مادر شهیدان شهناز، حسین و ناصر حاجی‌شاه از شهادت سه فرزندش صحبت کرد و گفت: دخترم برای رسیدگی به وضعیت مجروحان در خرمشهر بود که پس از اصابت گلوله‌های خمسه خمسه عراقی‌ها و اصابت آن به کمر دخترم در تاریخ 8 مهر 1359 در سن 26 سالگی به شهادت رسید.

به گزارش حوزه دفاعی امنیتی باشگاه خبرنگاران، هفته دفاع مقدس فرصت گرانبهایی برای واکاوی و بازشناسی حماسه عظیم ملتی است که با هدایت و حمایت رهبر عظیم‌الشأن انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و با ایثار و مقاومت رزمندگان غیور میهن اسلامی افسانه شکست‌ناپذیری و سلطه‌گری قدرت‌های جهانی به ویژه آمریکا جنایتکار را باطل و برتری ایمان و اراده ملت استوار ایران را به عنوان یکی از عبرت‌های بزرگ تاریخ معاصر اثبات کرد.  
 
برتری نظامی رزمندگان اسلام در پرتو ایمان و اراده راسخ و محکم آنها و چنگ انداختن به ریسمان الهی همواره از نکات قابل توجه بوده است لذا به بهانه قرار گرفتن در هفته دفاع مقدس گفتگویی با مادر سه شهید بزرگوار شهناز، حسین و ناصر حاجی‌شاه داشته‌ایم.  
 
مادر 82 ساله این شهدای بزرگوار اکنون دارای عارضه قلبی است، حاضر به گفتگویی کوتاه با ما درباره سه فرززندش شد.
 
این مادر در ابتدا از فرزندش شهناز که زودتر از دو پسرش شهید شده است می‌گوید: بعد از شروع جنگ و تعطیلی دانشگاه‌ها شهناز در گروه مکتب قرآن فعالیت می‌کرد و به خاطر آموزش‌هایی که در حوزه کمک‌های اولیه دیده بود از مجروحان و رزمندگان مراقبت می‌کرد و برای آموزش و کمک‌‌رسانی به روستاهای منطقه نیز سر می‌زد.  
 
وی درباره شهادت دخترش می‌گوید: دخترم برای رسیدگی به وضعیت مجروحان در خرمشهر بود که پس از اصابت گلوله‌های خمسه خمسه عراقی‌ها و اصابت آن به کمر دخترم در تاریخ 8 مهر 1359 در سن 26 سالگی به شهادت رسید.  
 
مادر سه شهید ادامه داد:‌ شهناز فرزند دوم خانواده بود و پس از نذر و نیاز به دنیا آمده بود چرا که همسرم علاقه زیادی به فرزند دختر داشت.
 
این مادر شهیدان گفت: در آن روزها که خرمشهر اشغال شده بود ما در حسینیه اصفهانی‌ها زندگی می‌کردیم چرا که منزل‌مان در منطقه‌ای بود که احتمال بمباران آن وجود داشت.  
 
وی درباره نحوه اطلاع از شهادت دخترش می‌گوید: آن شب شهید جهان‌آرا و احمدی که همسایه نزدیک ما بودند مدام رفت و آمد می‌کردند و به طرز عجیبی به من نگاه می‌کردند و من فکر کردم ناصر و حسین شهید شده‌اند اما آنها گفتند چیزی نیست فقط شهناز مجروح شده و در بیمارستان است.  
 
این مادر شهید ادامه داد: ساعت 4 نصفه شب به بیمارستان رفتیم و در آنجا فهمیدم که دخترم شهید شده است و باید آنرا از دوست هم‌نامش شهناز که در کنار هم شهید شده بودند شناسایی می‌کردم. شناسایی دخترم سخت بود به حدی که من فقط از بخشی از لباس و قسمت کوچکی از صورتش او را شناختم، آن روز شهناز محمدی دفن شد اما چون همسر من دزفول بود اجازه دفن ندادند.
 
وی در ادامه یادآور شد:‌ تا اینکه ساعت 2 بعدازظهر 9 مهر به همراه پسرش ناصر و دو نفر دیگر، دخترش را در قبرستان خرمشهر به خاک سپرده است.  
 
این مادر سه شهید اضافه کرد: آن لحظه حال خوشی نداشتم و حتی الان هم افسوس می‌خورم که چرا آن روز نتوانستم با شهناز صحبت کنم فقط در آخرین لحظه که می‌خواستم خاک روی پیکرش بریزم به دخترم گفتم تو را به خدا و حضرت زهرا قسم می‌دهم برای پیروزی کشور و امام‌مان دعا کن.  
 
