ممکن
است خیلی از خوانندگان این گفت وگو حاج احمد مواعظی را با برنامه هایی که در مسجد
بلال برگزار می شد، بشناسند. اما پایگاه اصلی او، زادگاهش مشهد است. او جزو مداحان
میانسال به حساب می آید و به قول خودش نماینده ای از هر دو نسل پیشکسوت و جوان
است. حاج احمد شاعر و شعر شناس هم هست و ورود او به این بحث باعث شد که بخشی از
گفت و گو به شعر اختصاص یابد.
او معتقد است که از نظر بحث فنی مداحی سال هاست که دیگر تفاوت زیادی بین جلسات وجود ندارد. رسانه ای شدن جلسات مختلف باعث شده که سبک و سیاق ها نزدیک به هم شوند. واعظی همچنین از بعضی شاعران _ که حرمت ائمه اطهار(ع)، به ویژه علویات را حفظ نمی کنند_ انتقاد می کند و می پرسد: آیا برای ناموس خودتان هم اینطوری شعر می گویید؟!
بسیاری از مردم شما را بواسطه برنامه هایی که چند سال پیش در مسجد بلال برگزار و بصورت زنده از تلویزیون پخش می شد، می شناسند. آن جلسات چطور شکل گرفت و چرا الان دیگر نیست؟
شاید بهتر باشد این سؤال را از مسئولان آن مسجد و دوستان صدا و سیما بپرسید. توفیقی بود برای من که چند سال تاسوعا و عاشورا برنامه پخش مستقیم از مسجد بلال داشته باشم. با توجه به مخاطبی که رسانه ملی دارد، آن جلسات هم حال و هوای خاص خودش را داشت. آن روزها در زمان مسئولیت حاج آقا ادیب، شب شعرهایی برگزار می شد؛ شب شعر انتظار، شب شعر علوی و ... ما هم از مشهد به همراه حاج آقای اکبرزاده و استاد سید رضا مؤید، استاد محمد جواد غفورزاده(شفق)، استاد قانع و د وستان دیگر به این شب شعر دعوت شده بودیم. در آن شب شعرها بحث تاسوعا و عاشورای مسجد بلال مطرح شد و مرا برای این کار دعوت کردند. پخش زنده هم ویژگی ها و حساسیت های خاص خودش را دارد. شب های محرم در قم برنامه داشتم و صبح تاسوعا می آمدم تهران برای برنامه مسجد بلال، استقبال مردمی هم خیلی خوب بود. اگر چه ما در آن مسجد مخاطب عام داشتیم، یعنی به قول خودمان عموم مخاطبمان بچه هیأتی های خبره نبودند و مردم از همه جا می آمدند.اما اینکه چه شد برنامه تعطیل شد را خودم هم نمی دانم.
شما جزو مداحان جبهه هستید.اگر اشتباه نکنم در گردان غواص ها هم بوده اید. برای ما از حال و هوای مداحی های جبهه و اقتضائات آن دوران بگویید.
اولین اعزامم سال 61 بود که حدوداً 14 سال داشتم. ما هم مثل همه بچه هایی که سنشان کم بود و با زور گریه، دست بردن در شناسنامه و پنهان شدن خودشان را به جبهه می رساندند به منطقه رفتیم. بحث غواصی هم متعلق به سال های قبل از کربلای چهار و پنج است. توی تشکیلات لشگر پنج نصر که در آن دوران محمد باقر قالبیاف فرماندهی لشگر بود، چند محور بود که این محورها نمایندگی ستاد فرماندهی را در خط داشتند. ما در یکی از این محورها به نام محور مقداد مشغول بودیم. برای کسانی که در کادر لشگر مشغول خدمت بودند، برنامه آموزشی گذاشتند. آموزش های مختلفی می دادند؛ اسلحه،زرهی،بلدوز،تانک و از جمله غواصی! شاید به خاطر عکس هایی که از من در لباس غواصی دیده شده گمان کنند جزو گردان غواصی ها بودم، اما این طور نبود. فقط یک سری آموزش بود.
خواندنتان را از جبهه شروع کردید؟
خیر! شروع خواندن من بر می گردد به قبل از مقطع ابتدایی، پدرم هم در این وادی هستند و اولین الفبای مداحی را ایشان را به من یاد دادند. خودشان هم مداح هستند. پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: گریه کنندگان حسین من اصفیاء من عبادالله هستند، انتخاب شده اند. بنابراین هر کسی در تشکیلات آقا سیدالشهدا(ع)عرض ادبی بکند، انگاراز قبل برای آن کار انتخاب شده است؛ از مداحی، منبر، سینه زدن،کفش جفت کردن و هر نوکری دیگری. باید عنایت خود حضرات نصیب انسان شود.
