به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، بعد از جام جهانی 1998 فرانسه و با موفقیتهای چشمگیری که تیم فوتبال کشورمان در آن سالها کسب میکرد نسل گزارشگران ورزشی تلویزیون هم با تغییراتی مواجه شد به طوری که گویندگان قدیمیتر که مردم ورزشدوست کشورمان با آنها و صدایشان خاطرات زیادی داشتند جایشان را به مجریان ورزشی جوان و تازهنفس دادند تا ذائقه مخاطبان هم با تغییراتی مواجه شود.
یکی از این گزارشگران نوستالژیک ورزشی «اسکندر کوتی» است که سالها صدا و تصویر او با برنامههای ورزشی گره خورده بود. او که حالا گرد پیری بیشتر از همیشه بر روی صورتش نشستهاین روزها از تلویزیون جدا شده و در رادیو فعالیت میکند در یک روز سرد زمستانی با حضور در خبرگزاری فارس درخصوص روزهایی که به عنوان مجری ورزشی در تلویزیون فعالیت میکرد صحبت کرد. این صحبتها البته به گلایهها از بعضی برخوردها و تعریف خاطرات جالب از آن دوران هم کشیده شد. صحبتهای اسکندر کوتی گزارشگر سابق تلویزیون و فعلی رادیو را میخوانید.
*برای شروع مصاحبه از ورودتان به صداوسیما برای گزارش برنامههای ورزشی صحبت کنید.
من چون فوتبال بازی میکردم ارتباط تنگاتنگی با ورزش داشتم در سالهای ابتدای جنگ مسجدی در کنار منزل ما بود و من به دلیل علاقهمندی جوانان تیم فوتبالی به نام سجادیه تشکیل دادم. فعالیت کاریام به عنوان مربی را سعی کردم به صورت آماتور آغاز کنم و خوشبختانه تیم چون در دوران جنگ بود و از بچههای سالم و صالحی تشکیل شده بود. در مسابقات حذفی اهواز شرکت کردیم و بعدها همین تیم چند شهید تقدیم دفاع مقدس کرد. این علاقهمندی من به ورزش آنقدر مرا مجاب کرد که بتوانم گزارشگر فوتبال بشوم و این هدفی بود که من از قبل داشتم و میخواستم که گزارشگر شوم حتی زمانی که در دوران تحصیل حضور داشتم و به مدرسه میرفتم دو تیم روبروی هم قرار میدادم و با یک قوطی کنسرو که سر و ته آن را میزدم ادای گزارشگران را در میآوردم و الگوی خودم را استاد بهمنش قرار میدادم به طوری که رئیس دبیرستان ما به من میگفت که کوتی این خُلبازیها را درنیاور!ّ و من به او میگفتم که میخواهم گزارشگر شوم. جالب است که بدانید 25 سال بعد همین رئیس دبیرستان را دیدم و وقتی به او گفتم که من همان گزارشگری هستم که در دبیرستان بازیها را گزارش میکردم و حالا گزارشگر شدم خیلی خوشحال شد.
*چه شد که به کار در رادیو رسیدید؟
چهار ماه قبل از جنگ من در رادیو اهواز فعالیتم را آغاز کردم. نام آن برنامه جهادگران بود و من نویسنده آن برنامه بودم. یک روز گوینده برنامه نیامد و به من گفتند که چون خودت متنها را مینویسی امروز برنامه را خودت اجرا کن. من برنامه را اجرا کردم و بعد از آن تهیهکنندگان دیگر میگفتند که چقدر صدایت خوب است! بعد از آن دیگر به عنوان مجری رادیو فعالیتم را شروع کردم و برنامههایی مثل کارگر یا جهاد را اجرا کردم. بعد از آن هم که جنگ تحمیلی شروع شد و ما هم راهی جبهه شدیم و 8 سال دفاع مقدس به همین ترتیب گذشت و من یا گوینده جنگ و یا گزارشگر جبههها بودم.
*شما اولین نفری بودید که خبر آزادی خرمشهر را از رادیو اهواز اعلام کردید. از آن روزها برایمان صحبت کنید.
