به گزارش خبرنگار سیاسی
باشگاه خبرنگاران،
"روزنامه بهار" در شماره امروز شنبه(4 آبان ماه)خود در یاداشتی به قلم "محمدعلی شاهآبادی"، جوابیهای به یاداشت روز چهارشنبه خود داده است.
متن این یاداشت به شرح زیر است:
چهارشنبه اول آبان در استقبال از عید سعید غدیر، مقالهای با عنوان
«امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی» در صفحه اول روزنامه[بهار] به چاپ رسیده
بود. نویسنده محترم ضمن پذیرش خاتمیت پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و
سلم و حادثه غدیر در پی تبیین تفسیر دیگری از آن برآمدهاند. البته این
تفسیر پیشینهای دراز و گسترده داشته و پاسخهای فراوانی هم دریافت کرده و
نزد اهل علم و دانش روشن و واضح است. اما طرح چنین مباحثی در رسانههای
عمومی و برای مخاطبان غیرتخصصی اندوهی است که همواره انسان با خود دارد. به
هر حال ایشان در اثبات مدعای خود ابتدا(مقدمتا) به کلام الهی و آیه 124
سوره بقره «و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات ....» چنین استناد میکند:«ای
پیامبر به خاطر داشته باش که خداوند، ابراهیم را برگزید و برای او کلمات
خودش را به اتمام رسانید و گفت ای ابراهیم(اکنون که کلمات بر تو تمام شده
است) من تو را پیشوای مردم قرار میدهم» از مضمون آیه چنین برمیآید که با
اتمام کلمات، بر ابراهیم هر آنچه را که او در راستای هدایت جامعه به سوی
دعوت الهی نیازمندش بوده است، خداوند در اختیارش قرار داده و اکنون
میتواند نقش امام و پیشوا را ایفا کند. در اینجا نکتهای را یادآور
میشوم؛
اولا: قرآن میفرماید، «اذا ابتلی ابراهیم ربه ....» به یاد آر
هنگامیکه خداوند، ابراهیم را بیازمود.... نویسنده محترم این بخش از آیه را
ترجمه نمیکند. کسی نمیداند چرا؟
ثانیا: معنی ظاهری و روشن ابتلا،
آزمایش است و آن را به دعا و ذکر و غیر آن حمل کردن نامانوس است. البته در
آیه، ابتلاء به کلمات آمده است، بنابراین به جهت وجود کلمات از معنای
ظاهری ابتلاء صرفنظر شده است، در حالیکه کلمه در قرآن کاربردهای متنوعی
دارد. مثلا حضرت عیسی علیهالسلام را کلمه خوانده است. «یا مریم ان الله
یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم»(آیه 45/ آل عمران) ای مریم، خدا
تو را به کلمه خود بشارت میدهد. نام او مسیح، عیسی پسر مریم است.
بنابراین بهتر است با وجود واژه ابتلا، معنی دیگر کلمات را جستوجو کرد که در جایگاه خود باید بدان پرداخت.
ثالثا: قرآن صریح و روشن میفرماید: «انی جاعلک للناس اماما» نویسنده
محترم نیز به خوبی ترجمه میکنند که، من تو را پیشوای مردم قرار میدهم اما
سپس این سوال را مطرح میکند: آیا مراد از این امامت، پیشوایی سیاسی جامعه
است؟ معلوم نیست چرا نویسنده وحشت دارد که پیشوایی سیاسی و الگوی ایمانی
بر هم منطبق شود. مگر این دو در پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و
بسیاری از پیامبران (سلیمان، داوود، یوسف و....) جمع نشد. مگر پیامبران از
سوی حق متعال، برانگیخته و برگزیده نبودند؟ مگر حکام و سلاطین نافرمان از
پیامبران و امامان، حکام و سلاطین ظلم و جور شمرده نمیشوند؟ زیرا انتخاب
خدا، پیامبران و امامان هستند.
