به گزارش سرويس بينالملل باشگاه خبرنگاران؛ این مقاله که با عنوان «طرف تاریک اقتصاد امریکا.گسترش نابرابری اجتماعی،افزایش فقروبیکاری» و به قلم استفان لندمن از تحلیلگران برجسته نوشته شده با جمله ای از رابرت رایش وزیر اقتصاد دولت بیل کلینتون شروع می شود: «در بین تمام کشورهای پیشرفته ایالات متحده نابرابرترین توزیع درآمد را دارد و ما به سوی نابرابری بسیار بزرگتری به پیش می تازیم.»
لندمن در ادامه می نویسد،400 ثروتمند برجسته امریکا بیشتر از نصف جمعیت کل کشور ثروت دارند.
نابرابری ایالت متحده در اوج تاریخی خود است.از سال 1970اقتصاد امریکا دو برابر شد.یک درصد ثروتمند سود کلانی بردند،آنها بیش از 20درصد درآمد ملی را به دست آورده اند که سه برابر سود سال 1970آنها است.
شکاف میان ثروتمندان و دیگر افراد همچنان رو به افزایش است.رایش می گوید نابرابری به همه لطمه می زند.از زمانی که بهبودی اقتصادی در سال 2009 شروع شد یک در صد ثروتمند 95درصد سود را به دست آورد،با در نظر گرفتن تورم درآمد خانوارهای متوسط همچنان رو به کاهش است.
لندمن در بخش دیگری از مقاله خود بار دیگر به سخنان رایش بهره گرفته،آنجا که او میگوید: «ما ثروتمندترین کشور در تاریخ اقتصاد جهان هستیم.این که اکثریت مردم امریکا از این اقتصاد فوق العاده پررونق سودی نمی برند چیزی از اساس ایراد دارد.»
نابرابری به خشم عمومی دامن می زند،به رشد اقتصادی لطمه میزند،تدابیر ریاضتی اجباری اوضاع را بدتر می کند.
رابرت رایش که در حال حاضر در دانشگاه برکلی واحد «فقر و ثروت» را تدریس می کند در کتاب «فراتر از خشم» ایرادات اقتصاد امریکا را تشریح می کند. او می گوید،نابرابری فقط به افراد معدودی سود می رساند و به بیشتر مردم صدمه می زند.این کار امریکا را تضعیف می کند.انتظار اوضاع بدتر را داشته باشید مگر این که مردم واکنش نشان دهند.
گلوبال ریسرچ در ادامه می نویسد رایش هرگز به اندازه امروز نگران اوضاع نبوده است.او می گوید اثرات فاسد پول های هنگفت در سیاست،سیاست های سرسختانه دست راستی و ثروت و قدرت بی سابقه چیزهایی هستند کهدر کنار هم هستند.مردم حق دارند عصیان کنند.این پیش شرط تغییر اجتماعی است.این عصبانیت برای «حرکت فراتر از خشم و انجام اقدام» بسیار مهم است.
خطرات نابرابری به حدی زیاد است که نمی توان از آن چشم پوشید.اتفاق خوبی در واشنگتن نمی افتد مگر آن که مردم آن را بخواهند،سازماندهی کنند و تحرک داشته باشند.
امریکا نسبت به کشورهای پیشرفته دیگر تحرک کمتری دارد.اگر فقیر باشید همانطور باقی می مانید.اگر از طبقه پایین قشر متوسط جامعه باشید اوضاع علیه شما خواهد بود.چه کسی به فکر کارگران امریکایی است؟هیچ کس.
رایش تاکید می کند «در امریکا واقعا تغییر ارزشمندی نخواهد افتاد مگر آن که شما و دیگرانی مانند شما متعهد شوید این تغییر را محقق کنید.»
بهبودی اقتصادی امریکا ساختگی است. میزان فقر،بیکاری،اشتغال ناقص،گرسنگی و بی خانمانی با دوران رکود برابر است.نیمی از خانواده های امریکایی فقیر هستند یا در مرز فقرقرار دارند.بهبودی اقتصادی فقط به نفع مرفهین تمام شد.اکثریت مردم محرومیت عمیق عایدشان شد.
به گفته مانوئل سائز اقتصاددان«برای اولین بار در طول 100سال گذشته میزان درآمدی که ده درصد ثروتمند امریکا میبرند به 50درصد رسید.»
از سال 2009 تا 2012درآمد یک درصد ثروتمند 31.4درصد رشد داشت در حالی که در آمد 99 درصد دیگر فقط 0.4درصد رشد داشت.با در نظر گرفتن تورم درآمد آنها کاهش چشمگیری داشته است.