همانطور که ما در جبههها حضور داشتیم و گزارش تهیه میکردیم برنامهای به نام مقاومت جنوب از رادیو اهواز پخش میشد که زمان آن دو ساعت بود. قالب این برنامه گفتوگو با رزمندههای خوزستانی بود و صحبتهای رزمندههای دیگر را به تهران میفرستادیم که بعدها رادیو جبهه تشکیل شد. در عملیات الی بیتالمقدس بود که من و یکی دیگر از دوستان به نام آقای طالبی برای گزارش رفتیم تا اینکه به ما اطلاع دادند خط جاده اهواز به خرمشهر را رزمندههای ایران گرفتند و به سمت خرمشهر میروند. ما خودمان را به آن مسیر رساندیم و حدود 11 صبح بود که این اتفاق افتاد و رزمندگان وارد خرمشهر شدند و من هم از همانجا در رادیو گفتم که «شنوندگان عزیز خرمشهر آزاد شد، امت قهرمان خرمشهر آزاد شد». بعد از آن هم که در ساعت 2 این خبر از رادیو سراسری اعلام شد. در زمان دفاع مقدس کار من هم فقط کار در همین حوزه بود.
*چه شد که بعد از دفاع مقدس وارد حوزه ورزشی شدید؟
جنگ که تمام شد به علقه قدیمی خودم که همان ورزش بود بازگشتم. به کلاسهای مربیگری رفتم. حتی به امارات رفتم و در کلاسهای ایویچ شرکت کردم. حدود 17 روز آنجا مربیگری کردم. بعدها در خوزستان به دلیل اینکه من را میشناختند و فوتبالی بودم به من پیشنهاد مربیگری تیم نوجوانان خوزستان را دادند. حدود 8 سال سرمربی تیم نوجوانان خوزستان بودم و بعد از آن سرمربیگری تیم جوانان به من داده شد. در رقابتهای لیگ قدس من سرمربی تیم منتخب خوزستان بودم و بازیکنانی مثل کریم بوستانی، بهزاد غلامپور، سیامک رحیمپور و... در آن تیم بازی میکردند. در همان موقع گزارشهای فوتبالی که در خوزستان برگزار میشد را من گزارش و آنها را ضبط میکردم و به تهران میفرستادم. همکاران من در تهران در برنامههای ورزش و مردم و ورزش از نگاه دو از صدای من خوششان آمده بود و میگفتند که من هم صدای خوبی دارم و هم فوتبالشناسم و باید من به تهران بیایم. بعد از آن من به تهران آمدم و از زمانی که در این شهر حضور پیدا کردم حدود 14، 15 سال مجری ورزش شبکه دو بودم. من با رادیو کارم را شروع کردم و دوباره بعد از بازنشستگی به رادیو آمدم. من سال 79 بازنشسته شدم اما تا سال 85 با تلویزیون کار میکردم چون چند برنامه تهیهکنندگی میکردم و باید آنها را تحویل میدادم. بعد از اتمام کارم به رادیو برگشتم و چون در کرج زندگی میکردم یکی از دوستانم به من گفت که رادیو کرج قرار است شروع به فعالیت کند و تو به این رادیو بیا. فعالیتم با رادیو آنقدر زیاد شد که الان 3، 4 سالی است که با رادیو جوان فعالیت میکنم.
*حالا قرمز هستید یا آبی؟
من در خوزستان هم در استقلال و هم در پرسپولیس خوزستان بازی کردم و همیشه هر دوی این تیمها را دوست داشتم و الان انسانی در سن من به دنبال تیمدوستی نیست بلکه به دنبال بازی زیبا است.
*خیلیها عادل فردوسیپور را قله گزارشگری میدانند شما با این نظر موافقید یا نه؟
اینکه بگوییم فردوسیپور قله گزارشگری ایران است شاید اغراق باشد اما من خیلیجاها میگویم که فردوسیپور که وارد گزارشگری شد یک رنسانس در کار ما به وجود آمد. فردوسیپور علاقهمند و سالم است و حضور او در یک زمان خوب در تلویزیون باعث شد که کار ما هم دیده شود زبان او زبان ورزش است و انسان باسوادی است. البته امکانات وسیعی هم وجود دارد تا گزارشگران فعلی موفقیتهای خوبی به دست بیاورند. آن زمان به ما میگفتند که بازیها را کارشناسی هم بکنید و وقتی این کار را انجام میدادیم از ما ایراد میگرفتند که شما مگر کارشناس هستید که بازیها را نقد میکنید! زمان ما مدیران خیلی اصول و راه را نمیدانستند اما الان گزارشگری خیلی راحتتر شده است.
