مینو نمی‌تواند مانع از خودکشی سه دانش‌آموز دیگر شود. برنامۀ آن فرقه، برای خودکشی شش نفر از دانش‌آموزان تا انتها اجرا می‌شود. آیا این ماجرا بر خلاف پیام اصلی فیلم نیست؟ مینو در فیلم مداوماً از ضعیف بودن شیطان سخن می‌کند ولی گوئیا قدرت شیطان و یارانش بیشتر از او است. مضافاً که آنها اکنون به جان مینو و جنین او نیز طمع کرده‌اند. این حد از انفعال در برابر تحوّل فی‌المجلس بچه‌ها باورپذیر نیست.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،فیلم «بشارت به یک شهروند هزاره سوم» به کارگردانی محمدهادی کریمی از هفدهم مهر در سینماها اکران شده و در مدت 64 روز به فروش سیصد میلیونی در سینماهای تهران رسید. این فیلم با بودجه هفتصد میلیون تومانی به تهیه‌کنندگی علی لدنّی در مؤسسه رسانه‌های تصویری تولید شده است. فیلم، به موضوع شیطان‌پرستی می‌پردازد.



******
فیلم «بشارت به یک شهروند هزاره سوم» چهارمین ساخته محمدهادی کریمی است که متأسفانه اثر موفقی از کار درنیامده و در موضوع، عمیق نشده است. این فیلم بر اساس فیلمنامه‌ «باریکۀ راه مزرعه» نوشته خانم الهه احمدی ساخته شده، خانمی که سابقه فیلمنامه‌نویسی ندارد و آنچه در این فیلمنامه آمده بر مبنای تجربیات معلمی او در حوزه علمیه است. جناب کارگردان گرچه فیلمنامه را بازنویسی کرده ولی نتوانسته آن را به سطح قابل قبولی برساند.
 
خلاصه داستان
در دبیرستان دخترانه راه دانش، سه دانش‌آموز به سبب عضویت در مجامع شیطان پرستی مرده‌اند. خانم صفایی مدیر مدرسه (نیکی کریمی) از دوستش مینو رزّازی (هنگامه قاضیانی) که معلم حوزۀ علمیه خواهران است دعوت می‌کند تا کلاس فوق برنامه‌ای برای بچه‌ها بگذارد. همزمان شوهر مینو (مهدی احمدی) از کار خود استعفا داده خانه‌نشین می‌شود. مینو در ارتباط گرفتن با دانش‌آموزان موفق نیست. او و شوهرش به دلیل نازایی هجده ساله، تصمیم به باروری خارج از رحم گرفته‌اند. اکنون که مقرر است نطفه را به رحم منتقل کنند شوهر نومیدانه مخالفت می‌کند.


دانش‌آموزان بعد از یک نوبت برگزاری کلاس در پارک (که در فیلم نشان داده نمی‌شود)، کم‌کم به مینو علاقمند می‌شوند. اما اندکی بعد، یکی از دانش‌آموزان خودکشی می‌کند و سپس یک نفر دیگر. مینو در این مدت با پلیس و خانواده متوفیان صحبت می‌کند و در موضوع شیطان‌پرستی نیز مشغول به تحقیق است. او می‌فهمد که قرار است شش نفر کشته شوند. یکی از دانش‌آموزان به او اخطار می‌کند که مواظب جان خود باشید. همان شخص، مینو را به یک ساختمان نیمه‌کاره می‌کشاند و او در تلۀ آن شخص افتاده به طبقه پایین سقوط می‌کند. دختر نیز همانجا خودکشی می‌کند در حالیکه جملاتی از رئیس فرقه را به یاد می‌آورد. در انتها تصویری از سونوگرافی می‌بینیم و می‌فهمیم جنین مینو سالم است.

 
مختصری درباره کارگردان
محمدهادی کریمی در سال 1351 در تهران متولد شد و در رشته پزشکی تحصیل کرد. او قبل از آنکه فیلمساز شود فیلمنامه‌نویس بود و پیش از آن، منتقد سینما. کریمی کار خود را در اوایل دهه هفتاد با صفحه «تصویر روز» در روزنامه کیهان آغاز نمود و سپس صاحب امتیاز و مدیر مسئول هفته‌نامه‌های «تصویر روز» و «سینما جهان» شد. اولین فیلمنامه کریمی در سال 1376 توسط سیروس الوند ساخته شد و ده سال بعد او اولین فیلمش را با نام غیرمنتظره (1385) ساخت. دو فیلم بعدی هادی کریمی اینها هستند: امشب شب مهتابه (1387)، برف روی شیروانی داغ (1389). اولی، اقتباسی ایرانی است از فیلم زندگی من/ بروس جوئل روبین (1993) با بازی مایکل کیتون و نیکول کیدمن، و دومی بهترین فیلم جناب کریمی تاکنون.



محمدهادی کریمی چهارده فیلمنامۀ دیگر دارد که توسط کارگردان‌های دیگر ساخته شده که معروف‌ترین آنها عبارتند از:
سیروس الوند: ساغر (76)، رستگاری در 8:20 دقیقه (83)
رحمان رضایی: دختران انتظار (78)، اتانازی (80)، الهه زیگورات (82)
ایرج قادری: شهرت (79)، چشمان سیاه (81)
مهدی صباغ‌زاده: مارال (79)
رضا کریمی: انعکاس (86)، آدمکش (88)
شهاب حسینی: ساکن طبقه وسط (92)
فیلم اخیر، اولین ساختۀ شهاب حسینی محسوب می‌شود و مقرر است در جشنواره فجر به نمایش درآید.
 

نقد و نظر
تا آنجا که بنده اطلاع دارم فیلم بشارت... نخستین فیلم سینمایی ایرانی است که در موضوع شیطان‌پرستی ساخته شده است، موضوعی که پرداختن به آن جرأت می‌خواهد و هر کسی رغبت ندارد در این مقولات سیاه و مفسده‌انگیز تأمل کند و فیلم بسازد. لذا باید در ابتدا این تحسین و تقدیر را نثار کارگردان کرد.

بنده در اواخر آبان سال 1390 در دفتر یکی از دوستان فیلمساز، فیلمنامه «باریکۀ راه مزرعه» را که مبنای اولیه این فیلم بوده است، دیدم. دوست کارگردانی که می‌خواست آن را بسازد پس از مشورت با دوستان و شنیدن ایرادهای فیلمنامه، منصرف شد. 

در اینجا می‌خواهم خلاصه‌ای از فیلمنامه «باریکۀ راه مزرعه» نوشته الهه احمدی را نقل کنم. ولی پیش از آن باید بگویم که فیلمنامه اولیه در مواردی، بهتر از این فیلمنامه‌ای است که آقای کریمی بازنویسی کرده و ساخته‌‌اند.



الف. خلاصه‌ای از فیلمنامۀ اولیه
یک گروه موسیقی در زیرزمین یک باغ مخفی در حال اجرای آهنگ‌های خاص شیطان‌پرستان هستند. در این سکانس سه شخصیت معرفی می‌شوند: پگاه، شادی و یکی از سرکرده‌های این فرقه به نام فرید. با مادر شادی که زنی میانه‌سال است آشنا می‌شویم که با یک مرد جوان ازدواج کرده است. او وقتی به خانه می‌آید با جنازۀ دخترش که خود را حلق‌آویز کرده مواجه می‌شود.

در صحنه واقعه، با مجید به عنوان یک عکاس اجتماعی که در تکاپوی شهرت است آشنا می‌شویم. او شوهر مینو صدر است، زنی 25 ساله که در حوزه علمیه خواهران تدریس می‌کند. خانم سهیلی مدیر حوزه، مینو را به یک هنرستان دخترانه می‌فرستد. مدیر مدرسه، ابتدا به مینو توضیح می‌دهد که مدرسۀ غیرانتفاعی ما به سبب خودکشی دختری به نام شادی به هم ریخته است و شما باید دو ساعت درس اخلاق بدهید. در جلسۀ اول،‌ بچه‌ها مینو را تمسخر می‌کنند و به او لقب «مادر ترزا» می‌دهند.

