به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، دانههای برف برای او که در سرما در دشت سفید معدن در
حال کار است بزرگترین هدیه و بارقه امید است چرا که با فروش نمکهای بیشتر
گرمابخش زندگی کارگرانش خواهد شد. نمکهای حاصل از دسترنج او، یخ جادههای مرگ گرفته زمستانی را آب میکند. با مهری مرداسی در اتاقکی کوچک به
گفتوگو نشستیم تا ناگفتههایش را از کار در معدن سنگ نمک و سختیهای زندگی
بشنویم. بانویی که چند بار از سوی وزارت صنایع و معادن مورد تقدیر قرار
گرفته است.
یادی از گذشته
«متولد شهر بم هستم اما چون پدرم شوشتری بود و علاقه زیادی به زادگاهش
داشت برای همه بچهها در این شهر شناسنامه میگرفت. فرزند سوم خانواده و 19
ساله بودم که بعد از ازدواج به تهران آمدم.»
مهری مرداسی نخستین زن نمکی ایران در مورد کار در معدن نمک میگوید: همسرم
علی در معدن نمک سرکارگر بود. تفاوت سنیمان زیاد بود. به او علاقهمند
بودم تا جاییکه وقتی متوجه بیماریاش شدم تصمیم گرفتم برای چرخاندن چرخ
زندگی به کمک و یاریاش بروم.
شوهرم دیابت داشت و زمانی که تنها فرزندم 3 ساله بود توان کار کردن را از
دست داد. روز به روز وضعیت جسمانیاش بدتر میشد. اما بازهم با آن وضعیت از
ساعت 4 صبح از خانه در تهران بیرون میزد و برای کار میرفت. تحمل اینکه
شوهرم روز به روز پیش چشمانم تحلیل رود، نداشتم. به همسرم گفتم هر کاری از
دستم برمی آید انجام میدهم از همان زمان بود که به معدن رفتم و کنار دستش
کار را فرا گرفتم. در معدن برای کارگران غذا،چای و عصرانه درست میکردم.
وی ادامه میدهد: پدرشوهرم در میدان شوش تهران کارخانه داشت و نمک مصرفی
کارخانه را از این معدن تهیه میکرد. وقتی دیدم همسرم توانایی کار کردن
ندارد تمام فوت و فنها را از او یاد گرفتم و شروع به کار کردم. معدن نمک
در ابتدا دو استخر داشت و در سال هزار تن نمک تولید میکرد و چون در آن
زمان جادهای وجود نداشت نمکها را بار الاغ و شتر میکردند و به شهر
میبردند. یکسال گذشت و بهطور حرفهای فوت و فن کار در معدن را یاد گرفته
بودم و پا به پای سه کارگر کار میکردم.
یک اتاق چوبی برای استراحت داشتیم که همسرم در آنجا استراحت میکرد. بعد
از گذشت این مدت به فکر افتادم تا محلی را برای زندگی درست کنم. با کارگران
یک ماشین خاک و گچ آوردیم و دو اتاق ساختیم. بعد از آن بود که برای
راحتتر شدن رفت و آمد شروع به ساخت جاده کردم هر چه پول از فروش نمکها به
دست میآوردیم شن و سنگ میخریدیم تا جاده بسازیم.
روزهای مه آلود
روزها برای بانوی نمکی ایران سخت گذشته است اما هیچوقت لب به شکایت باز
نکرده و زندگی در کنار شوهر و فرزند را با همین سختیها قبول کرده است.
با اینکه تولید نمک زیاد شده و دو استخر را به 8 استخر تبدیل کرده بود و
وقت آن بود که ثمره زحماتش به بار بنشیند خبر فوت پدر شوهر و تعطیل شدن
کارخانه باعث شد امیدشان را از دست بدهند. اما دست روی دست نگذاشت و فکری
تازه مسیری روشن را پیش روی او قرار داد.
مهری مرداسی ادامه میدهد: دو
بسته نمک دو کیلویی را برداشتم و راهی کارخانهای در جاده قدیم کرج شدم. به
سختی وارد کارخانه شدم. به هر دری میزدم تا بتوانم با مدیر کارخانه حرف
بزنم و راضیاش کنم تا برای تهیه نمک مشتریام شود. بعد رئیس کارخانه از
معدن بازدید کرد و همان زمان قراردادی تنظیم شد و تا 8 سال هفتهای 20تن
نمک از ما میخریدند. کارها خوب پیش میرفت تا اینکه در سن 29 سالگی شوهرم
را از دست دادم و زندگیام برای همیشه ابری شد. هر وقت خاطرات آن روزها در
ذهنم زنده میشود چشمانم از اشک خیس میشود چون در زندگی بهترینهایم را
از دست داده بودم.
