آقای فروتن برنامه «یادگاری»در این مدت مورد اقبال زیادی قرار گرفته است. این موفقیت چقدر برمیگردد به اینکه اصولاً مردم ما اهل خاطرهبازی هستند؟
ببینید ما ایرانیها حتی در زندگی شخصیمان هم وقتی با کسی رابطهمان را تمام میکنیم، سالها پس از این اتفاق خاطرات خوب در ذهنمان باقی میماند و دیگر خبری از خاطرات بد نیست. برای مثال دهه 60 برای ما ایرانیها دوران عجیبی بود و با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکردیم. مردم صفهای طولانی را برای گرفتن قندو شکر کوپنی تشکیل میدادند و برای آنان که تا آن زمان به گرفتن مایحتاجشان به این طریق عادت نداشتند، سخت بود اما الان که سالها از آن زمان میگذرد، سختیهایش یادمان رفته است و فقط یادش بخیرای آن باقی مانده است.
چرا علاوه بر اینکه سختیها یادمان رفته، به قول شما به خاطرات خوش تبدیل شدهاند؟
همان صفها باعث میشد آدمها بیشتر هم را ببینند، چراکه بیشتر محل جمع شدن و معاشرت کردن مردم شده بود. حالا که دیگر از آن جمعشدنها خبری نیست و روزبهروز بیشتر از هم دور میشویم، حسرتش به دلمان میماند و تنها نکات مثبت و خوش آن صفها را به یاد میآوریم.
درباره خاطرهبازی مردم ما توضیح ندادید؟
من نمیدانم آیا فقط مردم سرزمین ما خاطرهباز هستند و مردم کشورهای دیگر اینطور نیستند؟ فقط میدانم آنقدر که ما به آلبوم عکسهایمان رجوع میکنیم و اهمیت میدهیم و معمولاً وسایلمان را در انباری جمع میکنیم و با خودمان فکر میکنیم شاید روزی به درد بخورد، مردم دیگر کشورها نیستند. این عادتها بیشتر مختص زندگی ما ایرانیهاست. ما ایرانیها حتی در برج هم که زندگی میکنیم، ترجیح میدهیم ته پارکینگ یک انباری بزرگ داشته باشیم و مجلههایی که دیگر به آنها مراجعه نمیکنیم یا کتابهایی را که سالها جمع کردیم، در انباریهایمان نگه میداریم.
به نظر میرسد یک جورهایی برنامه «یادگاری» میخواهد بار دیگر سراغ انباریها برود و آنها را کندوکاو کند. درست است؟
حالا بعد از این همه سال برنامهای درست شده که به نوعی یادآوری آن سالهاست و میخواهد ماجراهایی را یادآوری کند که نسل شما شاید از آنها خبر نداشته باشد. چند هفته پیش برنامهای پخش شد که نشان دادیم، زمانی که ضبطصوت نبوده و گرام وجود داشته، ماشینها هم گرام داشتهاند، این موضوع را قطعاً نسل شما نمیداند. این برنامه این حسن را دارد که برای نسل ما یادآوری خاطرات آن سالهاست و برای نسل جوان که آن سالها را ندیدهاند، آموزشدهنده است، البته آنچه در این برنامه از آن یاد میشود، متعلق به نسلهای متفاوت است. مثلاً وقتی میگویم دلم تنگ شده برای وقتهایی که پدرم من را با ماشین به مدرسه میرساند، قطعاً برای زمان من نیست، چون مثلاً مدرسه ما دو کوچه آن طرفتر بود که پیاده میرفتیم، ولی نسلی که با ماشین پدرش به مدرسه میرفت و پزش را به دوستانش میداد هم این برنامه را نگاه میکند و باید خاطراتش را در آن ببیند. پس ما یک پلی میزنیم میان همه نسلها و نویسنده هم وظیفه دارد بین نسل من تا نسل حال حاضر پل بزند و تبادل اطلاعات بکند.
غیر از نکاتی که گفتید تصور میکنم چون خودتان هم آدم خاطرهبازی هستید، برای این برنامه انتخاب شدهاید؟
من اولین گزینه برای اجرای این برنامه نبودهام، میدانم به افراد دیگر هم پیشنهاد شده بوده است تا اینکه مهران رسام به عنوان تهیهکننده من را پیشنهاد میدهد و دلیلش این بوده که مسعود فروتن نشان داده جلوی دوربین خوب صحبت میکند و بعد اینکه به مدت 40 سال در برنامهسازی تلویزیون نقش داشته و اتفاقاً بهترین آثار تلویزیونی را هم ساخته است.
البته نوع صدا و شیوه بیان شما هم خیلی متناسب با حال و هوای این برنامه است.
