به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،
اتفاقات پیش روی جهان تشیع از صدر تاکنون هرکدام بیانگر این اصل است که
تاریخ در حال تکرار است و باید با پندگیری از آن، راه نفوذ فتنه گر و حق
از باطل را بر اساس آن آموزه به درستی تمیز داد.
نگاه به وقایع
تاریخی بسیار درس آموز است و به انسانها در مواجهه با غبار فِتن بصیرت و
فرقان می دهد. هرچند در زمینه آگاهی بخشی، بصیرت و فهم حقیقت، نقش و وظیفه
نخبگان بسیار برجسته و اثرگذار است اما این مساله رسالت فردی در این زمینه
را نفی نمیکند.
مقام معظم رهبری در دیدار با مردم؛ مسئولان و طلاب قم تاکید کردند:"
ببينيد
در جنگ صفين، اميرالمؤمنين(ع) در مقابل كفار كه قرار نداشت؛ جبههى
مقابل اميرالمؤمنين جبههاى بودند كه نماز هم می خواندند، قرآن هم مي
خواندند، ظواهر در آنها محفوظ بود؛ خيلى سخت بود. كى بايد اينجا روشنگرى
كند و حقائق را به مردم نشان دهد؟ بعضى ها حقيقتاً متزلزل مي شدند.
تاريخ جنگ صفين را كه انسان مي خواند، دلش مي لرزد. در اين صف عظيمى كه
اميرالمؤمنين به عنوان لشكريان راه انداخته بود و تا آن منطقه ى حساس - در
شامات - در مقابل معاويه قرار گرفته بود، تزلزل اتفاق مىافتاد؛ بارها
اين اتفاق افتاد؛ چند ماه هم قضايا طول كشيد. يك وقت خبر مىآوردند كه
در فلان جبهه، يك نفرى شبه هاى برايش پيدا شده است؛ شروع كرده است به
اينكه آقا ما چرا داريم مي جنگيم؟ چه فايده دارد؟ چه، چه. اينجا اصحاب
اميرالمؤمنين - يعنى در واقع اصحاب خاص و خالصى كه از اول اسلام با
اميرالمؤمنين همراه بودند و از اميرالمؤمنين جدا نشدند - جلو مىافتادند؛
از جمله جناب عمار ياسر (سلام اللَّه عليه) كه مهمترين كار را ايشان مي
كرد. يكى از دفعات عمار ياسر - ظاهراً عمار بود - استدلال كرد. ببينيد چه
استدلال هائى است كه انسان مي تواند هميشه اينها را به عنوان استدلال هاى
زنده در دست داشته باشد.
ايشان ديد يك عدهاى دچار شبهه
شدهاند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانى كرد. يكى از حرف هاى او در اين
سخنرانى اين بود كه گفت: اين پرچمى كه شما در جبههى مقابل مىبينيد،
اين پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا ديدم - پرچم بنى اميه -
زير اين پرچم، همان كسانى آن روز ايستاده بودند كه امروز هم ايستادهاند؛
معاويه و عمروعاص. در جنگ احد، هم معاويه، هم عمروعاص و ديگر سران بنى اميه
در مقابل پيغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنىاميه بود.