مینو در خانه، بارداری خود را از شوهرش که علاقه‌ای به بچه ندارد مخفی می‌کند. سپس با خانوادۀ پگاه آشنا می‌شویم. پدر و مادرش در خارجه‌اند و او با مادر بزرگش زندگی می‌کند که در احضار روح متبحّر است. پگاه با فرید چت می‌کند و قرار ملاقات می‌گذارند.

مینو و مجید در خانۀ والدین مینو مهمان هستند. مجید می‌فهمد که زنش باردار است. دایی مینو که از خارجه آمده یک پنتوگرام (ستاره پنج‌پر) سوغات آورده و مینو به او توضیح می‌دهد که این شئ مخصوص به شیطان‌پرستان است. مینو و مجید در منزل خودشان دربارۀ بچه به تفاهم رسیده‌اند. پگاه در اتومبیل فرید می‌شنود که یکی از رهبران فرقه به زودی قرار است از انگلیس بیاید و در آن جلسه دختران را راه نمی‌دهند. پگاه در منزل موهایش را می‌تراشد و فردا با حجاب کامل به مدرسه می‌رود ولی مینو و بچه‌ها می‌فهمند. مینو علائمی از شیطان‌پرستی در نیمکت و بدن پگاه می‌بیند.

مجید درباره شیطان‌پرستی تحقیق می‌کند. مدیر حوزه علمیه زنی به نام صائمه را به مینو معرفی می‌کند که در این مباحث آشنا است. او از صائمه چند جزوه و آلبوم‌های موسیقی این فرقه‌ها را به امانت می‌گیرد. مجید در خانه به مینو اخطار می‌کند که این موسیقی‌ها خطرناکند. در مجلس شیطان‌پرستان، پیشوای پنجاه ساله فرقه صحبت می‌کند. پگاه هم در آنجا حضور دارد. به سبب صدای موسیقی آنها، پلیس آژیرکشان می‌آید و آنها پراکنده می‌شوند.

مینو در کلاس جزوه‌ای دربارۀ شیطان‌پرستی توزیع می‌کند و علیه منسون (یکی از شیطان‌پرستان) مطالبی می‌گوید. پگاه، منسون را فیلسوف می‌خواند و بچه‌ها می‌خندند. در حضور پیشوای فرقه، جوانان بدن خود را زخم می‌زنند و خون خود را می‌خورند. پیشوا به فرید می‌گوید: نگذار پگاه به مدرسه برود. مدیر مدرسه از مینو به سبب جزوه‌ای که توزیع کرده انتقاد دارد و او را تهدید به اخراج می‌کند. پگاه به فرید معترض است که چرا حمام نمی‌رود و او می‌گوید برو به جهنم. پگاه قاب عکسی از دوستش شادی را در اتاقش می‌گذارد.

رابطۀ مینو و مجید رو به بهبود است. اما مدیر، مینو را اخراج می‌کند. پگاه به مینو علاقمند شده است. او جواب تلفن فرید را نمی‌دهد و لحظاتی بعد عکس شادی را داخل چمدانش می‌گذارد تا به مسافرت برود. پیشوا به فرید می‌گوید پگاه را پیدا کن زیرا عن‌قریب رئیس از انگلیس می‌آید. پیشوا در اتومبیل مشکی شاسی بلند با رئیس جدید شهر را می‌بینند. او برخی مظاهر شیطان‌پرستی را به رئیس جدید نشان می‌دهد؛ سیاه‌پوش‌ها و برخی ساختمان‌ها.

مینو به سفارش خانم سهیلی، مقرر می‌شود در جلسۀ انجمن اولیاء و مربیان شرکت کند. مدیر مدرسه کارت‌های دعوت را می‌فرستد. رابطۀ مینو و شوهرش خیلی بهتر شده است. پگاه در مسافرت به یاد مینو می‌افتد و گریه می‌کند. فرید با همان اتومبیل به سمت مدرسه می‌رود. مینو با مجید خداحافظی می‌کند. پگاه نیز به سمت مدرسه حرکت می‌کند. فرید با اتومبیل به مینو می‌زند و او را می‌کشد.

در انتها پگاه به حال طبیعی بازگشته و رابطه خوبی با مدیر حوزه علمیه و مادر شادی دارد. او در خانه عکس مینو را قاب کرده است.


