روزنامه کیهان ستون سرمقاله روزنامه خود را به مطلبی از حسین شریعتمداری با عنوان«دور زدن ممنوع !»اختصاص داد:
بعد از سفر رئیسجمهور محترم کشورمان به نیویورک و گفتوگوی تلفنی ایشان با رئیسجمهور آمریکا که یکی از چند اقدام نابجای این سفر - در کنار اقدامات مثبت آن - بود و هزینه کردن از عزت مثال زدنی ایران اسلامی در جهان و منطقه را به دنبال داشت، پایگاه اطلاعرسانی آیتالله هاشمیرفسنجانی به نقل از ایشان نوشت «امام موافق حذف شعار مرگبر آمریکا بودند»! این ادعا که همزمانی آن با مکالمه تلفنی دکترروحانی و اوباما، هماهنگ شده به نظر میرسید، در فاصلهای کوتاه به تیتر و خبر اول روزنامههای زنجیرهای و سایتها و رسانههای داخلی و خارجی تبدیل شد. رسانههای مورد اشاره با استناد به ادعای آیتالله رفسنجانی، اصرار داشتند که از یکسو، گفتوگوی تلفنی روحانی و اوباما را قابل توجیه! جلوه دهند و از سوی دیگر، ابراز امیدواری میکردند شعار مرگ بر آمریکا از فرهنگ سیاسی و اعتقادی مردم حذف شود!در این که آقای هاشمیرفسنجانی نظر صریح و بارها اعلام شده حضرتامام(ره) را تحریف کرده است، تردیدی نیست و در همین نوشته به آن خواهیم پرداخت، اما، ابتدا بایستی درباره این تحریف و مسائل پیرامونی آن به چند نکته اشاره کرد.
1- همزمانی تحریف نظر امام راحل(ره) با گفتوگوی تلفنی آقای روحانی و رئیسجمهور آمریکا به وضوح نشان میدهد که آقای هاشمی و دوستان ایشان نیز در نسنجیده بودن مکالمه یاد شده تردیدی ندارند و از آنجا که میدانند این اقدام نابجا و خسارتآفرین با هیچ منطق علمی، سیاسی و اسلامی همخوانی ندارد، برای توجیه آن به گناه نابخشودنی تحریف نظرات حضرت امام(ره) روی آوردهاند.
2- آیتالله هاشمیرفسنجانی، پیش از این نیز نمونههایی از تحریف نظرات حضرت امام(ره) را در کارنامه سیاسی خود ثبت کرده است از جمله آن که گفته بود در نامهای خطاب به حضرت امام(ره) از ایشان خواسته بودند در زمان حیات خویش مانع «رابطه با آمریکا» را بردارند و برای نشاندادن این که امام راحل(ره) با نظر ایشان موافق بودهاند! اعلام کردهبود «اگر بحثهایم در مورد رابطه با آمریکا در آن نامه مورد ایراد بود، حتما حضرت امام در همان زمان پاسخ من را میدادند»! و توضیح نداده بود که آیا حضرت امام(ره) بعد از نامه ایشان، نظر خود را درباره رابطه با آمریکا تغییر داده بودند؟! و آیا اصرار بعدی و پیدرپی حضرت امام(ره) بر نظر خود پاسخ منفی به پیشنهاد ایشان نبوده است؟!
3- تحریف نظرات حضرت امام(ره) برای اثبات اقدامات نابجا که ادعای موافقت امام راحل(ره) با حذف شعار مرگ بر آمریکا تازهترین نمونه آن است، اگرچه تلخ و ناگوار است ولی از واقعیت شیرین و روحنوازی حکایت میکند و آن، این که؛ در میان مردم خون داده و خون دل خورده ایراناسلامی، اصلیترین شاخصه و معیار برای ارزیابی امور و قضاوت درباره درستی و نادرستی آن، رهنمودهای امام راحل(ره) و خلف حاضر ایشان است و اگر چنین نبود، کسانی که در پی انجام اقداماتی بیرون از بستر تعریف شده آن بزرگوار هستند، ناچار نبودند برای موجه جلوه دادن اقدامات خود به تحریف رهنمودها و نظرات حضرت امام(ره) روی آورند. این واقعیت که مردم شریف این مرز و بوم همه حرکتها و اقدامات مسئولان را با شاقول و معیار نظرات امام راحل(ره) و حضرت آقا ارزیابی میکنند، هشداری جدی به کسانی است که خیال خام دور زدن خط نورانی حضرتش را در سر میپرورانند.
4- کسانی که برای توجیه اقدامات و مواضع انحرافی خود نظرات حضرتامام را تحریف میکنند، بیآن که متوجه باشند و یا بخواهند، به این واقعیت اعتراف کردهاند که در نگاه مردم بدون پیوند با امام راحل(ره) و پیروی از نظرات و رهنمودهای آن بزرگوار، اهمیت و ارزش قابل ذکری ندارند و فقط «صفر»هایی هستند که با «یک» امام راحلمان(ره) تبدیل بهعدد میشوند. اگر غیر از این بود - که نیست- چرا دیدگاهها و خواستههای خویش را از قول خود مطرح نمیکنند؟!
5- و اما، بیاساس بودن این ادعا که «امام موافق حذف شعار مرگ بر آمریکا بودند» به اندازهای واضح و آشکار است که نیاز چندانی به توضیح و استدلال ندارد ولی آن گونه که در صدر این نوشته اشاره داشتهایم به نکاتی در این باره میپردازیم؛
الف: تنها سندی که برای این ادعا ارائه شده، اظهارات آقای هاشمیرفسنجانی است و حال آن که حضرت امام(ره) در وصیتنامه سیاسی الهی خود - که نشان میدهد تحریفهای این روزها را نیز مانند بسیاری از رخدادهای دیگر پیشبینی کرده بودند - تاکید میفرمایند؛ «اکنون که من حاضرم، بعضی نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده یا میشود مورد تصدیق نیست مگر آن که صدای من، یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم».بنابراین باید از جناب هاشمی پرسید؛ ادعای حضرتعالی با کدامیک از معیارها و ملاکهایی که حضرت امام(ره) بر آن تاکید ورزیدهاند همخوانی دارد؟! پاسخ یک کلمه بیش نیست و آن؛ هیچکدام!
ب: آقای هاشمی بارها و از جمله در نامهای که به امام راحل(ره) نوشته بودند تاکید کردهاند مذاکره و رابطه با آمریکا از مهمترین مسائلی است که حل و فصل آن فقط از جانب حضرت امام(ره) امکانپذیر است و باید در زمان حیات خود ایشان به صراحت درباره آن تصمیم گرفته شود. بنابراین باید پرسید چگونه است که حضرت امام درخصوص این موضوع به قول خود آقای هاشمی «بسیار مهم» هیچ نظری که موافق ادعای اخیر جناب رفسنجانی باشد، ارائه نفرمودهاند؟ و چنانچه مدعی هستند امام راحل(ره) اعلام برخی نظرات مهم و حساس نظیر حذف شعار مرگ بر آمریکا را به آیتالله هاشمی واگذار کردهاند! تناقض در پذیرش این ادعا با بند یاد شده از وصیتنامه سیاسی الهی حضرت امام(ره) چگونه قابل حل است؟!
ج: و اما، فقط با یک مراجعه گذرا به رهنمودها و نظرات مبارک امامراحل(ره) که تمامی آن موجود و مکتوب است، میتوان توصیههای فراوانی از حضرتش را مشاهده کرد که در آن بر ضرورت شعار مرگ برآمریکا تأکید شده است، از جمله و به عنوان اندکی از بسیارها؛
✓ حضرت امام(ره) خطاب به یکی از مفتیهای آل سعود که شعار مرگ بر آمریکا در مراسم برائت از مشرکین را خلاف اسلام دانسته بود؛ میفرمایند؛«باید به آن آخوند مزدور که فریاد مرگ بر آمریکا و اسرائیل و شوروی را خلاف اسلام میداند گفت تأسی به رسول خدا و متابعت از امر خداوند تعالی خلاف مراسم حج است؟ آیا تو و امثال تو آخوند آمریکایی فعل رسولالله - صلیالله علیه و آله و سلم - و امر خداوند را تخطئه میکنید، و تأسی به آن بزرگوار و اطاعت فرمان حقتعالی را برخلاف میدانید؟»بدیهی است که فقط نقل نظر حضرت امام(ره) در میان است و هرگز درپی آن نیستیم که خدای نخواسته آیتالله هاشمیرفسنجانی را با مصداق این نهیب امام راحل مقایسه کنیم.
