به گزارش حوزه سینمای جهان
باشگاه خبرنگاران؛ در دههی هفتاد کار سیدفیلد در هالیوود این بود که تمام روز فیلمنامه بخواند و آنهایی را که امکان و شانس تبدیل به فیلم شدن را داشت انتخاب کند. او در دورهای دو ساله 2000 فیلمنامه خواند و 1960 تا از آنها را رد کرد. دلیل رد چنین تعداد بالایی از فیلمنامهها در خطوط داستانی گیجکننده و شخصیتپردازیهای ضعیف آنها بود. فیلد در پی حل این مشکل برآمد و با نگارش کتاب فیلمنامه: اصول فیلمنامهنویسی (1979) سعی کرد راهحلی برای رفع مشکلات موجود در فیلمنامهها پیدا و ارائه کند. کتاب او به سرعت به اثری پرفروش تبدیل شد و تا به امروز کتاب محبوبی بوده و از آن به عنوان «انجیل فیلمنامهنویسان» یاد میشود. فیلد در ادامه توصیههای فیلمنامهنویسی خود را به کلاس درس برد و به جوانانی آموزش داد که بعدها به فیلمنامهنویسان و کارگردانانی شناخته شده مثل آلفونسو کوآرون و جاد آپاتو تبدیل شدند. به گفتهی آپاتو که در دههی هشتاد شاگرد فیلد بود:« کتابهای فیلمنامهنویسی سیدفیلد دقیقاً همان کارکردی را داشت که مدنظر او بود؛ این کتابها کاری میکرد نگارش فیلمنامه ممکن به نظر برسد. هر وقت که دارم فیلمنامهای مینویسم، کتاب او را درمیآورم و دوباره میخوانم تا ببینم کجا دچار اشکال هستم.»
راهنمای فیلمنامهنویس (1384)، فروش یک فیلمنامه:راهنمای فیلمنامهنویسی در هالیوود (1989)، حل مشکلات فیلمنامهنویس(1988) و راهگشای فیلمنامهنویسی(2003) اشاره کرد. فیلد درسراسر جهان هم کارگاه فیلمنامهنویسی برپا کرد و فیلمنامهنویسان جوان و علاقمندان به این رشته را هدایت کرد. شیوهی فیلد را میشود این طور خلاصه کرد: ساختار سه پردهای. او در کتاب فیلمنامه با لحنی محاورهای فیلمنامه را به عنوان « داستانی که با تصویر روایت میشود» تعریف میکند و نقطهی عطف را«حادثه یا رویدادی که در داستان رخ داده و مسیر آن را تغییر میدهد» به حساب میآورد و بعد توضیح میدهد که چطور برای هر فیلمنامه به دو نقطهی عطف نیاز داریم و هر صفحه از فیلمنامه روی پرده یک دقیقه وقت میگیرد. فیلد با استفاده از فیلمنامههایی مثل گربه روی شیروانی داغ و محلهی چینیها آموزههای تئوری خود را به صورت عملی به خواننده نشان میدهد.
سیدفیلد، که از او به عنوان«مرشد فیلمنامهنویسان» یاد میکنند، 17 نوامبر 2013 در سن 77 سالگی از دنیا رفت. او متولد 19 دسامبر 1935 بود و از همان دوران کودکی به واسطه عمو و همسایگانشان قدم در دنیای سینما گذاشت. در دانشگاه یوسیالای در نمایش کارولا به کارگردانی ژان رنوار به کار گرفته شد و به همین خاطر یک سال در کنار فیلمساز بزرگ فرانسوی کار کرد. به گفتهی خودش:« رابطهی من با رنوار زندگیام را تغییر داد.» بعد سراغ نگارش فیلمنامه رفت و نُه فیلمنامه نوشته اما موفقیتی به دست نیاورد. شانس وقتی به او روی آورد که به عنوان خوانندهی فیلمنامههای ارسالی استخدام شد. طولی نکشید که به نظریهپردازی در این زمینه و تدریس فیلمنامهنویسی روی آورد و همین کار حرفهاش شد و در آن به اوج رسید. به گفتهی آلفونسو کوآرون، یکی از شاگردان او:« مهمترین نکته برای یک نویسنده این است که بتواند آنچه در ذهن دارد را روی کاغذ بیاورد.سیدفیلد به تو کمک میکرد آنچه در ذهن داری روی کاغذ بیاوری.».
منبع: دنیای تصویر انتهای پیام/