به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، آیتالله روحالله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) حکیمیه تهران در تازهترین جلسه اخلاق خود به موضوع «خصوصیات مؤمنین حقیقی(قاطعیّت در عین نرمش)» پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
*شروط رسیدن به کمال ایمان
عرض کردیم متخلّقین به اخلاق الهی، مؤمنین حقیقی هستند و مؤمنین، متخلّقین به اخلاق الهی هستند. مگر میشود کسی، مؤمن و عبد خدا باشد، امّا متخلّق به اخلاق الهی نباشد؟! کمال ایمان در اخلاق است.
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «لا یَسْتَکمِلُ العبدُ الإیمانَ حتّى یُحَسِّنَ خُلقَهُ، و لا یَشْفی غَیْظَهُ ، و أنْ یَوَدَّ للنَّاسِ ما یَوَدُّ لنفسِهِ ، فلَقَد دَخلَ رِجالٌ الجَنّةَ بغیرِ أعمالٍ، و لکنْ بالنَّصیحةِ لأهلِ الإسلامِ» - این روایت بسیار عالی و زیبا است و نکات عجیبی دارد – بنده و عبد خدا، ایمان را به کمال نمیرساند، تا آن زمان که اخلاقش را نیکو کند.
یعنی آن کسانی در کمال و اعلی درجه ایمان هستند که متخلّق به اخلاق الهی، آن هم در درجه بالای اخلاق باشند. آنوقت است که ایمانشان کامل میشود.
لذا در ادامه میفرمایند: «ولا یَشْفی غَیْظَهُ» طوری نباشد که تا انتقام نگیرد، آرام نشود. عفو و گذشت، خصلت بزرگ متخلّقین به اخلاق الهی و اهل ایمان است.
«و أنْ یَوَدَّ للنَّاسِ ما یَوَدُّ لنفسِهِ» همان چیزی را که برای خودش دوست دارد، برای مردم هم همان را دوست دارد و به یک تعبیر دیگر خودخواه نیست که فقط برای خودش بخواهد.
لذا یک خصوصیّت مؤمن - که به فضل الهی عرض میکنیم - این است که خودش را برای دیگران خرج میکند. مؤمن حقیقی که در درجه اوّل متخلّق به اخلاق الهی است، اصلاً خودش را خرج دیگران میکند.
برای همین میفرمایند: «فلَقَد دَخلَ رِجالٌ الجَنّةَ بغیرِ أعمالٍ، ولکنْ بالنَّصیحةِ لأهلِ الإسلامِ» یک عدّه فردای قیامت وارد بهشت میشوند که عمل آنچنانی ندارند، امّا خیرخواه دیگرانند - خیلی عجیب است! -
پس عبد به کمال ایمان نمیرسد إلّا به اینکه اوّل، اخلاق حسنه داشته باشد و بعد برسد به آنجا که دیگر جز دوست داشتن مردم و خیرخواهی برای مردم، چیزی نخواهد و این خصوصیّت مؤمنین است.
امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: «لَا یَکْمُلُ إِیمَانُ الْعَبْدِ حَتَّى یَکُونَ فِیهِ أَرْبَعُ خِصَالٍ» ایمان بنده کامل نمیشود، مگر چهار خصلت را داشته باشد:
1. «یُحْسِنُ خُلُقَهُ» اخلاقش را نیک کند. لذا اوّل چیزی که حضرت تبیین میفرمایند، اخلاق است.
2. «وَ یَسْتَخِفُّ نَفْسَهُ» نفس دون را که خیلی میخواهد خودش را مطرح کند، هیچ بپندارد.
بارها و بارها عرض کردم که هرکس ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. امّا مؤمن، خودش را هیچ و خفیف میداند. این، همان خصلتی است که اولیاء خدا همیشه به آن مزیّن هستند که خود را هیچ میپنداشتند، در حالی که ولیّ خدا بودند.