✓ «از خدا میخواهیم این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ بر آمریکا و شوروی را به صدا درآوریم»
✓ «همین قول مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل و مرگ بر شوروی برای آنها مرگ میآورد» و نمونههای فراوان دیگری که بیرون از محدوده این وجیزه است.گفتنی است حضرت امام(ره) تاکید میفرمایند که «احساسات ایرانیان علیه ملت آمریکا نبوده، بلکه علیه دولت آمریکاست» یعنی دقیقا برخلاف دولتمردان آمریکا نظیر «واین برگر» وزیردفاع وقت آمریکا که میگفت؛ «ریشه ایران به عنوان یک ملت باید کنده شود» و یا خانم کلینتون که درباره اثر تحریمها بر مردم ایران گفته بود «به هر حال، مردم ایران هستند که از نظام جمهوری اسلامی حمایت میکنند» و...
6- و بالاخره باید گفت؛ بعد از رحلت حضرت امام(ره) تاکنون نمونههایی از تحریف بیانات و رهنمودهای صریح آن حضرت دیده شده که تحریف نظرات ایشان از سوی آیتالله هاشمی و آیتالله صانعی از جمله آنهاست ولی متأسفانه «موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)» که وظیفه قانونی حفظ آثار امام(ره) و پیشگیری از تحریف آن را برعهده دارد، در مقابل تحریفهای یاد شده سکوت محض کرده است. کیهان در چند مورد به نمونههایی از این تحریفها و نشان دادن تفاوت فاحش آن در مقایسه با متن بیانات امام راحل(ره) پرداخته بود و در تمامی این موارد واکنش «موسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی(ره)» فقط سکوت بوده است. این سکوت و بیتفاوتی نیاز به چارهجویی دارد.
مهدی یار احمدی خراسانی مطلبی را با عنوان« «چراغ راه» ديپلماسي کشور»با این مضمون که ضرورت دارد با مطالعه و مرور مجدد سخنان رهبري چند واژه کليدي به عنوان دستورالعمل ديپلماسي کشور مورد دقت نظر قرار گيرد در ستون سرمقاله روزنامه خراسان به چاپ رساند:
«ما از تحرک ديپلماسي دولت حمايت مي کنيم و به تلاش ديپلماسي اهميت مي دهيم و از آنچه در سفر اخير بود حمايت مي کنيم البته برخي از آنچه در سفر نيويورک پيش آمد به نظر ما به جا نبود لکن ما به هيئت ديپلماسي دولت عزيزمان خوشبين هستيم ولي به آمريکايي ها بدبينيم» اين چند جمله بخشي از فرمايشات مقام معظم رهبري است که ديروز و در هفتمين مراسم مشترک دانش آموختگي، تحليف و اهداي سردوشي دانشجويان و دانش آموختگان دانشگاه هاي ارتش ايراد شد. بر اين اساس بعد از چند روز گمانه زني، تحليل و اظهار نظر رسمي و غير رسمي از سوي جامعه سياسي و رسانه اي کشور در ارتباط با ارزيابي فعاليت ها و جهت گيري هاي سياسي دولت و تلاش هاي ديپلماسي مربوطه در سفر نيويورک اظهار نظر صريح مقام معظم رهبري به عنوان جايگاه قانوني تعيين سياست هاي کلي نظام مي تواند به عنوان چراغ راه ديپلماسي کشور چه براي دولت و تحليل گران و چه براي مردم و ارباب رسانه ها مورد توجه قرار گيرد. لذا به نظر مي رسد ضرورت دارد با مطالعه و مرور مجدد سخنان رهبري چند واژه کليدي به عنوان دستورالعمل ديپلماسي کشور مورد دقت نظر قرار گيرد:
اهميت دادن به تلاش ديپلماسي: جمهوري اسلامي ايران همواره به دنبال برقراري ارتباط مناسب، از موضع برابر و توأم با احترام متقابل در عرصه بين المللي با سايرکشورها بوده است تا از اين طريق ضمن حفظ منافع ملي به نشر و توسعه آرمان هاي انقلاب اسلامي نيز اهتمام ورزد. بي شک برخلاف نظر برخي افراد غير آگاه، انجام تلاش هاي ديپلماسي به منظور ايجاد فرصت هاي جديد و بهبود ارتباطات با ساير کشورها و همچنين کاهش تهديدهاي احتمالي و بهره مندي از نقش فعال به جاي انفعال در عرصه سياست بين المللي مورد نظر و حمايت رهبر معظم انقلاب است. کمااين که ايشان در برخي زمينه ها همچون مقوله گفتمان اسلامي درباره زن نه تنها انفعال را نفي کردند بلکه بر لزوم طرح گفتمان اسلامي در مورد زن به صورت تهاجمي و طلبکارانه در عرصه بين المللي نيز تأکيد نمودند که از اين دست، موارد مشابه ديگري نيز وجود دارد.
حمايت از تحرک ديپلماسي دولت: رهبر انقلاب همان طور که در گذشته اعلام کرده اند از تمامي دولت ها تا زماني که در مسير آرمان هاي امام و انقلاب و حفظ منافع کشور حرکت نمايند حمايت مي کنند. بر اين اساس و با توجه به اينکه ايشان سه اصل؛ "عزت، حکمت و مصلحت" را ضامن سلامت و تأييد تحرکات ديپلماسي بيان نموده اند حتماً اين عزم را در تحرکات ديپلماسي دولت براي ارتقا و حفظ اصول ذکر شده مشاهده نموده و بر اساس آن از دولت حمايت مي کنند.
خوش بيني به هيأت ديپلماسي دولت: مردم، رسانه ها و تحليل گران سياسي بايد بدين نکته توجه نمايند که رهبر انقلاب با وجود آن که برخي از اتفاقاتي که در سفر نيويورک توسط دولت رخ داده است را "به جا" نمي دانند ولي بازهم نسبت به هيأت ديپلماسي دولت خوش بين بوده و حتي دولت را مورد تفقد قرار مي دهند. اين بدان معناست که اولاً ايشان نسبت به برخي اتفاقات نقد و نظر داشته اند که دولت بايد نسبت به شناسايي و اصلاح يا جبران موارد مورد نظر ايشان اهتمام ورزد و ثانياً اين که ادبيات گفتاري ايشان در ارتباط با دولت و برخي اتفاقات نابهجاي نيويورک تکليف را براي گروهي که به جهت برخي اتفاقات نابهجا فرصت را براي هجمه به دولت مناسب يافته اند روشن مي نمايد. به بيان ديگر نقد منصفانه و عالمانه نسبت به کاستي هاي هيأت هاي ديپلماسي دولت ضروري و در جاي خود مورد تأييد است اما حاشيه سازي و هجمه ها و اظهار نظرها و فعاليت هاي افراطي پذيرفته نيست.
بي اعتمادي و بدبيني به دولت آمريکا: «ما به آمريکايي ها بدبينيم و هيچ اعتمادي به آنان نداريم، دولت آمريکا غيرقابل اعتماد و خودبرتربين و غيرمنطقي و عهدشکن است و دولتي در تصرف شبکه صهيونيسم بين المللي است که به خاطر صهيونيست ها مجبور است با رژيم غاصب مماشات کند و نرمش نشان دهد.» اين فرمايشات مقام معظم رهبري بسيار صريح موضع جمهوري اسلامي را در برابر دولت آمريکا نشان مي دهد و فصل الخطابي است براي افرادي که ساده انگارانه از تماس تلفني رئيس جمهوري ايالات متحده به وجد آمده و احساس مي کنند آمريکايي ها به دنبال ارتباطي کاملاً صادقانه و بدون غل وغش با جمهوري اسلامي هستند؛ لذا تنها راه نجات کشور از مشکلات جاري؛ ارتباط با آمريکاست.
اگرچه عالم سياست، عالم بررسي هزينه و فايده و عملگرايي ناظر بر منافع ملي است اما ساده انگارانه خواهد بود اگر تصور کنيم به صرف چند جلسه مذاکره و... روابط دو کشور عادي شود. البته موضع گيري هاي اخير باراک اوباما که بلافاصله بعد از تماس تلفني با دکتر حسن روحاني، در ديدار با بنيامين نتانياهو سرسپردگي و ارادت خود به صهيونيست ها را تکرار کرد و براي دلخوشي آن ها تأکيد کرد که حتي؛ «گزينه نظامي عليه ايران همچنان روي ميز است!!» مي تواند بهترين سند اثباتي براي بدبيني و بي اعتمادي ما به آمريکايي ها باشد.