گفت:
اينهائى كه شما مى بينيد در زير اين پرچم، آن طرف ايستادهاند، همين
ها زير همين پرچم در مقابل پيغمبر ايستاده بودند و من اين را به چشم خودم
ديدم. اين طرفى كه اميرالمؤمنين هست، همين پرچمى كه امروز اميرالمؤمنين
دارد - يعنى پرچم بنىهاشم - آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همين
كسانى كه امروز زيرش ايستادهاند، يعنى علىبنابىطالب و يارانش،
آن روز هم زير همين پرچم ايستاده بودند. از اين علامت بهتر؟
ببينيد
چه علامت خوبى است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهايند،
در يك جبهه. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهايند در
جبههى ديگر، در جبههى مقابل. فرقش اين است كه آن روز آنها ادعا
ميكردند و معترف بودند و افتخار ميكردند كه كافرند،
امروز
همانها زير آن پرچم ادعا مي كنند كه مسلمند و طرفدار قرآن و پيغمبرند؛
اما آدم ها همان آدم هايند، پرچم هم همان پرچم است. خوب، اينها بصيرت
است. اينقدر كه ما عرض مي كنيم بصيرت بصيرت، يعنى اين.از
اول انقلاب و در طول سالهاى متمادى، كىها زير پرچم مبارزهى با امام
و انقلاب ايستادند؟ آمريكا در زير آن پرچم قرار داشت، انگليس در زير آن
پرچم قرار داشت، مستكبرين در زير آن پرچم قرار داشتند، مرتجعين وابستهی
به نظام استكبار و سلطه، همه در زير آن پرچم مجتمع بودند؛ الان هم همين جور
است. الان هم شما نگاه كنيد از قبل از انتخابات سال 88، در اين هفت-هشت
ماه تا امروز آمريكا كجا ايستاده است؟ انگليس كجا ايستاده است؟
خبرگزارىهاى صهيونيستى كجا ايستادهاند؟ در داخل، جناحهاى ضد دين، از
تودهاى بگير تا سلطنتطلب، تا بقيهى اقسام و انواع بى
دينها كجا ايستادهاند؟ يعنى همان كسانى كه از اول انقلاب با انقلاب و
با امام دشمنى كردند، سنگ زدند، گلوله خالى كردند، تروريسم راه انداختند.
سه
روز از پيروزى انقلاب در بيست و دوى بهمن گذشته بود، همين آدمها با همين
اسمها آمدند جلوى اقامتگاه امام در خيابان ايران، بنا كردند شعار دادن؛
همانها الان مىآيند توى خيابان، عليه نظام و عليه انقلاب شعار ميدهند! چيزى
عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمريكا بود؛ اسمشان سوسياليست بود،
ليبرال بود، آزادى طلب بود، پشت سرشان همهی دستگاههاى ارتجاع و
استكبار و استبداد كوچك و بزرگ دنيا صف كشيده بودند!
امروز
هم همين است. اينها علامت است، اينها شاخص است؛ و مهم اين است كه ملت
اين شاخصها را ميفهمد؛ اين چيزى است كه انسان اگر صدها بار شكر خدا را
بكند، حقش را به جا نياورده است؛ سجدهى شكر كنيم."بدین
جهت مطالعه در تاریخ تشیع بسیاری از زوایای پنهان فتنه ها را تا قرنها بعد
مشخص میکند. در این بخش نکاتی به جهت بصیرت بخشی در این زمینه قید
میشود:
حکومت علی (ع) در رویارویی با فتنهامیرالمومنین
با پرهیز از قبول خلافت،علیرغم اصرار و تلاش زیاد خواص و عوام ،درست بر
همین مهم دست گذاشته بود که حاکمیتی که علی(ع) پیاده خواهد نمود چهارچوب و
مبانی آن را دیگران تعیین نمیکنند و قرائت پذیر نخواهد بود که جولانگاه
مطامع و هوسهای بعضی خواص و شیفتگان قدرت و زر و زور گردد و هر روز ماهیتی
جدید پیدا کند بلکه حکومت اسلامی موازینی دقیق و مدون دارد.
و پس
از قبول خلافت فرمود:«الا لا یقولن رجال غدا غمرتهم الدنیا...اذا ما منعتهم
ما کانوا یخوضون فیه و اصرتهم الی حقوقهم التی یعلمون فینقمن ذلک و
یستنکرون و یقولون حرمنا ابن ابی طالب حقوقنا...: آگاه باشید که مردانی از
شما که دنیا آنها را در خود غرق کرده... هنگامیکه جلوی آنها را از آنچه
در آن فرو رفتهاند بگیرم و به حقوق حقهشان که خود بهتر میدانند باز
گردانم موجب خشم و ناراحتی آنان گشته و نگویند که پسر ابیطالب ما را از
حقوقمان محروم کرد».