«وما کان لمومن و لا مومنه اذا قضی
الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله فقد ضل ضلالا
مبینا» هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامیکه خدا و پیامبرش، امری را
لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هرکس نافرمانی
خدا و رسولش را کند به گمراهی آشکاری گرفتار شده است (آیه 36/ احزاب). این
حکم عقلی است، انسان اگر خدا و رسولش را پذیرفت و او را حکیم و آگاه مطلق
دانست نافرمانی از او به جز گمراهی چه میتواند باشد؟ این کلام خدا بر همه
موضوعات و مسائل منطبق است تا چه رسد به انتخاب خلیفهالله و جانشین
رسولالله صلی الله و علیه وآله که در کلام امام رضا علیهالسلام است:
«امام یگانه روزگار خویش است، احدی نه همپایه او و دانشمندی نه هم مایه
اوست، نه برایش عوضی و نه مثلی و نه مانندی است... پس کیست که به شناخت
امام برسد یا بتواند او را انتخاب کند، هیهات هیهات که خردها از توصیف
مقامی از مقامات او و فضیلتی از فضایل او گماند و خاطرها سرگردان و مغزها
حیران...» (رهاورد خرد «ترجمه تحف العقول»/صفحه 452)
نویسنده محترم میفرماید:
«تمام اعتراض وی (امیرالمومنین علیهالسلام) معطوف به نگرش حذفی بوده است،
یعنی اینکه خلیفه یا هر کس دیگری دامنه اختیار مردم را تنگ کند مثلا این
که خلیفه، خلیفه بعد از خود را نصب کند یا به گونهای عمل کند که نتیجه
برآیند آرا انتخاب فرد خاصی باشد.»
در جایی دیگر میفرماید: «رفتار
علی با هر سه خلیفه پیش از خود و به ویژه ابوبکر و عمر نشان میدهد که وی
آنها را کسانی نمیپندارد که سخن پیامبر را بر زمین زده و حکومت را غصب
کرده باشند...» اگر انسان تنها به فهرست موضوعات نهجالبلاغه مراجعه کند از
این سخنان شگفت زده میشود. امیر مؤمنان درباره خلافت پیش از خود
میفرماید: هان به خدا سوگند فلان (ابوبکر) جامه خلافت را پوشید و میدانست
خلافت جز مرا نشاید (امام علیهالسلام در ادامه شرایط را چنین بیان
میکنند) جهان تیره است و بلا بر همگان چیره، بلایی که پیران در آن فرسوده
شوند و خردسالان پیر و دیندار تا دیدار پروردگار در چنگال رنج اسیر. (بازهم
ادامه میدهند) با آنکه میدیدم میراثم را به غارت میبرند مانند کسی که
خارش در چشم نشسته و استخوانش در گلو شکسته باشد بردباری پیشه کردم.
نویسنده محترم! آیا این سخنان خطاب به کسانی است که سخن پیامبر را بر زمین
نزده و حکومت غصب نکرده باشند؟ و در جای دیگر امام علیهالسلام به طلحه و
زبیر در جنگ جمل میفرمایند: به خدای سوگند از آن هنگام که خدای
پیغمبر خویش را به سوی خود فرا خواند و به سوی خود برد تا امروز، پیوسته
مرا از حقم بازداشتهاند و دیگری را در آن حق بر من برتری دادهاند.
نویسنده عزیز! اگر طلحه و زبیر همانند دیگر مردم حق انتخاب داشته و صاحب
اختیار بودند امیرالمومنین علی علیهالسلام از چه شکایت میکند؟!
