به گزارش
حوزه دانشگاه باشگاه خبرنگاران؛ پیش از شکل گیری نهضت امام خمینی (ره) کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا یک مدل حکومتی به عنوان لیبرال دموکراسی تعبیه کرده بودند و به دلیل خوی استعمارگریشان پس از تصرف کشورهای مختلف مدل حکومتی خود را در آن کشورها تسری میدادند و از سویی با بهره برداری از منابع طبیعی این کشورها وابستگی مصرفی، فکری؛ سیاسی، نظامی و علمی را نیز به خود بوجود میآوردند.
تک نظامی بودن دنیا منجر بدان شد که ثروتمندان ثروتمندتر و فقیران فقیرتر شوند و اعتراضهای طبقه ضعیف جامعه باعث ایجاد جنبشهای اعتراضی در سطح جهان شد. در همین ایام کارتلها و تراستهای اقتصادی با تعبیه مدل دیگری از حکومت به نام سوسیال دموکرات زمین بازی ای را تعریف کردند که کشورها یا در مدل لیبرال دموکراسی و یا سوسیال دموکراسی بازی کنند و در این بین آنچه تغییری پیدا نکرد ماهیت اومانیستی این نظام ها بود.
آمریکا به عنوان نماد لیبرال دموکراسی بلوک غرب و شوروی به عنوان سوسیال دموکراسی بلوک شرق را تعریف کردند. پارادایم اومانیسم با کلید واژه آزادی و اقتصاد بازار آزاد(مالکیت خصوصی) و قائل به هر فرد یک رأی به همراه گرایشاتhuman raight در نظام فکری غرب در کنار پارادایم اومانیسم سوسیالیسم با کلید واژه برابری، اقتصاد بسته متمرکز(مالکیت عمومی) با کنترل دولت و دموکراسی شوراها همراه با گرایش تامین اجتماعی در دموکراسی شرقی هیچ کدام جوابگوی نیازهای اصلی انسان نبود و عدم توجه به تعالی انسانی و خدامحوری، ایجاد مصرف گرایی و فراموشی هویت انسانی و .... باعث شد در مقابل این تئوری بازی ها جمهوری اسلامی به عنوان یک مدل حکومتی دینی با توجه به همه نیازهای انسانی پایه ریزی شود.
ملت در نهضت امام خمینی(ره) ابتدا با فروپاشی نظام شاهنشاهی وابسته به غرب نه به استبداد داخلی را فریاد زدند و با شعار نه شرقی و نه غربی عدم وابستگی و تثبیت استقلال را خواستار شدند. این مرحله اولیه انقلاب بود اما صدور انقلاب و معرفی الگویی حکومتی به عنوان نظامی در تضاد با ساختار موجود جهانی نیاز به گفتن نه به استکبار جهانی داشت و تسخیر سفارت آمریکا به عنوان نماد غربِ تفکری همان اتفاقی بود که منجر به ورود انقلاب به مرحله دوم خود شد. مرحله ای که به گفته امام بزرگتر از مرحله اول بوده است.
شوروی نماد سوسیال دموکراسی همچنان که امام خمینی (ره) پیش بینی کرده بود سقوط کرد و تضادهای ماهوی لیبرال دموکراسی و جمهوری اسلامی باعث میشود که نتوان آنها را در کنار هم تصور کرد؛ اصطلاحی که به عنوان محال بودن جمع نقیضین مطرح میشود و از سویی هر کدام از این دو جریان برای خود جبههای را در جهان شکل میدهند و قطعا یکی از رمزهای جبهه جهانی انقلاب اسلامی در مقابل جبهه جهانی استکبار همین «مرگ بر آمریکا» یی است که امروز در جای جای جهان شنیده میشود.
اما گذشته از این نگاه ایدئولوژیک به تقابل ایران و آمریکا یک سبقه تاریخی نیز باعث شده است عدم اعتماد؛ بدبینی و دشمنی ما با آمریکا تثبیت شود که اجمالا میتوان به گزیدههایی از این دشمنی اشاره کرد:
دخالت مستقیم آمریکا در مدیریت سیاسی کشور و تقابل با انقلاب ملی شدن صنعت نفت باعث شد کودتای 28 مرداد 1332 اتفاق بیفتد و پس از چند ماه از این اتفاق سه دانشجوی ایرانی قربانی ورود "ریچارد نیکسون" معاون رییس جمهوری امریکا به تهران شدند.
بعد از آن آمریکاییها با تحریک دولت محمدرضا پهلوی لایحه کاپیتالاسیون را شبانه به مجلس فرستادند که ثمره آن از بین رفتن عزت ملی ایرانیان بود.
از سویی تقابل مستقیم ْآمریکا در مقابل ملت در جریان انقلاب اسلامی و جاسوسی و اقدامات علیه امنیت ملی ایران پس از انقلاب در کارنامه دولتمردان این کشور وجود دارد؛ حال بگذریم از آنکه وقتی لانه جاسوسی تسخیر شد در کنار فعالیتهای دیپلماسی و جاسوسی اسلحهخانههایی نیز در این سفارت کشف شد که درگیریهای خیابانی ابتدای انقلاب را هدایت میکرد.
دو کودتای نظامی نوژه و طبس از یک سو و حمایت مستقیم از عراق در جریان جنگ هشت ساله از سوی دیگر مرحله دیگری از تخاصم این کشور علیه جمهوری اسلامی است.
در کنار همه اینها تاریخ اعمال تحریمها که به یک سال پس از انقلاب اسلامی باز میگردد را نیز باید افزود که در مراحل مختلف انقلاب اسلامی از سوی آمریکا دچار تحریمهای نظامی؛ علمی و اقتصادی شده است و حتی با عدم پایبندی این کشور به معاهدات سال 81 میلادی الجزایر هنوز حاضر به بازپرداخت اموال بلوکه شده ایران نشده است.
17000 شهید ترور نیز ثمره تخاصمهای غرب است که همه اینها تاریخچه سیاهی از آمریکا در ذهن ملت ایران بوجودآورده است و دلایل مناسبی را فراهم می کند که ملت ایران با اطمینان خاطر در 13 آبان و باقیروزهای سال شعار «مرگ بر آمریکا» را فریاد بزند.
يادداشت از: میکائیل دیانی، عضو شوراي مرکزي اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان مستقل