشه به اين روش نادرست خاتمه دهد.

درخصوص حج امسال از اين دولت انتظاري نيست، چرا كه تمام تصميمات در زمينه سفرها قبلاً گرفته شده بود و اقدامات نيز صورت گرفته و بخش عمده‌اي از سفرها انجام شده و لغو كردن بقيه سفرها نيز امكان پذير نيست. دولت يازدهم براي اعمال قانون و نظم و نسق بخشيدن به اين موضوع فرصت خوبي دارد و از هم اكنون مي‌تواند ضمن انجام بررسي‌هاي لازم، به تصميم مطلوبي برسد و مقدمات اجراي آن تصميم را براي سال آينده فراهم نمايد و تكليف پديده مديران هميشه در حج را براي هميشه روشن كند.اين را هم مي‌دانيم كه سفر به خانه خدا براي بسياري از افراد يك سفر مطلوب و محبوب است كه هر قدر تكرار شود نه تنها تشنگي و علاقه به آن كاهش نمي‌يابد بلكه موجب تشنگي بيشتر مي‌شود. عده‌اي نيز نه براي علاقه و عشق به خانه خدا و سرزمين وحي، بلكه با اهدافي از جنس مادي به اين سفر علاقمند هستند. همين انگيزه هاست كه مانع قانونمندي و جلوگيري از سفرهاي تكراري مي‌شود. عده‌اي هر طور شده حتي به قيمت معطل ماندن بسياري از كارها به اين سفر مي‌روند و به واقعيت‌هائي كه اشاره كرديم بي‌اعتنائي مي‌كنند. دولت يازدهم نيز مجموعه‌اي از انسان‌ها را در خود دارد كه همين انگيزه‌ها قطعاً در آنها هم يافت مي‌شوند. بنابر اين، خطر بي‌اعتنائي به بخشنامه‌ها و بي‌توجهي به واقعيت‌هاي برشمرده شده در اين مقوله، دولت يازدهم را نيز تهديد مي‌كند.

 به همين دليل، بايد از هم اكنون به دولتمردان جديد يادآور شويم كه درصحنه عمل مشخص خواهد شد شما چقدر به شعارهائي كه داده‌ايد پاي‌بند هستيد.اجتناب خود مسئولان دولتي از سفر تكراري به حج، بهترين و مؤثرترين عامل براي مقابله با مسافرت‌هاي تكراري مديران دستگاه‌ها، ارگانها، نهادها و مؤسسات مختلف به حج است. امور حج قطعاً بايد توسط افرادي كه تجربه و اطلاعات لازم را دارند اداره شود، اما اين تجربه و اطلاعات نبايد در انحصار افراد خاصي باشد. گردش مديريت‌ها و عموميت پيدا كردن تجربيات به افراد مختلف، يك اصل اجتناب ناپذير است. مهم‌تر اينكه اصولاً اين امور نبايد برعهده مديراني كه در دستگاه‌هاي ديگر مشغول به كار هستند گذاشته شود. آنها اگر در مسئوليت‌هاي خود مفيد نيستند چرا مسئوليت دارند؟ و اگر مفيد هستند چرا هر سال بيش از يكماه مسئوليت خود را ترك مي‌كنند و كار مردم را لنگ مي‌گذارند؟اراده و عزم دولت يازدهم براي مقابله با اين پديده غيرمنطقي مي‌تواند مشكل را حل كند و به اين روش زيان بخش خاتمه دهد.
 
در ادامه مطلبی که دکتر جعفر خیر خواهان در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«نرخ ارز و تنهايی بانک مرکزی» چاپ کرده است را میخوانیم :


اداره هر کشور به ویژه در حوزه اقتصاد شبیه به هدایت یک کشتی بزرگ در اقیانوس است. گردش و چرخش مسیر حرکت کشتی به اندیشه‌ورزی و صرف زمان نیاز دارد. اما تصوری که دولت پیشین از مدیریت اقتصاد داشت شبیه راندن دوچرخه بود که به آنی می‌توان فرمان آن را به هر جهت که میل‌مان کشید، بچرخانیم و نیز با مانوردادن‌های پیش‌بینی‌ناپذیر به راحتی از شرایط بحرانی فرار کنیم، اما اقتصاد همچون کشتی است که تغییر مسیر آن زمانبر و سرنوشت‌ساز است و پیش از تغییر مسیر کشتی باید به اطلاع مسافران آن رسانده شود.اگر اینک اوضاع اقتصادی به نابساماني گراییده است ناشی از چرخاندن بی‌محابای سکان این کشتی در گذشته در مسیرهایی بوده است که بدنه کشتی را دائم در معرض برخورد با صخره‌ها و موج‌های مخرب قرار داده است. یکی از اقدامات سال‌های گذشته در دوران وفور پول نفت و سرخوشی نفتی، عادت دادن کشور به دلار ارزان و جلوگیری از تورم ناشی از رشد نقدینگی از طریق انبوه واردات ارزان بود.

