به گزارش
خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران: روز دهم محرم سال 61 هجری قمری، پس از نبردی نا برابر میان امام حسین (ع) و یاران ایشان با سپاه یزید ملعون پس از شهادت یاران ایشان، امام (ع) آماده ی نبرد با سپاه دشمن شد.
در این هنگام حضرت سکینه (س) به حضرت رقیه (س) فرمود: بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته شود، امام حسین (ع) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه حضرت رقیه (س) صدا زد ، حضر رقیه (س) فرمود:بابا! مانعت نمی شوم صبر کن تا تورا ببینم امام حسین (ع) او را در آغوش گرفت و لبهای خشکیده اش را بوسید.
حضرت رقیه (س) فرمود: بابا بسیار تشنه ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است.
امام حسین (ع) فرمود: کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم، آنگاه امام حسین (ع) برخاست تا به سوی میدان برود.
حضرت رقیه (س) بازهم دامن پدر را گرفت، گریست و گفت: بابا جان کجا می رود؟ چرا از ما بریده ای؟ امام (ع) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلی پرخون از او جدا شد.
وداع امام حسین (ع) در روز عاشورا با اهل بین (ع9 صحنه ای بسیار جانسوز و آخرین صحنه دلخراش و جگرسوی، وداع ایشان با حضرت رقیه (س) دختر سه ساله ایشان بود، پس از شهادت امام حسین (ع)، سپاه یزید ملعون به خیمه های اهل بیت (ع) یورش برد و خیمه ها را آتش زد، در این هنگام حضرت رقیه (س) از خیمه به سمت بیرون دوید، یکی از ماموران سپاه دشمن، متوجه آتش گرفتن دامن ایشان شد و آن را خاموش کرد.
آن حضرت (س) به او گفت: لبهایم خشکیده و تشنه ام، به من آب بده مامور سپاه یزید علیه العنه به حضرت رقیه(س) آب داد.
آن حضرت (س) به سمت قتلگاه دوید، آن مامور به ایشان گفت: کجا می روی؟ حضرت رقیه گفت: پدرم تشنه است می خواهم به او آب بدهم مامور سپاه یزید ملعون به آن حضرت (س) گفت: پدرت با لبان تشنه به شهادت رسید.
حضرت رقیه (س) فرمود: من چون پدرم با لبان تشنه به شهادت رسید من نیز آب نمی نوشم در این بخش از گزارش به نحوه شهادت حضرت رقیه (س) در خرابه شام اشاره می کنیم.
پس از شهادت امام حسین (ع) و یاران ایشان سپاه یزید کاروان شهدا و اسرای عاشورا را از کربلا به کوفه از کوفه به شام و از شام به مدینه برد، در طول مسیر حرکت کاروان اسرا و شهدای کربلا سپاه یزید ملعون، ستم های بسیاری به اهل بیت (ع) به ویژه حضرت رقیه (س) روا داشتند.
حضرت رقیه (س) در زمان حیات پدرشان هنگام نماز، سجاده ی امام حسین (ع) را برای ایشان آماده و پهن می کردند آن حضرت (س) پس از شهادت امام (ع) نیز طبق عاد همیشگی سجاده ی امام حسین (ع) را پهن کرد و آماده آمدن ایشان و نماز خواندن امام (ع) شد، در این هنگام ماموران سپاه یزید از آن حضرت (س) پرسیدند: چه کار می کنی؟
حضرت رقیه (س) فرمود: سجاده ی پدرم را پهن کرده ام و منتظر آمدن ایشان هستم.
شمربن ذی الجوشن علیه العنه رو به ماموران خود کرد و گفت: او را تازیانه بزنید اما آنها این کار را نکردند آن ملعون چندین سیلی محکمی بر ضورت حضرت رقیه (س) زد چنانکه عرش به لرزه آمد.
آن حضرت (س) به سمت بیابان دوید حضرت زینب (س) مشغول پرستاری از امام سجاد (ع) بود و از حضرت رقیه (س) غافل شد.
حضرت زینب (س) متوجه غیبت حضرت رقیه (س) شد و به جست و جوی آن حضرت (س) شتافت در آن هنگام متوجه حضور حضرت رقیه (س) شد، ماموران سپاه یزید بر بدن حضرت رقیه (س) تازیانه می زدند و یکی از ماموران سپاه دشمن گیسوی مبارک آن حضرت (س) در دستان گرفته و می کشید.
حضرت رقیه (س) تا حضرت زینب (س) را دید خود را در آغوش ایشان انداخت حضرت زینب (س) آن حضرت (س) را نوازش کرد ت ایشان خوابید.
حضرت رقیه (س) به یکباره از خواب پرید و سراغ پدر را گرفت، ماموران سپاه دشمن سر مبارک امام (ع) را مقابل ایشان قرار دادند حضرت رقیه (س) با مشاهده سر مبارک امام (ع) از شدت خون و اندوه بسیار به شهادت رسید.
آن حضرت (س) روز پنجم صفر سال 61 هجری قمری به شهادت رسید و در خرابه شام به خاک سپرده شد پدر بزرگوار حضرت رقیه (س) امام حسین (ع) و مادر گرامیشان ام اسحاق است.
گزارش از زهره کلهر