ا
میرالمومنین(ع)
به همگان اعلام میدارد که حق شما بر ولایت این است که حکومت ناب اسلامی
را فارغ از همه جریانات و حواشی بر شما پیاده نماید و آنگاه که فتنه
انگیزان جمل به قصد فتنه درآمدند امام(ع) به ایشان فرمود: چه چیز شما را به
این حالی که میبینم(فتنه انگیزی) واداشته است؟گفتند : «ما با تو بیعت
کردیم که کارها را بدون اطلاع و مشورت با ما تمام نکنی!(طلبکار مشارکت در
حاکمیت و رسیدن به اهداف شخصی یا گروهی مد نظر خود بودند).امام در پاسخ فرمود
:
آیا شما را از حقی که برای شما واجب شده باشد بازداشته ام؟ به خدا سوگند
مرا رغبتی به حکومت نبود...، همگان مرا به خلافت گماشتید و ترسیدم که اگر
پیشنهاد شما را نپذیرم امت به اختلاف افتد و چون حکومت به من رسید به کتاب
خدا و سنت رسول خدا نگریستم و به هر آنچه آن دو مرا دلالت کرد پرداختم و
از آن پیروی کردم و به آرای شما و دیگران در آن مورد نیازی پیدا نکردم»(1)
حضرت
حاکمیت بر پایه ولایت را با محوریت قانون و دین میداند و هر امر زائد بر
آن را مایه انحراف میداند که موجب صدمه به مردم تحت امرش میشود و هنگامی
که دیدند علی(ع) در حفظ اصول پافشاری میکند خواستند بهطور موقت اجرای
بعضی دستورات را به تاخیر اندازد یا از بعضی مبانی بنا به شرایط روز، عدول
کند که امام هرگز تن به تحریف مبانی ندادند.
و ما در انقلاب خود
میبینیم که عدهای چگونه رعایت این سنت هوشمندانه امیرالمونین(ع) در حفظ
پایهها و زیربناهای اصیل حکومتی اسلام ناب را بر خود دشوار میبینند؛ و
البته طبیعی است که راه تخاصم در پیش گیرند زیرا این اصول ارزشی تامین
کننده منافع نا مشروع نیست بلکه تضمین کننده بقاء اسلام و حکومت عدالت محور
و منافع آحاد جامعه است. آنروز بعضی خواص، فتنه جمل را آفریدند و به
حیثیت خود لطمات ننگین زده و برای حاکمیت هزینههای گزاف و جبران ناپذیر به
بار آوردند و امروز فتنه انگیزان به سردمداری بعضی خواص غفلت زده و فریفته
شده چنین کردند.
حماسه مردمی علیه فتنه در نهم دی 88 درسها و عبرتهای جنگ نهرواندر
زمینه درس آموزی از وقایع مربوط به جنگ امیرالمومنین علی (ع) با خوارج که
حاوی درسهای بسیاری برای بشر در طول قرنهای متمادی است ، سیداحمد خاتمی؛
امام جمعه موقت تهران می گوید:
از جریانهای مخالف امیرمؤمنان علی
(ع) که از قبل پیامبراکرم پیشبینی درگیری آنها را با آن حضرت کرده بود
جریان خوارج بود. در این نوشته از نبرد مولی با آنان و درسهای آموزنده
سیره حضرت در این رابطه سخن خواهیم گفت.
کوتاه مدتترین جنگهای امیرمؤمنان جنگ نهروان بود که آغاز و پایان آن یک روز بود; روز نهم صفر ۳۸ هجری قمری!
این
جنگ نبرد با سپاه انشعابی و یاغی از لشگر مولی بود که در پی ماجرای تحکیم و
قرآن بر سر نیزه کردن از سوی معاویه پدید آمد. در آغاز شورشیان دوازده
هزار نفر بودند که با نصایح مولی و یارانش اکثریت آنها از انحراف برگشتند
ولی تعدادی همچنان بر مخالفتخویش با مولی اصرار ورزیدند. سرانجام کار به
جنگ کشیده شد و جز ۹ نفر که با فرار از معرکه جان سالمی بهدر بردند بقیه
همگی کشته شدند و به این ترتیب جنگ نهروان خاتمه یافت.طبری میگوید:«مدت جنگ بسیار کم بود ودر اندک زمانی خاموش شد »یعقوبی گوید: «جنگ به هنگام ظهر آغاز شد و بیش از دو ساعتبیشتر طول نکشید »
در
این جنگ تعداد لشکریان امیرمؤمنان علی (ع) ۶۸ هزار نفر بوده است زیرا که
آماده نبرد با شامیان بودند که تحرکات شیطانی خوارج مسیر جنگ را عوض کرد و
عدد خوارجی که به نبرد با مولی درآمدند طبق نقلی چهار هزار نفر و طبق نقل
دیگر ۲۸۰۰ نفر بودند.