اما یک سیاست سنجیده اقتصاد کلان که قابلیت ماندگاری داشته باشد باید روی جلوگیری از زیاده‌گرم شدن اقتصاد، عدم‌توازن‌های اقتصاد کلان و نیز جهش‌های بی‌اندازه overshooting متمرکز شود. بررسی تجربیات اقتصادی نشان می‌دهد زیاده ارزشگذاری پول ملی (overvaluation) و نیز نوسانات زیاد نرخ ارز باعث کاهش رشد اقتصادی می‌شود. اتفاقی که در دولت‌های نهم و دهم رخ داد و دولت تدبیر و امید باید به جد از آنها پرهیز کند.چرا کشورهای نفتی از جمله ایران دچار مشکلات و گرفتاری‌های شدید اقتصادی می‌شوند. چون تلاش و گرایش همه معطوف به دریافت سهم بزرگ‌تری از کیک اقتصاد می‌شود، به جای اینکه به فکر ایجاد یک کیک بزرگ‌تر باشند. نتیجه به شکل رفتار رانت‌جویانه درمی‌آید. در این حالت کاملا راحت‌تر است که به جای رنج سرمایه‌گذاری و زحمت تولید، به دلار ارزان و زیر قیمت واقعی آن در بازار چنگ بیندازیم و با واردات به سودهای قطعی برسیم و خوش باشیم.

نفت در حالی که یک منبع تامین درآمد برای دولت است به تنهایی، شغلی ایجاد نمی‌کند و اغلب سایر بخش‌های مفید اقتصادی را عقب می‌راند. چون با تزریق دلارهای نفتی به جامعه، پول ملی در برابر سایر ارزها تقویت می‌شود و این همان پدیده «بیماری هلندی» است. این بیماری‌ که صدای همه را درآورد و کشور را به ویترین فروش سنگ قبر چینی، میوه شیلیایی و ... تبدیل کرده بود. كسانی که در سال‌های گذشته درباره خطر وقوع بیماری هلندی هشدار می‌دادند، حال چگونه خود را به فراموشی زده و به استقبال این بیماری می‌روند.
دکترها چه می‌گویند؟ بخش زیادی از بلایی که همه این سال‌ها سر ما آمد از تقویت پول ملی در برابر سایر ارزها یا به عبارت دیگر دلار ارزان بود. دلاری که توان رقابتی اقتصاد و صنایع داخلی را ضعیف کرد. حال که صنایع به‌تدریج جان می‌گیرند، تولیدات کشاورزی داخلی روانه بازار می‌ّشوند و اکثر میوه‌ها و محصولات خارجی از سبد مصرفی ایرانیان دور شده است، آیا درست است که مجدد با کاهش ارزش دلار اوضاع را نابسامان و صنعتگر و کشاورز را خانه‌خراب کنیم.

چرا باید از اظهارنظر رییس بانک مرکزی دفاع کرد؟ چون بازارها تمایل به جهش بیش از اندازه دارند، پس اعلام واقع‌بینانه نرخ ارز می‌تواند یک واسطه کارگشا برای حرکت دادن آن در جهت مخالف باشد تا جلوی نوسانات شدید و زیان‌بار آن را بگیرد. با توجه به نااطمینانی نسبت به درآمد نفت که منبعی دائمی نبوده و درآمدی پرنوسان برای کشور ما دارد به طوری‌که دریافتی ایران از نفت در سه سال گذشته از 100 میلیارد دلار به حدود یک سوم کاهش یافته است کدام عقل سلیمی به بانک مرکزی حکم می‌کند، ذخایر موجود دلاری را با نرخ‌های ارزان به مردم بفروشد و خود و اقتصاد را با شوک‌های شدید به سمت بالای نرخ ارز در آینده مواجه سازد. شرط مهم حزم و احتیاط است که رییس بانک مرکزی پیشه کرده است.