 
ب. ایرادهای فیلمنامۀ اولیه
اهمّ مواردی که بنده و دوستان حاضر در آن دفتر فیلمسازی برشمردیم، اینها است:

1. مرگ به دست خدا است و نمی‌توان هر کسی را که اراده کرد، به قتل رساند. مرگ مینو قهرمان قصه در انتها مطلوب نیست.
2. شخصیت پگاه بدون دلیل واضحی، متحول می‌شود. اگر او مثلاً به دین دیگری گرایش یافته بود مینو می‌توانست با مباحث علمی، کمال و برتری دین اسلام را برای او اثبات کند. ولی شیطان‌پرستان به مشکل علمی دچار نیستند بلکه به شهوت عملی. این وادی، عملاً یک چاه ویل است که هر کسی به آن داخل نمی‌شود و اگر داخل شد به راحتی بیرون نمی‌آید.
3. فیلمنامه از ابتدا دست خود را رو می‌کند و مخاطب می‌فهمد که با نوعی فیلم موعظه‌گر مواجه است. در حالیکه در فیلم‌های مشابه غربی (بچۀ رزماری، رودخانه‌های سرخ) مخاطب تا انتها نمی‌فهمد که چه کسی شیطان‌پرست است.
4. بهتر بود این واقعه در محیط دانشگاه اتفاق می‌افتاد تا بتوان برخی مباحث عمیق‌تر را مطرح کرد.
5. فیلمنامه، تحقیق‌شده به نظر نمی‌رسد و مؤلفه‌های شیطان‌پرستی در آن نیست.
6. ساخت چنین فیلمی می‌تواند باعث ترویج موضوع شود.
7. برخی شخصیت‌ها مانند مجید پرداخت نشده‌اند.
8. پیام فیلمنامه واضح نیست.
 


ج. تمجیدهایی برای فیلم بشارت به یک شهروند هزاره سوم

جسارت جناب هادی کریمی و خیرخواهی او در طول فیلم به وضوح دیده می‌شود ولی این، تمام کار نیست. در فیلمنامه‌ای که او بازنویسی کرده شخصیت‌هایی مثل پلیس و خانواده مقتولان اضافه شده‌اند و راوی قصه از دانای کل به اول شخص (مینو) تغییر کرده است. ما اغلب وقایع را از منظر مینو می‌بینیم و البته سکانس‌هایی هم هست که مینو در آنها حضور ندارد. مینو حاوی بشارت «امید» برای دانش‌آموزان است و خانم هنگامه قاضیانی به زیبایی این نقش را بازی کرده و وقار مناسب را یافته است.
    نقد فیلمساز بر نظام آموزش و پرورش به چشم می‌آید. خانم صفایی (نیکی کریمی) مدیر این مدرسۀ نمونه، مدام در پی حفظ آبروی خود و مدرسه‌اش است، مصلحت اندیشی‌های او چاره‌ساز نیستند و تقدیرنامه‌هایی که گرفته در این وضعیت بغرنج خودکشی دانش‌آموزان به کار نمی‌آیند. معلم دینی (شهرزاد کمال‌زاده) که فقط در یک سکانس معرفی می‌شود شیوه‌های نمره گرفتن و عبور از سد کنکور را به بچه‌ها می‌آموزد و نه راه و چاه زندگی را.
    طراحی صحنه فیلم، خوب است و لوکیشن خانۀ مینو چشم‌نواز. فیلم توانسته مواد تصویری لازم برای امیدبخشی مینو را فراهم کند. تدوین مجدد فیلم که بعد از جشنواره صورت گرفت با حذف سیزده دقیقه، ریتم آن را سرعت بخشید. نسخه کنونی اکران، 80 دقیقه است.