نویسنده گرامی، میفرمایید: «آیا شجاعت و شهامت و عدالت او اقتضا نمیکرد که یک تنه شمشیر برکشد و عدل خدا را جاری سازد؟»
جای بسی شگفتی است که پاسخ امیرالمومنان علی علیهالسلام به خود را از
پاسخ به ابوسفیان نیافتهاید، آنجا که پیشنهاد بیعت برای خلافت پس از رسول
خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امام میدهد و امام در پایان آن
میفرمایند: ولی اسراری در دل نهفته دارم که اگر آشکار کنم لرزه بر
اندامتان افتد، چونان که طناب فرو شده در چاه عمیق میلرزد. اما آنچه موجب
تاسف است تعجب از آن است که چرا آیات قرآن و کلمات امیرالمومنین
علیهالسلام در نوشتار شما مثله میشوند؛ «مثلا شاورهم فی الامر»(در کار با
آنان مشورت کن) را میآورید اما جمله بلافاصله پس از آن «فاذا عزمت فتوکل
فتوکل علی الله ...» (اما هنگامیکه تصمیم گرفتی قاطع باش و برخدا توکل
کن...) از بیم آنکه معنای مورد استفاده شما سست شود، نمیآورید. و همچنین
آیه 124 سوره بقره درباره حضرت ابراهیم علیهالسلام تا آنجا که انی جاعلک
للناس اماما (من تو را به پیشوایی برگزیدم) میآورید اما ظاهرا میبینید
خداوند و حضرت ابراهیم معنای دیگری از این کلام فهمیدهاند. ادامه آیه را
نمیآورید زیرا حضرت ابراهیم میفرماید همانگونه که مرا به سمت منصوب کردی
فرزندانم را نیز منصوب فرما، خدا نیز در پاسخ نمیفرماید این دراختیار
مردم است، بلکه میفرماید ستمکاران آنها را نصب نمیکنم «قال و من ذریتی
قال لا ینال عهد الظالمین» (ابراهیم گفت: فرزندانم را هم؟ خدا فرمود: پیمان
من ستمکاران را در بر نگیرد).
و همچنین پایان خطبه شقشقیه این قسمت
که امام علیهالسلام درباره حکومت فرموده (زمام شترش را بر گردنش میافکند
و رهایش میسازد) دیده میشود اما ابتدای خطبه که میفرماید: «با آنکه
میدیدم میراثم را به غارت میبرند مانند کسی که خارش در چشم نشسته و
استخوانش در گلو شکسته باشد بردباری پیشه کردم» دیده نمیشود.
در پایان دو نکته را یادآور میشوم؛
1) آنچه را که درباره نصب امام یا پیشوا و حاکم سیاسی گفته شد مخصوص دوازده امام معصومین علیهمالسلام است.
2) به نظر میرسد نویسنده گرامی بر این عقیده است هر گاه کسی یا کسانی با
انتخاب مردم به حکومت گماشته شوند آن حکومت از صلاح و سداد بیشتر برخوردار و
به ظلم و بیداد کمتری گرفتار خواهد بود، اما غافل از آن است که به هم
آمیختن حکومت معصومینعلیهمالسلام با هر حکومت دیگری از مخلوط دوغ و دوشاب
هم ناخوشایندتر است و برای آنکه حکومتهای غیر معصوم را از دیدگاه معصومین
عیار گیرند تنها به دو حدیث اشاره میشود.
امام علی علیهالسلام:
جز با حکومتهای صالح جامعه اصلاح نشود و جز با پایداری و همکاری مردم
حکومتها موفق نخواهند بود. هرگاه مردم وظایف خود را، در برابر حاکمیت درست
انجام دهند و حاکمیت نیز به وظایف خود در برابر مردم، درست عمل کند، «حق»
(در همه چیز) ملاک قرار میگیرد ... و چون چنین شد: احکام تعالی آفرین دین
اجرا میگردد. عدالت گستری فراگیر میشود. سنتهای رشد آموز، هر یک در جای
خود، ملاک عمل قرار میگیرد. آنگاه زمان، زمان زندگی میشود و امید به
بقای دولت حاکم، در دلها زنده میگردد و دشمنان همه (داخلی و خارجی)، از
هرگونه نفوذ و اخلالگری ناامید میشوند... اما اگر جامعه، در برابر حاکمیت
(و برنامههای اصلاحی او) سرپیچی کند یا حاکمیت حقوق جامعه را نادیده
بگیرد: در بیان مردم اختلاف میافتد. بنیاد ستمگری محکم میشود. به نام
«دین» (و اجرای احکام دین و حفظ دین)، همه گونه خلافکاری جریان مییابد.