متاسفانه برخی مباحث اقتصادی خلاف درک و فهم شهودی عامه مردم است و برای همراهی با آنها نیاز به سواد اقتصادی است. نبود یا ضعف بینش اقتصادی فرصت را برای سوء‌استفاده‌کنندگان و منتفع‌شوندگان از سیاست‌های نادرست اقتصادی مهیا می‌کند (ادعاهایی مثل تقویت پول ملی در برابر پول‌های خارجی که مبحثی جدا از حفظ ارزش و قدرت خرید ریال در برابر کالاها و خدمات است که به آن نرخ تورم ملایم و خفیف گفته می‌شود). پس یکی از نیازهای اساسی جامعه ایران، ارتقای سطح سواد و دانش اقتصادی عامه مردم است.ارتقای سواد اقتصادی مردم یک کالای عمومی و امری ضروری است. مردم علاقه دارند درباره مسائل اقتصادی که بر زندگی آنها تاثیر می‌گذارد، فکر و صحبت کنند. سواد اقتصادی همچنین به مردم ابزاری برای درک جهان اقتصادی اطراف خود و درک رویدادهایی می‌دهد که مستقیم و غیرمستقیم بر آنها تاثیر می‌گذارد. کل ملت از داشتن یک جامعه باسواد اقتصادی منتفع می‌شود، چون که توانایی عموم را در درک و ارزیابی مسائل مهم افزایش می‌دهد. این قضیه به ویژه در نظام‌های دموکراسی که متکی بر پشتیبانی و حضور فعال شهروندان خود است، بسیار مهم می‌شود.

در واقع به همین خاطر بوده است برای مثال در آمریکا، بانک فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) و شعب دوازده‌گانه آن در سراسر این کشور به نشر دانش درباره اصول درست اقتصادی بین عموم مردم به شکل جزوه درسی، فیلم، سخنرانی و غیره می‌پردازند. آنها حتی فیلم‌های کارتون آموزشی اقتصاد برای بچه‌های دبستانی تهیه می‌کنند تا از کودکی با تصمیمات درست اقتصادی آشنا شوند و در آینده نیز با دولت در هنگام گرفتن این تصمیمات همدلی و همراهی نشان دهند.اینک که در سال حماسه اقتصادی قرار داریم پیشنهاد می‌شود بانک مرکزی ایران در کنار انتشار آمار و اطلاعات کلان اقتصادی که به شفافیت محیط فعالیت اقتصادی کمک می‌کند، اقدام به تاسیس واحدی برای تولید و اشاعه اندیشه‌ها و دانش‌های صحیح اقتصادی در سطح عموم بکند. حداقل حسن وجود چنین نهادی این است که رییس بانک مرکزی و سایر تصمیم‌سازان اقتصادی هنگام اتخاذ سیاست‌های صحیح اقتصادی، احساس تنهایی نخواهند کرد.

روزنامه تهران امروز را از نظر میگذرانیم که به مطلبی با عنوان«ریشه عصبانیت تندروها»به قلم حشمت الله فلاحت پیشه اختصاص یافته است:


تحركاتي كه از سوي تندروها در غرب و اسرائيل و برخي حاشيه‌نشينان جنوب خليج‌فارس عليه ديپلماسي جديد ايران انجام مي‌شود از يكسو نشان‌دهنده سختي راه و از سوي ديگر نمايانگر به هدف خوردن اقدام جديد ايران است. گرچه هنوز دلايل جديدي دال بر اينكه نشان دهد آمريكا در حوزه عملي هم خواهان توافق با سياست‌هاي بحق ايران است به دستمان نرسيده، اما در عين حال نبايد از تحركات زيرپوستي تندروها هم غافل شد. ايران بر اساس تجربه تاريخي و ضربه‌هايي كه از آمريكا خورده است، طبيعي به نظر مي‌رسد كه اخبار كنگره و صحبت‌هاي افراطيون را مورد توجه جدي قرار بدهد. اين موضوع همان مطلبي است كه دكتر روحاني در صحن عمومي سازمان ملل در زمان سخنراني عنوان كرد كه صداي واحدي از آمريكا به گوش نمي‌رسد. اگر در ماه‌هاي آينده شاهد اين موضوع باشيم كه اوباما از اختيارات رياست‌جمهوري خود در ايالات متحده براي مقابله با افراطيون استفاده كند و حداقل بخشي از تحريم‌ها را به شكل تعليق درآورد آن موقع تازه مي‌توان باور كرد كه اختلاف نظرها در آمريكا طبيعي اما تصميم‌گيري واحد است.