ولی این آغاز و پایان کوتاه درسها و عبرتهای فراوان با خود دارد که برخی را در اینجا میآوریم:
تفرقه، توطئه دشمنان۱
- باید دید که «خوارج» را چه جریانی به وجود آورد؟ زمینهساز بروز این
جریان چه بود؟ پرواضح است که توطئه شیطانی معاویه زمینه ساز این جریان
انحرافی بود مسئله تحکیم و قرآن بر سر نیزه کردن! و عوامل و ایادی معاویه
در داخل لشگر مولی در پروریدن و رشد این جریان انحرافی نقش اساسی داشتند.
عبرت مهم این ماجرا این است که جریان باطل بیش از آن که برای بقاء خود
امیدوار به حرکات نظامی و سیاسی خود باشد، امید به اختلاف در جبهه خودیها
دارد. اگر بگوئیم این حربه در پیروزی ظاهری معاویه بیش از حرکات نظامیاش
نقش داشتسخنی به گزاف نگفتهایم از این رو است که میبینیم حضرت در برخورد
با خوارج پیوسته از تفرقه برحذر میدارد در سخنی خطاب به آنان فرمود:
«هماهنگ با توده عظیم مردم باشید که دستخدا یاور تودههاست از تفرقه
بپرهیزید که بریده از جماعت مسلمانان و تنیده به گروهکها طعمه شیطان است
همانگونه که گوسفند تکرو خوراک گرگ است،هان هر کسی که به این شعار تفرقه و
گروهک خوارج دعوت کند بکشیدش گرچه زیر این دستار من باشد »در
سخن دیگر فرمود: «بیتردید شیطان راههای خود را برایتان هموار ساخته و
میخواهد پیوند دینتان را کم کم بگسلد و اجتماعتان را بپراکند و آنگاه
در فتنه را بگشاید».
مثل معروف
«فرق تسد»
تفرقه بیانداز حکومت کن! یک اصل تجربه شده است. از این رهگذر است که از
آغاز پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون پیوسته دشمنان آن از این حربه استفاده
کرده و در هر مقطعی با استفاده از تحریک احساسات، شعارهای انحرافی و...
جامعه اسلامی ما را گروه گروه کردهاند. آخرین کار آنها در این رابطه
ایجاد تفرقه در جامعه اسلامی با شعارهای وارداتی راست، چپ، محافظه کار،
اصلاح طلب است! همه این واژهها ابزار بازی دشمنان با انقلاب اسلامی است،
بدین جهت است که میبینیم آنگاه که چشم بیدار امت، مقام معظم رهبری
مدظلهالعالی، امت را از این توطئه آگاه کرده و تقسیم بندی خودی و غیرخودی
را مطرح میکنند که بهترین محور وحدت امت و رهیدن از تقسیم بندیهای مصنوعی
دشمنان است، بیشترین موضع گیریها را علیه آن صورت میدهند.
روشنگری و نصیحت۲
- امام علی (ع) در هر سه نبرد خویش تمام توان خود را به کار برد تا با
نصیحت، موعظه، آگاهی رسانی بدنه مخالفان را به راه هدایت بکشاند. لیکن در
نبرد با خوارج تلاش گستردهای را در این راستا صورت داد زیرا مولی معتقد
بود که بدنه خوارج نه سران آنها افرادی ناآگاهاند، انگیزه مغرضانه ندارند
در پی حقاند لکن به خطا رفتهاند بر این اساس فرمود:
«بعد
از من با خوارج نبرد نکنید! زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرده
همانند آن کس که طالب باطل بوده و آن را به دست آورده است نمیباشد »از
این کلام نورانی به وضوح استفاده میشود که حساب حقطلبان گمراه و
باطلگرایان آگاه، از یکدیگر جداست، برخورد با گروه دوم اقدام قهرآمیز لازم
دارد و برخورد با گروه اول اقدام روشنگرانه.