این مادر بزرگوار نقل می‌کرد که یک روز شهناز در خواب به مادرش گفته است که مادر من چرا اینقدر ناراحتی، من به همان جایی رفتم که خودم خواستم پس شما ناراحت نباش من حواسم به شما هست.  

این مادر سه شهید در ادامه درباره فرزند 18 ساله شهیدش حسین می گوید: حسین از شروع جنگ در خرمشهر فعالیت می‌کرد و مسئول حمله اسلحه بود، که تقریبا یک ماه بعد از دخترم شهناز، در تاریخ 4 آبان 1359 در کوت شیخ روی پل خرمشهر با تیرباران عراقی ها به همراه دوستش سید به شهادت رسیدند. 

وی گفت: یکی از دوستان حسین که مجید نام داشت در آن روز روی پل مجروح شده بود و سینه خیز خود را به شهر رسانده بود و سپس برای درمان به تبریز منتقل شده بود و ما نیز به این امید که حسین نیز در کنا ر او باشد بیمارستان های تبریز و تهران را جستجو کردیم اما فهمیدیم که حسین به شهادت رسیده است.

این مادر شهید با کشیدن آهی از دل که نشان از امید داشت، گفت: جسد فرزندم حسین هنوز به دستمان نرسیده است و مفقود الاثر است.

این مادر بزرگوار می‌گفت: هنوز چشم انتظارم و چشم از در کوچه برنمیدارم و منتظر حسین عزیزم هستم، حتی دقیقه‌ای نمی‌توانم از خانه دور شوم و احساس می‌کنم هر آن ممکن است حسین برگردد و من خانه نباشم. 

وی نقل می کرد: من همیشه به خاطر حسین ام ناراحت بودم، حسین حتی به خواب من نمی‌آید اما در آن روزها خدا بیامرز مادر شهید جهان آرا می‌گفت پسرم حسین را در خواب دیده که از ناراحتی من ناراحت است، و من از ان روز تصمیم گرفتم برای آسوده خاطر بودن و رضایت حسینم زیاد ناراحتی نکنم. 

وی درباره سومین فرزند شهیدش ناصر می گوید: ناصر 24 آبان 1361 به ماموریتی در شادگان رفته بود که به شهادت رسید و تمام تنش در اثر گلوله سوراخ سوراخ شده بود، پسرم در موقع شهادت 27 ساله بود، ناصر قبل از شهادت هر وقت با من صحبت می کرد میگفت مادر جان اگر شهید شدم مرا کنار خواهرم شهناز دفن کنید و ما نیز همین کار را کردیم.

وی نقل می کرد که در خرمشهر در حسینیه اصفهانی ها زندگی می کردند و آن روزها انقدر شهدا زیاد بودند که اینها نیز در کندن قبر و به خاک سپاری شهیدان به مردان کمک می کردند. 

این مادر سه شهید می‌گفت: در آن روزها روی همان پلی که حسینم شهید شده بود چند تکه استخوان پیدا شده بود و من همش در این فکر بودم که حتما اینها مال حسین من است و آنها را در کنار مزار شهناز به خاک سپردم و اگرآن استخوانها ما فرزند من باشد، اکنون سه فرزندم شهناز و حسین و ناصر در کنار هم هستند.

این مادر صبور می‌گوید خوشحالم که فرزندانم در این راه خدا و کشورمان ایران شهید شده اند و خدا را شاکرم.

فرزندانم نعمت‌هایی بودند که خداوند به من عطا کرده بود و خداوند نیز به مرحله شهادت رساندشان. من روزهای سختی را پشت سر گذراندم اما راضی ام به رضای خدا و جز شکرگذاری کاری نمی کنم.

این مادر سه شهید، چهار فرزند دیگر دارد و بعد از فوت همسرش با آنها زندگی می کند. 

این مادر ادامه یادآوری کرد: که چند روز دیگر سالروز شهادت دخترم شهناز است که در این روز معمولا با تهیه مقداری شیرینی و میوه به شیرخوارگاه آمنه می‌رود و چون دخترش در آخرین روزهای قبل از شهادتش از مارش خواسته بود خورشت فسنجان برایش درست کند، به یادش در این روز این غذا را درست می کند.

این مادرسه شهید در سالروز شهادت حسین و ناصر نیز با میوه و شیرینی به یک بهزیستی معلولان ذهنی در رسالت و آسایشگاه کهریزک می‌رود و روز شهادت فرندانش را اینگونه یاد می‌کند. 

انتهای پیام/
برچسب ها: شهدا ، دفاع مقدس ، جراحت ، مکتب ، قران
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار