به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، خروسی بود بال و پرش رنگ طلـا ، انگاری پيرهنی از طلـا، به تن كرده بود ، تاج قرمز سرش مثل تاج شاهان خودنمایی می كرد . خروس ما اينقدر قشنگ بود كه اونو خروس زری پيرهن پری صدا می كردند .
خروس از بس مغرور و خوش باور بود هميشه بلـا سرش می آمد، برای همين سگ هميشه مواظبش بود تا اتفاقی برای اون نيافته .
یک روز سگ آمد پيش خروس زری پيرهن پری ، بهش گفت : خروس زری جون .
خروسه گفت : جون خروس زری
سگ گفت : پيرهن پری جون
خروس : جون پيرهن پری
سگ : می خوام برم به كوه دشت ، برو تو لـانه ، نكنه بازم گول بخوری ، درو روی كسی باز نكنی؟
خروس گفت : خيالت جمع باشه ، من مواظب خودم هستم .
سگ رفت ، بی خبر از اينكه روباه منتظر دور شدن اون بود .
همينكه سگ حسابی دور شد ، روباه ناقلـا جلوی لـانه خروس زری آمد تا نقشه اش را عملی كند ، جلوی پنجره ايستاد و شروع كرد به آواز خواندن :
ای خروس سحری چشم نخود سينه زری
شنيدم بال و پرت ريخته نذاشتن ببينم
نكنه تاج سرت ريخته نذاشتن ببينم
خروس زری كه به خوشگلی خودش افتخار ميكرد خيلی بهش بر خورد ، داد زد: نه بال و پرم ريخته ، نه تاج سرم ريخته .
روباه گفت اگه راست ميگی ، بيا پنجره رو بازكن تا ببينمت .
خروس مغرور پنجره رو باز كرد و جلوي پنجره نشست و گفت : بيا اين بال و پرم ، اينم تاج سرم .
و همينكه خروس سرش رو خم كرد كه تاجش و نشون بده ، روباه پريد و گردن خروس را گرفت .
خروس داد و فریاد زد كمک ، كمک که بلکه سگ به دادش برسه .
سگ با گوشهای تيزش صدای خروس را شنيد و به طرف صدا دويد .
دويد و دويد تا به روباه رسيد . از روباه پرسيد: آی روباه حقه باز خروس زری را نديدی ؟
روباه كه دهان خروس رو بسته بود و اونو توی كوله پشتی انداخته بود ، شروع كرد به قسم خوردن كه والـا نديدم ، من از همه چيز بی خبرم ، و پشت سر هم قسم می خورد .
يكدفعه چشم سگ به كوله پشتی افتاد و گفت :قسم روباه و باور كنم يا دم خروس را ؟
روباه تازه متوجه شد كه دم خروس از كوله پشتی اش بيرون آمده ، پس كوله پشتی رو انداخت و تا می توانست دويد تا از دست سگ نجات پيدا كند .
و خروس زری پيرهن پری هم همراه سگ به خانه برگشتند .
وقتی كسی دروغی میگه ، ولی نشانهایی وجود داشته باشه كه حرف او را نقض كنه از اين ضرب المثل استفاده می شود .