همانطور که در جلسه گذشته اثبات کردیم، از آنجا که امیرالمؤمنین(ع) جهادگران را اولیاء خاصّ خدا بیان کردند و فرمودند: «فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ»، میشود به این عرفای عظیمالشّأن و متخلّقین به اخلاق الهی، ولیّ خدا گفت. اینها خود را هیچ میدانند و نفس خود را از بین بردند، ولو در کبر سن و در درجه اعلی باشند. اتّفاقاً درجه اعلی ایمانشان همین است که این «یَسْتَخِفُّ نَفْسَهُ» را در وجودشان دارند و هیچ موقع اظهار منیّت در مقابل دیگران، به خصوص بزرگانی که در درجه بالای ایمان هستند و به خصوص در مقابل حضرت حجّت(روحی له الفداء) و نائبش ندارند.
نمونه بارز آن، آن خوشوقت، خوشبخت، آن مرد الهی، عزیز خدا و عزیز حجّت است. آیتالله خوشوقت در کبر سن بودند، امّا خود را هیچ میدانستند و طبیعی است، در مقابل حضرت حجّت(روحی له الفداء) هم خود را کسی نمیپنداشتند. امّا اگر میخواهید نشانه آن معلوم شود، نشانه آن، این است که انسان در مقابل نائبش هم خودش را هیچ بداند. آن مردی که مورد تأیید آقا جانمان بود، اینطور بود.
3. «وَ یُمْسِکُ الْفَضْلَ مِنْ قَوْلِهِ» زیادى گفتارش را نگه دارد؛ یعنی زیاده گویى نکند.
چنین کسانی بهترین مطالب را بیان میکنند و از بعضی حرفها امساک میکنند إلّا برای اهلش و خیلی از مطالب را برای هر کسی بیان نمیکنند، برای همین است که اینها مخفی میمانند.
4. «وَ یُخْرِجُ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ» و زیادى مال خود را ببخشد.
لذا همانطور که بیان شد این مؤمنین حقیقی، حرف زیاد نمیزنند إلّا برای اهلش، امّا در مورد مال، انفاقشان زیاد است و زیادی مال را همین طور میبخشند.
اینها خصوصیّات کمال ایمان در عبد الهی است.
باز حضرت امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: «لَا یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلَاثٌ»، بندهاى حقیقت ایمان را به کمال نمىرساند، مگر آن که سه خصلت در او باشد:
1. «الْفِقْهُ فِی الدِّینِ» فهیم باشد و بفهمد کجا باید چه کند.
2. «وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَةِ» برنامهریزی درستی در امر معاش کند که کار به جایی نکشد که دشمن بخواهد سوء استفاده کند - این مورد میتواند برای عموم هم باشد -
3. «وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزَایَا» در مقابل گرفتاریها که پیش میآید، شکیبا و صبور است.
اگر کسی بخواهد این خصوصیّات کمال ایمان را دقّت کند، میبیند همه خصوصیّتهای اخلاقی است. خفیف شمردن این نفس دون، انفاقی که فقط و فقط برای خدا باشد و ...، همه از خصوصیّات متخلّقین به اخلاق الهی است.
*خصوصیّات مؤمن حقیقی
- خیررسانی به دیگران/کم خرج و سود ده
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «الْمُؤْمِنُونَ خَیْرَاتُهُمْ مَأْمُولَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ» مؤمنین به خیرشان امید میرود، امّا شرّشان به کسی نمیرسد. این یکی از خصایص اهل ایمان است که متخلّقین به اخلاق الهی، این خصوصیّت را دارند و حالشان این است که خیرشان به دیگران میرسد (همان بحث خیر و شرّی که در قبل داشتیم) و شرارت ندارند.
امّا یکی از خصایص دیگر مؤمن که باید روی آن کار کرد و بیان کرد که مؤمنین حقیقی اینگونه هستند که اگر اینطور شود، دیگر مقاوم هم میشوند، این است: وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: «الْمُؤْمِنُ حَسَنُ الْمَعُونَةِ خَفِیفُ الْمَئُونَةِ» اوّل چیزی که مؤمن دارد، این است که معین و یاور و کمککننده خوبی برای دیگران است امّا در مئونه و مخارج زندگیاش، خیلی کم خرج و کم زحمت است. یعنی خصوصیّت مؤمنین این است که اسرافکننده نیستند.