افقهای روشن
تنهای تنها شده بودم، با اینکه روزهای سختی در پیش داشتم اما امید و
توکل به خدا را از دست ندادم و دوباره شروع به کار کردم. از طریق بازاریابی
در مناطق شهرداری کرج شروع به معرفی نمکها کردم. نمکها برای روزهای برفی
در زمستان کاربرد داشت و بعد از آن تا 25 سال با شهرداریها کارکردم.
تولید زیاد شده بود و تقریباً در سال 5 تا 6 هزار تن نمک تولید میکردیم.
این معدنچی زن میگوید: تا امروز با چنگ و دندان این معدن را سر پا نگه
داشتهام و بعضی شبها تا صبح ماشینها را بارگیری کردهام تا زمستان به
مردم سخت نگذرد.
سه ماه تابستان استخرها را از آب چشمه پر میکنیم و در
اوایل پاییز شروع به جمعآوری نمکها کرده و سه ماه آخر سال نمکها را
میفروشیم. الان 28 استخر فعال داریم. 4 سال بود که معدنمان تعطیل شده بود
به همین علت 8 هزار تن نمک ذخیره داریم. چشم به سفیدی معدن میدوزد و
میگوید: عشق به شوهر و محبت فرزندم است که هنوز مثل روزهای جوانی کار
میکنم هیچ گاه خسته نمیشوم و تا زنده هستم کار میکنم. هیچ روزی نخواهد
آمد که خواهان بازنشستگی باشم. زندگی را با تمام بدیها، خوبیها و
کمبودهایش پذیرفتهام و با مشکلات مبارزه کردهام. حتی یک روز هم نمیتوانم
در خانه بمانم وقتی به معدن میآیم احساس آرامش و قدرت میکنم.
وی در مورد اینکه آیا کار در معدن برای یک زن دشوار نیست میگوید: از
همان روزهای کودکی کارهایم با همسن و سالانم تفاوت داشت در وجودم نیرویی
مردانه میدیدم و سعی کردهام از هر مردی بالاتر باشم اما در کنار آن
هیچگاه فهم، شعور، انسانیت و رحم و مروت را فراموش نکردهام.
زن نمکی ایران ادامه میدهد: زنان نباید فعالیت در جامعه را از یاد ببرند و
فقط در محیط خانه فعالیت داشته باشند آنها میتوانند پا به پای مردان کار
کنند و به جامعه خدمت کنند من فکر میکنم کار برایم مثل عبادت است. کار
کردهام تا زندگی خوبی برای فرزندم فراهم کنم، از تلاشهایم در حفظ معدن
چند کارگر امرار معاش میکنند و لقمهای نان حلال میخورند. از اینکه در
گوشهای از این مملکت به جامعهام خدمت میکنم خوشحال هستم. هیچ وقت به فکر
خوشگذرانی نبودهام و توقعم از زندگی اندک بوده است.
لحظههای دلتنگی
لحظههای دلتنگیاش را با گرمای طاقت فرسا و سرمای سوزناک این بیابان
پهناور تقسیم کرده است. شبها نگاهش به آسمان آبی پر از ستاره است؛
میگوید: هر وقت دلم میگیرد با خدا راز و نیاز میکنم. خودم را به
بالاترین نقطه کوه رو به روی معدن میرسانم و فاطمه زهرا(س) را قسم میدهم
تا مشکلاتم حل شود وقتی بالای این کوه با خدا حرف میزنم احساس میکنم به
خدا نزدیکتر شدهام.
ادامه میدهد: اگر خداوند در قلب انسان حضور داشته باشد هیچ وقت او احساس
تنهایی نمیکند و اگر هزار بار امید در زندگیاش کمرنگ شود بازهم تلاش
میکند. هر بار که زمین خوردهام دست به زانو گرفته و یا علی(ع) گفتهام و
دوباره مسیر زندگی را در پیش گرفتهام. پول و ثروت برایم بیارزش است و فقط
میخواهم مثل همیشه بیمنت دیگران زندگی کنم. هر چه بیشتر روزهای عمرم در
این معدن میگذرد با اینکه زمین و خاک آن شور است اما زندگی را شیرینتر
حس میکنم. خوردن نان حلال را به فرزند و نوههایم سفارش میکنم و معتقدم
پول حرام برکت نان حلال را از بین میبرد. آرزو دارم به زیارت خانه خدا
بروم و تا نفس میکشم خوشبختی و موفقیت نوههایم را ببینم.