ممکن استسؤال شود که
چگونه است که خود امام علی(ع) به نبرد با خوارج پرداخت ولی یاراناش را از
مبارزه با خوارج بعد از خود باز میدارد؟ پاسخ آن است که شرایط زمان
امام(ع) با شرایط دوران بعد از او متفاوت بود. و این سخن امام را میتوان
الهامی غیبی دانست که بر زبان مولی علی(ع) جاری شد. مبنای تحلیل مولی این
است که:
بعد از امام (ع) خوارج همچون خاری در چشم امویان خواهند بود
و جنگیدن با آنان به معنای بازگذاردن دستحکام ظالم اموی و تقویت جبهه
آنها میباشد.
در حدیثی میخوانیم که:
بعد از شهادت امیرمؤمنان علی(ع) افرادی از سران خوارج با همکاری پیروان
خود بر معاویه شوریدند و این در حالی بود که معاویه در کوفه بود و امام
حسن(ع) از کوفه خارج شده و عزم مدینه داشت، معاویه کسی را به خدمت امام
حسن(ع) فرستاد که مبارزه با خوارج را برعهده گیرد. امام حسن(ع) در جواب
فرمود: «من جهتحفظ خونهای مسلمین از جنگ با تو خودداری کردم آیا از طرف
تو با گروهی جنگ کنم که تو به کشتن از آنها سزاوارتری.»درگیری
خوارج با بنیامیه سبب تخفیف ظلمهای بنیامیه بر شیعیان میشد، زیرا که
خوارج اساس حکومت آنها را تهدید میکردند و درگیری امویان با آنان سبب
میشد که شیعیان نفس راحتی بکشند و همین درگیری مداوم خوارج با بنیامیه از
جمله عوامل سقوط بنیامیه گردید.
اصل سخن این است که امیرمؤمنان
علی(ع) برخوردی ناصحانه، روشنگرانه با بدنه خوارج داشت، گرچه در پایان کار
وقتی روشنگریها ثمر نبخشید با آنان برخوردی قاطع نمود.
امام
علی(ع) از آغاز جدایی خوارج و اجتماع آنان در حروراء کار ارشادی خویش را
آغاز کرد. ابتدا دوستان و همراهان خویش را برای این کار برگزید سپس خود
وارد صحنه شد.عمده ترین شبهه خوارج این بود که چرا علی (ع) «حکمیت» را پذیرفت؟ابن
عباس در پاسخ آنها گفت: اولا حکمیت ریشه قرآنی دارد. در مسئله شکار در
حال احرام که از پیچیدگی کمتری برخوردارست به تحکیم فرمان داد.
«
ای افراد با ایمان شکار را در حال احرام به قتل نرسانید، و هر کس از شما
عمدا آن را به قتل برساند، باید کفارهای معادل آن از چهارپایان بدهد.
کفارهای که دو نفر عادل از شما معادل بودن آن را تصدیق کنند.»
نیز در نزاعهای کوچک خانوادگی مسئله تحکیم را تایید کرده است:
«
اگر از اختلاف زوجین بیم دارید داوری از خانواده مرد و داوری دیگر از
خانواده زن برانگیزید اگر خواهان اصلاح باشند خدا آن دو را برای رسیدن به
هدف موفق میگرداند که خداوند دانا و آگاه است».علاوه بر این پیامبر در نبرد بنیقریظه «حکمیت» سعد بن معاذ را پذیرفت و «حکم» او را هم تایید کرد. این اولا.
ثانیا:
امام علی (ع) با حکمیت ابوموسی اشعری که بیتدبیری او فتنهها آفرید مخالف
بود حضرت میخواست که من حکم باشم شما مخالفت کردید و گفتید فقط ابوموسی
اشعری باشد.