از سال 2007تا 2009میانگین درآمد واقعی خانواده ها 17.4درصد کاهش داشت.این بیشترین رقم بعد از دوران رکود بزرگ است.اوضاع امریکاییان ثروتمند بهبود یافت ولی شرایط یرای دیگران از بد به بتر تبدیل شد.
طبق گفته سائز: «ما به عنوان یک جامعه باید تصممیم بگیریم آیا این افزایش نابرابری در درآمدها قابل قبول است یا خیر،اگر نیست برای مقابله با آن ،چه اصلاحاتی در قانون اساسی و مالیات ها باید انجام شود.»
شلدون دانزیگر رئیس بنیاد راسل سیج می گوید: «با توجه به بیکاری فزاینده ادامه دار،دستمزدهای ناچیز و کاهش هزینه کردهای دولت تداوم میزان بالای فقر چیز عجیبی نیست.فقر امروزه بیشتر از سال 2000 است و درآمد خانواده ها کمتر از آن سال است.احتمالا «دهه گمشده» تبدیل به «دو دهه گمشده» خواهد شد.
مارکس می گوید: «انباشت ثروت در یک قطب انباشت همزمان بدبختی،بردگی،جهالت،خشونت و آسیب های روحی و دهنی در قطب مخالف است.»
توزیع ثروت امریکا وخیم است.عدم تناسب همچنان رو به افزایش است.
نخبگان مالی و صاحبان ثروت امریکا را اداره می کنند.آنچه که می خواهند به دست می آورند.مردم عادی باید گدایی کنند.اوضاع از بد به سمت بدتر می رود.
در سال1962 مایکل هرینگتون در کتاب «امریکای دیگر:فقر در ایالات متحده»طرف تاریک و سیاه کشور را نشان داد. وی گفت: «از نظر اخلاق و عدالت هر شهروندی باید متعهد شود امریکای دیگر را نابود کند زیرا غیرقابل تحمل است که ثروتمندتدین کشور تاریخ بشر اجازه چنین رنج و دردی را بدهد. اما مهمتر از آن اگر ما مشکل امریکای دیگر را حل کنیم یاد خواهیم گرفت چطور مشکلات تمام امریکا را حل کنیم.»
جک کندی به این مسئله پرداخت.جانسون نیز در سال 1964 جنگ علیه فقر را اعلام کرد.آن زمان نابرابری شدید بود.
امروز نابرابری بی سابقه و در حال رشد است.آمارها نشان می دهند نیمی از خانواده های امریکایی فقیر یا در مرز فقر هستند.
آمارهای دولتی اغلب اوقات اخبار خوش را بیش از حد و اخبار بد را دست پایین جلوه می دهند.طبق شرایط« رکود مین استریت»((Main street Depressionشمار بی سابقه ای از خانواده های فقیر هستند.
با سختگیری های نمایندگان دو حزب دموکرات و جمهوری خواه درد و رنج بیشتری در راه است.بیش از 20درصد از خانوارها برای تهییه غذا و دیگر کالاهای اساسی پول ندارند.
از روز اول نوامبر از میزان برنامه کمک تغذیه اضافی (SNAP) کاهش خواهد یافت وخانوارهای تک نفره ماهانه 11دلار کمتر دریافت خواهند کرد.خانوارهای دو نفره 20 دلار ، سه نفره 29 دلار وچهار نفره 36 دلار کمتر کمک دریافت خواهند کرد.منتظر کاهش های بیشتر هم باشید.هزینه مواد غذایی در حال افزایش است.در آمد خانواده ها رو به کاهش است.کمک های بیشتری مورد نیاز است اما کنگره و اوباما قصد دارند کمک ها را کم کنند.نیازمندترین آمریکاییان بیشترین ضربه را خواهند خورد.ده ها میلیون کودک هم همینطور.ممکن است آنها بدون آن که به حد کافی غذا بخورند جان بدهند.
تقسیم بندی و شکاف در امریکا بزرگتر از هر زمان دیگری است.در سال 2009 حدود نیمی از خانوارهای امریکایی هیچ دارایی نداشتند امروز این رقم به بیشتر از نیم رسیده است.
بیشتر امریکاییان پول کافی برای گذران زندگی خود به دست نمی آورند.اوضاع از بد به بدتر تبدیل شده. نابرابری رو به افزایش است.سرمایه داری کازینویی ارجحیت پیدا کرده.
تنها طبقه جانیان امریکا سود میبرند.مردم عادی ضرر می کنند. سیاستمداران در خدمت ثروت قدرت و رانت و امتیاز هستند.دموکرات ها و جمهوری خواهان در بن بست قرار دارند.افراد معدودی با هزینه اکثریت سود می برند.