*با این حساب علیرضا علیفر تنها بازمانده گزارشگران کارشناس است که هم بازیها را میبیند و هم کارشناسی میکند!
علیفر که خیلی بعد از ما آمد.
*منظور من ایرادات فنیای بود که او به مربیانی مثل ونگر و فرگوسن میگیرد! علیفر کلا با دفاع خطی تیمها مشکل دارد!
من هیچوقت از هیچ مربیای ایراد نمیگرفتم. بگذارید برایتان خاطرهای تعریف کنم. من زمانی که گزارش میکردم هیچگاه بازیکنی را خراب نمیکردم و حتی اگر شوت بدی میزد که توپ با فاصله از کنار دروازه رد میشد من هم با توپ از زمین بیرون میرفتم و مثل گزارشگران الان نمیگفتم که اگر 4 دروازه هم روی هم بگذارید این توپ گل نمیشود. این به این دلیل بود که خودم فوتبالیست بودم و میدانم که پای بازیکن از دقیقه 70 به بعد چه میگوید. بعد از یک بازی میان تیم بهمن با تیم دیگر که نامش الان در ذهنم نیست علیاصغر مدیرروستا از گزارشگر آن بازی بسیار شاکی بود اما من هیچگاه درباره او از این مسائل به کار نبردم و همیشه او را به عنوان مهاجمی خوب به مردم معرفی میکردم و اگر توپی به بیرون میزد من هم با توپ از بازی خارج میشدم. استاد بهمنش همیشه درس بزرگی به من میداد و میگفت که همیشه در گزارش نیممتر جلوی توپ و نیممتر پشت توپ باش.
*از روزهایی صحبت کنید که تلویزیونها سیاه و سفید بود و گزارشگران برای معرفی تیمها میگفتند که تیمی که تیرهتر پوشیده مثلا استقلال است و تیم روشنتر مثلا هما!
آن روزها گزارش کردن خیلی سخت بود چون فوتبالی را به ما میدادند و میگفتند که این را گزارش کنید. من هم در ابتدای گزارش میگفتم که بینندگان عزیز این بازی قبلا پخش شده و من برای آنکه جذابیت بازی از دست نرود نتیجه را نمیگویم. البته این کار من با انتقادات بعضی از همکاران همراه بود و میگفتند چرا این موضوع را میگویی؟ بعدها فهمیدم که دلیلشان برای این اعتراضها چه بود. آنها بازی را میدیدند و لحظات حساس آن را یادداشت میکردند و به طور مثال میدانستند که آریهان در دقیقه 16 گل میزند و از دقیقه 14 از آن بازیکن تعریف میکردند و وقتی آریهان در دقیقه 16 گل میزد بینندگان فکر میکردند که این گزارشگر چقدر فوتبالفهم است! من این موضوع را لو دادم و به همین دلیل یکسری از همکاران از من خوششان نمیآمد.
*شما از گزارشگران نوستالژیک تلویزیون کشورمان هستید اما گاهی در گزارشهایتان سوتیهای باورنکردنی هم دادهاید. به طور مثال در یک گزارش شما نام تیم اتریش را به خاطر شباهت ناملاتین آن90 دقیقه استرالیا اعلام کردید و یا در برنامه جنگ فوتبال اروپا شما تیم پیاسوی آیندهوون را آژاکس معرفی کردید!
این سوتیها برای من نبوده و نمیدانم چرا درباره من این را گفتند چون من اصلا این بازیها را گزارش نکردم! درباره لیگ هلند هم این موضوع غیرممکن است چون آژاکس معروفترین و محبوبترین تیم هلند است و من از سال 64 عاشق این تیم بودم. چطور ممکن است تیمی که پوستر بازیکنانش به دیوار اتاق من چسبیده است را اشتباه تلفظ کنم؟! این دو سوتی برای من نبوده اما سوتیهایی به فراخور حال خودم دادهام!