کما اینکه باز همین مطلب را وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل(ع) در خصال، طور دیگری میفرمایند، میفرمایند: «إِنَّ أَهْلَ التَّقْوَى أَخَفُّ أَهْلِ الدُّنْیَا مَئُونَةً وَ أَکْثَرُهُمْ مَعُونَةً» اهل تقوا نسبت به اهل دنیا کم مئونه هستند، امّا سوددهیشان زیاد است.
لذا مؤمن، خصوصیّت سودرسانی به مؤمنین و مردم را دارد و از طرفی خودش هم زندگی ساده و کم خرجی دارد و اسراف نمیکند. این چشم و همچشمیها خیلی از ما را بیچاره و گرفتار کرده و لذا خرجها با دخل نمیخورد و گرفتار میشویم.
- عالم شکیبا
یکی از خصایص دیگر مؤمنین که باید در آن تأمّل کرد، این است که زینالعابدین، امامالعارفین، حضرت علیبنالحسین(ع) میفرمایند: «الْمُؤْمِنُ خَلَطَ عِلْمَهُ بِالْحِلْمِ» مؤمن دانش و علمش را با بردباری درهم آمیخته است. یعنی عالم است، امّا حلیم و بردبار است.
-قاطع در عین نرمش
امّا با اینکه مؤمنین، متخلّق به اخلاق الهی هستند و با اینکه اهل علم و حلم هستند؛ ولی اینطور نیست که به عنوان بردبار، در مقابل دشمن کوتاه بیایند. یک روایت عجیبی در این زمینه است که تو گویی حضرت برای این زمان ما (این دورهای که بعضیها متأسّفانه نرمش قهرمانانه را طور دیگری در ذهنشان تصوّر کردند) بیان فرمودند. حضرت صادق القول و الفعل(ع) میفرمایند: «الْمُؤْمِنُ لَهُ قُوَّةٌ فِی دِینٍ وَ حَزْمٌ فِی لِینٍ» مؤمن در دین، قدرتمند است، ولی در عین نرمش، قاطع است و حزم دارد.
لذا مؤمن اینگونه نیست که وقتی نرمش دارد، یعنی از مواضع اصولی ایمان خودش دست بکشد، از گفتن الله اکبر و شهادتین دست بکشد، از بودن با پیامبر و اهلبیت دست بکشد، از بودن با نظام مهدوی دست بکشد و ... . بلکه با نرمش هم قدرتمند است. حالا چرا مؤمنین اینطور هستند؟
-اهل یقین
چون یقین دارند «وَإِیمَانٌ فِی یَقِینٍ»، اگر کسی سستعنصر باشد، اهل یقین نباشد و ایمانش، ایمان ضعیفی باشد؛ معلوم است با یک تشر، عقب مینشیند و با یک لبخند، میخواهد همه چیز را از دست بدهد، امّا مؤمنین این گونه نیستند.
-حریص در فهم
«وَحِرْصٌ فِی فِقْهٍ» مؤمن در فهمیدن دین، خیلی حریص است، ولی در این حال که ایستاده است، قوی است.
-اهل نشاط
«وَ نَشَاطٌ فِی هُدًى» و نشاط عجیبی دارد.
خدا سیّد ابوالقاسم کاشانی را رحمت کند. این سیّد عظیمالشّأن چه موقعی که کودتا کردند - که ایشان جلوتر از آن، با بصیرت به دولت مصدق هشدار داد که مواظب باشید - و چه قبل از آن، همان حالت مزاح را داشتند. اتّفاقاً بعضی به سیّد عظیمالشّأن، شهید بزرگوار، نواب صفوی انگ بیسوادی میزدند که میتوانید بخوانید و از قدیمیها بپرسید. ایشان هم مزاح میکرد و هر موقعی سیّد مجتبی نوّاب صفوی، این مرد عظیمالشّأن را میدید، وقتی حال و احوال میکرد، به مزاح میگفت: چطوری بیسفات؟!
