به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران، فارن پالسي در گزارشي به قلم "استفان ام والت" با اين عنوان که "چرا خيلي هم بد نيست که عربستان سعودي و اسرائيل از امريکا دلخور هستند" مي نويسد: اما کساني که با ديدگاه راهبردي تري به منافع امريکا در خاور ميانه مي نگرند ، ممکن است از اين تحولات استقبال کنند. ابتدا بايد از جنبه منافع امريکا به اين موضوع پرداخت.
آمريکا حداکثر سه منافع راهبردي مهم در خاور ميانه دارد که مهمترين آن اين است که مي خواهد جريان نفت و گاز خليج فارس به بازارهاي جهاني ادامه يابد. هر گونه اختلال در روند انتقال اين منابع انرژي خليج فارس به بازارهاي جهاني ، مي تواند موجب افزايش بهاي جهاني آن و لطمه به اقتصاد جهان شود که همچنان وضعيت شکننده اي دارد.
چنين نگراني هايي امريکا را بر آن داشت تا در اواخر دهه 1970 نيروي استقرار سريع را تشکيل دهد و در جريان جنگ ايران و عراق ، به سوي عراق متمايل شود. اين امر همچنين منجر به مداخله نظامي مستقيم امريکا براي خارج کردن نيروهاي عراقي از کويت در سال 1991 ميلادي شد.
در عين حال مداخله زياد امريکا و حضور نظامي گسترده آن ، تهديدي براي ديگر اهداف راهبردي اين کشور با ترغيب کشورهاي ديگر براي دستيابي به تسليحات محسوب مي شود.
خط مشي هاي سياسي نظير " بازدارندگي دوگانه " در دهه 1990 ميلادي يا تلاش فاجعه آميز دولت جرج دبليو بوش رئيس جمهور سابق امريکا براي " تغيير شکل منطقه" در واقع گام هاي راهبردي اشتباه بودند.
رويکرد توازن قدرت ( يا توازن تهديد ) نسبت به خاور ميانه همچنين هزينه هاي "روابط ويژه " امريکا با اسرائيل و عربستان سعودي را برجسته مي کند. اين روزها به دليل اين که امريکا روابط نزديکي با اسرائيل و عربستان سعودي دارد ، اين کشور به نوعي مسئول و با برخي سوء رفتارهاي مختلف آنها مرتبط دانسته مي شود. به ويژه آن که با اقدامات ظالمانه اسرائيل درباره فلسطينيان همدست و به عنوان حامي اصلي کشور پادشاهي عربستان سعودي در نظر گرفته شود که ارزش هاي حاکم آن به شدت در تقابل با ارزش هاي امريکا است.
حفظ چنين روابط ويژه اي در واقع نفوذ امريکا را بر اين دو شريک خود کاهش داده است: سعودي ها بارها پاي خود را از موضوعات مربوط به مقابله با تروريسم بيرون کشيده اند و اين در حالي است که اسرائيل همچنان به توسعه شهرک سازي خود و تهديد يا توسل به زور ادامه ، حتي به روش هايي ادامه مي دهد که روابط امريکا با بقيه کشورهاي جهان را پيچيده و بغرنج کرده است.
گفتگو با ايران و اتخاذ رويکردي سنجيده تر براي مداخله در منطقه ، در واقع يک تحول بسيار خوب است. اگرچه امريکا و ايران به اين زودي ها متحدان نزديکي نخواهند شد ، برقراري روابط کاري با تهران قطعا به نفع منافع راهبردي امريکا خواهد بود. اين امر نه تنها همکاريهاي دوجانبه را در زمينه هاي مختلف که ايران و امريکا مواضع همسويي در خصوص آن دارند ( نظير افغانستان ) تسهيل مي کند بلکه حقيقت اين است که مذاکرات امريکا و ايران با يکديگر ، ديگر متحدان در منطقه را بيشتر متوجه نشان دادن واکنش به درخواست هاي آن خواهد کرد.
نمي توان گفت امريکا درصدد رها کردن متحدان کنوني خود و وارونه کردن کامل تعهدات منطقه اي بلند مدت خود است اما کمي فاصله گرفتن از تل آويو و رياض و باز کردن راه ارتباطات بين واشنگتن و تهران ، نفوذ و قدرت امريکا را با گذشت زمان بيشتر خواهد کرد.
از آن جا که امريکا يک کشور خاور ميانه اي نيست و به دليل آن که هدف اوليه آن حفظ توازن قدرت در منطقه است ، بايد براي دستيابي به اهداف مورد نظر خود سخت تلاش کند و به همين دليل است که خيلي بد هم نيست متحدان منطقه اي امريکا اين روزها کمي از اين کشور ناخرسند باشند. بايد به ياد داشت : آنها ضعيف تر از امريکا و با تهديدات فوري بيشتري تا امريکا مواجه هستند و اگر مي خواهند همچنان حمايت امريکا را حفظ کنند و نگران اين موضوع هستند که توجه امريکا ممکن است کمرنگ تر شود ، بايد اقدامات بيشتري را براي جلب رضايت و خشنودي اين کشور اتخاذ کنند.