بالاخره بعد از سه دهه که از پيروزي انقلاب اسلامي گذشته است تابوي ارتباط ايران و آمريکا شکسته شد و رؤساي جمهوري اسلامي ايران و ايالات متحده با يکديگر تلفني سخن گفتند و همچنين وزراي خارجه ايران و آمريکا نيز با هم مذاکره نمودند. تا اين اتفاق فراي نقاط مثبت و منفي آن برخي مسائل را در اذهان شفاف تر نمايد. به عنوان مثال اين تماس نشان داد تا زماني که ايالات متحده سوداي هژمون در سردارد نه تنها تحول خاصي در ارتباط ايران و آمريکا به وجود نمي آيد بلکه حتي فاصله عميق تري در اذهان تداعي مي شود. همچنين براي آن ها که انتظار معجزه در اقتصاد ايران را از اين طريق دنبال مي کنند روشن کرد که اثر اين ارتباط کمتر از ده درصد کاهش نرخ ارز بود که تنها سه روز دوام داشت و ديگر هيچ!
لذا بايد اين سؤال را پرسيد که آيا راه نجات اقتصاد کشور و دستيابي به توسعه از مسير مفاهيمي همچون؛ جهاد اقتصادي، اقتصاد مقاومتي، توليد ملي، حمايت از کار و سرمايه ايراني و اصلاح الگوي مصرف و... مي گذرد يا ارتباط با آمريکايي هاي غير قابل اعتماد؟ به بيان ديگر هرچند هيچ عقل سليمي دولت را از اتخاذ راهبردهاي خردمندانه ديپلماتيک براي کاستن فشار تحريم ها بازنمي دارد، اما اشتباه آنجاست که اين مسئله به نقطه اتکاء و اميد برخي سياستمداران کشور تبديل شود. نهايتاً همه ما بايد بدانيم که عبور از دوران پيچيده و مه آلودي که درحال حاضر در ابتداي قدم گذاردن به آن هستيم، مداقه و مراقبت هاي خاص خود را مي طلبد. ساده انگاري و هيجان زدگي دو اشتباه بزرگي هستند که در عرصه ديپلماسي کشور بايد مراقب بود تا گرفتار آن ها نشويم.
دکتر امیر محبیان در مطلبی که با عنوان«ارزيابي سفر نيويورک و چند پيشنهاد»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند به ارزیابی اجمالی این سفر پرداخت و همچنین در این مطلب چند پیشنهاد دوستانه به رئیس جمهور مطرح شده است:سفر دکتر روحاني،رئيس جمهور به نيويورک و آغاز فرآيند مذاکره با ايالات متحده واکنش ها و آثار و نتايجي را بدنبال داشت.نوشتار حاضرارزيابي اجمالي اين سفر و ذکر چند پيشنهاد دوستانه به رئيس جمهور محترم است.
1.بررسي مجموعه اقدامات سفر و بويژه سخنان و اقدامات ايشان و وزيرخارجه تا آنجا که آشکار است ؛نشان مي دهد که روحاني از مبناي درستي آغاز بهکار کرده است وبا نمره خوب مي توان به سفر نگريست و اشتباهات سفر در مجموع اندک و قابل چشم پوشي است.
2.تنها نکته قابل تامل و بحث برانگيز "تماس تلفني دو رئيس جمهور"است که مخالفت هايي را در داخل برانگيخت.فارغ از آن که تشخيص فرمانده با اختيار ميدان عمليات بايد محترم شمرده شود ولي انتقاد نيز بويژه از سوي عناصر مهم با نگاه حکومتي آنست که اين حرکت زودهنگام صورت گرفت و مي شد با تامل بيشتري همراه باشد.
3.سخنان و سخنراني رئيس جمهور فارغ از بخش نظري غير لازم در سخنراني سازمان ملل متحد؛ اساسا توانست تصويري جديد به مخاطبان داده و نشان دهد مي توان از اصول و مباني با ادبيات ديپلماتيک با کمترين هزينه و حتي سود قابل توجه دفاع کرد.اين تصوير جديد از ايران داراي منافع بسياري بوده و قادر است امکان مانور بسياري براي جمهوري اسلامي پديد آورد.امکاني که با درايت بايد از آن بهره برد.
4.بزرگترين دستاورد اين سفرمنزوي سازي رژيم صهيونيستي و نقاب برگرفتن از چهره فتنه برانگيز و جنگ طلب آنست.فرياد هاي نتانياهو در سازمان ملل واکنش رواني فرد ترسيده و تنهايي است که احساس خطر مي کند.چنانچه واکنش و سخنان اوباما در قبال او ؛چونان واکنش بزرگتري بود که مي خواهد بچه اي را آرام کند تا مانع کارهاي مهمتر نشود.اسرائيل کاملا در اين سفر در آچمز قرار گرفت و در صورت يک حرکت درست ديگرو با ناکارآمد دانسته شدن سياست نتانياهو، شاهد انزواي او در اسرائيل هم خواهيم بود؛واکنشي که نشانه هاي آن
هم اکنون ديده مي شود.
5.يکي از اشکالات مديريت دولت در آغازيدن فرآيند مذاکرات ,عدم تهيه پيوست رسانه اي بويژه در داخل کشوربراي مديريت برداشت عمومي و نيز مديريت علائم ارسالي از جامعه ايران بود.طيف گستردهواکنش ها از ذوق زدگي هاي کودکانه تا نگراني از فراموشي اصول و ارزش ها حاکي از بي توجهي به اين مسئله مهم بود.طبعا با پذيرش تکثر جامعه ايراني بايد تصاوير را در مجموع آنچنان گرد آورد که حداکثر بهره وري را براي منافع ملي در بر داشته باشد.
6.مهمترين توصيه به دکتر روحاني در اين مسير آنست که روند مذاکرات را خردمندانه آغازيده ايد؛ ولي در طي مراحل عجله نکنيد؛بگذاريد نياز و عجله از سوي آنان ديده شود.مهمترين قدرت شما در طي اين مسير همراهي مردم و تاييد مقام معظم رهبري است.حرکت به گونه اي که اين همراهي و حمايت راکمرنگ کند؛حرکتي هوشمندانه نخواهد بود.
7.فرآيند مذاکره با توجه به سابقه تاريخي تخاصم ؛بايد با رويکردي ملي دنبال شود و آن را نبايد پروژه يک دولت شمرد.از همين رو بايد دايره مشاوره ها را در سطح گسترده تري ملاحظه کرد.
8.از عواقب بسته بودن حلقه مشاوران آنست که خطر غلبه دغدغه هاي شخصي بر دغدغه هاي ملي وجود دارد.اين مورد را در دستور بررسي گشايش خط هوايي مستقيم ميان تهران-نيويورک مي توان ديد.اين گشايش در شرايط حاضر دغدغه چند درصد و چه طيف هايي از جامعه است؟عجله در صدور اين دستور به گمانم باعث شد که اين حرکت که مي توانست گام مثبت ايران شمرده شده و در مذاکرات امتياز گرفته شود به مطالبه ايران تعبير شد و با برخورد سرد طرف مقابل مواجه و منوط به برداشتن گامهايي از سوي ايران دانسته شد!
9.تکثر ديدگاه در مورد فرآيند مذاکره با آمريکا براي اين فرآيند ضمن آن که امري واقعي است ،فرصت بشمارمي رود نه تهديد.مخالفان و
معترضان عمدتا از منظر باور به ارزش هاي نظام نظرات خود را ابراز مي کنند.دغدغه هاي آنان را بايد فهميد و بدان پاسخ داد.هر چند آنان نيز بايد اعتراض خود را در شان فرهنگ و تمدن ايراني، اسلامي با قدرت منطق ابراز نمايند؛نه تقليد گونه از اعتراضات غربي ها با پرتاب تخم مرغ يا مانند بعضي کشورهاي عربي با پرتاب کفش!