بعد از کودتا هم دیدند ایشان همان حال را دارد. گفتند: آقا! شما چطور میتوانید این حالت مزاح را داشته باشید؟! فرمود: مؤمن باید نشاط داشته باشد، ولی هدایت خودش را هم حتماً داشته باشد. به موقع غرّش کند، امّا آن نشاط را هم همیشه داشته باشد. دشمن همین را میخواهد که این نشاط را از ما بگیرد. بعد فرموده بود: و این، بیتدبیری خودمان بود. مؤمن باید «حَزْمٌ فِی لِینٍ» را داشته باشد. مؤمن در دین، قوی است و در عین نرمش، باید قاطع هم باشد، امّا اینها اینطور نبودند، رهایش کردند و همین شد که دیگر گرفتار هستند.
-اهل عبادت
مؤمنینی که اینقدر قوی هستند و ایستادهاند؛ همیشه میدانند که دشمن از ما راضی نمیشود، مگر اینکه تابع آنها شویم. این را دیگر قرآن هم بیان فرموده و من در بحث یهودشناسی این آیات را عرض کردم. اوّلاً اینکه قرآن، عنوان کلیمی و مسیحی نمیفرماید و تعبیر یهود و نصارا را به کار میبرد. ضمناً میفرماید: «لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لَا النَّصارى حتّی تَتّبِعَ مِلَّتَهُم» یعنی تا یک مقدار کوتاه بیایید، آنها پررو میشوند و ادّعا میکنند، تازه میگویند: اینها ترسیدهاند و وحشتزدهاند و محاصره اقتصادی بر اینها اثر گذاشته است.
این، همان مطلبی است که امام عظیمالشّأن، امام راحل، آن امامالعارفین فرمودند: مَثل اینها، مثل سگ است که اگر بایستی، مینشیند و اگر بدوی، دنبالت میکند!
امّا چطور مؤمن حقیقی، همیشه ایستادگی میکند و عقبنشینی نمیکند؟ برای اینکه اهل عبادت است، « وَ صَلَاةٌ فِی شُغُلٍ». برای همین است که معمولاً آنهایی مسجدی و اهل دین هستند، هم اخلاقیاند، هم قویاند و در مقابل دشمن میایستند.
لذا حضرت در ادامه فرمایش خود میفرمایند: «وَصَلَاةٌ فِی شُغُلٍ» مؤمنین حقیقی در آن مشغولیّات خود، اهل نماز هستند.
در کنگره نماز از دیدگاه امام، در همان اوایل که یکی دو سال از رحلت امام گذشته بود، یکی از آقایان گفت: همه مسئولین، از جمله سران قوا و مقامات مسئول در جنگ، محضر امام بودیم. امر مهمّی در جنگ رخ داده بود که این جلسه تشکیل شد. یک دفعه در آن اوج بحث، امام بلند شدند. من ترسیدم؛ چون وضعیّت قلب امام مساعد نبود - حتّی در دستشویی هم زنگ گذاشته بودند که اگر یک موقع حال مبارکشان بد شد، زنگ را فشار بدهند تا دیگران متوجّه شوند - گفتم: آقا! چیزی شده؟ فرمودند: خیر، وقت نماز است.
حالا در اوج بحث صدای اذانی هم نمیآمد، همه هم داشتند بحث میکردند، امّا امام فرمودند: وقت نماز است، نماز بخوانیم، بعد ادامه دهیم. حالا شاید کسی بگوید، امام میتوانستند یک نتیجهگیری بکنند و مثلاً ده دقیقه بعد نماز را به جماعت بخوانند. امّا امام، آن امام العارفین، مقیّد به نماز بودند. لذا ایشان که آن گونه سیاس کیّاس بودند؛ برای این بود که عابد حقیقی بودند.
پس ببینید حضرت صادق القول و الفعل(ع) چقدر زیبا میفرمایند: «وَصَلَاةٌ فِی شُغُلٍ» در همهی مشغولیّتها و گرفتاریها، اهل نمازند؛ یعنی اهل عبادتند. هیچوقت نمیگویند: حالا وقت، وقت چیز دیگری است.