د. ایرادهای فیلم بشارت به یک شهروند هزاره سوم
برخی ایرادهای فیلم به این ترتیب است:
1. در ابتدا یک سؤال: بر روی شاخۀ یک درخت، ده گنجشک نشسته‌اند. اگر شکارچی یکی را با تیر بزند چند گنجشک باقی می‌مانند؟ مینو به سبب خودکشی سه دانش‌آموز به این مدرسه می‌آید. کمی بعد نفر چهارم و پنجم نیز خودکشی می‌کنند اما اتفاق خاصی در مدرسه نمی‌افتد جز اینکه در جای خالی آنها گل گذاشته می‌شود! آیا جان دانش‌آموزان اینقدر بی‌ارزش است؟ حتی در تگزاس هم اگر پنج دانش‌آموز مدرسه‌ای خودکشی می‌کردند حتماً درب آنجا تخته می‌شد. فیلمساز به جهت رساندن قتل‌ها به عدد شش، دچار تکلّف عجیبی شده است.

2. شخصیت‌های زیاد فرعی در فیلم، ذهن مخاطب را مغشوش می‌کنند در حالیکه بسیاری از آنها زائدند. فیلمساز به عوض آنها باید به شخصیت دانش‌آموزان کلاس می‌پرداخت. متأسفانه فیلم همواره با دانش‌آموزان فاصله دارد و آنها را در حد آکسسوار صحنه به کار می‌گیرد. ما هیچکدام از دانش‌آموزان را نمی‌شناسیم. فیلمنامه پیشین، از این جهت کمی بهتر بود.

3. مینو به عنوان معلم فوق برنامه، در نقش یک کارآگاه پلیس ظاهر می‌شود و بسیاری از زمان فیلم را بی‌جهت صرف می‌کند. در حالیکه از اواسط فیلم می‌فهمیم که این خودکشی‌ها ادامه دارد و مینو هم این را فهمیده است. ولی چرا این موضوع باعث نزدیکی بیشتر او با دانش‌آموزان نمی‌شود؟ او باید زمان حال را دریابد و نه گذشته را. فیلم سعی دارد عقاید شیطان‌پرستی را از طریق مصاحبه با خانواده مقتولان معرفی کند که چندان موفق نیست.

4. کارگردان یک نوع فیلم زنانه ساخته است و برای اغراق در نقش زنان در جامعه، از همان ابتدا شوهر مینو (مهدی احمدی) را خانه‌نشین می‌کند. در طول فیلم، فقط مینو است که با وجود تمام مشکلات همچنان امیدوار به مسیر مبارزه ادامه می‌دهد. چندان واضح نیست که او این همه «امید» را از کجا آورده است. آیا نازایی هجده سالۀ مینو نمی‌تواند از موجبات افسردگی او باشد؟

5. ظاهراً فیلمساز به سبب رساندن فیلم به جشنواره فجر گذشته، به مصایب زیادی دچار شده است. سکانس مهم برگزاری کلاس در پارک، فیلمبرداری نشده و جایش در فیلم خالی است. این سکانس قرار بوده نقطه عطف فیلمنامه باشد و موجبات علاقۀ بچه‌ها به مینو را پدید آورد. در فیلم اما خبر برگزاری این کلاس با دیالوگ بیان می‌شود. همچنین در نسخه جشنواره، 13 دقیقه به طول می‌انجامید تا تمام نام‌ها درج شود و تیتراژ اول به پایان برسد. در نسخۀ کنونی کارگردان فرصت تفکر و بازبینی داشته و لذا این زمان به چهار دقیقه تقلیل یافته است. صحنه‌های کوتاهی به ابتدای فیلم اضافه شده و برخی نماها و اصوات، جابه‌جا شده‌اند. همچنین این شتاب‌زدگی باعث شد تا پای خانم قاضیانی در سقوط از ساختمان نیمه‌کاره آسیب ببیند. متأسفانه ایشان بازیگر بدل نداشته است.



6. تحوّل بچه‌ها و علاقمندی آنها به مینو بعد از دو ساعت در پارک بودن بدون اینکه ما با شخصیت آنها آشنا شده باشیم، باورپذیر نیست. مضافاً که فیلم از تحوّل بچه‌ها در پیش‌برد قصه استفاده‌ای نمی‌برد.

7. مینو نمی‌تواند مانع از خودکشی سه نفر دیگر شود. برنامۀ آن فرقه، برای خودکشی شش نفر از دانش‌آموزان تا انتها اجرا می‌شود. آیا این ماجرا بر خلاف پیام اصلی فیلم نیست؟ مینو در فیلم مداوماً از ضعیف بودن شیطان سخن می‌کند ولی گوئیا قدرت شیطان و یارانش بیشتر از او شده است. مضافاً که آنها اکنون به جان مینو و جنین او نیز طمع کرده‌اند. این حد از انفعال در برابر تحوّل فی‌المجلس بچه‌ها باورپذیر نیست.