*پس خودتان به گافها و سوتیهایی که دادهاید اشاره کنید تا ما بیشتر از این سوتیهایتان را نبش قبر نکنیم!
من در یک بازی کژمان را کزمان خواندم. این موضوع را از خیلیها پرسیدم و بعضیها آن را کزمان و بعضیها هم کژمان میگفتند. یک بازی دیگر هم بود که تیم رومانی با یکی از تیمهای اروپای شرقی بازی داشت. من بازیکن آن تیم را نمیشناختم و هیچ لیستی هم مقابلم نبود آنها را معرفی کنم. من همینطور ذهنی نام یک بازیکن را گفتم و بعدها متوجه شدم که آن بازیکن، بازیکن تیم رومانی نیست و بازیکن تیمملی نیجریه است!
*و داستان استثنایی اللهاکبر گفتن شما در بازی ایران و عربستان در مقدماتی جام جهانی 1998 فرانسه!
اللهاکبر را جزو سوتیهای من میدانند اما شما تصور کنید کسی که در جنگ بزرگ شده و 120 هزار نفر یک صدا بالای سر او بلند میشوند و یک شادی مشترک انجام میدهند چه باید بکند؟ من فقط توانستم اللهاکبر بگویم و خودم را تخلیه کنم. آن اللهاکبر کاملا ناخودآگاه بود. حتی مدیر آن زمان ما به من گفت که اگر آن پنالتی گل میشد 5 سکه طلا به تو هدیه میدادم!
*یکی دیگر از سوتیهای وحشتناک شما در برنامه جنگ فوتبال آسیا بود. بماند که شما در آن برنامه به جای مرد و زن و پیرمرد و کودک و پیرزن صحبت میکردید! در یکی از برنامههای پخش شده جنگ فوتبال آسیا و بازی دو تیم شانگهای چین و اوراواردز ژاپن یک بازیکن با بغل پا توپی را در شش قدم تبدیل به گل کرد اما شما خیلی محکم گفتید این ضربه سر تبدیل به گل شد! درباره این گاف چه صحبتی دارید؟
من ضربه سر گفتم؟! یادم نمیآید که چنین گافی داده باشم؟! شاید به خاطر اختلافاتی که با پخش به وجود میآمد این اتفاق افتاده باشد اما اینکه من ضربه پا را ضربه سر گزارش کنم شاید به دلیل آلزایمر زودگذری بوده که در آن لحظه گرفتم!
*با توجه به اینکه نسل گزارشگران ورزشی ما تغییر کرده شما تفاوت دوره خودتان با دوره فعلی گزارشگران ورزشی تلویزیون را در چه میدانید؟
ما هرچه جلوتر برویم نسلهای موفقتری روی کار میآید. زمانی که ما گزارش میکردیم آزادیها برای گزارش به اندازه الان وجود نداشت. طبیعی است که الان گزارشگران موفقتر از زمان ما باشند. پرداختن به حاشیهها و دادن اطلاعات که برای نسل جوان شنیدنی است زمان ما کمتر بود و الان این موضوع بیشتر دیده میشود. البته گزارشهای زمان ما هم در آن زمان مشتریان خاص خودش را داشت اما خیلی از افراد مسن از هیچکدام از گزارشگران فعلی راضی نیستند و از گزارش آنها ایراد میگیرند. الان هم مخاطبان گزارشهای ورزشی نسل جوانی است که طالب دانستن است. قبلا استاد بهمنش استثنایی بود و الان عادل فردوسیپور و بعد از مزدک میرزایی کارشان فوقالعاده است و مخاطبان را از هر نظر اشباع میکنند. البته گاهی خود من از بعضی از گزارشگران ناراضیام و آنقدر آنها در گزارشهایشان حرف میزنند که تماشاگر سرسام میگیرد. من محمدرضا احمدی را هم گزارشگر خوبی میبینم. این جوانان که فعالیت میکنند باعث خوشحالی ما است و دوست دارم باز هم به این جمع اضافه شود.