لذا همین افراد را باید در مقابل دشمن قرار داد؛ چون اینها هستند که ایمانی با یقین دارند، اینهاهستند که در دین، قوی هستند و در عین نرمش، قاطعانه برخورد میکنند، «الْمُؤْمِنُ لَهُ قُوَّةٌ فِی دِینٍ وَ حَزْمٌ فِی لِینٍ» و إلّا نرمش دارند، امّا حزمی در آن نیست. کسانی که این طور اهل عبادتند، مؤمن حقیقی میشوند.
البته بحثم سیاسی نیست. بنده دارم راجع به اخلاق و خصوصیّات مؤمنین روایت میخوانم. امّا هر کسی از ظنّ خود شد یار من، پس هر که هر چه میخواهد، بگوید، من دارم از روی روایات عرض میکنم که حسب فرمایشات حضرات معصومین(ع) مؤمن حقیقی چه خصایصی را دارد؟ اهل ایمان چه کسانی هستند؟ کمال ایمان در چیست؟ و ... .
-کتمان سرّ
حضرت ثامن الحجج، قبله ایران، آقاجانمان علیّ بن موسی الرّضا(ع) روایتی را بیان فرمودند که به پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(ص) میرسد. حضرت میفرمایند: «لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ» مؤمن، مؤمن نمیشود مگر اینکه در وجود او سه خصلت باشد: «سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ»- کمال در همین است دیگر: خدا، نبی، ولی که انسان از ولایت به نبوت میرسد و از نبوّت به خداشناسی. ما در بحث مهدویت اثبات کردیم که اصلاً بدون امام، خداشناسی به وجود نمیآید - یک خصلت از پروردگارش است، یک خصلت از نبیاش است و یک خصلت از ولی و امامش است - جالب است که «مِنْ وَلِیِّهِ» هم بیان شده که دلایل و براهین خاصِّ خودش دارد -
1. « فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمَانُ السِّرِّ» امّا خصلت پروردگارش، نهفتن راز است.
لذا آنهایی که اسرار دیگران را میدانند، امّا افشاء نمیکنند، خصوصیّت خدایی دارند. آنهایی که اسرار نظام را فاش نمیکنند، خصوصیّت الهی دارند و به تعبیر قرآن رنگ و بوی خدایی گرفتند «صبغة اللّه». حالا این کتمان سرّ هم میتواند برای فرد باشد و هم اجتماع، حکومت و نظام که طبیعی است دیگر این برتر از همه است.
-مدارای با مردم
2. «وَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ ص فَمُدَارَاةُ النَّاسِ» و خصلت و سنّت پیامبر خدا(ص)، ملایمت و مدارا کردن با مردم است.
-صبر در سختی
3. «وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ» و خصلت ولىّ خدا، شکیبایى در تنگنا و سختى است.
لذا سنتّی که مؤمن باید از ولیّ و امام خودش داشته باشد، این است که در سختیها، تنگناها صبر کند.
-سختتر از کوه!
حالا این روایت را در ذهن داشته باشید، یک روایت دیگر از وجود مقدّس حضرت باقر العلوم، امام محمّدباقر(ع) است که میفرمایند: «الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ» مؤمن از کوه سختتر است. بعد میفرمایند: «الْجَبَلُ یُسْتَقَلُّ مِنْهُ» از کوه، کم می-شود. چون همانطور که دیدید، حتّی در زمین لرزههای کوتاه و خفیف هم زمین جابجا میشود و کوه ریزش دارد. مثلاً در جاده تابلو می-زنند: مراقب باشید. لذا کوه ریزش دارد و از آن، کم میشود. « وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَقَلُّ مِنْ دِینِهِ شَیْءٌ » امّا مؤمن از دینش، کوچکترین چیزی کم نمیشود. یعنی در دینش بسیار قوی است.
لذا درست است که مؤمن، آن «فَمُدَارَاةُ النَّاسِ» را که سنّت نبی است، یا «فَکِتْمَانُ السِّرِّ» که سنّت ربّالعالمین است و یا «فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاء» که سنّت ولی است، را دارد، امّا مؤمن سخت ایستاده است و اینطور نیست که عواملی باعث شود، به عنوان مدارا، دینش را کاهش بدهد، بلکه محکم ایستاده و تحت هیچ شرایطی از دینش کاسته نمیشود.