روز 28 جولای آسوشیتدپرس در مطلبی با تیتر«نشانه های افول امنییت اقتصادی» نوشت:« از بین هر 5 امریکایی 4 نفر از بیکاری،فقر،یا وابستگی به کمک های دولت برای ادامه زندگی رنج می برند.»این نشانه ای از وخامت امنییت اقتصادی امریکا است»
اطلاعاتی که به آسوشیتدپرس رسیده به جهانی شدن اقتصاد امریکا،افزایش شکاف میان فقیر و غنی و فقدان مشاغل تولیدی پر درآمد به عنوان دلایل کاهش امنییت اقتصادی اشاره می کند.
سختی زندگی برای سفید پوستان رو به افزایش است.نظر سنجس ها نشان می دهد 63درصد از سفید پوستان اقتصاد را ضعیف توصیف کرده اند.
ناامنی اقتصادی بسیار بدتر از چیزی است که آمارهای دولتی نشان می دهند.این مسئله سه چهارم امریکاییان را تحت تاثیر قرار می دهد. از این ناامنی به عنوان تجربه بیکاری در طول سالهای اشتغال و یا احتیاج به کمک های دولت برای زنده ماندن تعریف و تعبیر می شود.
به گفته پروفسور ویلیام جولیوس ویلسون:«اکنون زمان آن است که امریکا بداند بسیاری ازبزرگترین نابرابری های کشور از آموزشی و امید به زندگی گرفته تا فقر به دلیل موقعییت طبقه اقتصادی است.
آمارهای دولت مسائل را تشریح نمی کند.شرایط بسیار بدتر از گزارش های رسمی است.بیشتر امریکاییان با فقر و یا وضعی نزدیک به آن دست و پنجه نرم می کنند.
برای میلیون ها خانوار ضعیف امروز بیش از هر زمان دیگری زنده ماندن سخت تر شده است.تعداد آنها به شدت رو به افزایش است. برنامه های محافظت اجتماعی حیاتی در حال از بین رفتن است.آن هم در زمانی که این خانوارها سخت نیازمند هستند.
از نظر نژادی غیر سفیدپوستان با 90درصد بیش از سفید پوستان در معرض خطر ناامنی اقتصادی قرار دارند.
در مقایسه با میزان رسمی فقر طبق مقیاس های جدیدتر در میان سفید پوستان هم جهش های بزرگی به وجود آمده است، بیش از 76درصد از سفیدپوستان دوره های بیکاری،زندگی با کمک های دولتی و یا نزدیک به فقر را تجربه کرده اند.
براساس روند کنونی تعمیق نابرابری درآمدی تا سال 2030 نزدیک به 85 درصد از بزرگسالان در سن اشتغال در امریکا نا امنی اقتصادی را تجربه خواهند کرد.
پروفسور مارک رنک می گوید:«فقر دیگر مسئله «آنها » نیست.مسئله «ما» است.فقط وقتی فکر کردیم فقر یک حادثه کلی است و نه تجربه ای که فقط بر سیاهان و هیسپانیک ها اثر می گذارد شروع به حمایت از برنامه های کمک رسانی به نیازمندان کردیم»
تام هرشل و جان آیسلند دو متخصص آمار نشان می دهند که:
برای اولین بار در طول تقریبا سه دهه تعداد خانوارهای فقیر تک نفره متشکل از یک مادر در سفید پوستان بیشتر یا برابر با سیاهپوستان شده است.تعداد آنها از خانوارهای هیسپانیک بیشتر است و تعداد کودکانی که در حومه شهرها در فقر زیاد زندگی می کنند افزایش یافته است.
طبق بررسی های دانشگاه شیکاگو سفید ها بیشتر ازاوایل دهه 80 درباره آینده خود بدبین هستند .
فقط 45 درصد می گویند خانواده شان فرصت خوبی برای بهبود بخشیدن به اقتصاد خود دارند.
نظرسنجی ها نشان می دهند بیش از 80درصد از امریکاییان به دولت اعتماد ندارند. میزان محبوبیت کنگره 11درصد است.که فقط اندکی بالاتر از رقم 10 درصدی فوریه و آوریل سال 2012 است. با در نظر گرفتن ضریب خطا در اصل تفاوتی میان این دو رقم وجود ندارد.
استفان لندمن در پایان این مقاله تکان دهنده می نویسد، آمریکاییان در حال رنج کشیدن هستند.اوضاع از بد به بدتر تبدیل می شود.جمهوری خواهان و دموکرات ها در بن بست و اختلاف هستند.آنها برنامه های محافظت اجتماعی را قطع می کنند آن هم درست زمانی که بیش از همیشه به آن نیاز است.