10.نگارنده در زمينه اعتراض معترضين نمي تواند با آقاي خاتمي که اعتراضات را مقدمه ترور برمي شمارند ؛هم عقيده باشد و اين موضع را حتي با ديدگاههاي آقاي خاتمي نيز همخوان نمي داند.ترديدي نيست مسئله حل نشده به اعتراض تبديل مي شود؛اعتراض بيان نشده به خشونت! با بستن دهان ها در هيچ موردي مسئله اي حل نمي شود.از اين فرصت بايد بهره گرفت تا فضاي بيان اعتراضات بصورت قانونمند ايجاد شود نه آن که با طرح بحث ترور فضا را بسوي امنيتي شدن راند.در پايان با ذکر اين که در اين مسير هرحرکت و علامتي که سود نداشته باشد؛قطعا مضر است؛ مجددا بر ضرورت حرکتصبورانه؛خردمندانه؛هشيارانه و تاکيد بر همراهي با مردم و رهبري در مسير تامين منافع ملي تاکيد مي شود.
«صهيونيستها، وسوسه عضويت در شوراي امنيت»عنوانی است که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید:
رژيم صهيونيستي اعلام كرد درصدد است عضويت در شوراي امنيت سازمان ملل را به دست آورد. "ران پروسور" نماينده رژيم صهيونيستي در سازمان ملل در اين باره گفت: ما عضويت دورهاي شوراي امنيت در سال 99 - 1389 را خواستاريم و در اين راه پيروز خواهيم شد!اعلام كانديداتوري رژيم اشغالگر صهيونيستي براي عضويت در شوراي امنيت بايد از سوي گروه كشورهاي "آسيا - اقيانوسيه" صورت گيرد اما به دليل اينكه در اين گروه، اكثريت با كشورهاي مسلمان است و طبعاً با درخواست رژيم صهيونيستي مخالفت خواهند كرد، اين رژيم قصد دارد از طريق "گروه كشورهاي غرب اروپا و سايرين" اقدام كند. رژيم صهيونيستي در سال 1379 به عضويت "گروه كشورهاي غرب اروپا و سايرين" سازمان ملل درآمد.
آنچه مسلم است اين است كه رژيم صهيونيستي با پشت گرمي حاميان بينالمللي و در رأس آنها آمريكاست كه چنين توقعات گستاخانهاي را در سر ميپروراند. اين رژيم نه تنها به هيچ يك از مصوبات سازمان ملل اعتنايي نميكند و قطعنامههاي شوراي امنيت عليه خود را به وسيله حامي خود آمريكا بياثر ميسازد، بلكه بيشرمانه در انديشه تصاحب مسئوليت و پست در شوراي امنيت سازمان ملل بر ميآيد.
قطعاً اگر سازمان ملل و شوراي امنيت، به عنوان بازوي اجرايي آن كارآمدي داشت و براساس عدالت و اصول عمل ميكرد، سالها قبل بايد اين رژيم اشغالگر، قانون گريز و جنايتكار را محاكمه و مجازات ميكرد نه اينكه آنچنان شرايط بدون قاعده و قانون حاكم باشد كه صهيونيستها جرات كنند براي عضويت در حساسترين ركن سازمان ملل وسوسه شوند.
درحالي كه رژيم صهيونيستي بزرگترين زرادخانه هستهاي در خاورميانه را در اختيار دارد و متوليان سازمان ملل و شوراي امنيت با نگاهي تبعيض آميز اين رژيم را از پيوستن به معاهدات بينالمللي از جمله "ان پي تي" معاف ميكنند، درحالي كه رژيم صهيونيستي غيرانسانيترين جنايتها را عليه ملت مظلوم فلسطين، در سرزمين متعلق به خود فلسطينيها مرتكب ميشود بدون اينكه سازمان ملل هيچ گونه برخوردي با اين جنايتكاران صهيونيست صورت دهد و درحالي كه اين رژيم آشكارا به مرزهاي ديگر كشورهاي همسايه تجاوز ميكند و آنها را مورد حمله قرار ميدهد بدون اينكه بازخواستي صورت گيرد، بديهي است كه سران اين رژيم درخواست عضويت در شوراي امنيت را خواهند كرد و با جامعه جهاني برخوردي طلبكارانه و مغرورانه خواهند داشت.
اين يك واقعيت غيرقابل انكار است كه اكثريت بزرگي در سازمان ملل نه تنها با سياستهاي رژيم صهيونيستي مخالف هستند بلكه با اساس شكلگيري و موجوديت اين رژيم مشكل و مسئله داشتهاند ولي از آنجا كه ابتكار عمل در مجامع جهاني و سازمان ملل به ويژه در ركن حساس شوراي امنيت به شكل ناعادلانه و غيرقانوني در انحصار دولتهايي است كه حامي رژيم صهيونيستي ميباشند، اين مخالفتهاي گسترده بينالمللي تاثير و نتيجهاي نداشته است.بيشترين آمار رد قطعنامهها در سازمان ملل، مربوط به قطعنامههايي است كه به گونهاي با رژيم صهيونيستي در ارتباط بوده و توسط آمريكا وتو شدهاند. رژيمي كه بيشترين سهم را در اهانت به اين نهاد بينالمللي و زير پا گذاشتن مصوبات آن داشته، اكنون درصدد ورود به آن برآمده است. نكته قابل تأمل اينست كه رژيم صهيونيستي كه از هيچ اقدامي براي تثبيت موجوديت غيرمشروع خود ابا نداشته، قصد دارد با ورود به شوراي امنيت نيز اهداف شوم خود را دنبال كند.
به زعم صهيونيستها، ورود آنها به ركن حساس و مهم شوراي امنيت، حداقل امتياز و دستاوردي را كه ميتواند در بر داشته باشد، رسميت بخشيدن به موجوديت اين رژيم در صحنه بينالمللي خواهد بود. اين درحالي است كه 65 سال تلاش اين رژيم و قدرتهاي بينالمللي حامي آن نتوانسته است مشروعيتي براي رژيم صهيونيستي ايجاد نمايد و به اعتراف سردمداران صهيونيست، رژيم صهيونيستي منزويتر از هميشه است و مردم جهان نيز آن را منفورترين رژيم ميدانند. هدف بعدي حضور رژيم صهيونيستي در شوراي امنيت جلوگيري از مصوبات و طرحهايي است كه عليه اين رژيم مطرح ميشود. اگرچه صهيونيستها توانستهاند با تكيه بر نفوذ دولتهاي استعمارگر حامي خود عمده مصوبات و قطعنامههاي سازمان ملل را پوچ و بياعتبار سازند ولي اين اقدامات طبعاً هم براي اين رژيم و هم براي حاميان آن هزينه داشته و موجب انزجار جهاني شده است.
به زعم صهيونيستها اگر آنها بتوانند مانع شكل گيري چنين طرحهايي شوند قطعاً هزينه كمتري را متقبل خواهند شد. اينگونه تحركات مذبوحانه بسيار بعيد است كه بتواند براي نجات رژيم صهيونيستي و حل اساسيترين معضلات اين رژيم، يعني غيرمشروع بودن آن در سطح جهاني، مثمرثمر واقع شود و جامعه بين المللي، اگرچه نتوانسته است اراده و نظر خود را در مجامع جهاني، درباره رژيم صهيونيستي و سياستهاي ضدانساني آن، به دليل اعمال نفوذ قدرتهاي بينالمللي به كرسي بنشاند ولي آنچنانكه در مقاطع مختلف نشان داده است تسليم باج خواهي صهيونيستها نخواهد شد.موضوع درخواست عضويت رژيم صهيونيستي در شوراي امنيت، به ريشخند گرفتن اراده و نظر جامعه جهاني است و قطعاً با انزجار و مخالفت جهاني مواجه خواهد شد.
امیر جلالوند در ستون یادداشت روزنامه جام جم مطلبی را با عنوان«پزشکان بداخلاق بخوانند»به چاپ رساند:البته روی سخن وزیر بهداشت با همه پزشکان نبوده و بدیهی است که پزشکان زیادی در گوشه و کنار کشور، رابطه اخلاقی و انسانی با بیمار دارند.اما واقعا کم هم نیستند پزشکانی که با وجود درآمدهای میلیونی در ماه، کمترین وقت را صرف معاینه بیمار می کنند و با تجویز نسخه های فوری، گویی می خواهند فقط هر چه زودتر بیمار را از مطب خود بیرون کنند.خیلی از آنها هم حوصله شنیدن پرسش ها و دغدغه های بیماران را ندارند و اگر بخواهید درباره بیماری تان چند پرسش ساده بپرسید، خیلی زود از کوره درمی روند، اخم هایشان در هم می رود و با بیمار با دید یک شهروند محترم برخورد نمی کنند.