یا اینکه باب الحوائج، موسیبنجعفر(ع) میفرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَعَزُّ مِنَ الْجَبَلِ» مؤمن از کوه هم سختتر و محکمتر است، «الْجَبَلُ یُسْتَفَلُّ بِالْمَعَاوِلِ» کوه با ضرباتی که به آن میزنند، ترک میخورد، «وَ الْمُؤْمِنُ لَا یُسْتَفَلُّ دِینُهُ بِشَیْ» امّا هیچ چیزی نمیتواند عامل باشد یک لحظه در دین مؤمن ترک ایجاد شود؛ یعنی یک مقدار شک کند، حالش تغییر کند و عوض شود.
-محکمتر از آهن!
حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِیدِ إِنَّ زُبَرَ الْحَدِیدِ إِذَا دَخَلَ النَّارَ تَغَیَّرَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ ثُمَّ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ لَمْ یَتَغَیَّرْ قَلْبُهُ» مؤمن از پارههای آهن خیلی محکمتر است. یعنی مؤمن، محکمترین است - «أشدّ» باب افعلالتّفضیل است - ؛ چون پارههای آهن هر موقعی داخل آتش قرار بگیرند، با افزایش دما، تغییر حالت پیدا میکنند و اینگونه به آهن شکل میدهند. «ذَا دَخَلَ النَّارَ تَغَیَّرَ» امّا مؤمن اگر بارها کشته شود و زنده شود «لَوْ قُتِلَ ثُمَّ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ»، هیچ موقع در قلبش تغییر ایجاد نمیشود و در همان حال ایمان خودش باقی میماند.
مثل همان روایت بالا که خیلی زیبا به بحث مدارا کردن که به عنوان «نرمش قهرمانانه» بیان شد، اشاره کردند و فرمودند: « وَ حَزْمٌ فِی لِینٍ» یعنی با اینکه نرمش دارد، امّا خیلی هم قاطع است. لذا نرمش به این معنا نیست که کنار بکشد، بلکه محکم است و تغییر نمیکند. اصلاً هیچگاه در آرمانهای مؤمن تغییر ایجاد نمیشود، همان که هست، باقی میماند و دینش ذرّهای ترک نمیخورد.
-عدم شکست در مقابل شکم و فرج
چون مؤمن به دنبال شکمش نیست و هیچگاه مغلوب شکمش نمیشود. آنهایی که مغلوب شکم میشوند، میگویند: زود به سمت دشمن برویم. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «الْمُؤْمِنُ لَا یَغْلِبُهُ فَرْجُهُ وَ لَا یَفْضَحُهُ بَطْنُهُ» مؤمن مغلوب فرجش و رسوای شکمش نمیشود.
-خشوع همه در مقابل مؤمن!
لذا نباید اینطور باشد که به خاطر اینکه مثلاً یک مقدار در حصر اقتصادی هستیم، بیاییم کاری کنیم که نعوذبالله به ما اهانت و جسارت کنند. مؤمن اهل این حرفها نیست. مؤمن باید یک کاری کند که با همه آن مداراها و همه آن لین بودنها، دشمن از او بترسد، نه اینکه دشمن احساس کند که دیگر اینها ترسناک نیستند و میشود روی اینها سوار شد. که این را هم روایت میگوید و من هیچ چیز را از خودم عرض نمیکنم، عین روایت است. وجود مقدّس حضرت صادق لقول و الفعل، رئیس مذهب، امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ یَخْشَعُ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ» تمام اشیاء برای مؤمن خاشع میشوند. «وَ یَهَابُهُ کُلُّ شَیْءٍ» و همه اینها گرفتار هیبت او هستند. «ثُمَّ قَالَ» امّا یک شرط دارد، «إِذَا کَانَ مُخْلِصاً لِلَّهِ» اگر فقط برای خدا کار کند و اخلاص بورزد. آنوقت خدا کاری میکند همه از او بترسند «أَخَافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَیْءٍ».
