به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران ؛ فارن پاليسي در مقالهاي به قلم "استفان ام والت" استاد امور بينالملل دانشگاه هاروارد، به بررسي دستاوردهاي امريكا از انجام جاسوسي هاي گسترده عليه شهروندان خود و ديگر كشورهاي جهان پرداخته و اين سئوال اساسي را مطرح مي كند كه « امريكا از اين جاسوسي ها چه چيزي به دست مي آورد يا آورده است؟»
نويسنده مقاله در ابتداي مطلب خود مي نويسد من در مورد ارزش جاسوسهايي كه اخيرا در مورد آنها مطالبي خوانده ايم سئوال دارم. منفعت محسوس اين همه فعاليت(جاسوسي)كجا است؟ به نظر ميرسد هر هفته ما متوجه مي شويم آژانس امنيت ملي چقدر فعال و پر انرژي بوده است.آنها در مورد دشمنان ما جاسوسي كرده اند،در مورد نزديكترين دوستان ما جاسوسي كرده اند و در مورد خود ما هم جاسوسي كرده اند.مدافعان اين نهاد ادعاهاي فراواني در مورد خنثي شدن طرح هاي تروريستي و مانند آن مطرح مي كنند اما به نظر نمي رسد اين ادعا ها خيلي موثق باشد.پس يك بار ديگر تكرار مي كنم منفعت هاي بزرگ سياست خارجي و امنيت ملي ما از اين كار(جاسوسي) كجاست؟
والت مي نويسد به عنوان يك فرد واقعگرا من از دانستن اين كه دولتها از يكديگر جاسوسي مي كنند يا اين كه كشوري ثروتمند ،مهم و هذيان گو مانند امريكا كمي بيشتر از ديگر كشورها اين كار را مي كند، نه وحشت كردم و نه تعجب .اما اين اطلاعات غير استراتژيك و اطلاعات فراوان مكالمات واقعي بي فايده است و هزينه هاي ديپلماتيك و ديگر هزينه ها از دستاوردهاي قابل قبول و مشهود پيشي مي گيرند.
با توجه به ظرفيت و تمايل ما براي جاسوسي از همه،شما تصور مي كنيد كه ديپلمات هاي امريكايي با برتري فراوان بر همتايان خود، در رقابتهاي سياست خارجي و مذاكرات ديپلماتيك حاضر مي شوند. اگر ما در استخراج اطلاعات خصوصي از شبكه ها ،تلفن هاي همراه،ايميل هاي كشورهاي ديگر اين همه مهارت داريم شما تصور خواهيد كرد كه مقامات امريكايي در دستكاري اين اطلاعات به نفع خودمان واقعا تبحر دارند.اكنون ما مي دانيم كه كشورهاي هم پيمان در جنگ جهاني دوم از رمز گشايي پيغام هاي آلماني و ژاپني منافع استراتژيك بزرگي به دست آوردند.من مي خواهم بدانم آيا ما هم امروزه منافع مشابهي به دست مي آوريم؟
اين استاد دانشگاه در پاسخ به سئوال خود مي نويسد با توجه به اين كه سياست خارجه امريكا پس از پايان جنگ سرد عمدتا ناكامي بوده،سخت است كه فكر كنيم ما از جاسوسي ها(مانند جنگ جهاني دوم) سود مي بريم. و اين مسئله باعث مي شود من فكر كنم يكي از دو مورد زير درست است:
1-يا آژانس امنيت ملي در جمع آوري اطلاعات خوب است اما نه آنقدر خوب كه بداند چه اطلاعاتي را جمع آوري كند يا تشخيص دهد جمع آوري اطلاعات يعني چه
2-يا اين كه بقيه دستگاه سياست خارجي ما در بهره برداري وسودجستن از اطلاعاتي كه آژانس براي كسب آنها سخت تلاش كرده خيلي مهارت ندارد.
به عبارت ديگر، يا آژانس امنيت ملي به اندازه پولي كه براي آن ميپردازيم ارزش ندارد يا بقيه دستگاه سياست خارجي كمتر از آنچه كه ما فكر مي كرديم توانمند است.من نميدانم كدام گزينه درست است.
البته احتمال سومي هم وجود دارد: نوع اطلاعاتي كه جاسوسان آژانس امنيت ملي در گردآوري آن مهارت دارند براي بيشتر مسائل سياست سودمند نيستند.جاسوسان اين كار را مي كنند چون اين تنها كاري است كه آنها قادر به انجام آن هستند. –اما بيشتر اين اطلاعات واقعا كمك زيادي به سياست خارجي ما(يا سياست مبارزه با تروريسم ما) نمي كنند. همين مطلب را مي توان در مورد بيشتر اطلاعاتي كه دولت اوباما طبقه بندي مي كند، بگوييم.
نويسنده در پايان اين مقاله مي گويد به نظر من آنچه كه ما نياز داريم تحقيقات كاملي است كه بيپروا و بدون ترس و واهمه هزينهها و سود هاي اي فعاليت هاي جاسوسي را بررسي كند.
براي آن كه اين بررسي ها موثر و معتبر باشد ما به نيروي ظربت ويژه اي از متخصصان اطلاعات و آزادي هاي مدني ،خبرنگاران بسيار دقيق،سياستمداراني حساس و يكي دو فرد دانشگاهي باهوش نياز داريم. در غير اين صورت ما دوباره به روش معمول باز خواهيم گشت.
انتهای پیام/