سال های جنگ هم فضای خاصی داشت. آن حال و هوا را نه می توان به تصویر کشید و نه به زبان آورد. یادم هست که شب های عملیات دفترچه نوحه ام را توی کوله پشتی ام می گذاشتم. وضعیت شب عملیات به گونه ای است که کسی وسایل شخصی با خودش نمی برد؛ چون احتمال این را می دهی که ممکن است دیگر برنگردی و فقط وسایل ضروری یک رزمنده را باید همراه خودت ببری. ولی بین همان وسایل اولیه مورد نیاز یک چیزی که من حتماً همراه خود می بردم، دفترچه نوحه ام بود.
یعنی ممکن بود وسط بحبوحه عملیات مداحی هم بکنید؟
بله می شد. یک وقت هایی پیش می آمد که هیچ وسیله ای مثل توسل به معصومین(ع) به بچه ها انرژی و آرامش نمی داد. شب های عملیات هم به همین صورت بود. البته تا قبل از ورود به عملیات و خط شکنی باید سکوت رعایت شود تا عملیات لو نرود، اما بعدش همه دنبال فرصتی بودند تا متوسل شوند.
برویم سراغ مشهد و فضای مداحی در آن خطه از کشور، با توجه به اینکه مشهد پایگاه اصلی شماست و در عین حال تجربه خواندن در شهرهای دیگری از جمله تهران و قم را هم فراوان دارید، چه تفاوت هایی در سبک و سیاق ذاکرین بین مشهد و سایر شهرها احساس می کنید؟
تفاوت اختصاصی مشهد با سایر جاها، هم جواری حضرت رضا(ع) است. البته به قول حضرت امام (ره)، پایتخت معنوی این کشور حرم امام رضا(ع) است و همه ایران از وجودش بهره مندند. یکی از افتخارات خیلی مهمی که نصیب من و دوستان دیگر مشهدی شده، این است که هر جا برویم نام امام رضا(ع) هم می آید. مثلاً اگر وقتی تهران بیاییم و در جلسات دیگر دوستان شرکت کنیم، جلسه بی اختیار می رود سمت حال و هوای حرم امام رضا(ع)؛ با تعابیری مثل اینکه کبوتر آستان حضرت آمده است یا بوی امام رضا می آید و ... البته این ها هیچ کدامش درباره بنده صدق نمی کند و عرض ادب دوستان به حضرت رضا(ع) را نشان می دهد. از آن طرف هم انسان عنایت ویژه ای را احساس می کند، نه اینکه دیگران نداشته باشند، ولی خب ما بچه های مشهد احساس می کنیم که از ناحیه حضرت یک حمایت ویژه ای می شویم.
اما از نظر بحث فنی مداحی، به نظر من سال هاست که دیگر تفاوت زیادی بین جلسات وجود ندارد. رسانه ای شدن جلسات مختلف باعث شده که سبک و سیاق ها نزدیک تر به هم شوند؛ مگر در تفاوت های اساسی! مثلاً از قدیم در مشهد مطالعه شعرهای متقدمین و بزرگان شعر مرسوم بوده و هنوز هم رسم بر این است؛ مثل صائب خوانی که آقا هم به آن اشاره کرده اند. اصلاً به لطف حضرت رضا(ع) مشهد یکی از نقاط شعر خیز ایران سات و دغدغه و توصیه بزرگترهای ما هم تمرکز بر همین اشعار بوده است. هنوز هم به همین منوال است. اگر شما در جلسات مداحی مشهد بیایید، خواهید دید که چند تا از دوستان حتماً ابیاتی را از صائب یا کلیم یا حتی بیدل می خوانند. صائب اشعار اهل بیتی زیادی دارد. بد نیست حالا که فضای گفتگو امام رضایی شد، چند بیت از شعری که صائب در مدح حضرت گفته است را بخوانم.
از فشار قبر تا روز جزا آسوده است
هر که اینجا از هجوم زائران بیند فشار
می کند با اسب چون از آتش دوزخ گذر
هر که را تابوت گرداند گرد این مزار
گویا بیشتر شعر شعرای سبک هندی خوانده می شد.