البته چهره مؤمن که ترسناک نیست، امّا منظور این است که میدانند مؤمن ایستاده است. همان روایتی که عرض کردیم «الْمُؤْمِنُ أَصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ» مؤمن از کوه سختتر است. دشمن میفهمد که نمیتواند کاری کند. همه اشیاء به او احترام میگذارند، به خاطر اینکه اخلاص ورزیده است و همه کارهایش برای خداست. کسی که برای خدا کار کند، از چه میترسد؟!
بعد میفرماید: حتّی حشرات «حَتَّى هَوَامَّ الْأَرْضِ»، و خزندگان «وَ سِبَاعَهَا»، و پرندگان آسمان «وَ طَیْرَ السَّمَاءِ» و ماهیان دریا، «وَ حِیتَانَ الْبَحْر» هم از او میترسند.
میدانید حضرت برای چه این طور مثال میزنند که ماهی دریا و پرنده آسمان و حشرات و خزندگان از او ترسناک هستند؟ چون حضرت میخواهند بفرمایند: مراقب باشید که یک موقعی در مقابل دشمن کرنش نکنید. بلکه همه برای مؤمن کرنش میکنند و حتّی تسلیم او میشوند، «إِنَّ الْمُؤْمِنَ یَخْشَعُ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ»، لذا مؤمن اگر مؤمن باشد، نباید بر دیگران کرنش کند.
-ترسیدن همه از مؤمن و نترسیدن او از هیچ چیز
حضرت صادق القول و الفعل(ع) در جای دیگر اینطور میفرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَنْ یَخَافُهُ کُلُّ شَیْءٍ» مؤمن کسی است که هر چیزی از او بیمناک باشد، «وَ ذَلِکَ أَنَّهُ عَزِیزٌ فِی دِینِ اللَّهِ» چون او در دین خدا قدرتمند و عزیز است. کسی که عزیز خداست، از هیچ چیزی نمیترسد، «وَ لَا یَخَافُ مِنْ شَیْءٍ وَ هُوَ عَلَامَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ» و این نشانه هر مؤمنی که است که از هیچ چیزی نمیترسد.
برای همین در آیات و روایات میفرمایند: مؤمنین کمیاب هستند. پس دقّت بفرمایید مؤمن، همان کسی است که حسن خلق دارد «یُحْسِنُ خُلُقَهُ»، نفسش را میشکند و ... امّا با همه این مطالب، در مقابل دشمن قوی میایستد؛ چون مؤمنین عزیز و قوی هستند و در مقابل دشمن هیچگاه ذلیل نیستند، بلکه ابهّت و هیبت مؤمنین دشمن را میگیرد.
شما نگاه کنید مگر امام عظیمالشّأن ما در جماران در کاخ مینشست؟! شوارناتزه(وزیر امور خارجه شوروی) وقتی آمده بود پیام گورباچوف، رئیس جمهور وقت شوروی - که بعد دیگر تکه تکه شد و امام هشدار داده بودند که دیگر باید کمونیست را در زبالهدان تاریخ جستجو کرد - را برساند، خودش در مصاحبهاش میگوید: هیبت این مرد عجیب بود. دیگرانی که بودند، میگفتند: او در هنگام ملاقات با امام میلرزید.
شوروی در آن زمان، یک قطب بزرگ و ابرقدرت در مقابل آمریکا بود. امام آمدند، دستشان هم پشتشان بود و دست هم به او ندادند. او تا نگاه به چهره امام کرد و هیبت امام را دید، وحشت کرد و میلرزید، امّا خودش را نگاه داشته بود.
بعد هم که پیام را خواند، امام کوتاه، مثل اینکه از بالا به پایین صحبت میکنند، فرمودند: من منظورم چیز دیگری بود، خواستم ایشان را به راه راست دعوت کنم.
«علماء امّتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل» این است. این هیبت، این بزرگی و نترسیدن از دشمن. آیا امام عقب نشست؟ ابداً؛ چون برای خدا کار کرد و مخلص بود. امّا همین امام برای مردم طور دیگر بود. پس اگر برای خدا کار کنیم و متخلّق به اخلاق الهی بشویم، پروردگار عالم آن هیبت مؤمن را در دل دیگران میاندازد، طوری که عالم در تسخیر اوست. لذا مراد از این تعبیری که حضرت فرمودند: آسمان و زمین و پرندگان و خزندگان و ماهیان هم از او میترسند، همین است؛ یعنی عالم در تسخیر مؤمن حقیقی است.