بههرحال من مجری تلویزیون نیستم و به نوعی کشف منصور ضابطیان بودم که مقابل دوربین برنامه «رادیو هفت» قرار گرفتم و برایم تنوع جالبی بود چراکه دیدم میتوانم در این موقعیت بهتر با مردم ارتباط برقرار کنم. بههرحال مدیر شبکه 3 از بودن من در این برنامه استقبال کرد و این جوری شد که مجری برنامه «یادگاری» شدم.
در تمام آن 40 سال کار به عنوان کارگردان تلویزیونی، هیچ وقت به فکر اجرای برنامه نیفتاده بودید؟
همیشه جلوی دوربین آمدن برای من نه اینکه یک ایدهآل یا آرزو باشد اما همیشه قلقلکم میداد. با این حال گاهی دیده شدن در برخی برنامههای خاص را بیشتر میپسندم، مثل اجرای آیتم قصههای «خانجون» در برنامه «رادیو هفت» یا همین برنامه «یادگاری».
چه شد که خانه خودتان محل ضبط برنامه شد؟
قرار شد برای ساخت تیزر برنامه متنی را بخوانم که به نوعی معرفی من به عنوان مجری برنامه هم باشد. به دلیل اینکه برای ضبط این تیزر لوکیشنی پیشبینی نشده بود، پیشنهاد دادم که عوامل برای ضبط به خانه من بیایند. بعد از اینکه تیزر را آماده کردند، همه از لوکیشن خوششان آمد و پیشنهاد دادند برنامه را در خانه من ضبط کنند که من هم پذیرفتم. من اگر خانه باصفایی دارم، میتوانم این صفا را با مردم به اشتراک بگذارم. کار ما از مردمیترین کارهای دنیاست، چون مستقیم با مردم در تماس هستیم و چه خوب است که از خانه خودم درباره اتفاقات گذشته حرف بزنم.
تا امروز برخورد مردم با شما در مقام مجری برنامه چطور بوده است؟
احساس خوشبختی میکنم. مردم من را به عنوان یک گوینده یا مجری نگاه نمیکنند. آنان در این مدت خیلی به من لطف داشتهاند و خوشحالم از اینکه دل مردم را بهدستآوردهام. من با مردم بودن را دوست دارم. جالب است که مدتی وقتی با مردم حرف میزنم، دوست دارند خاطراتشان را با ما به اشتراک بگذارند و یادگاریهایشان را برای نشان دادن در برنامه به ما بدهند. این یعنی اینکه به ما اعتماد کردهاند.
فکر میکنم سالها تجربه کارگردانی تلویزیونی، کار اجرا را برای شما خاصتر میکند؟
من سالهای سال در مقام کارگردان تلویزیونی اشکالات را دیدهام و حتی به عنوان یک تماشاگر صاحبنظر برنامهها را دنبال کردهام. هنوز هم صبحها وقتی از خواب بیدار میشوم، رادیو پیام را گوش میکنم و اگر گویندهای شعری را اشتباه بخواند، خودم را موظف میدانم به او زنگ بزنم و اشتباهش را بگویم. از طرف دیگر اگر کار خوبی ببینم، از آن تعریف میکنم. من 40 سال با نور، دوربین و...کار کردهام، زاویه خوب آدمها را دیدهام و میدانم کدام رخشان بهتر است، چطور حرف بزنند بهتر است. الان خودم مینشینم جلوی دوربین و گاهی فکر میکنم اگر یک ذره کج بنشینم بهتر است اما بعد به این نتیجه میرسم که باید به این فکر کنم که خودم باشم.
با آن تجربه طولانی کارگردانی، در برنامه «یادگاری» در این امور دخالت هم میکنید؟
هانطور که زمان کارگردانی به کسی حق نمیدادم در کار من دخالت کند، الان هم به خودم حق نمیدهم در کار تصویربردار، نورپرداز و کارگردان دخالت کنم. تنها خودم را متعهد میکنم که از روی متن درست بخوانم و ارتباط خوبی را با تماشاگر ایجاد کنم.
گفتید که با برنامه «یادگاری» دل مردم را به دست آوردهاید. آیا میتوانید نمونهای از برخورد آنان با خودتان را هم ذکر کنید؟
بههرحال «یادگاری» یک برنامه مستند تاریخی است و همه برای موفقیت این برنامه زحمت زیادی میکشند. خوشحالم که این روزها جواب سالها کارکردنم در تلویزیون را میگیرم و مردم از دیدن این برنامه راضی هستند. چند وقت پیش یک نفر من را در خیابان آقای یادگاری صدا کرد این یعنی اینکه مردم با این برنامه ارتباط خوبی برقرار کردهاند.