این مشکل در بیمارستان های دولتی حادتر است و بسیاری از پزشکان با بیمارشان اصلا سلام و احوالپرسی هم نمی کنند.معمولا کمبود وقت را دلیل رفتار پزشکان بداخلاق می دانند، اما واقعیت این است که نه کمبود وقت، توجیهی برای بی حرمتی به بیمار است و نه شرایط روحی و جسمی بیمار ایجاب می کند که علاوه بر تحمل بیماری اش، ترشرویی و بی محلی پزشک را هم تحمل کند.جالب تر آن که عمده منبع درآمد پزشکان، همین مردم هستند؛ چراکه بر اساس آمارهای رسمی، بیماران بیش از 70 درصد هزینه های درمان را پرداخت می کنند، ولی معلوم نیست چرا پزشکی که حتی از بیمارش زیرمیزی هم می گیرد، حاضر نیست وقت بیشتری برای بیمار بگذارد، به حرف هایش گوش کند و با لبخندی بی خرج، به مریضش روحیه بدهد.
از سوی دیگر، این کم محلی به بیمار از بُعد تشخیص و درمان هم روی کار پزشک تاثیر منفی می گذارد و ضریب اشتباه های پزشکی را بالا می برد، زیرا وقتی بیمار جرات نکند با پزشکش راحت باشد و پزشک هم حوصله ای برای وقت گذاشتن روی بیمار نداشته باشد، طبیعی است که تشخیص های پزشکی غلط هم محصول همین معاینه های فوری و کم دقت خواهد بود.
روزنامه دنیای اقتصاد ستون سرمقاله خود را به مطلبی با عنوان«نرخ ارز و تنهايی بانک مرکزی» از دکتر جعفر خیر خواهان اختصاص داد:اداره هر کشور به ویژه در حوزه اقتصاد شبیه به هدایت یک کشتی بزرگ در اقیانوس است. گردش و چرخش مسیر حرکت کشتی به اندیشهورزی و صرف زمان نیاز دارد. اما تصوری که دولت پیشین از مدیریت اقتصاد داشت شبیه راندن دوچرخه بود که به آنی میتوان فرمان آن را به هر جهت که میلمان کشید، بچرخانیم و نیز با مانوردادنهای پیشبینیناپذیر به راحتی از شرایط بحرانی فرار کنیم، اما اقتصاد همچون کشتی است که تغییر مسیر آن زمانبر و سرنوشتساز است و پیش از تغییر مسیر کشتی باید به اطلاع مسافران آن رسانده شود.
اگر اینک اوضاع اقتصادی به نابساماني گراییده است ناشی از چرخاندن بیمحابای سکان این کشتی در گذشته در مسیرهایی بوده است که بدنه کشتی را دائم در معرض برخورد با صخرهها و موجهای مخرب قرار داده است.
یکی از اقدامات سالهای گذشته در دوران وفور پول نفت و سرخوشی نفتی، عادت دادن کشور به دلار ارزان و جلوگیری از تورم ناشی از رشد نقدینگی از طریق انبوه واردات ارزان بود.اما یک سیاست سنجیده اقتصاد کلان که قابلیت ماندگاری داشته باشد باید روی جلوگیری از زیادهگرم شدن اقتصاد، عدمتوازنهای اقتصاد کلان و نیز جهشهای بیاندازه overshooting متمرکز شود. بررسی تجربیات اقتصادی نشان میدهد زیاده ارزشگذاری پول ملی (overvaluation) و نیز نوسانات زیاد نرخ ارز باعث کاهش رشد اقتصادی میشود. اتفاقی که در دولتهای نهم و دهم رخ داد و دولت تدبیر و امید باید به جد از آنها پرهیز کند.چرا کشورهای نفتی از جمله ایران دچار مشکلات و گرفتاریهای شدید اقتصادی میشوند. چون تلاش و گرایش همه معطوف به دریافت سهم بزرگتری از کیک اقتصاد میشود، به جای اینکه به فکر ایجاد یک کیک بزرگتر باشند. نتیجه به شکل رفتار رانتجویانه درمیآید.
در این حالت کاملا راحتتر است که به جای رنج سرمایهگذاری و زحمت تولید، به دلار ارزان و زیر قیمت واقعی آن در بازار چنگ بیندازیم و با واردات به سودهای قطعی برسیم و خوش باشیم.نفت در حالی که یک منبع تامین درآمد برای دولت است به تنهایی، شغلی ایجاد نمیکند و اغلب سایر بخشهای مفید اقتصادی را عقب میراند. چون با تزریق دلارهای نفتی به جامعه، پول ملی در برابر سایر ارزها تقویت میشود و این همان پدیده «بیماری هلندی» است. این بیماری که صدای همه را درآورد و کشور را به ویترین فروش سنگ قبر چینی، میوه شیلیایی و ... تبدیل کرده بود. كسانی که در سالهای گذشته درباره خطر وقوع بیماری هلندی هشدار میدادند، حال چگونه خود را به فراموشی زده و به استقبال این بیماری میروند.
دکترها چه میگویند؟ بخش زیادی از بلایی که همه این سالها سر ما آمد از تقویت پول ملی در برابر سایر ارزها یا به عبارت دیگر دلار ارزان بود. دلاری که توان رقابتی اقتصاد و صنایع داخلی را ضعیف کرد. حال که صنایع بهتدریج جان میگیرند، تولیدات کشاورزی داخلی روانه بازار میّشوند و اکثر میوهها و محصولات خارجی از سبد مصرفی ایرانیان دور شده است، آیا درست است که مجدد با کاهش ارزش دلار اوضاع را نابسامان و صنعتگر و کشاورز را خانهخراب کنیم.چرا باید از اظهارنظر رییس بانک مرکزی دفاع کرد؟ چون بازارها تمایل به جهش بیش از اندازه دارند، پس اعلام واقعبینانه نرخ ارز میتواند یک واسطه کارگشا برای حرکت دادن آن در جهت مخالف باشد تا جلوی نوسانات شدید و زیانبار آن را بگیرد. با توجه به نااطمینانی نسبت به درآمد نفت که منبعی دائمی نبوده و درآمدی پرنوسان برای کشور ما دارد به طوریکه دریافتی ایران از نفت در سه سال گذشته از 100 میلیارد دلار به حدود یک سوم کاهش یافته است کدام عقل سلیمی به بانک مرکزی حکم میکند، ذخایر موجود دلاری را با نرخهای ارزان به مردم بفروشد و خود و اقتصاد را با شوکهای شدید به سمت بالای نرخ ارز در آینده مواجه سازد.
شرط مهم حزم و احتیاط است که رییس بانک مرکزی پیشه کرده است.متاسفانه برخی مباحث اقتصادی خلاف درک و فهم شهودی عامه مردم است و برای همراهی با آنها نیاز به سواد اقتصادی است. نبود یا ضعف بینش اقتصادی فرصت را برای سوءاستفادهکنندگان و منتفعشوندگان از سیاستهای نادرست اقتصادی مهیا میکند (ادعاهایی مثل تقویت پول ملی در برابر پولهای خارجی که مبحثی جدا از حفظ ارزش و قدرت خرید ریال در برابر کالاها و خدمات است که به آن نرخ تورم ملایم و خفیف گفته میشود). پس یکی از نیازهای اساسی جامعه ایران، ارتقای سطح سواد و دانش اقتصادی عامه مردم است.ارتقای سواد اقتصادی مردم یک کالای عمومی و امری ضروری است. مردم علاقه دارند درباره مسائل اقتصادی که بر زندگی آنها تاثیر میگذارد، فکر و صحبت کنند.
سواد اقتصادی همچنین به مردم ابزاری برای درک جهان اقتصادی اطراف خود و درک رویدادهایی میدهد که مستقیم و غیرمستقیم بر آنها تاثیر میگذارد. کل ملت از داشتن یک جامعه باسواد اقتصادی منتفع میشود، چون که توانایی عموم را در درک و ارزیابی مسائل مهم افزایش میدهد. این قضیه به ویژه در نظامهای دموکراسی که متکی بر پشتیبانی و حضور فعال شهروندان خود است، بسیار مهم میشود.