اسّ و اساس این هیبت الهی هم معلوم است که همان طور که اول روایت بیان فرمود: «یُحْسِنُ خُلُقَهُ»، به این دلیل است که اگر اخلاق انسان، اخلاق حسنه باشد، به این حالت میرسد.
لذا مؤمنین سه خصلت از پروردگار، نبی و ولیّ خود دارند که یکی کتمان سرّ مردم است که از پروردگار عالم دارند، یکی مدارا کردن با مردم است که این خصوصیت را از نبی دارند و نهایتا! بیان کردیم صبر و بردباری در مقابل حملات دشمن را هم از ولیّ خود دارند، ولی همیشه قوی میایستند و اصلاً نشان نمیدهند که مثلاً محاصره اقتصادی روی ما فشار آورده است، بلکه با عزّت و با قدرت جلو میروند. همانطور که امام المسلمین، نائب امام زمان(حفظه اللّه تبارک و تعالی) بارها و بارها بیان فرمودند.
ایشان نائب امام زمان هستند، اگر کسی خودش را یک موقعی برتر از ایشان بداند، گرفتار میشود. امّا اگر مثل آیتالله العظمی خوشوقت، آن عزیزالله و عزیز الحجّه - که خدا بر درجات آن مرد الهی بیفزاید - خود را خاضع و خاشع در مقابل ایشان میببیند و همیشه بگوید: هرچه شما بگویید، موفّق خواهد بود که مردان الهی اینطور هستند.
راهش هم این است که ما هم اهل صلاتی که بیان کردند، یعنی اهل عبادت باشیم. نشان بده، ببین اوّل وقت اهل نماز هستی یا خیر. ببین در دل شب میتوانی بلند شوی و توفیق قیام کردن برای دو رکعت نماز شب داری یا خیر. اگر اینطور هستی، آنوقت بدان کار تو درست است، امّا اگر نبودی، خیر. چون ما با وهابیّت فرق میکنیم، بحث ما جداست. آنها شب هم قیام میکنند، امّا ولایت ندارند. امّا تو که ادّعا میکنی، ولایتالله داری، ولایت حضرات معصومین را داری، در دل شب چطوی؟! آن وقت میفهمی نفس تو است که دارد به تو دستور میدهد یا خیر. پس با عبادت باش و عشق به عبادت داشته باش.
آن کسی که میترسد، امام زمان ندارد
«السلام علیک یا مولای یا بقیة اللّه»
آقاجان! إنشاءالله دیگر وقت ظهور شما برسد. عزیزان! تا میتوانید دعای سلامتی آقا را بخوانید، تا میتوانید دعای فرج (الهی عظم البلاء) را بخوانید، تا میتوانید توسّل داشته باشید. همه چیز هم به دست من و شماست. خیلی از علائم محقّق شده، خیلیها هم نزدیک است که سربسته میگویم، چون نمیشود خیلی از مطالب را در مقابل اهل دنیا و وسوسه و آنها که حقایق را درک نمیکنند، بیان کرد. امّا بدانیم که اگر توسل به آقا داشته باشیم، به هر طریق، حتّی از طریق والده مکرّمه شان، حضرت نرجس خاتوان(س) غوغا میشود.
آن آقا کریم است، عالم در اختیار اوست. همه چیز متعلّق به حضرت است، خلیفه الله است، عین الله الناظره است، چشم خداست و دارد من و تو را میبیند، پس به حضرت پناه ببریم. مگر آن وقت میشود دشمن بر ما پیروز شود؟! آن کسی که میترسد، حجّت ندارد، آقا ندارد، امام زمان ندارد، امّا آن کسی که آقاجان را دارد، از هیچ چیز هراس ندارد و دشمن، در مقابلش، ضعیف و ذلیل و خوار میشود.
آقاجان! یابن الحسن! عنایتی کن.
«السلام علیک یا مولای یا بقیة اللّه»