به گزارش حوزه سینما باشگاه خبرنگاران، "خاکستر وخاک" نوشته کامبوزیا پرتوی
براساس رمانی از عتیق رحیمی ماجرای سفر پیرمردی افغانی به اسم دستگیر را
تعریف میکند که به دنبال بمباران روستا واز دست دادن بیشتر افراد خانواده
خود به همراه نوه خردسالش عازم معدنی میشود که پسرش مراد در آنجا مشغول
به کار است.
انتظار طولانی دستگیری برای رسیدن کامیون معدن با
تردیدی فرساینده درباره مطلع کردن یا نکردن پسر از کشته شدن همسر و مادرش
مقارن میشود و پیرمرد در تمام طول سفر نگران است که مبادا پیش از رسیدن او
خبر بمباران روستا به معدن رسیده باشد، بع داز رسیدن به معدن، دستگیر
متوجه میشود که خبر بمباران روستا چند روز قبل در معدن پخش شده و به مراد
گفته شده که همه اعضای خانواده او کشته شدهاند.
دستگیر ابتدا به
دفتر سرپرست کارگردان معدن میشود در این سکانس ضرباهنگ کند و دلهرهآور
برملا کردن اطلاعات مطابق خصوصیت یک سکانس اوجگاهی باعث تداوم تنشی شدید
در تمام طول سکانس میشود و کنشهای فرعی (بیحواسی و لرزش دستان دستگیر
هنگام گرفتن استکان چای نوسان در قندان روی میز تو هم حضور مراد) در جهت
نمایشی کردن تشویش و خواست درونی شخصیت محوری عمل میکنند.
سرپرست
کارگران به دستگیر میگویند که او مراد بعد از شنیدن خبر بمباران حال
نامساعدی پیدا کرده و به همین دلیل او مانع برگشتن مراد به روستا شده اما
اکنون حال مراد بهبود پیداکرده و مشغول کار در معدن است هر چند تا ساعت
دیگر امکان ملاقات با او وجود ندارد دستگیر که نوه خود را در میانه راه
به مغازهداری سپرده از دفتر معدن بیرون میآید و قبل از رفتن یکی از
کارمندان به او بگوید که به دروغ به مراد گفته شده پدرش نیز در بمباران
کشته شده دستگیر در حالی که در مورد سلامتی مراد و علت واقعی عدم بازگشت او
به روستا تردید دارد با اندوه و تشویشی تازه معدن را ترک میکند به این
ترتیب سکانس مورد نظر شکلی از پایان باز را به وجود میآورد که منشا پرسشی
تازه و دلهرهای التیام یافته در انتهای داستان میشود و شخصیت محوری را
در اوج اضطراب بیخبری وگمانهای گوناگون رها میکند.
احسان حسینینسب
منبع:ماهنامه فیلم نگار
انتهای پیام/ص