در واقع به همین خاطر بوده است برای مثال در آمریکا، بانک فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) و شعب دوازدهگانه آن در سراسر این کشور به نشر دانش درباره اصول درست اقتصادی بین عموم مردم به شکل جزوه درسی، فیلم، سخنرانی و غیره میپردازند.
آنها حتی فیلمهای کارتون آموزشی اقتصاد برای بچههای دبستانی تهیه میکنند تا از کودکی با تصمیمات درست اقتصادی آشنا شوند و در آینده نیز با دولت در هنگام گرفتن این تصمیمات همدلی و همراهی نشان دهند.اینک که در سال حماسه اقتصادی قرار داریم پیشنهاد میشود بانک مرکزی ایران در کنار انتشار آمار و اطلاعات کلان اقتصادی که به شفافیت محیط فعالیت اقتصادی کمک میکند، اقدام به تاسیس واحدی برای تولید و اشاعه اندیشهها و دانشهای صحیح اقتصادی در سطح عموم بکند. حداقل حسن وجود چنین نهادی این است که رییس بانک مرکزی و سایر تصمیمسازان اقتصادی هنگام اتخاذ سیاستهای صحیح اقتصادی، احساس تنهایی نخواهند کرد.
دکتر حسن بهشتی پور در مطلبی که با عنوان«ديپلماسي هوشمندانه در قبال غرب»در ستون سرمقاله ی روزنامه تهران امروز به چاپ رساند اینگونه نوشت:مقام معظم رهبري در سخنان روز گذشته خود دولت آمريكا را دولتي «غيرقابل اعتماد، خودبرتربين، غيرمنطقي و عهدشكن» دانستند. بيان اين سخنان از سوي رهبرمعظم انقلاب امري جديد نيست و صرفا مربوط به ديروز نميشود، بلكه ايشان همواره نظري اينچنيني نسبت به دولت آمريكا داشتند و آنها را غيرقابل اعتماد ميدانستند. سوابق آمريكا در گذشته و توطئهها و اقداماتي كه عليه كشور ما انجام داده است دلايل اين بياعتمادي است. در واقع غيرقابل اعتماد بودن آمريكا امري كلي و هميشگي است، اما نكته قابلتوجه در رويكرد رهبر معظم انقلاب اين است كه ايشان به دولت آقاي روحاني اعتماد دارند، و اين دولت را دولتي متعهد به آرمانها و اهداف انقلاب ميدانند.
بهطوريكه آقاي روحاني نيز قبل از سفر به نيويورك در مصاحبهاي اعلام كردند كه «اختيار تام» در حل مسئله هستهاي دارند و اين اختيار به ايشان داده شده است كه براي حل مشكلات عرصه سياست خارجي كشور با دولتهاي غربي وارد مذاكره شوند و از سوي ديگر، آقاي روحاني نيز پذيرفت كه براي باز كردن گره مشكلات سياست خارجي كشور با قدرت و با درنظر گرفتن آرمانها و اهداف انقلاب وارد اين عرصه شوند.
سياست و ديپلماسي عرصه ريسك است و دو طرفي كه ميخواهند در اين عرصه وارد رابطه و معامله شوند بايد به يكديگر اعتماد كنند و اگر نتوانند از طريق مذاكره و گفتوگو به اهداف خود دست يابند، شكست ميخورند. در اين صورت يا بايد دست روي دست گذاشت و كاري نكرد يا اينكه وارد جنگ شد كه هر دو راه غيرقابل قبول و هزينه آفرين هستند و نميتواند به تامين منافع ملي كمك نمايد. پس براي رسيدن به راهحل و تامين منافع ملي بايد ريسك كرد. اما نكتهاي كه در اينجا وجود دارد اين است كه بايد همه جوانب را در نظر بگيريم. ممكن است آمريكا زير قول و قرارهاي خود بزند يا اين موضوع كه دولت آمريكا از موضع بالا و با نخوت با برخي كشورها مذاكره ميكند كه اين امر نميتواند قابل قبول باشد و به حيثيت و وجهه كشور ما نيز ضربه وارد ميكند.
ما بايد در اينجا با رويكرد احترام متقابل و در موضعي برابر با آنها وارد مذاكره شويم و زير بار زور نرويم. همچنين اين امر را نيز بايد مدنظر داشت كه در گفتوگو با دولت آمريكا همه سناريوهاي مختلف را درنظر داشت و با توجه به موضع آمريكا، دولت بتواند بدون اتلاف وقت راهكار مناسب را انتخاب نمايد. در واقع نكته مدنظر رهبري نيز همين جاست كه ما بايد خود را براي مواجهه با هرگونه برخورد يا واقعهاي از سوي دولتمردان آمريكايي آماده كنيم.با توجه به سوابق آقاي روحاني و ظريف و تيم ايشان اميد ميرود كه مشكلات عرصه سياست خارجي با رويكردي سازنده حل شود و دولت بتواند از پس چالشهاي پيش رو در اين عرصه سربلند بيرون بيايد و منافع ملي كشور با كمترين هزينه ممكن تامين شود.
در ادامه مطلبی را از فضل الله یاری با عنوان «منطق هم خوب چيزي است!»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار میخوانیم: گويا برخي از فعالان سياسي کشور به درجه اي از اجتهاد رسيده اند که سخن خود را در قالب يک حکم قطعي صادر ميکنند،اما به منطق حاکم بر کليت سخنان خود چندان توجهي نميکنند. در اين ميان اگر مخاطبي نتوانست بي اعتنا به معيارهاي منطقي حاکم بر پديده ها، سخن آنان را بفهمد، بايد در درک و فهم خود ترديد کند.آيا ميتوان کسي را که با توجه به شواهد و قرائن گذشته از احتمال وقوع حادثه اي ناگوار سخن ميگويد، محکوم کرد ؟آيا اگر يک متخصص زلزله شناسي هر ساله از احتمال وقوع زلزله در تهران، سخن ميگويد،مي توان او را به مقدمه چيني براي انجام انفجارهاي هسته اي متهم کرد ؟ آيا اگر جامعه شناسي با توجه به دادهها و تحقيقات حوزه خود درباره احتمال گسترش فساد در جامعه هشدار دهد، او را بايد متهم کرد که خودش قصد گسترش فساد دارد ؟يا اگر اقتصادداني نسبت به روند رشد قيمتها و افزايش تورم در جامعه هشدار دهد که ممکن است به فرو پاشي اقتصادي جامعه منجر شود، ميتوان او را به مقدمه چيني براي تخريب بنيانهاي اقتصاد کشور متهم کرد؟
گفتار و رفتار برخي از فعالان سياسي نشان ميدهد که به راحتي زبان در دهان چرخاندن، همه اين موارد ممکن است.گور پدر منطق حاکم بر پديده ها!موضوع را ميتوان مصداقي تر تشريح کرد. سيد محمد خاتمي که هشت سال سکان رياست جمهوري اسلامي ايران را در دست داشته و در زمان رياست جمهوري وي، خودسري برخي گروهها در بر هم زدن اجتماعات قانوني،ضرب و شتم مخالفان سياسي، ترور فعالان سياسي و قتلهاي زنجيره اي،آرامش جامعه را سلب کرده بود، در روزهاي اخير مشابه برخي از رفتارهايي را مشاهده کرده که به اتفاقات تلخ دوران رياست جمهوري وي منجر شده بود. او از جايگاه کسي که هم منطق ميداند و هم روابط علت و معلولي در حوزه سياست و جامعه را به خوبي ميشناسد، نسبت به تکرار نتايج حاصل از خود سريها هشدار داد.جمله رئيس جمهور سابق اين است؛«اگر خود سريها ادامه يابد به ترور منجر ميشود.»
او از منظرکسي که هشت سال در مقام رياست جمهوري،پروندههاي ترور و قتل را بررسي کرده و به نتايجي از جمله خود سري برخي گروهها و افراد رسيده،نسبت به تکرار اين موضوع در فضاي آرام و معتدل کنوني هشدار ميدهد. اکنون به واکنشهاي برخي از فعالان سياسي مخالف وي (که به نظر ميرسد به تنها چيزي که در لحظه گفتن اين سخنان ميانديشند، مخالفت با خاتمي است ) توجه کنيد:
- اگر تروري در کشور رخ دهد،مسئوليتش با خاتمي است.( اين گفته يک نماينده روحاني و با سابقه مجلس شوراي اسلامي است )
- احتمالا خاتمي از فعاليت تروريستها مطلع است. ترور حجاريان کار دوستان خاتمي بود(اين هم از سوي نماينده اي بيان شد که مخالفت با خاتمي را در چند سال گذشته پشتوانه سخنان خود قرار داده است.)
