به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، هرگاه در محفلی راجع به موضوعی بحث شود یکی از حاضران مجلس که داعیۀ علم و اطلاع در اطراف موضوع مورد بحث داشته باشد برای اعلام و اثبات فضل و دانش خویش به ضرب المثل بالا متوسل می شود و می گوید:"ما را هم از این نمد کلاهی است."
این عبارت مثلی اختصاص به مسائل معنوی ندارد بلکه غالباً در امور مادی نیز از آن استفاده می کنند، فی المثل اگر پای مال و منال در میان باشد و یا برای احراز مقام و منصبی فعالیت کنند برای توجیه خواستۀ خویش چنین می گویند:"ما را هم از این نمد کلاهی باید باشد." یا به شکل دیگر:"از ین نمد کلاهی نصیبم گردید."
اما ریشۀ این ضرب المثل:
مولانا عبدالرحمن جامی (817-898 هجری) یکی از شاعران صوفی مشرب و یکی از نویسندگان بزرگ ایران است که در قرن نهم هجری می زیست و با سلطان حسین بن منصور بن بایقرا آخرین پادشاه معارف پرور دودمان تیموری در ایران معاصر بود و مورد عنایت و حمایت امیر علیشیر نوایی وزیر دانشمند او بوده است.
جامی سر آمد فضلای عصر خویش بود و جمعی از محققین او را آخرین شاعر بزرگ ایران می دانند و خاتم الشعرا لقب داده اند.
ملا بنایی نیز از شعرای معاصر جامی بود که در شعر و ادب خاصه بدیهه گویی به حد کمال دست داشت و در این زمینه خود را برتر و بالاتر از شعرای همزمان من جمله جامی می دانست. روزی سلطان میرزاحسن با جمعی از شعرا و دانشمندان نشسته بود و از هر مقوله سخن می گفتند و البته روی سخن آنان بیشتر در اطراف کمالات علمی و ادبی جامی دور می زد.
ملا بنایی که از شاعران حاضر در آن مجلس بود رشتۀ سخن را به بدیهه گویی و اشعار ارتجالی کشانیده گفت:"جامی هر که و هر چه باشد در بدیهه گویی عاجز است."
اتفاقاً در این موقع جامی وارد مجلس شد و به فراست دریافت که سخن از او در میان بوده است. میرزاحسن که میزبان جلسه بود به حاضران گفت:
"امروز بدیعتاً شعر باید گفت." و ابتدا به جامی که مقام شیخوخیت داشت رو کرد و گفت:"می خواهم این چهار چیز را به سلک نظم آورید: چراغ، غربال، نردبان، ترنج."
مولانا جامی مرتجلاً گفت:
ای گشته چراغ دولتت بدر منیر
غربال شود سینۀ اعدادت ز تیر
بر پلۀ نردبان همت نه پای
از اوج فلک ترنج دولت برگیر
آن گاه رو به ملا بنایی کرد و گفت:
"از تو شعر بدیهه می خواهم که این چهار چیز در آن گنجانده شود: منقل، طاس، شرح شمسیه ، کلاه نمد." ملا بنایی بدون تأمل گفت:
چون منقل اگرچه دود آهی داریم
بر طال ملک نه کارگاهی داریم
با ما سخنی ز شرح شمسیه مگوی
ما نیز ازین نمد کلاهی داریم
شک نیست که این عبارت مثلی سابقۀ قدیمیتر دارد چنان که در الهی نامۀ عطار موضوع حکایتی با این شعر شروع می شود.
در آن ویرانه شد محمود یک روز یکی
دیوانه ای را دید پر سوز
تا به این بیت می رسد که دیوانه می گوید:
گرت هم زین نمد بودی کلاهی
ترا بودی درین اندوه راهی
ولی گمان می رود که عبارت بالا پس از مشاعره و بدیهه گویی جامی و ملا بنایی در بزم سلطان میرزاحسن که همیشه مجمع فضلا و دانشمندان نامدار بوده است بر سر زبانها افتاده به صورت ضرب المثل درآمده است.
علی کل حال بر عهدۀ پژوهشگران آینده است که در این مورد بیشتر تحقیق و مداقه کنند تا چنانچه واقع نفس الامر جز این باشد ریشۀ واقعی ضرب المثل را به دست آورند.