معیارهای ارزشی فراموش میگردد. همگان در پی هوی و هوس خویش میروند. احکام
تعالی بخش دین عملی نمیشود. اعتدال روانی جامعه از بین میرود... دیگر
برای پایمال شدن حقوق عالیه اجتماع کسی نگران نمیشود و برای اقدامهای
زیانبار بزرگ، انسانی دل نمیسوزاند. در چنین جامعهای، با چنین حاکمیتی؛
انسانهای والا و نیک اندیش، کنار گذاشته میشوند. مردمان خبیث (و اشرار
امت و نفوذیها)، بر سر کار میآیند و «پست»های حساس را در دست میگیرند...
و چون چنین شد، مردمان به مؤاخذههای سنگین خدایی (و گرانی و بیپناهی
و...)، دچار میگردند ... پس، ای مردم! خیرخواه یکدیگر باشید و از جان و دل
با هم همکاری و همیاری کنید! ... و (بدانید)، هیچکس ـ دارای هر مقام و
منزلتی باشد و از نظر دینی، هر فضیلت و سابقهای داشته باشدـ در حدی نیست
که در اجرای حکومت الهی، از کمک فکری (مشورت و نظرخواهی) و همکاری عملی
دیگران بینیاز باشد و هر کس ـ اگرچه از افراد پایین و فراموش شده اجتماعـ
چنان نیست که نتواند در اصلاح جامعه و جریان امور کمک کند و نظر دهد.
(نهجالبلاغه، امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام، خطبه 216 به نقل از
حکومت اسلامی استادمحمدرضا حکیمی)
سدير صيرفى گويد: شنيدم امام صادق
عليهالسلام مىفرمود: به پيغمبر صلى الله عليه و آله خبر وفاتش داده شد،
در صورتى كه تندرست بود و دردى نداشت- اين خبر را جبرئيل آورد- حضرت براى
نماز همگانى جار زد و مهاجر و انصار را دستور داد تا سلاح برگيرند، مردم
جمع شدند و پيغمبر صلى الله عليه و آله بر منبر برآمد و خبر وفات خود را به
آنها داد و سپس فرمود: «خدا را بهوالى بعد از خود بهياد
مىآورم، از اينكه مبادا بر جماعت مسلمين رحم نكند، بايد بزرگشان را
احترام كند و بهضعيفشان رحم كند و عالمشان را بزرگ شمرد و به آنها زيان
نرساند تا خوارشان كند و نيازمندشان نسازد تا از دينشان بهدر برد و در
خانه خود را روى آنها نبندد (و از حال آنها بىخبر نماند) تا تواناى آنها
ناتوانشان را بخورد و در لشكركشى آنها سختى روا ندارد [همه را در مرزها
نگه ندارد] تا نسل امتم را قطع كند، سپس فرمود: شاهد باشيد كه من ابلاغ
كردم و خيرخواهى نمودم.»
امام صادق عليهالسلام فرمود: اين آخرين سخنى بود كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بالاى منبرش فرمود.
(اصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج2، ص: 263)
به
گزارش باشگاه خبرنگاران، روز چهارشنبه اول آبان
روزنامه بهار مطلبی تحت عنوان «امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟» به
قلم علیاصغر غروی، منتشر کرد. این یادداشت که توهین آمیز جلوه میداد باعث
شد تا مدیر مسئول این روزنامه یادداشتی تکمیلی و به صورت عذرخواهی از آن
مطلب در روزنامه امروز (شنبه) به چاپ برساند:
عذرخواهی امروز روزنامه بهار
مطلبی
که روز چهارشنبه مورخ 1/8/1392 «با عنوان امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی
ایمانی» در روزنامه «بهار» منتشر شد، همانگونه که سرکلیشه آن (یادداشت)
تایید میکند، از نوع یادداشتهایی است که لزوما دیدگاه و موضع روزنامه را
بیان نمیکند، هرچند انتشار آن از مسئولیت روزنامه نمیکاهد.