- پروژه کشته سازي براي بحران سازي در کشور (اين هم سخن دبير يک تشکيلات سياسي دانشجويي است که نشان داده ميتواند همانند ديگر دوستان خود هر چيزي را به چيز ديگري ربط دهد.)
- خاتمي الان بايد در حصر باشد.(اين هم سخن يک روحاني عضو جامعه روحانيت مبارز تهران است،که درباره خاتمي واصلاح طلبان قضاوتي کمتر ازدشمن نظام و انقلاب نميکند.)
اما کيست که در فضاي سياسي ايران نفس کشيده باشد و همين هشدارها را از زبان ديگر فعالان سياسي اصلاح طلب و اصولگرا نشنيده باشد؟ آن هم پيش از رخ دادن برخي حوادث تلخ خشونت بار. در آن زمان بسياري از رسانهها و فعالان سياسي درباره تئوريزه کردن خشونت در برخي تريبونهاي رسمي کشور و بي تفاوتي در برابر خود سري برخي گروهها،اخطار داده بودند،اما با کمال تعجب اين هشدارها در هياهوي سياست بازان ناشنيده ماند وپيش بيني اين هشدار دهندگان به راحتي به وقوع پيوست.به نظر ميرسد که برخي از اين افراد در زمان اظهار نظر درباره موضوع يا فردي که نسبت به وي پيشداوري دارند، آن چنان خود را نيازمند به کار بردن منطق نميبينند و ميانديشند همين که درشت بگويد، يعني اين که درست هم گفته اند.آيا اين که کسي جامعه را از خطري که در پيش رو دارد، آگاه کند،سزاوار اين همه حمله است؟
منطق سلاح کارسازي است که برخي از اين افراد در هجوم هيجانات سياسي و ازسر حب و بغض آن را به کناري نهاده اند و در غياب آن سخن ميرانند و انتظار دارند که مخاطب دربست آن را بپذيرد. اما اشکال کار(آنان) اينجاست همه مخاطبان نه دغدغههاي سياسي آنان را دارند و نه دلدادگي يا نفرتي نسبت به موضوعات و افراد. آنان که به دنبال دريافت چيزکي از سخنان گويندگان باشند، کانالهاي ارتباطي خود را آماده دريافتي منطقي ميکنندکه واژههاي گوينده را به هم مرتبط ميکند.از همين منظر ساده است که ميتوان با متخصصان فلسفه وکلام همراي شد که منطق چيز خوبي است.
ستون یادداشت روزنامه حمایت را با هم مرور میکنیم که به مطلبی با عنوان «امور داخلی همچنان در اولویت» اختصاص یافته شد:این روزها پیرو سفر رییس جمهور محترم به نیویورک و رویدادهای ذیربط توجهات داخلی و خارجی به این سفر معطوف شد و متعاقب آن نیز حجم زیادی از اخبار رسانهها و محافل مختلف بر این امر متمرکز بوده است. در این فضای معطوف به خارج، چندیپیش دولت و مجلس نشست مشترکی را برگزار کردند تا هم نمایندگان مردم از جزییات سفر اخیر رییس جمهوری با خبر شوند و هم بدین ترتیب روندی در دولت جدید شکل گیرد که متعاقب آن و به صورت مرتب این گونه جلسات مشترک برگزار شود. صرف نظر از دستور کار نشست اول مشترک دولت و مجلس، نفس در کنار هم نشستن قانونگذاران و مجریان کشور از اهمیت زیادی برخوردار است و فرصت مغتنمی است تا با تشکر از همدلی دولت و مجلس، چند نکته در این خصوص یادآوری شود.نکته اول این است که همه مسوولان نظام به طور قطع میدانند اگر وضعیت داخلی کشور در ابعاد مختلف مطلوب نباشد، در سطح بینالمللی نیز حرف جامعه ما خریدار زیادی پیدا نمیکند.
وضع داخلی کشور نیز با شعار و ادعا خوب و زیبا نمیشود، بلکه بر مبنای شاخصهای معین میتوان متوجه شد که در چه زمینههایی وضعیت خوبی داریم و در چه زمینههایی مشکل داریم و در چه زمینههایی وضعیت متوسط است. قطعا شاخصهای مربوطه بر مبنای میزان رعایت حقوق مردم در حیطههای مختلف زندگی تعیین میشود. مثلا اینکه حقوق سیاسی - اجتماعی مردم تا چه حدودی رو به بهبودی است؟ حقوق اقتصادی - اجتماعی مردم در چه وضعی قرار دارد و برای برخی نگرانیها چه روندهای رافع مشکل دیده میشود؟ همچنین در خصوص حقوق فرهنگی مردم در چه شرایطی هستیم و روند حرکت ما چگونه است؟ و پرسشهای مشابه دیگر. اگر با این مبانی روشن علمی به وضع داخل کشور توجه کنیم صادقانه و به دور از سیاه نمایی یا کوچک نمایی واقعیات، باید اذعان کرد که مردم در حوزههای مختلف مطالبات زیادی از مسوولان هر سه قوه دارند و در مواردی نیز بر این باورند که هر روز تاخیر در تحقق مطالبات آنها سختی زیادی را برایشان ایجاد میکند.
مسوولان نیز نباید از این واقعیات غافل شوند و توجه کنند که مردم فرقی بین قوه مقننه و مجریه و قضاییه قایل نیستند، بلکه همه مسوولان را موظف میبینند که با همدلی، همکاری، صفا و صمیمیت گامهای موثری برای بهتر شدن امور بردارند.نکته دوم اینکه توسعه مطلوب در جهان امروز توسعه همه جانبه و پایدار و درونزاست؛ بدین معنا که هیچ عرصهای در آن مغفول نماند و با خودباوری از همه سرمایههای داخلی استفاده شود به نحوی اقدام شود که این سرمایهها پایدار و ماندگار باشد نه اینکه با یک تنش در عرصه جهانی وضع داخلی به هم بریزد. دولت یازدهم در شعارهایش از همان ابتدا بر این نوع توسعه تاکید داشته و رییس جمهوری نیز بارها بر آن تاکید کرده است. اگر این نگاه را بین همه مسوولان مشترک بدانیم آنگاه به همه مسوولان میتوان یاد آور شد که اگر در یک حوزه از فرایند توسعه موفقیتهایی داشتید، از سایر حوزهها غافل نمانید و بدانید که مردم در این خصوص داوری میکنند، چنانچه هم اینک نخبگان حقوقی در خصوص اقدامات دولت یازدهم در این مدت کوتاه از شروع فعالیت یا اقدامات مجلس شورای اسلامی ارزیابی دارند و در محافل تخصصی بحث میشود که اگرچه در برخی زمینهها گامهای برجسته و قابل تقدیری برداشته شده ولی هنوز در برخی زمینهها خصوصا ابعاد حقوقی اتفاق خاصی نیفتاده، بلکه عملکردهای متولیان ذیربط از انتظارات اولیه نیز عقبتر است.
حتی در روزهای اخیر برخی موارد حقوقی که یا در فرایند قانونگذاری مطرح شده (مثل طرح جرم سیاسی یا لایحه دربردارنده بحث فرزندخواندگی) یا در دولت عمدتا ترک فعل بوده و واکنشهای انتقادی زیادی را بر انگیخته آن گونه که در مقابل این واکنشها اولین موضعگیری ترمیمی و قابل تقدیر را از سوی حجت الاسلام پورمحمدی، وزیر دادگستری در بحث فرزندخواندگی شاهد بودیم. بنابراین بار دیگر باید از مسوولان خواست که در قبال افعال یا ترک فعلهای خود که بر روند توسعه همه جانبه و پایدار تاثیر منفی میگذارند حساستر باشند و زمان را از دست ندهند چرا که هر لحظه خدمت گذاری فرصت مغتنمی برای اعتلای کشور و جامعه است. نکته سوم، توجه به اقدامات مهمی است که در هفتههای اخیر با عنایت رهبر معظم انقلاب و همدلی مسوولان سه قوه در کشور انجام شده و بسیار موثر بوده تا مردم احساس کنند که بخشی از مطالبات آنها در حماسه 24 خرداد شنیده شده و به سرعت مسوولان درصدد پاسخ دهی مثبت به آنها هستند.