آنگاه ناصحانه به آنها گفت دست از مخالفت مولی
بردارید حضرت در کوتاه مدت دست از جنگ کشیده لیکن با توجه به آنکه آنان
خدعه کرده و قرار داد را شکستند مجددا عازم جنگ علیه آنان شد. خوارج وقتی
پاسخی برای بیانات مستدل و منطقی ابن عباس نیافتند رو به غوغاسالاری آورده و
با بدگویی از ابنعباس گفتند خود امام علی(ع) باید با ما سخن بگوید!
آنگاه
امیرمؤمنان علی(ع) به همراه صد نفر از اصحابش برای گفتگو با خوارج به
حروراء رفت و عمده محورهایی که امیرمؤمنان(ع) بر آن تکیه کرد عبارت بود از:
1-
من از آغاز اعلام کردم که بردن قرآنها بر سر نیزه شیطنت است و میخواهند
شما را بفریبند شما نپذیرفتید. گفتم اینان از جنگ خسته شده و ترسیدهاند
بیائید کارشان را یکسره کنیم شما گفتید آنان ما را دعوت به کتاب خدا کردند
باید این دعوت را بپذیری وگرنه با تو نخواهیم جنگید و تو را تحویل معاویه
خواهیم داد!۲ - بعد از آنکه حکمیت بر من تحمیل شد من گفتم
حکم عبدالله بن عباس باشد که مردی دنیاپرست نیست و زیرک است نمیتوانند او
را بفریبند. شما قبول نکردید و گفتید فقط ابوموسی اشعری باید حکم باشد، باز
چارهای جز پذیرش نداشتم!
۳ -
با
اینکه «حکمیت» و «حکم» را بر من تحمیل کردید آیا من بر حکمین شرط نکردم
که از آغاز تا پایان حکمیت به قانون خدا در قرآن و سنت پیامبر عمل کنند؟ در
تمام این موارد سران خوارج امام علی(ع) را تصدیق کردند و گفتند همه
فرمایشات شما صحیح ما مرتکب گناه شدیم توبه میکنیم، تو هم باید توبه و
استغفار کنی! ! حضرت فرمود: استغفر الله من کل ذنب!
این برخوردها سبب شد شش هزار نفر از اردوگاه خوارج خارج شده و به امام بپیوندند.
ابن ابی الحدید در تفسیر استغفار حضرت میگوید:«توبه
امام یک نوع توریه و از مصادیق «الحرب خدعه» بوده است، او سخن مجملی گفت
که تمام پیامبران آن را میگویند و دشمن نیز به آن راضی شد بدون آنکه امام
به گناهی اقرار کرده باشد.
راهپیمایی 9 دی سال 1388 تحمل مخالفان۳ - امام علی (ع) در کنار این روشنگریها صبر و تحمل فراوانی در برابر حرکات ایذایی خوارج به خرج داد.
اینان
بعد از بازگشت از صفین دیگر در نماز جماعت امام(ع) حاضر نمیشدند، شعارهای
تند و زننده در مسجد علیه امام(ع) میدادند و امام(ع) و کلیه کسانی را که
پیمان صفین را محترم میشمردند تکفیر کردند، ولی امام علی(ع) با بزرگ منشی
مخصوص خود با آنان رفتار کرده و تا وقتی که آنها دست به ترور و مقابله
مسلحانه با نظام علوی(ع) نزدند حضرت متعرض آنان نشد. به آنان فرمود:
«لانمنعکم مساجد الله ان تذکروا فیها اسمه» از ورود شما به مساجد خدا
جلوگیری نمی کنیم تا در آنها یاد خدا کنید.
«لانمنعکم من الفیء ما دامت ایدیکم معنا» شما را از بیتالمال محروم نمیکنیم مادامی که دستتان در دست ماست، «به دشمن نپیوستید»«لانقاتلکم حتی تبدؤنا» تا آغاز به جنگ نکرده اید با شما نبرد نمیکنیم.این سیرت و رفتار علوی (ع) است.