همین طور است. اصلاً سبک هندی اصفهانی فضای خاصی دارد. الان هم شعرای جوانی که با این سبک آشنا هستند، موفق ترند. چون این سبک حلاوت خاصی دارد. دکتر شفیعی کدکنی در مقدمه کتاب« شاعر آیینه ها» که درباره بیدل و شعرش نوشته اند، می گویند شاید با نگاه اول از شعر بیدل لذتی نبرید، اما اگر کلید ورود به شعرش را پیدا کنید، حظی می برید که از خواندن شعر دیگران کمتر آن حظ را پیدا می کنید. یا مرحوم امیری فیروزکوهی در مقدمه صائبشان می گویند که شما در شعر صائب گاهی حرف های حکیمانه یا صحبت های عاشقانه یا پندهای اخلاقی ای را می بینید که اگر بخواهید در خصوص آن ها چند صفحه می توانید حرف بزنید، اما صائب همان حرف را در قالب یک بیت آورده است. من حتی از صائب، شعری برای حضرت رباب(س) هم دارم. نه اینکه او برای بی بی گفته باشد، اما مضامینی که به کار برده به گونه ای است که می توان به ایشان ربط داد.
طبق فرمایش حضرت آقا، هنر مداحی مجموعه ای از چند هنر است. شاعری و شعر شناسی هر کدام یک هنر است. آشنایی با صدا و دستگاه های موسیقی خودش یک هنر است. روانشناسی مخاطب و خیلی چیزهای دیگر هر کدامشان یک هنر است. حالا ممکن است من با دوتا از این هنرها آشنا باشم و یکی با ده تا از آنها. قدیمی های ما با بسیاری از این هنرها آشنا بودند.
از صحبت هایتان اینطور بر می آید که ورود خوبی به بحث شعر داردی و خصوصاً در سبک هندی مطالعه داشته اید. ظاهراً خودتان هم شعر می گویید.مجموعه ای به چاپ رسانده اید؟
پدرم شعر می گفتند و من هم از همان سیزده_ چهارده سالگی و فضای جبهه چیزهایی می نوشتم. البته اگر بشود به آن ها شعر گفت. باید کارها یک بازبینی بشود و با چند تا از دوستان هم مشورتی بکنم تا به امید خدا مجموعه ای جمع آوری کنیم. قرار است برای چاپ اول یک مجموعه برای چهارده معصوم(ع) تهیه شود.
مشهد همیشه در زمینه شعر، جزو سرآمدان بوده و هست. به گونه ای که اکنون هم در شعر آیینی اساتیدی مثل آقای شفق و آقای مؤید در مشهد فعال هستند. الان فضای شعر در این شهر به چه صورت است؟
وقتی که کوچکتر بودم با انجمن شعر فرخ در مشهد آشنا شدم. همان انجمنی که آقا هم به آن اشاره داشته اند. کوچک ترین عضو آن انجمن بنده بودم و صبح های جمعه به آنجا می رفتم. فضای آنجا هم لزوماً شعر آیینی نبود و همه نوع شعری خوانده می شد. از کسانی که به آن انجمن رفت و آمد داشتند، می توان به مرحوم کمال،صاحب کار، قدسی، میرخدیوی،دکتر باقرزاده متخلص به بقا، ابراهیم صهبا و استاد محمد قهرمان که اشعار صائب را چاپ کرده اند، اشاره کرد. این ها بیشتر روی سبک هندی کار می کردند. شعرای جوانی هم در آن جلسات می آمدند که الان هر کدامشان نامی دارند؛ مثل غلامرضا شکوهی که در آن مجموعه نورپرداز جمع بود و شعرش جنس متفاوتی نسبت به فضای سبک هندی داشت. یا مرتضی امیری اسفندقه جوانی بود که به آن جلسات می آمد. شاید آقا در آن شعرشان که می گویند« یاران خراسانی» اشاره ای هم به همین جمع داشته اند.