*بهترین بازیای که گزارش کردید کدام بازی بود و چرا آن بازی را بهترین گزارش خودتان میدانید؟
فکر میکنم بازی منچستریونایتد و بارسلونا بود که 3-3 مساوی شد. آن بازی خیلی زیبا بود و من هم از ابتدای آن بازی دیدار را حالت یک داستان گزارش کردم و از جملات و استعارات زیادی برای گزارش استفاده کردم. خودم از آن گزارش خیلی خوشم میآمد و بعدها از دوستان میشنیدم که آنها هم از گزارش آن بازی خوششان آمده بود.
*بدترین بازیای که گزارش کردید که پر از گاف بوده کدام بازی بود؟
گاف و سوتی همیشه در کارهای ما هست ما گویندهها باید سوتی بدهیم و تپق بزنیم وگرنه کفاش و دکتر که نباید سوتی بدهند! اما بدترین بازیای که گزارش کردم بازی استقلال و پرسپولیس بود که در بندرعباس صفر-صفر تمام شد.
*به دربی 78 نزدیک میشویم شما چند دربی گزارش کردید و خاطرهانگیزترین دربیای که گزارش کردید کدام بازی بود؟
در ابتدا این را بگویم من هیچگاه در گزارشهایم به سود استقلال یا پرسپولیس گزارش نکردم. فکر کنم حدود 5 یا 6 دربی را هم از تلویزیون گزارش کردهام. فکر میکنم بهترین دربیای که با صدای من از تلویزیون پخش شد آن دربیای بود که 3 بر یک به سود استقلال به پایان رسید. آن بازی یکی از بازیهایی بود که با انرژی زیادی گزارش کردم. البته باید این را بگویم که این روزها گزارش کردن با روزهایی که ما بازیها را گزارش میکردیم خیلی فرق کرده است. یادم میآید زمانی که به تازگی از اهواز به تهران آمده بودم تهیهکننده یکی از برنامههای ورزشی بازی انگلیس و دانمارک را به من داد تا آن را گزارش کنم من به تهیهکننده گفتم که من هیچکدام از این دو تیم را نمیشناسم او گفت که تمام اطلاعات بازیکنان دو تیم بر روی فیلم بازی است و من وقتی آن بازی را با اطلاعات کامل گزارش کردم فردای پخش آن برنامه کلی تلفن از اهواز به من میشد و به من میگفتند که اسکندر تو دو روز است که به تهران رفتی این همه اطلاعات را از کجا آوردی؟!
*یکی از گزارشگرانی که صحبتهای زیادی درباره او میشود جواد خیابانی است. شما درباره او چه نظری دارید؟
در ابتدا باید درگذشت مادر ایشان را به او تسلیت بگویم. جواد خیابانی کارش را با من شروع کرد. من 5 دقیقه به 5 دقیقه به او بازیهای داخل سالن را میدادم تا گزارش کند. جواد بازیها را حماسی گزارش میکند و خیلیها این موضوع را دوست ندارند اما اگر نظر من را بخواهید من میگویم دیدار برگشت ایران و استرالیا با گزارش جواد خیابانی فوقالعاده بود.
*شاید همان بازی برگشت ایران و استرالیا اوج کار خیابانی بود و دیگر بعد از آن او در سراشیبی قرار گرفت؟
شاید نهایت کار او همان بازی بود و بعد از آن بازی دیگر گزارش فوقالعادهای از جواد خیابانی ندیدم. به هر حال هر کسی ویژگیهای مثبت یا منفی دارد. بعضی مواقع هم چهرهها هم تاثیرگذار هستند. شاید بعضیها از قیافه خیابانی خوششان نیاید و از گزارشهای او هم خوششان نیاید. سوای اینکه از جواد خیابانی ایراد میگیرند اما او ویژگیهای خوبی هم دارد حالا اینکه چرا بعد از بازی برگشت بازی استرالیا و ایران دیگر از او گزارش فوقالعادهای ندیدم شاید به این دلیل باشد که او دیگر مثل سابق مشتاق نیست و یا بیرون از فوتبال کارهای دیگری دارد. در هر حالت برای او هم آرزوی موفقیت دارم.