تحمل
مخالف از اصول پذیرفته شده امام (ع) در سیاست داخلی است حضرت هم مخالفان
پیمان شکن را تحمل کرد تا آنجا که حتی اجازه خروج به مدینه را به آنان داد
و هم مخالفان خارجی را.
اما نکتهای را که برخی از آن غفلت میکنند این است که تحمل مولی تا کجا بود؟
مرز تحمل تا کجاست؟هم
گفتار حضرت، هم سیرت حضرت میگوید مرز تحمل تا آنجاست که کار به براندازی
نکشد. که براندازی خط قرمز است. وقتی خوارج دست به ترور و مقابله مسلحانه
با حضرت زدند حضرت به صورت قهرآمیز با آنان برخورد کرد. کسانی مدارای حضرت
با خوارج را به رخ میکشند، اما برخورد قاطعانه حضرت با خوارج محارب و
برانداز را که در حدود دو ساعت ۳۹۹۱ نفر از آنان را کشت طبق یک نقل و به
جهنم فرستاد، سخن به میان نمیآورند. این تحریف سیمای ملکوتی امام علی(ع)
است. امام در جای خود مدارا داشت و در جای خود قهر و مقابله که امام علی(ع)
اخلاق الهی را دارد که ذات مقدس ربوبی در جای خود «ارحم الراحمین» است و
آنجا که جای خشم است «اشد المعاقبین» است.
حماسه 9دی مردم ایران جهالت و حماقت خوارج۴
- در متن قرارداد امیرمؤمنان علی (ع) آمده بود که اگر حکمین برخلاف قرآن و
سنت پیامبر(ص) داوری کردند امام(ع) در موضع نخستخود باقی خواهد بود:
«کتاب
خدا از آغاز تا پایانش نزد ماست ما برآنیم که همان را زنده بداریم که قرآن
زنده نگاه داشته و بمیرانیم همان را که قرآن میرانده است اگر دو حکم در
این زمینه از قرآن سخنی گفتند پیروی میکنیم و اگر از قرآن نیافتند سنت
مورد قبول طرفین محور است».
ولی در ماجرای حکمیت عمروعاص خیانت کرد و
حکم به عدل نشد امیرمؤمنان علی(ع) تصمیم جدی بر مقابله با معاویه و
خشکاندن ریشه این شجره خبیثه برآمد، امام علی(ع) در این زمینه میفرماید:
«ما
پیش از آن که این رای داده و حکم جائرانه را صادر کنند با آنها شرط کرده
بودیم که به عدل حکم کنند و به حق عمل نمایند بنابراین هنگامی که این دو
نفر از راه حق منحرف گردیدند و حکم غیرصحیحی عکس حکم خداوند را صادر کردند،
حجت در اختیار ما و برای ماست (بنابراین نظر آنها برای ما هیچ اثری ندارد
زیرا آنها با شرط مخالفت کردند»
در همین حال که حضرت آماده نبرد
با معاویه میشد، ناگاه خبر وحشتناکی منتشر شد که خوارج نهروان با وضع
فجیعی عبدالله بن خباب بن ارت و همسرش را به جرم وفاداری به امیرمؤمنان
علی(ع) کشتهاند.
این جنایتسبب شد که امیرمؤمنان به مقابله با شجره
خبیثه جهالت و رذالتخوارج برآمده به سوی نهروان حرکت کرده با آنان بجنگد و
این خواست عمومی اصحاب امام علی(ع) بود.
داستان عبدالله بن خباب که او از یاران با وفای امام علی (ع) و پدرش از وفاداران به نبی اکرم (ص) بود چنین است:
وقتی خوارج با او روبرو شدند گفتند تو کیستی؟ گفت: بنده خدا!
گفتند: نظر تو درباره علی(ع) چیست؟
گفت: او امیرمؤمنان و نخستین مؤمن به رسول خداست.
گفتند: اسم تو چیست؟
گفت: عبدالله بن خباب بن ارت!
گفتند: پدر تو همان صحابی پیامبر است؟
گفت: آری.
گفتند: تو را ناراحت کردیم؟
گفت: آری.
