براستي چرا اين چنين است؟
براي آغاز بحث درباره اين موضوع ، ابتدا بايد به تلاش هاي تبليغاتي چند ساله اسرائيل اشاره کنيم: گروه فشار اسرائيل ادعا مي کند ايرانيان به طور پنهاني تلاش هاي خود را براي توليد تسليحات هسته اي با هدف نهايي حمله به اسرائيل ، دنبال مي کنند.
اين موضوع به طور اساسي همان سناريويي است که در آغاز طرح تهاجم به عراق دنبال شد.
آيا يک بار کسي پرسيده است که چند بار طي سال هاي گذشته بنيامين نتانياهو نخست وزير اسرائيل ادعا کرده است که ايران تنها چند ماه با پيوستن به باشگاه هسته اي فاصله دارد. به نظر مي رسد شمارش اين پرسش ديگر از دست خارج شده باشد. اگر پيش بيني هاي وي درست بود ، تاکنون زرادخانه هسته اي ايران تقريبا بايد برابر با زرادخانه هسته اي اسرائيل مي شد اما اين موضوع هيچ وقت تحقق نيافته است.
روابط خاص امريکا با اسرائيل عبارتند از آرام کردن تل آويو درباره هر موضوع ممکن که اين از موضوع فلسطينيان تا مسئله ايرانيان را شامل مي شود. چنين رابطه نامتعادلي ممکن است ، چرا که اسرائيلي ها لابي قدرتمندي در واشنگتن دارند.
به گفته "پت بوچانان" نامزد سابق رياست جمهوري امريکا مبني بر اين که کنگره امريکا در واقع " سرزمين اشغال شده اسرائيلي ها " است ، وي را به دشمن داخلي لابي هوادار اسرائيل تبديل کرد چرا که اين گفته بسيار به حقيقت نزديک بود.
سال گذشته نيز همگان شاهد نمايش "باراک اوباما" و "ميت رامني" در جريان رقابت هاي انتخاباتي براي شکست طرف مقابل با بيان اظهاراتي درباره ميزان وفاداريشان به اسرائيل و "امنيت" آن بودند.
در جريان مناظره هاي رياست جمهوري اين دو نامزد انتخاباتي در زمينه سياست خارجي اين طور به نظر رسيد که اين دو نامزد بيشتر براي کسب قدرت در اسرائيل تا امريکا تلاش مي کنند و البته ميزان ارادت اوباما در اين ميان بيش تر از رامني بود.
حمايت بدون قيد و شرط از اسرائيل ، براي ما به قيمت دشمني جهان عرب در زماني تمام شد که واشنگتن تلاش داشت حمايت مردم در جهان اعراب را جلب کند و افراط گرايي در منطقه را ريشه کن سازد.
گذشته از آن ، دورنماي سياسي اسرائيل تغييرات افراطي را طي سال هاي اخير رقم زده که تندروترين حکومت راست گرا در تاريخ اسرائيل روي کار آمده است. رهبران حزب "ليکود" اسرائيل و حتي متحدان راست گراي آن که مصمم به تحقق آرمان صهيونيستي "اسرائيل بزرگ" هستند ، بيشتر بر برقراري روابط نزديک با واشنگتن اصرار دارند.
هر چه که امريکا آنها را بيشتر آرام مي کند ، آنها تقاضاي بيشتري دارند: هيچ لابي هوادار امريکايي در اسرائيل وجود ندارد تا بتواند با نفوذ فعاليت هاي تل آويو در واشنگتن توازن برقرار کند.
اما اين تنها اسرائيلي ها و هواداران امريکايي آنها نيستند که راه برقراري صلح در خاور ميانه را مسدود مي کنند. همانطور که به نظر مي رسد مذاکرات ژنو به دستيابي به توافق با تهران نزديک شده بود که در آخرين دقايق آن ، فرانسه ادعا کرد امريکايي ها و ديگر اروپاييان خيلي انعطاف به ايران نشان دادند و خواستار دريافت امتيازات بيشتر شد.
عربستان سعودي پشت اين خرابکاري موفقيت آميز بود و فرانسه اکنون اميدوار است بتواند از نارضايتي اخير عربستان بر سر صرف نظر از طرح حمله به سوريه و نيز دورنماي دستيابي به توافقي مسالمت آميز با ايران که آنها به شدت از آن بيزار هستند ، بهره ببرد و بتواند سامانه تسليحاتي گران قيمت خود را به عربستان سعودي بفروشد.
گذشته از آن اگر نفت ايران که جلوي جريان آن با تحريم ها گرفته شده است به بازارهاي جهاني راه يابد، رياض موقعيت برتر خود را در بازار نفت از دست خواهد داد.
فرانسه همواره تلاش کرده است منافع خود را در مقايسه با منافع واشنگتن در اولويت قرار دهد. اين موضوع از زمان "چارلز دوگل" که تصور مي کرد فرانسه روزي به ابرقدرت سوم در جريان سال هاي جنگ سرد و مستقل از امريکا و اتحاد جماهير شوروي تبديل خواهد شد ، وجود داشته است.