 در غير اين صورت با مروري بر حوادث اتفاق افتاده و صدمه‌هايي كه در طول 34 سال، آمريكا به مردم ايران زده است، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه سياست‌هاي آمريكا نسبت به ايران تغيير نكرده و همچنان قصد ضربه زدن به جمهوري اسلامي ايران در آنها وجود دارد. در مقابل اين موضوع بايد به اين نكته نيز توجه كرد كه بسياري از تحليلگران ايراني نيز مخالف ارتباط با آمريكا هستند و براي اين تحليل خود دليل‌ها و مولفه‌هاي منطقي از منظر خود ارائه مي‌كنند اما اين مخالفت‌ها پيش از اينكه مربوط به كشور باشد در اعتراض به بي‌اعتمادي به آمريكاست چرا كه ايران اصول خود را براي برقراري اين رابطه بيان كرده و اكنون توپ در زمين آمريكاست. مطلب ديگري كه بايد به آن توجه كرد اين است كه نتانياهو تاكنون تا اين حد تحت‌فشار بين‌المللي و منطقه‌اي قرار نگرفته بود و بر همين اساس است كه سخنان زيادي عليه ديپلماسي ايران بيان كرده و تلاش مي‌كند تا خود را تثبيت كند.

 اما با همه اين هجمه‌ها و سخنان افراطي‌ها و صهيونيست‌ها و سلفي‌ها مقابل ايران مي‌بينيم كه كمپيني شكل مي‌گيرد كه خواهان شكست تحريم‌ها مقابل ايران هستند و حتي افرادي كه با نظام ما مشكل دارند از اين كمپين حمايت مي‌كنند. بر همين اساس است كه معتقدم ديپلماسي عمومي بايد اكنون در كشور تعريف شود كه مانع افراط‌گري شد. چرا كه تحرك در غرب براي تحريم مجدد و افزايش فشار بر ايران خودبه‌خود موجب واكنش داخلي خواهد شد و اين همان هدفي است كه تندروها به‌دنبال آن هستند. اگر دولت آمريكا واقعا خواستار تحول در روابطش با ايران و كاهش ديوار بي‌اعتمادي است لاجرم مي‌بايستي مانع از تحركات تندروها شود. تلاش براي تحريم بيشتر ايران و از جمله به صفر رساندن صادرات نفتي ايران موضوعي نيست كه ايران بتواند از كنار آن بگذرد.

چنين تحريم‌هايي پيامي منفي به ايران است و نشان مي‌دهد كه سياست نرم آمريكا عليه ايران واقعي نيست.دولت آمريكا بايد توجه داشته باشد نتانياهو از ابتداي دهه 90 ميلادي ابراز كرده بود كه خواهان جنگ با ايران است و بايد از فضاي بين‌المللي كه به نفع ايران تغيير كرده ناراحت باشد. اكنون مي‌بينيم كه رسانه‌هاي بين‌المللي كه با اظهارات جنگ‌طلبانه نتانياهو همراهي مي‌كردند اكنون بعضا او را به سخره گرفته و به‌حقانيت ايران اشاره مي‌كنند. نكته آخر هم به نحوه برخوردها داخلي با ديپلماسي جديد كشورمان است. در شرايط كنوني بايد اين معيار را داشته باشيم كه به ميزاني كه صهيونيست‌ها و سلفي‌ها و تندروهاي غربي از ما عصباني بودند بدانيم كه مسيرمان درست است. اكنون اين دو گروه در اوج عصبانيت هستند و علت عصبانيت‌شان هم كاملا معلوم است.