این
یادداشت که در ساعات پایانی کار تحریریه به دست رسید و در شتاب کار با
اهمال و عدم دقت کافی منتشر شد، به قصد و نیت تجلیل و تکریم عید غدیر صورت
گرفت، درباره عظمت و مرتبت واقعهای که به قول همین نویسنده، علیاصغر
غروی، «جزء اخیر علت تامه دین اسلام است» و درباره امامت امامی که «چون
تمامی کلمات خالق را در خود محقق و صفات جمال او را در خود متجلی ساخته، به
امامت امت، نایل شده است، [که] نه فقط در حیاتش و نه تنها برای پنج سال،
که تا قیام قیامت و برای همه دورانها و برای همه انسانها و این همان
زعامت کبراست.»
در این یادداشت نویسنده به موضوعاتی اشاره داشته
است که شبهاتی را پیش میآورد که برای رفع آن باید این یادداشت با اعمال
اصلاحات یا توضیحات مفصلتر و مشروحتری همراه میگشت تا شبهات آن برطرف یا
روشن می گشت. تمایزگذاری نویسنده میان وِلایت با وَلایت، میان رهبری با
دوستی، میان زعامت با محبت، میان سیاست و ایمان، میان امامت و خلافت، میان
نصب و انتخاب از جمله این شبهاتی است که نویسنده به خوبی نتوانسته آنها را
توضیح دهد و بر آن فائق آید و مستند و نادلبخواهانه آنها را تبیین کند.
همچنین
واژههای به کار رفته در این یادداشت بسیط و نادقیقاند، از جمله معنای
خلافت، امامت، قدرت و... این نکات اگرچه تفسیر و دیدگاه نویسنده را
بروندینی و برونشیعی نمیسازد، زیرا تفسیرها و برداشتهای اختلافی
درونشیعی و در حوزه تفکر شیعی از چنین نگرشهایی آکنده و تباردار است، به
دیدگاهی نزدیک میکند که میان سیاست و دیانت تمایز قائل میشود و از آن
موضع اعتقادات شیعی را تفسیر میکند. در این دیدگاه، امر تاریخی و ترتّب
رخدادهای واقعی به گونهای خاص تلقی میشود که گویی امر تاریخی و سلسله
حوادث پس از رحلت رسول اکرم (ص) از حقیقت تاریخی هم برخوردار بودهاند.
این
شبهات و دیدگاه اگرچه شایسته است که در رسانهها مطرح و بحث و نظر جدی و
محققانه را موجب شود، اما چون میتواند به این تصور بینجامد که نویسنده این
«یادداشت» موضع روزنامه و هیات تحریریه را بیان میکند، باید با تدبیر
بیشتری منتشر میشد که متاسفانه نشد. از ثمرات این یادداشت همین بس که موجب
شد تا صاحبنظران و نویسندگانی به نقد آن در رسانهها همت کنند، با این
حال، روزنامه «بهار» بر خود فرض میداند این توضیح را درباره چند و چون علت
انتشار این یادداشت و موضع اصیل روزنامه که با دیدگاه نویسنده زاویه و
مخالفت دارد، به اطلاع برساند و از شبهات ناخواسته آن عذرخواهی کند و در
این زمینه به وسیله صاحبنظران گرامی و اندیشمندی همچون حجتالاسلام
شاهآبادی، دکتر جواد محدثین و حامد صارم پاسخ و نقد درخوری را برای صفحات
اول، 8 و 9 روزنامه امروز آماده و درج کند تا از اینرو روزنامه «بهار»
بتواند وظیفهاش را در دیاری که امام همام و مولای متقیان حضرت علی(ع) را
پیشوا و مقتدای خود میداند، ایفا کند.
انتهایپیام/