گفتند: حدیثی که پدرت از پیامبر(ص) شنیده برای ما نقل کن!
گفت:
پدرم
نقل کرد که پس از من فتنه ای رخ می دهد که قلب مؤمن در آن می میرد،
نشستن در آن بهتر از ایستادن است، ایستادن بهتر از راه رفتن است و راه رفتن
بهتر از دویدن است، اگر آن زمان را درک کردی، شهادت را بجان بخر.در نقلی دیگر آمده است که ویژگی این فتنه آن است شب را با ایمان می خوابد صبح کافر می شود، یا صبح کافر است، شب مؤمن میشود.
آنگاه
نظر او را در رابطه با ابوبکر و عمر و عثمان پرسیدند جواب داد. سپس گفتند:
نظرت در رابطه با امام علی(ع) قبل از تحکیم و بعد آن چیست؟
او گفت:
«انه اعلم بالله منکم و اشد توقیا علی دینه و انفذ بصیره» آگاهی او نسبت
به خداوند از شما بیشتر بوده و دفاعش از دین بیش از شماست و بصیرتش از شما
عمیقتر است.
به
او گفتند تو هواپرستی! و به نام مردان می نگری نه رفتارشان! به خدا قسم
تو را به گونه ای می کشیم که تاکنون کسی را چنان نکشته ایم پس فورا دست
وپای او را بستند و همراه زن باردارش به زیر نخلی آوردند. سپس او را به
کنار نهر آورده و بسان گوسفند سر بریدند، سپس سراغ همسرش آمده آن زن مظلومه
گفت من یک زنم آیا از خدا پروا نمی کنید؟ به او هم رحم نکرده شکم او را
دریدند و جنین او را سر بریدند، به این هم اکتفا نکرده سه زن دیگر را که
یکی از آن صحابیه، و نامش ام سنان بود!
در
این فاصله که عبدالله را برای اعدام می آوردند یک دانه خرما از درخت
افتاد و یکی از خوارج بلافاصله آن را در دهان گذارد فورا اعتراض همفکران او
بلند شد که از مال مردم بدون رضایت یا بدون پرداخت قیمت آن استفاده می
کنی؟ ! فورا خرما را از دهان خود درآورد و به دور انداخت!
نیز در
مسیر به خوکی برخوردند که از آن یک ذمی بود، یکی از آنها با شمشیرش خوک را
کشت، همراهانش گفتند این فساد در زمین است!! رفتند و صاحب خوک را راضی
کردند!
«فاعتبروا یا اولی الابصار! !» از یک دانه خرمای حرام استفاده نمی کنند!
از
کشتن یک خوک معذرت خواهی کرده صاحبش را راضی میکنند! ! آنگاه با کمال
شقاوت یک مسلمان وفادار مؤمنی را که پدرش و خودش سوابق فراوان در خدمت به
دین دارند وحشیانه می کشند! همسر حامله اش را شکم می درند! و جنینش را
هم سر می برند!
ریشه این دوگانگی در برخورد چیزی جز جهالت و حماقت نیست، همان که امیرمؤمنان از آن تعبیر به درد بیدرمان میکند:
«من
می خواهم به وسیله شما دیگران را درمان کنم، اما متاسفانه خود شما برای
من دردید همانگونه که بخواهند به کمک خاری، خاری را برون کنند در حالی که
از خار جز دریدن نیاید خدایا، پزشکان این درد بی درمان درمانده شده اند و
آب رسانان به تشنه کامان از این چاه و با این ریسمان ناتوان گشته.»وقتی
جهالت و حماقت، با خودمحوری و غرور و ولایت ناپذیری همراه شد سرانجامی جز
اینگونه حرکات سردرگم و متناقض و وحشیانه ندارد و این عبرتی است برای
همه دین باوران که پیوسته درصدد عمق بخشیدن به دین خود باشند همان که نامش
در روایات «تفقه در دین» است، همان که نامش در روایات «بصیرت» است و بکوشند که راه خود را از ولایت جدا نکنند که جدایی از ولایت همان و افتادن در لجنزارهایی این چنین همان!
وبلاگ فراتر از واقعیت