آنچه از سوی قوهقضاییه در حیطه آزادی برخی زندانیان به وقوع پیوست یا آنچه برای جلوگیری از رفتارهای خشن و افراطی برخی افراد و گروهها انجام پذیرفت یا آنچه در بازگشایی برخی تشکلهای حرفه ای صنفی یا بازگشت به تحصیل و تدریس برخی دانشجویان و اساتید انجام پذیرفت، اقدامات کمی نبود و انصافا همین اقدامات نیز باعث شد که حتی منتقدین نظام در جریان سفر رییس جمهور به نیویورک خطاب به دولت آمریکا مواضع انتقادی خوبی بگیرند و نشان دهند که همدلی در کشور ما وجود دارد و همه از کیان این سرزمین و ارزشهای آن دفاع میکنند. خوب است ضمن تقدیر و تشکر از این اقدامات مسوولان از همه افراد و گروههایی که دغدغه انقلاب را دارند بخواهیم که مبادا با سخن نسنجیده یا عمل نامناسب آب به آسیاب دشمن بریزند و باعث تفرقه و جدایی صفوف ملت شوند. در این موقعیت هر چه میتوانیم باید همدلیها و محبتها در سایه رهنمودهای مقام معظم رهبری را افزایش دهیم تا نظام حقوقی ما مستحکم و خلل ناپذیر نمایان شود.
آنچه برخی افراد حین ورود رییس جمهوری از سفر خارجی به نام دفاع از انقلاب انجام دادند و قبل آن در حرم حضرت معصومه (ع) و حرم امام خمینی (ره) و جاهای دیگر اثر آن را در ایجاد تنش و دعوا و بی نظمی دیده بودیم اقدامات نامناسب و دون شان ملت ایران بود. باید بیاموزیم که تکثر دیدگاهها در میان شهروندان جامعه ما امر مثبتی است و سخن انتقادی را باید محترمانه مطرح کرد. باید هر روز به خود و دیگران یاد آور شویم که اگر از درون قوی و مستحکم و همدل باشیم هیچ دشمن خارجی نمیتواند کوچکترین خللی بر ما وارد سازد.امید آنکه همه به بهبود امور داخل کشور اولویت قائل شوند تا میوهها و ثمرات آن را در سطح جهانی با عزت و سربلندی بچینیم.
در آخر مطلبی را از منصور فرامرزی با عنوان «لزوم پالايش رفتاري و عمل به قانون» چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری که در زیر آمده است میخوانیم:هنجارشکني و عمل نسنجيده و نامتعارف گروه به اصطلاح «حاميان منافع ايران» در اسائه ادب به رئيس جمهوري که مورد حمايت تمام قد حاکميت است و مشي «نرمش قهرمانانه» سرلوحه عملکرد اوست و مجلس، قاطعانه به تحسين اقداماتش در نيويورک برخاسته و ملت نيز در 24 خرداد 92 چنين خواسته اند، کام شيرين مردم خواهان تغيير را تلخ کرد و از آن سو موجب شد که معاندان صهيونيستي و مخالفان عرب پيرامون ما و حتي همسايه شمالي، با ذوق زدگي و شدت اشتياق از آن سخن بگويند، حقايق ناگواري را برملا ساخت که اگر امروز به فکر اصلاح و پالايش افکار تخريبي و ناصواب اين گروه بسيار اندکي که به جاي ملت مينشينند و از زبان قاطبه ملت ايران سخن ميگويند، نباشيم فردا بسيار دير خواهد بود. چنان که تسامح 16 ساله در حق آنها جسارت بيحرمتي به نوه امام در حضور رهبري و اهانت به لاريجاني در قم را در پي داشت و صدها مورد ديگر که خوانندگان بصير ميدانند و نياز به برشمردن آنها نيست.
بدان اميد که قوه محترم قضاييه مانند ماجراي ناگوار قم، اقدام عاجل معمول دارد و اين بار و يک بار براي هميشه به اين خودسريها پايان دهد و همه مجاب شوند تا در مقابل قانون تمکين کنند و از تکرار چنين اعمال نسنجيدهاي پرهيز نمايند.
در ضمن از اين گروه حامي منافع ايران، پرسشهايي است که اگر نميخواهند به ملت شريف ايران پاسخ دهند، پاسخگوي وجدان و ضمير خود باشند:
1- تجمع کنندگان اندکي که با تشويق و هدايت برخي سايتهاي نزديک به يک گروه سياسي، به فرودگاه آمدند، با چه مجوزي از نهاد قانوني تجمع کردند طي چه درخواستي و با چه شناسه اي؟ اگر چنين درخواستي نبوده است، عين بي حرمتي به قانون نظام جمهوري اسلامي است. بازخواست در اين مورد به عهده نهاد ذي ربط است.
2- تجمع کنندگان دوستدار منافع ايران در دولت نهم و دهم که آن همه تذکر از مجلس شنيد و گوشش بدهکار نبود و هر چه خواست کرد و پاسخ مجلس و بزرگان را آنچنان داد، کجا بودند؟
3- آيا داشتن رابطه درست با غرب در عين عزت و حرمت متقابل و در مذاکره برد – برد، منافع ايران را زير سوال ميبرد يا منافع بيشمار وارد کنندگان کالاهاي چيني و هندي، آن سرنگها و برنجهاي آلوده و... براستي اين گروه حامي، در سنگر «که» ميجنگد؟ و براي حفظ چه منافعي خود را هزينه ميکند؟
4- آيا براي حمايت از منافع ايران، راههاي معقول تر و منطقيتر از منظر قانوني وجود ندارد که ابزاري نظير کفش را دستاويز اقدام خود ميکنيد؟
5- آيا اقدام شما با آن حواشي و تبليغات گسترده رسانههاي گروهي صهيونيستي و وابسته به استکبار جهاني، آب ريختن به آسياب دشمن نيست؟
6- آيا همان گونه منافع ايران را پاس ميداريد که ياران در بالا رفتن از ديوار سفارت انگليس، پاس داشتند؟
7- آيا شما آن مردمي راکه به روحاني براي تغيير وضع موجود رأي دادند، از ملت ايران ميدانيد و حقي براي آنها قائل هستيد؟
8- آيا اگر اقداماتي از اين قبيل، نهادينه شود و از مجاري قانوني حرفمان را نگوييم، جامعه اي ناامن مثل برخي از همسايگانمان نخواهيم داشت؟ و آيا وضع کنوني عراق و پاکستان و افغانستان و... که مخالفانشان با ابزار حذف و ترور حرف ميزنند، نبايد مورد عبرت ما و همه جهان باشد تا باور کنيم که ميتوان با انتقاد بر سر ميز مذاکره نشست و با يکديگر در عين داشتن مفترقات، تعامل سازنده و معقول داشت و انسانيت انسان را به اثبات رساند؟
9- آيا اگر بر اساس تلقي و گمان خود، همه حقوق را بر خود مترتب بدانيم و استنباط ما اين باشد که همه باطلاند و فقط ما بر حقيم، تمامي فجايع تاريخي و مذهبي و ديني ما توجيه پذير و تاويل بردار نخواهد شد؟
10- آيا سرنخ اين گونه هنجار شکنيها راه به جاهاي باريک از جمله روابط درهم تنيده اقتصادي نميبرد و ياران مخلص اما پراحساس از پشت پرده اين هدايتها و اين فراخوانيها، با خبرند و به کنه قضايا پي بردهاند که چه ميگذرد و حکايت چيست؟
11- صادقانه بگوييد که آيا منافع ايران در جهان کنوني با تدبير و مشي اعتدالي تامين ميشود يا با انتخاب راه شديد و غليظ و آيا گذشته، چراغ راه آينده ما و شما نيست؟
12- آيا در هيچ دورهاي در تاريخ مذاهب و نحلههاي فکري، غلو غاليان، نتيجه مثبت داشته است که بشر امروز به آن تاسي کند و سرمشق رفتار و گفتار و نوشتار خود قرار دهد؟ اگر چنين نيست، پس چرا چنين ميگوييم، چنين ميکوشيم و چنين مينويسيم؟
13- صادقانه بگوييد اگر غير از روحاني، فردي از جناح فکري شما، در مجمع عمومي سازمان ملل و حواشي آن چنين ميکرد و عزت و اعتبار ميآفريد و دنيا را به تکريم ايران وامي داشت، همين گونه عمل ميکرديد؟