محمد علی وکیلی مطلبی را با عنوان«عملکرد روحاني در آئينه 100 روز»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار با نگاهي گذرا به صد روز گذشته عملکرد دولت را در سه بخش به ارزيابي نشسته است:

   
صد روز پايه ي ابداعي خود دکتر روحاني است. او در زمان رقابت‌ها بر صد روز به عنوان برش‌هاي زماني آثار و نتايج دولت خود تأکيد نمود. اگر چه صد روز در مقياس چهار و هشت سال عملکرد دولت ها زماني قابل اعتنا بحساب نمي‌آيد ولي رويکرد و نوع نگاه رئيس جمهور و دولت متبوع در همين زمان قابل تشخيص و ارزيابي مي‌باشد. با نگاهي گذرا به صد روز گذشته عملکرد دولت را در سه بخش به ارزيابي مي‌نشينيم.

الف – ادبيات فاخر شخص رئيس دولت: خوب سخن گفتن و سخن خوب گفتن آنچنان اهميتي دارد که گفته اند « الناس علي دين ملوکهم » مردم رفتار مي‌کنند، آنچنانکه حاکمان رفتار مي‌کنند. تأثير نحوه ي سخن گفتن و بهداشت کلام دولتمردان در فرهنگ عمومي و پالايش فرهنگ کلامي مردم غير قابل انکار است. بخش مهم تصوير مثبت دکتر روحاني و مقبوليت روز افزون شان در افکار عمومي داخل و خارج،محصول بهداشت کلام ايشان مي‌باشد. بر اين اساس نمره دولت در اين خصوص کامل مي‌باشد.

ب – سياست خارجي: بي شک موفقيت دولت کنوني در نظام بين‌الملل و درسياست خارجي بر کسي پوشيده نيست. دست آوردهاي اين بخش قابل احصاء نيست. سرعت نتايج در اين حوزه خيره کننده مي‌باشد. دستاورد‌هاي سفر نيويورک در بلنداي زمان نمايان خواهد شد اما آنچه بدست آمد، در تاريخ انقلاب بي نظير است. تغيير نگاه غرب در خصوص ايران به گونه اي است که تعامل با ايران به مطالبه ي عمومي تبديل شده است. ايران دوستي، جاي ايران هراسي را گرفته است. بهانه جنگ طلبان و افراطيون سلب شد. صداي نتانياهوگوش خراش و مورد تنفر عمومي است. ادامه ي تحريم‌ها از ارزش افتاد و فشار براي حذف تحريم‌ها و به رسميت شناختن حق هسته اي ايران به خواست بخش مهمي از سران کشورهاي اروپايي تبديل شده است. توانمندي تيم وزارت خارجه و شخص دکتر ظريف در اين خصوص تأثير گذار مي‌باشد. در اين بخش هم نمره ي دولت بيش از حد انتظار مي‌باشد.

ج- حوزه داخلي: همانقدر که عملکرد دولت در حوزه کلامي و سياست خارجي درخشان و فراتر از انتظارات مي‌باشد در حوزه ي داخلي قابل تأمل است. البته محذورات و محدوديتهاي دولت قابل درک و تشخيص است ولي بي توجهي به اين حوزه مي‌تواند به يأس بدنه اجتماعي منجر شود. دکتر روحاني پرچم گفتمان اعتدال را بپا کرده و خود را نماينده ي اين گفتمان مي‌داند او به درستي بر اين هويت اصرار دارد ولي مکانيسم لازم براي گفتمان سازي از شعار اعتدال هنوز پيش بيني نشده است. اين در حالي است که اين شعار مهم نيازمند خاستگاه فکري است. آنچنانکه بايد اردوگاه آن قابل تميز باشد، کم توجهي به اين مهم در پروسه زمان به مصادره شدن آن توسط يکي از دو سر خط منجرخواهدشد. اگر گفتمان اعتدال اردوگاه پيدا نکند، بدون عقبه اجتماعي در ميدان رويارويي، ناکام مي‌ماند. يارگيري از ژنرال‌هاي سياسي در اردوگاه مخالف، سرمايه گذاري بيهوده مي‌باشد.

