به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از گلوبال ریسرچ، در همین حال گزینه نظامی آمریکا برای حمله به ایران همچنان روی میز قرار دارد و به اعتقاد واشنگتن این گزینه همچنان به قوت خود باقیست.
این جنگ ها نه تنها هزینه های مالی برای آمریکا در برداشته بلکه برای وجهه و اعتبار این کشور نیز گران تمام شده و زندگی نظامیان آمریکایی و غیرنظامیان را به مخاطره انداخته است.
به نظر نمیرسد هیچیک از این جنگها دلیل قانع کننده و موجهی داشته باشد. این جنگ ها به لحاظ منافع امنیتی و نظامی آنها حائز اهمیت بودند چراکه پوششی را برای تشکیل دولت پلیسی در آمریکا فراهم و منافع اسرائیل را با از بین بردن موانع موجود بر سر راه الحاق فلسطین اشغالی به کرانه باختری و جنوب لبنان تامین کردند.
این جنگها به رغم اینکه هزینه ها و خسارتهای فراوانی به دنبال داشتند اما هرگز قابل مقایسه با یک جنگ جهانی نیستند و در مقایسه با جنگ جهانی علیه مخالفان مسلح به تجهیزات هسته ای واشنگتن از سطح پایین تری برخوردارند. جنگ خونبار علیه بشریت، جنگ با روسیه و چین است که واشنگتن در حال حرکت در این مسیر و ترغیب ناتو و کشورهای دست نشانده آسیایی خود به سمت آن است.
عوامل متعددی وجود دارند که واشنگتن را به سمت یک رویارویی نهایی سوق میدهند اما مهمترین این عوامل دکترین منحصر به فرد بودن آمریکاست و این بدان معنی است که تاریخ، آمریکا را برای تشکیل هژمونی نظامی سرمایه داری بر جهان انتخاب کرده است . آمریکا از اصول اخلاقی سنتی و همه قوانین چه در داخل و خارج از این کشور مبرا است، به همین سبب هیچ کس در دولت آمریکا نباید مسئول خشونت های بی دلیل این کشور علیه دیگر کشورها ، حمله به غیرنظامیان و جنایت های جنگی آشکار واشنگتن شناخته شود. هیچ فردی در دولت آمریکا نباید مسئول خشونت، ارتکاب جرم در چارچوب قوانین آمریکا و کنوانسیون های ژنو دانسته شود. در دولت آمریکا نباید هیچ فردی را مسئول موارد متعدد نقض قوانین مربوط به جاسوسی از شهروندان ، احکام احضار به دادگاه و قتل شهروندان بدون رسیدگی قانونی به پرونده آنها و صدها مورد دیگر دانست.
به استثنای اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا ، گروه های مدافع حقوق بشر و پایگاه های اینترنتی مستقل ، شهروندان آمریکایی جنایات و رفتارهای غیراخلاقی دولت خود را پذیرفته اند و اعتراض چندانی نسبت به این رویکرد ندارند. فقدان اعتراضات ، واشنگتن را جسورتر کرده است همچنانکه اکنون به شدت علیه چین و روسیه گام برمی دارد ؛ دو کشوری که با هژمونی آمریکا بر جهان مخالفند و در این مسیر ایستادگی کرده اند.
واشنگتن از زمان فروپاشی شوروی سابق در سال 1991 ، 22 سال است که علیه روسیه گام برمی دارد .
آمریکا با زیرپاگذاشتن توافقنامه ای که بین ریگان و گورباچوف منعقد شد ، به گسترش حضور نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی ، ناتو ، در اروپای شرقی و کشورهای حوزه دریای بالتیک پرداخت و پایگاه های نظامی در مرزهای روسیه تاسیس کرد.
این کشور همچنان در تلاش است تا نیروهای ناتو را به کشورهایی که پیشتر جزء خاک شوروی سابق بودند همچون اوکراین و گرجستان نیز بکشاند. تنها علت اقدام واشنگتن برای تاسیس پایگاه های نظامی و موشکی در مرزهای روسیه از بین بردن توانایی روسیه برای مقاومت در برابر هژمونی واشنگتن مطرح می شود. روسیه هیچگونه رفتار تهدیدآمیزی در برابر همسایگان خود نداشته است و به استثنای واکنش در برابر حمله گرجستان به اوستیای جنوبی ، همواره در برابر رفتارهای تحریک آمیز واشنگتن منفعل عمل کرده است.