*فکر نمیکنید که همانند همه دنیا گزارشگران ما هم باید قرمز یا آبی بودن خودشان را مشخص کنند یا اینکه گزارشگران هر شهر از تیم خودشان حمایت کنند؟
این موضوع در همهجای جهان جا افتاده اما در کشور ما نه. البته در شهرستانهای ما شرایط اینگونه است و گزارشگران به سود تیم شهرشان گزارش میکنند. به طور مثال گزارشگر شهر تبریز در حین بازی خودش میخواهد وارد زمین شود! در تهران البته اینطور نیست چون قبل از بازی کلی توصیه میشود که به سود هیچ تیمی صحبت نشود اما در شهرستانها چون یک گزارشگر بیشتر وجود ندارد نمیتوانند این برخوردها را با او صورت دهند. البته باید این را هم در نظر داشت که شاید آن گزارشگر مسئول حراست یا مسئول ورزش آن شهر باشد و کسی باشد که نتوانند او را بردارند! اما به نظرم اشکالی ندارد که یک گزارشگر بگوید من طرفدار فلان تیم هستم اما این روزها میبینیم که همه گزارشگران خودشان را از هواداری تیمهای ایرانی مبرا میکنند اما خیلی راحت میگویند که طرفدار آرسنال، لیورپول و یا منچستریونایتد هستند.
*در گذشته بعضی از گزارشهای فوتبال محصول مشترک بود! به طوری که دو گزارشگر با هم یک بازی را گزارش میکردند.
من خاطره جالبی از این موضوع دارم. در یکی از بازیها که به همراه عباس بهروان که با هم گزارش میکردیم اتفاق جالبی افتاد. عباس بهروان در کار خیلی کنجکاو و فضول بود! در یکی از بازیها من در حال گزارش بودم و بهروان سکوت کرده بود که ناگهان قرار شد تعویضی صورت بگیرد همان لحظه بهروان میان صحبتهای من آمد. البته من اسامی بازیکنان رومانی و بلغارستان را اشتباه نوشته بودم به طوری که زیر نام بلغارستان بازیکنان رومانی را نوشته بودم و زیر نام رومانی بازیکنان بلغارستان را و بهروان بدون اطلاع از این موضوع وقتی قرار بود برای رومانی تعویضی صورت بگیرد او با عجله رشته کلام را از من گرفت و گفت که حالا قرار است کاستادینوف برای تیم رومانی به بازی بیاید و این در حالی بود که کاستادینوف بازیکن بلغارستان بود. وقتی من دیدم او این سوتی را داد هیچ صحبتی نکردم و سکوت کردم تا او تا انتها اشتباهش را تکرار کند. جالب اینجاست که او کلی هم از خصلتهای خوب کاستادینوف در تیم رومانی صحبت کرد! بعد از بازی من به بهروان گفتم که چه گاف بزرگی داده و او دنبال من افتاد و من هم فرار کردم!
*شما در چند سریال و فیلم هم صداپیشه و یا حضور فیزیکی داشتهاید. در اینباره بیشتر توضیح میدهید؟
یک فیلم آلمانی بود که قرار بود در آن یک باند پولهای ورزشگاه را بدزدند و گزارشگر بازی آن را میبیند و یکی از این گانگسترها لیزر اسلحهاش را روی سر گزارشگر میگذارد و اتفاقاتی در این فیلم رخ میدهد. مدیر دوبلاژ آن فیلم آقای زند بود و با من تماس گرفت تا من جای آن گزارشگر صحبت کنم. در یک فیلم فرانسوی که آلندلون هم در آن حضور داشت من گزارشگر فوتبال آن فیلم بودم. در سریال به سوی پیروزی هم که داریوش ارجمند در نقش آقای فتوحی بازی میکرد من گزارشگر فوتبال آن سریال بودم و در همه قسمتهای آن گزارشگر فوتبال من بودم. البته به صورت گذری هم در فیلمهای زیادی در حد یک دقیقه یا دو دقیقه به عنوان گزارشگر صحبت کردهام.
*در دهه 60 و حتی اوایل دهه 70 برای بازیهای معمولی فوتبال هم حدود 60 هزار تماشاگر به استادیوم میآمد اما این روزها میبینیم که برای مهمترین بازیهای استقلال یا پرسپولیس نهایتا 5 هزار نفر به استادیوم میآیند شما فکر میکنید که دلیل این استقبال کم چیست؟
عوامل متعددی در این زمینه دخیل است. زمانی که پول وارد فوتبال شد و تماشاگران میدیدند که فلان بازیکن پول میلیاردی میگیرد اما به اندازه 100 هزار تومان هم فوتبال بازی نمیکند اینها جمع شد تا این اتفاق بیفتد. این مسائل باعث شد مردم ما فوتبالزده شوند. وقتی مردم ما فوتبالهای خارجی را میبینند که با چه جذابیتی برگزار میشود اما در فوتبال ما هیچ اتفاق خاصی نمیافتد چرا باید به استادیوم بیایند؟ وقتی بهترینهای ما چهار پاس سالم هم به هم نمیتوانند بدهند تماشاگر هم برای دیدن بازیها به استادیوم نمیآید. فوتبال ما خیلی ضعیف و فقیر شده و این موضوع هم در کمبود تماشاگر دخیل است. چون وقتی بازی تیم هما هم برگزار میشد تماشاگر میدانست که اتفاقات فوتبالی زیبایی در آن میبیند. الان متاسفانه اندیشههای سیاسی مدیران سیاسی وارد فوتبال شده و ورزش را تحت تاثیر خودش قرار داده است. اندیشه سیاسی مدیران سیاسی زبان و روح ورزش و فوتبال را سیاسی کرد. تماشاگر این مسائل را میبیند و همهچیز را خوب میفهمد. الان متاسفانه میبینیم که یک فوتبالیست توپ را که از دست میدهد دوپای بازیکن حریف را نشانه میرود اما وقتی بازیکنی مصدوم میشود توپ را به اوت میزنند ما گزارشگران باید بگوییم که چه کار خوب و جوانمردانهای!
*اگر شما بخواهید تیم منتخب فوتبال تاریخ ایران را انتخاب کنید کدام بازیکنان را در این تیم قرار میدادید؟
عابدزاده دروازهبان مورد علاقه من بوده و هست. در خط دفاع سیدجلال حسینی و پژمان منتظری قرار دارند در سمت راست و چپ خسرو حیدری و مهرداد پولادی حضور دارند. چهار هافبک من آندو تیموریان، مجتبی جباری، کریم باقری و حمید استیلی خواهند بود و علی دایی و خداداد عزیزی هم دو مهاجم تیم رویایی من هستند.
*چند اسم میگویم و شما اولین چیزی که به ذهنتان رسید درباره این اسامی بگویید.
خالد الموالید: در تهران با آن چهره سوختهاش به ما یک گل زد
محمد الدعایه: اسمی است که هر وقت من بازیهای عربستان را گزارش میکردم مردم برای اینکه سر به سرم بگذارند به من میگفتند محمد الدعایه!
احمدرضا عابدزاده: عقاب آسیا
علی پروین: اسطوره پرسپولیس
ناصر حجازی: اسطوره فوتبال ایران
عادل فردوسیپور: بهترین گزارشگر و مجری برنامههای ورزشی
جواد خیابانی: یکی از گزارشگران خوب است که امیدوارم بهتر شود
بهرام شفیع: یکی از همکاران قدیمی من که خیلی دوست دارد فوتبال گزارش کند و صدایش تداعیکننده روزهای خوش گذشته است
اسطوقوسدار: اسطوقوسدار برای بهرام شفیع است!
عباس بهروان: متخصص در گزارش همهچی! از فوتبال گرفته تا منچ!
اسکندر کوتی: همه میگویند من فتوکپی استاد بهمنش هستم اما من میگویم که به گرد پای او نمیرسم. اسکندر کوتی استاد تپق است.
*خیلی ممنون که وقتتان را به ما دادید . در پایان این گفتوگو اگر حرف ناگفتهای باقی مانده و یا صحبتی داشتید که میخواستید مطرح کنید اما من نپرسیدم بگویید.
من هم از شما ممنونم که این وقت را به من دادید تا صحبتهایم را با مردم کشورم درمیان بگذارم. خسته نباشید میگویم به همه همکارانتان در این خبرگزاری و امیدوارم که در کارتان موفقتر از قبل باشید