8. جناب کارگردان روایت داستان را به اول شخص تغییر داده است. ولی مینو در مواقعی از فیلم حضور ندارد، مثلاً به وقت استعفای شوهر یا در وقت مذاکره او برای ویزای خارجه. باید پرسید راوی این وقایع کیست؟ راوی مونولوگ‌های درونی برخی دانش‌آموزان چطور؟ بعد از آنکه مینو و شوهرش به بیمارستان رفتند تا نطفه به او منتقل شود در سکانس بعد به محض ورود مینو به دبیرستان ما صدای تمسخر بچه‌ها را می‌شنویم که او را مریم مقدس می‌خوانند که به معجزۀ روح القدس بار گرفته است. آنها چطور از این واقعه خبر یافته‌اند؟
 


چند پیشنهاد دیرهنگام
فیلم بهتر بود به جای پرداختن به قصه‌های فرعی مانند نازایی مینو، بارداری خارج از رحم او و همچنین بی‌کار شدن شوهر، به قصۀ اصلی خود و شخصیت پردازی دانش‌آموزان می‌پرداخت. ای کاش فیلمساز به ماجرای فاوست نیز اشاراتی می‌داشت، پزشکی که در قرن شانزدهم می‌زیست و ایمانش را به شیطان فروخت و قدرت‌های مافوق طبیعی به دست آورد. آثار بسیاری درباره او نوشته شده‌اند که مهم‌ترین آنها از کریستوفر مارلو و گوته است. هنوز هم یکی از علل اصلی در تمجید شیطان و ‌پرستش او، کسب قوّت‌های فوق بشری است.

در تورات کنونی ابداً سخنی از شیطان نیست. حتی در ماجرای فریب خوردن آدم(ع) در بهشت، به جای شیطان، از مار سخن رفته است. فقط در ابتدای کتاب ایوب نبی است که نام شیطان و شیطنت او مطرح می‌شود، آنجا که خداوند برای امتحان ایمان ایوب شیطان را بر مال و اقربایش مسلّط می‌کند.

طبق اناجیل اربعه مسیحی، کاهنان یهود که با حضرت عیسی(ع) مخالف بودند نام «بعل ذبوب» (خدای مگس‌ها) را می‌بردند و ادعا می‌کردند که عیسی(ع) اجنه را به واسطۀ رئیس شیاطین فراری می‌دهد:

فریسیان گفتند این شخص دیوها را بیرون نمی‌کند مگر به یاری بعل زبول رئیس دیوها. عیسی، خیالات ایشان را درک نموده بدیشان گفت: هر مملکتی که بر خود منقسم گردد ویران شود و هر شهری یا خانه‌ای که بر خود منقسم گردد برقرار نماند. لهذا اگر شیطان، شیطان را بیرون کند هر آینه به خلاف خود منقسم گردد. پس چگونه سلطنتش پایدار ماند؟ و اگر من به وساطت بعل زبول دیوها را بیرون می‌کنم پسران شما آنها را به یاری که بیرون می‌کنند؟ [انجیل متی 12/ 24 تا 27].

مقصود از «پسران شما» در متن فوق، حواریون دوازده‌گانه عیسی(ع) هستند. آن حضرت برای آنکه مردم وی را خدا یا پسر خدا نخوانند شاگردانش را به سوی شهرها فرستاد و به اذن الهی به آنها قدرت داد تا بیماران را شفا دهند. و آنها چنین کردند و پیروز شدند و آن عبارات کفرآمیز از زبان مردم افتاد. در قرآن به این واقعه در انتهای سوره صف اشاره شده است.
 


و اما بعد...
فیلم ایرادهای علمی هم دارد. فیلمساز در مقام بازنویس فیلمنامه شیطان را نمی‌شناسد و لذا نمی‌تواند او را به درستی معرفی کند. چیزهایی که ما در فیلم می‌بینیم در حدّ آن است که اعتقاد به قدرت شیطان باید خرافات تلقی شود. این از لطف خدا است که ما انسان‌ها شیاطین را نمی‌بینیم ولی کسانی که آگاهانه به دنبال ارتباط گرفتن با آنها باشند بالاخره به نتیجه خواهند رسید. خداوند در این باره فرموده است:

اى فرزندان آدم، شيطان شما را نفريبد، همچنان كه پدر و مادرتان را از بهشت بيرون راند، لباس از تنشان كند تا شرمگاهشان را به ايشان بنماياند. او و قبيله‏اش از جايى كه آنها را نمى‏بينيد شما را مى‏بينند. ما شيطان‌ها را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمى‏آورند. (اعراف/ 27) «يا بَنىِ ءَادَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أخْرَجَ أبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ، يَنزِعُ عَنهُْمَا لِباسَهُمَا لِيرُِيَهُمَا سَوْءَاتهِِمَا، إنَّهُ يَراكُمْ هُوَ و قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنهَُمْ، إنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُون».

مینو در کلاس می‌گوید اصطلاح «شیطان‌پرستی» غلط است زیرا «شیطان» مخالف با «پرستش» است! باید گفت که شیطان فقط با پرستش حق تعالی، مخالف است. لذا سعی می‌کند تا خدایان باطل مانند بت‌ها را همچون خدایان حقیقی معرفی کند تا پرستیده شوند و اعمال آنها تباه شود.
نام فیلم نیز جعلی و نامناسب است. مخصوصاً اصطلاح «هزارۀ سوم» حکایت از نوعی غرب‌زدگی دارد. ما مسلمان‌ها باید از اصطلاحات خاص خودمان استفاده کنیم.

9 ماه بعد از وقوع انقلاب اسلامی، 1400 سال از هجرت بزرگ‌ترین نبی خدا گذشت و قرن پانزدهم هجری آغاز شد. شش سال بعد، امام خمینی(ره) در یک سخنرانی که در روز میلاد نبی اکرم(ص) صورت گرفته بود این سؤال را مطرح کرد که چرا چهارده کنگره از کاخ کسری فرو ریخت. سپس خود به ظن و گمان پاسخ داد که آن چهارده کنگره ممکن است به انقلاب اسلامی در پایان قرن چهارده هجری اشاره داشته باشد. برای بنده ظن یک رهبر خودساخته‌ همچون امام خمینی(ره) از یقین بسیاری از افراد یقینی‌تر است. برای شما چطور؟

«اينكه چهارده كنگره‏ از كنگره‌‏هاى قصر ظلم خراب شد، به نظر شما نمى‌‏آيد كه يعنی در قرن چهاردهم اين كار مى‌‏شود، يا چهارده قرن بعد اين كار مى‏‌شود؟ شاید به نظر بيايد. محتمل هست كه اين بناى ظلم شاهنشاهى بعد از چهارده قرن از بين مى‌‏رود و به حمد الله از بين رفت. بت‌ها همه [در شب میلاد نبی اکرم] به رو افتادند، اين بت‌ها نیز از بین خواهند رفت، حالا چه بت‌هايى كه از سنگ تراشيده بودند يا بت‌هايى كه خود ملت‌ها يا بعض از ملت‌ها مى‏‌تراشند با آدم. اينها هم رفتنى هستند، منتهی ما حوصله‏‌مان كم است. تمام دنيا از اول تا آخرش پيش حق تعالى يك جور پيداست، اين ور و آن ور ندارد كه يك راه دورى باشد. پيش ما اين طور است كه خيلى راه دور است كه هزار سال طول مى‏‌كشد، دو هزار سال طول مى‏‌كشد. نخير اينها قريب است، نزديك است و مى‌‏شود. و بت‌ها شكسته خواهد شد ان شاء الله. و آتش‏‌افروزي‌ها و بت‏‌پرستي‌ها و آتش‏‌پرستي‌ها هم ان شاء الله از بين خواهد رفت».
[بیانات امام خمینی(ره)، 9 آذر 1364، برابر با 17 ربیع الاول 1406 ـ ‌صحیفه امام، ج 19، صص. 435 و 436]



اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.