آنها نيز لابي قدرتمند اسرائيلي خودشان را دارند که بارها در اقدامات فرانسه خود را نشان داده است. با اين حال مشکل در پاريس نيست بلکه در واشنگتن است که سياست خارجي امريکايي ها را به منافع ، اميال و سياست هاي داخلي به اصطلاح متحدانش گره زده است.
دو کشور امريکا و ايران از سال 1979 هيچ رابطه ديپلماتيکي نداشته اند. تا امروز تنها تماس هاي ديپلماتيک بين واشنگتن و تهران از طريق طرف سومي - اروپاييان- و کانال هاي غيررسمي صورت گرفته است.
از سال 2006 تاکنون امريکا با مسئله هسته اي ايران از طريق چارچوب گروه موسوم به پنج به علاوه يک يعني پنج عضو دائم شوراي امنيت سازمان ملل متحد به علاوه آلمان ، سر و کار دارد.
امريکا با خودداري از دنبال کردن منافع خود با ايده غيرقابل دفاع و خطرناک "امنيت جمعي" در واقع درگير حفظ منافع شرکاي گروه پنج به علاوه يک خود شده و اين در حالي است که اسرائيل و عربستان سعودي دو متحد پر هياهوي امريکا نيز دائما در حال جنجال آفريني هستند.
به اختصار مي توان گفت امريکا بهاي "سياست چند جانبه" خود را مي پردازد و دولت اوباما مي تواند در صورت تمايل، توافق صلح با ايران را همين فردا با کنار گذاشتن چارچوب گروه پنج به علاوه يک و صحبت رو در رو و مستقيم با تهران به پايان رساند.
امريکا براي رسيدن به توافق يا فرو نشاندن صحبت ها درباره جنگ که طي پنج سال گذشته همواره مطرح بوده است، نيازي به فرانسه يا هيچکس ديگر ندارد.
امريکا تحريم هايي را که اقتصاد ايران را فلج کرده ، عليه اين کشور اعمال کرده است و رئيس جمهور امريکا مي تواند آن ها را با حکمي اجرايي و در صورت ضرورت با تصويب کنگره، لغو کند اما چنين اقدامي در شرايط کنوني غيرقابل تصور است.
امريکا با به راه انداختن جنگ ديگري در منطقه خاور ميانه و البته با ايران، هيچ چيزي به دست نمي آورد. چنين درگيري قيمت نفت را به شدت بالا خواهد برد و لطمه جدي به اقتصاد امريکا وارد خواهد کرد.
رئيس جمهور امريکا و مشاوران وي اين موضوع را به خوبي مي دانند اما نمي توانند از موانع چند جانبه اي که در پيش روي آنان قرار دارد ، عبور کنند. در اين مورد تنها يک اعتراض از جانب فرانسه وجود دارد که مشکلاتي را براي برنامه هاي ديگران به وجود مي آورد و آنها را به سوي مسير جنگ سوق مي دهد.
دورنماي برپايي جنگ بزرگ در خاور ميانه همچنان وجود خواهد داشت مگر آن که امريکا ايده " اينترناسيوناليسمِ " (حفظ و رعايت مصالح و منافع مشترک ملل) طبقه سياسي را رد و سياستِ خارجي را جايگزين آن کند که امريکا را در اولويت قرار مي دهد.
آموزش نقش مهمي را در برابر تبليغات حزب جنگ ايفا مي کند و با ارائه اطلاعات دقيق و هر لحظه اي مي توان خط بطلاني بر دروغ هاي مبلغان جنگي بکشد.
تندروها در امريکا به شدت تلاش مي کنند تا اين مذاکرات را خراب کنند. رئيس جمهور جديد ايران چارچوب زماني محدودي براي نشان دادن موفقيت تلاش هايش دارد. به طور مشابه کساني که خواستار صلح با ايران و پايان يافتن اين بحران دروغين هستند ، براي دستيابي به توافق با اين کشور پيش از موفقيت کارشکنان در کنگره و مسدود کردن راه رسيدن به آن از سوي جريان هاي رسانه اي ، عجله دارند.
جنگ طلبان به علت " وحشت از صلح " همه توان خود را بسيج کردند و به زحمت در خراب کردن مذاکرات ژنو موفق شدند.
فشار سياسي بر دولت هاي غربي هنوز هم مي تواند به موفقيت منجر شود همان طور که مقاومت مردمي توانست امريکا را در راه بمباران سوريه متوقف کند. به همين دليل اين موضوع بسيار حائز اهميت است که صداي صلح بلند تر و روشن تر شنيده شود و نبايد گذاشت اين صدا خاموش شود. همزمان با آغاز دور جديد مذاکرات در ژنو ، ضرورت به عهده گرفتن چنين وظيفه اي افزايش مي يابد.