در برداشت های فقهی، عرفانی و ... تفاوت نگاهی خصوصاً در حوزه مشهد نسبت به سایر حوزه ها هست که بین علما بحث های علمی ای را ایجاد کرده است. مثلاً می دانم از نگاه حوزه مشهد به کاربردن خیلی از الفاظ مثل می، مستی و تعابیری از این دست در شعر پذیرفته نیست. این نگاه چقدر در مداحی و شعر در این شهر تأثیر گذاشته است؟
وجود فقها و مراجع در مشهد و قم، حساسیت کار را بالا برده است. الان در شهرهای دیگر برخی تعابیر در شعر آیینی به وفور به کاربرده می شود، اما در مشهد این ها را به راحتی نمی پذیرند. ما هنوز سر تعابیری مثل میخانه و شراب و این چیزها بحث داریم. حرف بزرگان از علما گرفته تا شعرا در شهری مثل مشهد این است که ما مجاز نیستیم از هر کلمه و هر وسیله ای حول محور اهل بیت(ع) استفاده کنیم. مخصوصاً الفاظ، مضامین و هر چیزی که با حال و هوای اهل بیت(ع) بیگانه است. چیزهایی که نه تنها با شأن آنها سنخیت ندارد بلکه در مقابله با آن هاست. فکر نمی کنم تعبیری از یکی از اهل بیت(ع) داشته باشیم که من با شراب الهی مست می شوم! یا اینکه من علی در میخانه الهی سر به مستی می گذارم! چنین تعابیری از امیرالمؤمنین(ع) که سرآمد عبارات عرفانی و عاشقانه هستند، نداریم. مثل این است که من بگویم، آقا من به بیلیارد عشق تو خودم را باختم! معلوم است که این حرف بی ربط است. خب آن روز شعرا با زبان خودشان سخن گفتند،امروز هم اگر من بخواهم نوآوری کنم باید این چیزها را بگویم. صائب هم گفته است اما آنقدر ظریف است که شاید هر شنونده ای متوجه نشود. در بازی نرد بهترین حالت این بوده که هر دو تاس 6 بیاید. ببینید صائب چقدر زیبا می گوید:
زپیروان شریعت در این سرای سه پنچ
دو شش زد آن که به اثنا عشر تولا کرد
منظور از سه پنج، چند روزه دنیاست. دو تا شش می شود دوازده و معنی اثنا عشر هم دوازده است که منظور دوازده امام اند. این دارد می گوید کسی برده است و دو شش زده است که ولایت اثنا عشر را دارد. این کار هنر است ولی ما که قرار است به تعبیر امروز آیینی کار بکنیم و برای هیأت ها شعر بسازیم خیلی از موارد را باید بیشتر دقت کنیم.
من دیدم که بعضی ها در قالب سبک گفته بودند ما شب ها با آقامان چت می کنیم یا پیامک می زنیم! آخر این چه حرفی است؟ ممکن است بعضی هایش زیبایی هایی هم داشته باشد، اما باید خطوط قرمز را مدنظر داشت. شما دیوان کمیت، دعبل، فرزدق و تاریخ شعرای ولایی را زیر و رو کنید. فکر نمی کنم چنین تعابیری پیدا کنید.
این ها را من می گویم که خودم بسیاری از این شعرها را خوانده ام، اما بعد از توصیه علما و بزرگان دیدم که حق با آن هاست و انتقادشان بجاست و این کارها را گذاشتم کنار. اگر قرار است عرض ادب کنیم باید با جنس حرف زدن خود با اهل بیت(ع) عرض ادب کنیم. مخصوصاً در رابطه با علویات؛ یعنی حضرت زهرا(س)، حضرت زینب(س)، حضرت رقیه(س) و دیگر بانوان این خاندان. از بعضی دوستان باید پرسید که آیا شما برای مادر خودتان هم همین گونه شعر می گویید؟ خود ائمه(ع) هم نسبت به این قضیه تعصب دارند. این را هم باید بدانیم که هر قدر ما نسبت به این بزرگواران تعصب داشته باشیم، آن ها هم نسبت به محبینشان تعصب به خرج می دهند. منتها فرقش این است که مشت من به اندازه همین یک مشت است، اما مشت حضرت زهرا(س) فراتر از وسعت عالم است. این ها دغدغه بزرگترهاست. یکی از مشکلات ویژه جوانان امروز، استاد نداشتن است.
بزرگترها چقدر استادی کرده اند؟
اصلاً پیش بزرگتر رفته اند که آن ها استادی نکنند؟ این حرف را من می زنم که خودم سن زیادی ندارم و به نوعی در دو طرف ماجرا هستم. البته ممکن است بعضی جاها بزرگترها صبورانه برخورد نکرده باشند، اما واقعیت این است که اگر کسی دنبال شاگردی کردن باشد، استادش پیدا می شود.
با ورودی که شما به شعر دارید و از آن طرف با وجود حساسیت هایی که برشمردید، برای انتخاب شعر چه معیارهایی دارید؟
چون به لطف امام رضا(ع) خودم هم در این بخش کارهایی می کنم، گاهی اوقات شعرهای خودم را می خوانم. اما از هر کسی که با ذوق و سلیقه ام جور در بیاید هم استفاده کرده ام. از بزرگترهایی مثل حاج علی انسانی، حاج غلامرضا سازگار، حاج سید رضا مؤید، حاج محمد جواد غفورزاده،حاج محمود اکبرزاده،حاج سید محمد علی مجاهدی و همه بزرگوارها استفاده کرده ایم. از دیگران هم با هر کسی که با سلیقه ام هماهنگ بوده، بهره برده ام و برایم فرقی نمی کند. پدر بزرگوارم هم که صاحب شعر هستند و از کودکی از آثار ایشان استفاده کرده ام.
در نوحه ها و ارجوزه ها چطور؟ خودتان هم سبک می سازید؟
بله.البته نه به آن معنا که با موسیقی آشنایی داشته باشم، اما مثل خیلی از دوستان به صورت تجربی چیزهایی را می سازم. یکی از نکاتی که مرحوم علامه شوشتری در خصائص و مرحوم میرجهانی در البکاء به آن اشاره کرده اند، این است که می گویند اگر شما هزار ختم قرآن کنید، هر کدامش از نظر جنس برکاتش با قبلی متفاوت است و هر کدام اثرات خاص خودش را دارد. شرکت کردن در مجالس روضه سیدالشهداء(ع) هم همین ویژگی را دارد.یعنی هر دفعه اش برکات و اثرات خاص مادی و معنوی همان نوبت را دارد. ما یک واقعه کربلا که بیشتر نداریم، اما یکی از این برکات آن است که بعد از 1400 سال از این اتفاق، روز به روز مضامین نوتر در این داستان کشف می شود. از این برکات مجلس آقاست.
شنیده ایم که گویا شما به زبان عربی و انگلیسی تسلط دارید. این موضوع صحت دارد؟
مسلط که نه، ولی مقداری آشنایی دارم. عربی را بیشتر! پدرم دوره دبستان مرا در مدرسه ملی حجت ثبت نام کردند. فضای آن دبستان با دبستان های دولتی متفاوت بود. بزرگواری در آن مدرسه بودند به نام آقای حسینی، یکی از کارهایی که ایشان کرد این بود که در آن مقطع برای ما کلاس قرآن وعربی گذاشتند. شکل گیری این قصه از آنجا بود. سال های جنگ هم، قبل از عملیات والفجر 3 با یک گروهان از بچه های عراقی که جزو رزمنده های ایرانی بودند، رفیق شدیم. این ها کتاب ها و شعرهای نوحه هایشان را آوردند که من برایشان بخوانم. بعدها هم به هیأت های کاظمینی ها، کربلایی ها و نجفی ها که در اکثر شهرهایمان داریم می رفتم. این ارتباط باعث شد که ما دوستان عرب زیادی پیدا کنیم و تکلم با این ها و خواندن ها سبب شد که در این زمینه مقداری ورود داشته باشم. کربلا هم دعوت شده بودیم و برایشان خواندم.
یکی دو قطعه فیلم از حضور شما در زورخانه و ضرب مرشدی و ورزش کردن در اینترنت پخش شده است. رابطه تان با گود زورخانه چقدر است؟
خیلی خوب! الحمدلله توفیق داریم و زیاد می رویم. زورخانه های ما حسینیه های دیگر این مرز و بوم است. حتی خود ما در قدیم برخی از مراسم های مولودی هایمان را در زورخانه می گرفتیم. قدیم ها در زورخانه موقع شنا رفتن، مرشد شعرهایی را می خواند و آن هایی که توی گود بودند، گریه می کردند. متأسفانه امروز این سنت ها کمرنگ شده. ما بعد از گذشتن قرن ها هنوز با قدیمی هایمان پز می دهیم. این یعنی رو به صعود نبوده ایم. ما هنوز یک حافظ و صائب داریم. کو حافظ دیگرمان؟ البته فرهنگ و دین ما مورد هجوم و دستبردهای فراوان در طول تاریخ قرار گرفته است. یک زمانی در همین خاک،شعر بیدل را در قهوه خانه ها می خواندند و همه می فهمیدند. یعنی زبان محاورم مردم بوده. اما الان اگر کسی بخواهد معنای یک بیت از شعر بیدل را بفهمد، باید تلاش کند.