اوضاع اکنون تغییر کرده است. به دنبال تغییر دکترین جنگ آمریکا در دوره ریاست جمهور جرج بوش رئیس جمهور اسبق این کشور که تغییر ماهیت کاربردی تسلیحات هسته ای آمریکا، توسل به اقدامات تلافی جویانه در برابر نخستین حمله پیشگیرانه، احداث پایگاه های موشک ضدبالستیک آمریکا در مرزهای روسیه و تجهیز واشنگتن به فن آوری های جدید را به دنبال داشت ، دولت روسیه متوجه شد که واشنگتن ، مسکو را به عنوان نخستین هدف حمله خود انتخاب کرده است.
ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه دوازدهم دسامبر در مجمع ملی این کشور اعلام کرد واشنگتن تهدیدی نظامی برای مسکو محسوب میشود. وی افزود واشنگتن سپر موشکی ضد بالستیک خود را دفاعی می داند اما در حقیقت این سپر موشکی بخش مهم پتانسیل تهاجمی راهبردی این کشور محسوب می شود و با هدف تغییر توازن قدرت به نفع واشنگتن طراحی شده است. پوتین ضمن تایید این تهدید اعلام کرد: اجازه ندهید هیچ کس این خیال باطل را در سر بپروراندکه می تواند به برتری نظامی علیه روسیه دست یابد. ما هرگز اجازه چنین کاری را نخواهیم داد.
مورخان در آینده از دولت اوباما به عنوان دولت احیاء کننده جنگ سرد یاد خواهند کرد ؛ جنگی که رونالد ریگان رئیس جمهور اسبق آمریکا برای پایان دادن به آن تلاش بی وقفهای کرد.
دولت اوباما علاوه بر روسیه در قبال چین نیز رویکردی خصمانه در پیش گرفته و دریای چین جنوبی را به عنوان منطقه ای می داند که تامین کننده منافع امنیت ملی این کشور است و این همانند آن است که چین خلیج مکزیک را تامین کننده منافع امنیت ملی این کشور بداند. در دولت اوباما حتی رویکرد آمریکا در قبال آسیا تغییر یافت و استقرار 60 درصد ناوگان دریایی آمریکا در منطقه تحت نفوذ چین مورد تاکید قرار گرفت.
واشنگتن به شدت در تلاش است تا پایگاه های دریایی و هوایی در فیلیپین ، کره جنوبی ، ویتنام ، استرالیا و تایلند داشته باشد و اقدامات تحریک آمیز خود را از طریق همراه شدن با کشورهای همسایه چین که با ادعای پکن بر سر جزایر مورد مناقشه مخالفند افزایش داده است. اما این اقدامات موجب ارعاب مقامات چین نشده است همچنانکه دولت چین ماه گذشته اعلام کرد این کشور اکنون تسلیحات هسته ای کافی را در اختیار دارد تا آمریکا را از صفحه روزگار محو کند.
رویکرد خصمانه ای که واشنگتن در قبال مسکو و پکن در پیش گرفته موید آن است که مقامات آمریکا بیش از پیش به خود غره شده اند و این رویکرد در اغلب موارد به جنگ ختم میشود. واشنگتن نه تنها پیام های جنگ را برای روسیه و چین ارسال می کند بلکه به نظر می رسد تصمیم گرفت تا توافقنامه هسته ای با ایران را از طریق اعمال تحریم های جدید علیه کشورهایی که با تهران مبادلات تجاری دارند مختل کند.
به نظر می رسد شهروندان آمریکایی نفوذ اندکی بر دولت خود دارند و از مقاصد دولتمردان خود چندان آگاه نیستند. علاوه بر این ، هیچ مخالفت سازمان یافته ای که آمریکاییها بتوانند با کمک آن خواستار توقف حرکت این کشور در مسیر راه اندازی جنگ جهانی شوند وجود ندارد. اگر چنین مخالفتی هم وجود داشته باشد دست نشانده های اروپایی و آسیایی آمریکا آن را دروغی بیش نخواهد دانست.
به راستی چه منافعی عاید این دولت ها با به اخطرانداختن موجودیت کشورهایشان برای کمک به تقویت هژمونی آمریکا بر جهان میشود ؟
انتهای پیام/