 يارگيري از پياده نظام و نيروهاي خاکستري مقتضاي تدبير است ولي اعتماد به نيروها با برند خاص و داراي شناسنامه فکري در جبهه مخالف، تکيه بر باد است. « گپ » ايجاد شده در بين برخي نيروهاي اجتماعي در خصوص بعضي انتصابات، بايد ترميم شود و شور و نشاط بر آمده از اميد و تدبير هر لحظه بايد باز توليد گردد. اگر يأس حاکم شود فضا بدست راديکالها و خودسرها مي‌افتد. حادثه فرودگاه و فراخوان برخي تشکلهاي خاص در مخالفت با دولت نشان مي‌دهد که جريان افراط مترصد راديکاليزه کردن فضاي عمومي کشور مي‌باشند.
اين اتفاقات نشان مي‌دهد که دکتر روحاني کار سختي در پيش دارد. موانع پيش روي، زين پس خود را نمايان مي‌سازد ودر اين صحنه هاست که عيار ياران معلوم مي‌گردد. خلاصه با لحاظ نمره ي سه حوزه ي پيش گفته،معدل کلي عملکرد دولت بالاي 15 مي‌باشد. ولي بايد کاري کرد که اين نمره به بيست ميل پيدا کند.

روزنامه ی حمایت نیز در قسمت یادداشت خود نوشته ای را به قلم علی تتماج با عنوان«تصميم‌گيري در سراب»به چاپ رسانده است که در زیر میخوانیم:

پارلمان تركيه كه اكثريت آن در دست حاميان دولت هستند يك بار ديگر دخالت نظامي تركيه در سوريه را مورد تاييد قرار دادند. اين اقدام پارلمان ترکیه به نوعي مهر تاييد بر خواسته‌هاي ضدسوري رجت طیب اردوغان، نخست‌وزير تركيه بوده است كه در ظاهر موفقيتي براي وي در صحنه سوريه قلمداد مي‌شود و وي تلاش دارد تا از آن به عنوان همراهي داخلی تركيه با سياست‌هاي جنگ‌طلبانه عنوان سازد. اين ادعا در حالي مطرح مي‌شود كه بررسي تحولات داخل و خارج تركيه ابعادي ديگر را آشكار مي‌سازد كه چندان تناسبي با ادعاهاي اردوغان و تصميم پارلمان تركيه ندارد. نخست آنكه در حوزه داخلي تركيه مردم به شدت مخالف سياست‌هاي كشورشان در قبال سوريه هستند چنانكه در روزهاي اخير نيز تظاهرات ضددولتي در اين كشور برگزار شده است. بسیاری از مردم تاكيد دارند سياست‌هاي دولت فقط در جهت منافع آمريكا و صهیونیست‌هاست و آنها پذيرنده اين رويكرد نیستند.

دوم آنكه در حوزه منطقه‌اي نيز تركيه تنها مانده است به‌گونه‌اي كه كشورهای دیگر حاضر به همراهي با آنکارا نیستند كه نمود عيني آن را در بی‌توجهی به منافع تركيه در مصر مي‌توان مشاهده كرد كه كشورهاي عربي براي تامين منافع خود طرح سرنگوني مرسي ریيس‌جمهوری مصر و كنار نهادن اخوان‌المسلمين را اجرا كردند در حالي كه با اين اقدام، تركيه منافع خود را در مصر از دست رفته ديده است. تركيه نه تنها در ميان متحدان خود بلكه در ميان مردم منطقه نيز جايگاهي ندارد و ملت‌ها خواستار دوري دولت‌هايشان از اين كشور شده‌اند. سوم آنكه در حوزه جهاني تركيه با غرب‎گرايي موقعيت خود را از دست داده است چنانكه در نشست سازمان ملل شاهد انزواي اين كشور بوده‌ايم. طرح‌هاي آنكارا براي اعمال فشار بر سوريه مورد توجه كشورها قرار نگرفت و به نوعي تركيه با دستان خالي از نشست سازمان ملل بازگشت.

 مجموعه تحولات حوزه داخلي، منطقه‌اي و جهاني تركيه نشان مي‌دهد كه دولتمردان اين كشور در اوضاعی نابسامان به سر مي‌برند؛ اوضاعی كه بسياري آن را تاوان رفتارهاي اين كشور در قبال سوريه مي‌دانند چنانكه بشار اسد ریيس جمهور سوريه بارها تاكيد كرده است تركيه و شخص اردوغان هزينه‌هاي سنگيني را به دليل همراهي با غرب عليه سوريه و منطقه خواهند پرداخت زیرا نه مردم تركيه و نه كشورهاي منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي همسو با خواسته‌هاي تركيه نیستند و به مخالفت با همراهي اين كشور با سياست‌هاي ضد سوري غرب پرداخته‌اند. سكوت سران تركيه در برابر درد و رنج مردم بحرين و عربستان نشانه‌هايي بر واهي بودن ادعاهاي بشردوستانه تركيه در قبال سوريه بوده است كه نتيجه آن تشديد مخالفت‌هاي داخلي و خارجي با سياست‌هاي اردوغان است كه برباددهنده روياهاي وی براي استمرار حضور در قدرت و البته بازيگري فعال در معادلات جهاني است.

در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را مرور میکنیم که به مطلبی از محمد رضا خباز با عنوان«توصيه به دولت براي سرعت در انتخاب استانداران» اختصاص یافت و تلاش میشود تا جوانب مختلف این مسئله مورد بررسی قرار گیرد:

 انتخاب استاندار هميشه به عنوان يکي از انتخاب‌هاي مهم و حساسيت برانگيز در شروع به کار هر دولتي مورد توجه لايه‌هاي مختلف مردم قرار مي گيرد. دولت يازدهم در حالي که ترکيب کابينه خود را شناخته است، اين روز‌ها درگير مباحث مربوط به معرفي استانداران است که طبق پيش‌بيني، بحث‌هاي زيادي را موجب شده است. در اين چند سطر تلاش مي‌شود تا جوانب مختلف اين مساله مورد بررسي قرار بگيرد.

«مشي سياسي استاندار» يکي از مواردي است که از اهميت بالايي برخوردار است و به همين دليل دولت‌ها سعي دارند تا استانداراني را به عنوان استاندار استان‌ها انتخاب کنند که به لحاظ وجهه سياسي و همچنين نگاه مديريتي هم راي و هم راه باشند. دقيقا به همين دليل است که بعد از روي کار آمدن دولت اصولگراي نهم به جاي دولت اصلاحات شاهد تغييراتي گسترده در سطح مديريتي استان‌ها بوديم و حالا هم که دولتي کاملا متفاوت با دولت‌هاي نهم‌و‌دهم توانسته در پاستور مستقر شود، چنين رويه‌اي را شاهد هستيم و به همين دليل در چند مورد محدود که صحبت از ابقاي استاندار دولت اصولگرا است، انتقادات و تذکرات زيادي مطرح شد و چنين تصميمي، تصميمي برخلاف منافع دولت و کشور خوانده مي‌شود و به همين دليل توصيه‌هاي موکدي در خصوص انتخاب چهره‌هايي که با مواضع و روشهاي دولت همخوان هستند، توصيه مي‌شود.

چرا که اداره يک استان به معناي مديريت شرايط اجتماعي و فضاي سياسي شهرهاي استان است و به همين دليل اگر اختلاف عقيده وجود داشته باشد، به احتمال محتمل در تصميم گير‌ها شاهد اين خواهيم بود که تصميمات استاني با آنچه در سطح کلان کشور اتخاذ مي‌شود در تناقض است که خب! طبيعي است چنين پديده‌اي باعث مي‌شود دولت جاري، نتواند آنطور که مي‌خواهد، در همه موارد بتواند برنامه‌هاي خود را با نظر و تشخيص واحد در کشور اجرايي کند. پس اينطور نتيجه گرفته مي‌شود که «معرفي استانداري هم راي با دولت» يکي از مواردي است که بي‌توجهي به آن، مشکلات عديده‌اي را در پي خواهد داشت.

همچنين بايد با اشاره به «انتخاب با تاخير» استانداران گفت که اين رويه در دولتهاي گذشته مشاهده شده است که جاي تامل دارد، چرا که استانداران به نوعي با همه وزارتخانه‌ها در ارتباط هستند و به عنوان مثال حالا که وزرايي با مشي متفاوت نسبت به دولت گذشته روي کار آمده‌اند، بايد با استانداراني هماهنگ شوند که 180 درجه اختلاف نظر و عقيده دارند که اين روند حتما موجب اختلال در امور مي‌شود. به همين دليل توصيه اين است که دولت يازدهم هر چه زود‌تر استانداران باقي مانده را انتخاب کند و انتخابي مطمئن داشته باشد تا بلکه برنامه‌هاي استاني بتواند در مسير اجرايي شدن، قدم‌هاي لازم را در شرايط مطلوبي بردارد.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار