در ابتدا به ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میپردازیم که به مطلبی با عنوان«این خط نمیشکند»نوشته شده توسط محمد ایمانی اختصاص یافت:توافق هستهای ژنو، یکی از پدیدههای شترمرغی عالم سیاست و حقوق بینالمللی است. قریب 2 ماه - از سوم آذر تا 30 دی 1392- زمان برد تا این توافق فاقد امضاء از مرحله توافق به مرحله اجرا برسد. در آن دو ماه تصویب تا اجرا، دغدغهای در میان صاحبنظران و تحلیلگران پدید آمد مبنی بر اینکه در پایان دوره 6 ماهه توافق، این کشوقوس به کجا میکشد. اما امروز اغلب تحلیلگران در داخل و خارج کشور اتفاق نظر دارند که لازم نیست 6 ماه صبر کنیم تا فرجام توافق ژنو را ببینیم چرا که هر طرف موضع خود را در نقض تفسیر دیگری ارائه میکند؛ اما مسئله فقط بر سر عدم تفاهم نیست. حتی فقط این هم نیست که اکنون توقف غنیسازی 20 درصد و اکسید یا رقیق کردن دسترنج 3 ساله فناوران زحمتکش خود را شروع کردهایم و 6 ماه دیگر، چنین ظرفیتی برای چانهزنی جدید و واگذاری امتیاز مشابه وجود ندارد. داستان عمیقتر از این حرفهاست.
یعنی دوستان خوشبین دولتی و به ویژه برخی مدعیان حمایت از آنها، وضعیتی را فراهم کردهاند که چوب و پیاز را با هم بخورند. ادعا بر این بود که تهدیدها و تحریمهای آمریکا به خاطر ماجراجویی ماست. طیفی از مدعیان اصلاحطلبی و اعتدال این ادعا را به تواتر مطرح کردند.میگفتند با زبان نرم و قدری کوتاه آمدن، میتوان قفل روابط با آمریکا را باز کرد و وقتی دل آمریکا به دست آمد، همه مسائل دیگر حل میشود. میگفتند اوباما مثل ما میانهرو- مؤدب و باهوش- است و باید او را فهمید و درک کرد تا گره باز شود! اما حالا همان آقای اوباما و وزیر خارجه او به تواتر تهدید میکنند که گزینه نظامی روی میز است.
جانکری در داووس گفت «آمریکا حتی در دوره ریاست جمهوری حسن روحانی به ایران اطمینان ندارد». در بحبوحه همین اجلاس داووس بود که کلاوس شواب رئیس مجمع جهانی اقتصاد به آسوشیتدپرس گفت «هنوز زود است که رئیس جمهور و وزیر خارجه ایران بتوانند اعتماد جامعه جهانی [غرب]را به دست آورند»! و در متن همین نشست بود که آقای شواب «جایزه روح داووس» را به رئیس رژیم کودککش صهیونیستی داد تا این توهم زدوده شود که مشکل آمریکا و غرب مثلاً با احمدینژاد بوده و به دیگران روی گشاده نشان میدهند. میان مکالمه تلفنی دکتر روحانی با رئیس جمهور آمریکا دو روز فاصله نیفتاد که اوباما در ملاقات با نتانیاهو گفت همه گزینهها از جمله گزینه نظامی درباره ایران روی میز است. در همین 6 ماه به اندازه 6 سال گذشته، ملت ایران را تهدید به حمله نظامی کردند! آن «توافق بزرگ قرن» که دوستان خوشبین همنوا با مواجببگیران دشمن میگفتند - حتی اگر از ابتدا مرده به دنیا نیامده بود- در همین دو ماه به شکل رگباری تیر خلاص خورد. اکنون دیگر مسموع نیست که کسانی بگویند افراطیون آمریکا برای اوباما و دولت میانهرو وی مزاحمت ایجاد میکنند؛ حال آن که شخص اوباما و دولتمردان او با ادبیات شمر و یزید سخن میگویند.
همین جا باید یک پرانتز مهم باز کرد و بیان رسای آبروی روحانیت، شهید شیخ فضلالله نوری(ره) را بازگو کرد که میفرمود «اختلاف میان ما و لامذهبهاست که منکر اسلامیت و دشمن دین حنیفاند» و «آنچه خیلی لازم است برادران بدانند و از اشتباهکاری خصم بیمروت بیدین تحرز نمایند این است که چنین ارائه میدهند که علما دو فرقه شدهاند و با هم حرف دینی دارند و با این اشتباهکاری، عوام بیچاره را فریب میدهند... افسوس که این اشتباه را با هر زبانی و به هر بیانی بخواهیم دفع شود، خصم بیانصاف نمیگذارد». حتماً باید میان تحلیلگران خوشگمانی که سوء نیت نداشتند اما صورت مسئله استکبار را بد میفهمند و آنان که از طرف دشمن مأموریت دارند تا نسبت به شیطان بزرگ، ایجاد حسنظن و غفلت کنند، تفاوت گذاشت.
با این حال اولاً رفتار خطا فارغ از نیت مرتکب آن - خیر یا شر- دارای عواقب منفی و زیانبار است و ثانیاً آنجا که مرز این دو طیف با هم متقارن یا منطبق میشود، توقع عقلی و شرعی آن است که همراهان انقلاب بلافاصله با جریان مأمور و معذور مرزبندی کنند و به دیده تردید و نگرانی به رفتار خود بنگرند. برای هر ناظر منصف و متعهدی مسئله است که طیف آلوده به حمایتهای علنی غرب، از یک سو بگویند «تقلید از مرجعیت کار میمون است» یا «روحانیت فناتیک و مرتجع است» - یا از گویندگان این مواضع سخیف حمایت جانانه کنند- و در عین حال خلاف این حکم کلی، از مواضع فلان و بهمان چهره روحانی حمایت کنند. آیا این اتفاقات مداوم، تصادفی است؟! یعنی مثلاً تصادفی است که از بطن مذاکرات با 5+1 برای دفع شر شیطان، ناگهان سناریوی مذاکره سازش با آمریکا را در رسانهها و تریبونهای زنجیرهای علم کنند و آن ادعای گزاف که تابوی مذاکره شکست!؟
28 آذر امسال یکی از همین چهرههای سیاسی خوشبین به مذاکرات، اعلام کرد «جانکری اخیراً با وزیر خارجه ایران گفتوگو کرده و گفته که مسئله تخلف آمریکاییها [تحریم 2 شرکت]را جبران میکنیم». از دل این جبران، تحریم 18 شرکت دیگر و آن تهدید وزیر خارجه آمریکا به حمله نظامی بیرون آمد. همان سیاستمدار، یک هفته قبلتر (23 آذر) گفته بود «اوباما در آمریکا از سوی افراطیون در رابطه با توافق ژنو در فشار است و افراطیون دو طرف فکر میکنند جنگ تنها چیزی است که میتواند مشکلات را حل کند». جانکری در داووس نقض این گزاره را روی میز گذاشت. اما سیاستمدار مذکور پاسخ او را نداد. این در حالی است که 5 آذر ماه امسال همین چهره سیاسی گویا که به رویا و آرزوی باورناپذیر خود دست یافته باشد به روزنامه فایننشال تایمز گفته بود «توافق ژنو خطشکنی بود... یک قسمت خطشکنی همین جا [مذاکره با آمریکا]بود چون مذاکره با آمریکا یک تابو بود و این تابو آسان نمیشکست».
افراط در همین هیجان مذاکره و خوشگمانی به آمریکا بود که سبب شد برخلاف عبارات صریح حضرت امام خمینی(ره) در دفاع از «مرگ بر آمریکا»، ادعا کنند امام طرفدار حذف این شعار بود! و همین افراط است که موجب میشود با وجود تصریح چند باره رهبر معظم انقلاب مبنی بر بدگمانی به شیطان بزرگ، در مواقعی که مذاکره به دستاندازهای ویرانگر هر تفاهم و توافقی میافتد، از رهبری هزینه کنند. چرا چنین رفتار ناصوابی سر میزند؟ چرا با امر و نهیهای امام و رهبری، رفتار «نومن ببعض و نکفر ببعض» میشود؟ (مثلاً اگر به استناد کلام رهبر معظم انقلاب رأی مردم حقالناس است که هست، این رأی ولو 50/7 درصدی را به عرش میبرند در حالی که در مقابل آن رأی 63 درصدی جمهوریت، معارضه و مقابلهطلبی کردند؟!)... اکنون از آن همه هیجان که در طول 6 ماه گذشته برساختند و غوغای بیمبنایی که در زمینه حسنظن به آمریکا و شکستن تابوی سازش به راه انداختند، جز خاکستر توهمات و خیالات برجای نمانده است.
ملت و نظام در این چند ماه هزینههایی را -ولو با تلخ کامی و خوندل خوردن و بردباری- به جان خریدند تا هیجان مذکور هر چه مدبرانهتر و کم هزینهتر تخلیه شود و این ماجرای تلخ کارگاهی عینی و درسآموز برای همه آنهایی باشد که متأثر از عملیات روانی سنگین سازمان رسانهای همسو با دشمن خیال میکردند با آمریکا میشود بست و مسائل را حل کرد اما جمهوری اسلامی نمیخواهد یا نمیگذارد حل شود. چه داستانپردازیها و خیالبافیها که در حوزه همین ادعا، در برخی رسانههای داخلی صورت نگرفت. اکنون ولو با هزینهای قابل توجه، واقعیت نسبت «ایران مستقل» و «جبهه استکبار زیادهطلب» برای عوام و خواص روشن شده است. این، مقدمه حماسه سیاسی مد نظر رهبر معظم انقلاب و در تداوم آن است. اکنون ظرفیت تازهای برای مقاومت و پیشرفت و حماسهآفرینی در برابر زیادهخواهی و سلطهطلبی غرب فراهم شده است، حتی نزد آنان که ممکن است میانه چندانی با اسلام یا جمهوری اسلامی نداشته باشند. با فرایند 7-8 ماه اخیر، شیطان بدون گریم و نقاب، آن گونه که هست، خود را نشان داد. «فالذین کفروا همالمکیدون». با تدبیر رهبر فرزانه انقلاب، شیطان بزرگ در همان تلهای که میخواست برای ملت ایران بچیند، افتاده است.
دو روز پس از انتخابات امسال، سایت گویانیوز وابسته به اپوزیسیون خارج کشور در حالی که علیه رهبر معظم انقلاب عقدهگشایی میکرد، نوشت «ما پیش از این نیز در مقالهای با عنوان در ستایش سیدعلی خامنهای از هوشمندی او نوشته بودیم، محورهای سخنرانی نوروزی او مؤلفههای مهندسی کردن انتخابات را در خود داشت. انتخابات با همان شور و نشاطی که رهبر جمهوری اسلامی میپسندید و سالم و بدون تقلب- و به قول هاشمی رفسنجانی بیهیچ شبههای- برگزار شد و نشان داد رعایت ساز و کارهای دموکراتیک در حکومت اسلامی و مفهوم مردم سالاری دینی در عمل وجود دارد و نظر و آرای مردم محترم شمرده میشود و حکومت اسلامی تجلی حاکمیت ملی است. با اثبات سلامت انتخابات، شایعه تقلب در سال 88 نیز به عنوان مشتی جعلیات، ثبت در تاریخ شد. این گونه است که رهبر به همه اهدافش دست یافته و باید به [آیتالله]سیدعلی خامنهای یک دست مریزاد دیگر گفت». 7 ماه پس از آن زمان، اکنون به نظر میرسد- و لو به اعتبار هزینههایی که سر جمع تعامل فتنهگران و حلقه انحرافی و... به کشور و ملت تحمیل کردند- انگیزههای جدی تازهای برای رقم زدن حماسه در برابر استکبار و صیانت از عزت و استقلال و اقتدار خویش در کشور پدید آمده است. اما پیروزیهای جدید، مستلزم فراهم کردن یک شرط بزرگ است و آن اینکه سیاستمداران طیفهای مختلف این بار با درسآموزی از همه عبرتهای انقلاب اسلامی و صدر اسلام، منش جاهلی جا ماندن از ولی امر یا پیش افتادن از ایشان را به چشم بیماری مهلک بنگرند و از آن پرهیز کنند. ما همه سوار بر یک اراده پیشرفت کردهایم. این اراده پیشرفت بدون التزام به راهبری و هدایت کشتیبان میسر نمیشود.
و سرانجام باید نوشت جریان خوشگمان به آمریکا و غرب در آغاز مسیری است که قریب 40 سال است ترکیه در آن رفته و اکنون در بنبست افتاده است. اروپا و آمریکا ترکیه را به ناتو راه دادند و از امکانات آن برای قشونکشی مستقیم یا نیابتی به عراق و سوریه استفاده کردند و هزینههایی را به جای گذاشتند اما همچنان در این دو دهه ترکیه را پشت درهای اتحادیه نگه داشتهاند هیچ، که سال گذشته و امسال نشان دادند در موقع مقتضی از خالی کردن زیر پای همین دولتمردان دریغ نمیکنند.
کورش شجاعی در مطلبی با عنوان«آقاي «کري» بشنو!»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه خراسان اینطور نوشت:۱ - ساده انگاري است که قدرت نظامي و اقتصادي قدرتمندترين و ثروتمندترين
کشور جهان دست کم گرفته شود، توان و ظرفيت بسيار بالاي تجهيزات نظامي
آمريکا نيز واقعيتي غيرقابل انکار است. و پر واضح است که دست کم گرفتن و
کوچک شمردن دشمن حتي اگر ضعيف و کم بنيه باشد به دور از خردمندي، هوشمندي و
حسابگري است چه رسد به دشمن قوي.
۲ - همچنين مسلم است که جنگ، تبعات بس زيانبار و جبران ناپذيري دارد. ريخته
شدن خون انسان ها، نابودي زيرساخت ها و مناطق ضروري و حساس و حياتي،
ويراني و هدر رفت سرمايه هاي کشور از جمله مهمترين آثار شوم جنگ است.
۳ - هر عقل سليمي اين واقعيت را مي پذيرد که کشور را نبايد درگير جنگ حتي
در شرايط برابر کرد چه رسد به اين که بخواهيم در حالت نابرابر به لحاظ
تجهيزات پيشرفته نظامي و بنيه اقتصادي درگير جنگ شويم.
۴ - ملت ايران و همچنين حاکميت برخاسته از اراده اين مردم در بيان مواضع و
در عمل به خوبي نشان داده اند که هيچگاه قصد تجاوز، کشورگشايي و به خطر
انداختن حاکميت هيچ کشوري را نداشته و ندارند، حتي به خطر انداختن حاکميت
بعضي از همين شيخ نشين هاي خليج فارس که هر از گاهي بعضي از آن ها حرف هاي
بزرگتر از اندازه خود مي زنند و برخي از آن ها زماني جزو قلمرو وحاکميت
ايران بوده اند.
۵ - اما اين سکه روي ديگري هم دارد، سابقه روشن عملکرد مردم و حاکميت
اسلامي نيز در همين چند سال به خوبي جنگ طلب نبودن و بلکه صلح طلبي اين
مردم و نظام را نشان مي دهد. جنگ بس نابرابر و ناجوانمردانه اي که ۸سال بر
اين کشور و ملت از سوي صداميان به پشتوانه سياسي، اقتصادي و تجهيزاتي
ابرقدرت هاي آن زمان و حمايت بي دريغ شيوخ منطقه خليج فارس تحميل شد گواه
بس روشني بر اين واقعيت است که عليرغم تمام ظلم هايي که بسياري از کشورهاي
جهان خصوصاً آمريکا و شيوخ منطقه به اين ملت کردند نه تنها ما براي احقاق
حق به جنگ متوسل نشديم بلکه آن زمان که دشمنان ناجوانمردانه کشور و ملت
تازه انقلاب کرده و رهيده از چنگ طاغوت و استبدادمان را مورد حمله همه
جانبه و سنگين نظامي قرار دادند و در همان جنگ نابرابر با وجود همه سبُعيّت
صداميان و استفاده آنان از سلاح هاي شيميايي و کشتار جمعي، ما براي دفاع
از خودمان مقابله به مثل نکرديم.
رزمندگان ما با وجود فقر تسليحاتي در عين
دلاورمردي و جوانمردي با اقتدابه سرور و سالار شهيدان کربلا حضرت سيدالشهدا
و با پيروي از امام امت در مقابل آن تجاوز بيرحمانه و همه جانبه آن چنان
مردانه ايستادند که نه تنها دشمن متجاوز مجبور به اعتراف به آغازگري جنگ و
پذيرش مجدد معاهده الجزاير که شخص صدام به هنگام آغاز جنگ جلوي دوربين ها
آن را پاره کرده بود شد و از تمام شهرهاي مورد تجاوز قرار گرفته کشورمان
مجبور به عقب نشيني شد و براي اولين بار در تاريخ خصوصاً تاريخ ۲۰۰ساله
اخير حتي يک وجب از خاک ميهن در دست اشغالگر باقي نماند بلکه تمامي شيوخ
منطقه خليج فارس و حاميان صدام اين واقعيت را کاملاً حس کردند و دريافتند
که نمي توانند اين مردم و کشور را مورد تجاوز و حمله قرار دهند و پاسخي سخت
و سهمگين و کمرشکن و پشيمان کننده دريافت نکنند.
۶ - اما گويا چند صباحي است که آقاي اوباما و جان کري دچار نوعي فراموشي
شده اند و امر برايشان مشتبه شده است خصوصاً پس از توافق ژنو که هر از گاهي
در بين گفته هايشان زياده گويي مي کنند و جمله « همه گزينه ها از جمله
گزينه نظامي روي ميز است» به ترجيع بند حرف هايشان تبديل شده است و گستاخي و
توهين و جسارت را نسبت به ملت ايران چندان افزايش داده اند که وزير خارجه
آمريکا پس از سخنان منطقي، مستدل و متين رئيس جمهور کشورمان در مجمع جهاني
اقتصاد در داووس سوئيس در مصاحبه با يکي از خبرگزاري ها (هرچند براي خوشامد
صهيونيست ها و رژيم غاصبشان و حاميان آنان اين جمله را گفته باشد) توهين و
گستاخي را از حد جمله «گزينه نظامي روي ميز است» فراتر مي گذارد و ضمن
توهين تلويحي به رئيس جمهور عزيز کشورمان و با اشاره به سخنان دکتر روحاني
که گفته بود: ايران مشتاق است با جهان تعامل داشته باشد و قصد ساخت سلاح
هسته اي را ندارد در قالب اين جمله که «اين کلمات به تنهايي بي معني هستند
مگر اين که اقداماتي اتخاذ شوند تا به آن ها معني ببخشند» گستاخي و توهين
به ملت ايران را به اوج مي رساند و در قالب لفاظي هاي خود براي ايران و
برنامه هسته اي آن تعيين تکليف مي کند و مسلم است که شنيدن اين گونه سخنان
توهين آميز براي هيچ ايراني غيرتمندي قابل تحمل نيست. آري براي هيچ يک از
آحاد ملت ايران اين گزافه گويي و تهديد آشکار و از سر خوي نخوت و استکباري
وزير خارجه آمريکا قابل تحمل نيست حتي براي آن اندک از هموطناني که نظام
اسلامي را قبول ندارند چه رسد به اکثريت افراد اين جامعه که به خاطر عشق به
دين و ميهن و آرمان ها و ارزش هاي دفاع مقدس هميشه و همه جا و در همه
صحنه ها کارهاي بزرگي کرده اند و مي کنند هر چند به خاطر مشکلات متعدد
اقتصادي ناشي از تحريم ها و سوء مديريت ها گلايه و انتقادهاي به حقي دارند.
واقعيت هاي ۳۴ ساله پس از پيروزي انقلاب اسلامي در عرصه ها و صحنه هاي
مختلف بيانگر اين حقيقت انکارناپذير است که مردم پاي دين و ميهن و انقلاب و
امام و رهبرشان ايستاده اند هرچند برخي از مسئولان به عهد و پيمانشان با
خدا و قرآن و با بيت المال مسلمانان و با امام و رهبرشان و خون شهيدان
پايبند و وفادار نباشند و آنچه را نبايد، انجام دهند وآنچه را که نبايد و
ناسزاوار است، بگويند و هرچند در مقابل آنچه که بايد بگويند سکوت کنند و
آنچه را که بايد انجام بدهند، انجام ندهند و بر حفظ حقوق مردم و بيت المال
پاي نفشارند و با سوء تدبيرها و خداي نکرده خيانت هايشان زمينه مولودهاي
نامبارک فقر و فساد و تبعيض را به وجود آورند و از دل اين نامبارکي ها و
پلشتي ها، فساد سه هزار ميلياردي و ماجراهاي شهرام جزايري ها و بابک
زنجاني ها سردرآورد.اما هيچ چيزي مانع همت و غيرت ورزي و عزت طلبي و مردانه
ايستادن ملت ايران در مقابل گستاخان و قداره بندان و تهديدکنندگان اين ملت
نمي شود.
۷ - آري غيور مردان اين سرزمين اين شيران و يلان دين باور و حق مدار ايران
زمين آن روز که تازه انقلاب کرده بودند و زمام کشور از هم گسيخته بود و
ارتش و ژاندارمري آن زمان در وضعيت مناسبي قرار نداشت و حتي دشمن مانع خريد
سيم خاردار براي جبهه ها مي شد چه برسد به خريد تسليحات و امکانات نظامي،
با اتکا به خداوند و ايمان راسخشان و لبيک به نداي امام و عمود خيمه نظام
آن پاسخ پشيمان کننده را به تجاوز دشمن دادند و پرواضح است که پاسخ امروز
اين ملت که ارتشياني سلحشور و دلاور و کارآزموده و سپاهيان و بسيجياني پا
در رکاب، غيور و جانفداي دين و ميهن و مردمي متحد و نظامي مستحکم و مقتدر و
تجهيزاتي پيشرفته مانند ناو جماران و زير دريايي و موشک هاي دوربرد که
توان هدفگيري قلب تل آويو و ديگر منافع حياتي آمريکا را دارد به هر متجاوزي
بسيار قوي تر، غيرقابل پيش بيني و پشيمان کننده تر از دوران دفاع مقدس
خواهد بود هرچند ما جنگ طلب نيستيم اما پاسخ اين ملت به هر جنگ طلبي بسيار
سهمگين و پشيمان کننده خواهد بود.
۸ - آري نه منکر قدرت تجهيزات نظامي آمريکا و نه به دنبال جنگ و درگيري
هستيم و نه به تصريح فتواي رهبر انقلاب سلاح هاي کشتار جمعي و هسته اي در
دکترين دفاعي کشورمان جايي دارد و نه عقل حکم مي کند به دشمن سابقه دار و
مستکبر و قدار که پس از چند سال همين اواخر به دست داشتن جدي در کودتاي ۲۸
مرداد و شکست دولت ملي دکتر محمدمصدق و برخي ديگر از جنايت هايش در حق اين
ملت اعتراف کرده است و حتي فروش داروهاي حياتي براي نجات بيماران عزيزمان
را در قالب تحريم ها ممنوع کرده با تدبير عمل نکنيم. اما با صداي رسا اعلام
مي کنيم؛ آقاي اوباما و جان کري اين صداي حق را بشنويد که اين ملت هيچ
واهمه اي از لفاظي ها، تهديدها و حتي تجاوز احتمالي شما ندارد و بشنويد و
قبول کنيد اين شما هستيد که از اول تشکيل کشورتان در همين سه چهار سده اخير
دائماً لفاظي کرده ايد نه رئيس جمهور ما، اين شما هستيد که از اول تشکيل
کشورتان دائما بر طبل جنگ کوبيده ايد و اوج جنايت هاي شما را مردم ويتنام و
مردم ناکازاکي و هيروشيما که بر سرشان بمب هسته اي فرو ريختيد به خاطر
دارند، آثار شوم تجاوزگري و اشغالگري شما بر مردم مظلوم افغانستان و عراق و
کشتن هزاران هزار از مردم عادي و بيگناه اين کشور از مرد و زن و پير و
جوان تا کودک بر هيچ کس پوشيده نيست، اين شما و رژيم صهيونيستي و برخي ديگر
کشورها هستيد که ده ها کلاهک هسته اي آماده پرتاب و شليک داريد.
و اين لکه ننگ کشتار جمعي انسان ها با بمب اتمي تنها بر پيشاني شما خورده
است، اين شما هستيد که هرجا منافع استکباري خود را در خطر مي بينيد
بي محابا و بي توجه به حقوق کشورها و انسان ها و بدون حرمت گذاشتن به جان
انسان ها آتش جنگ مي افروزيد و يا با ارسال سلاح و دميدن بر تنور اختلافات
قومي و مذهبي و ... مردم کشورها را به جان يکديگر مي اندازيد، آقاي اوباما و
آقاي کري بشنويد اين شما هستيد که با پشتوانه نظريه «جنگ تمدن ها» پروژه
اسلام هراسي، ايران هراسي و حالا شيعه هراسي را به راه انداخته ايد و از
قِبَل اين سياست هاي استعماري و استکباري و جنگ افروزانه، کشورهاي منطقه را
به بهترين بازار براي فروش سلاح هاي خود تبديل کرده ايد. فهرست جنايت ها،
جنگ طلبي ها، آتش افروزي ها ، به جان هم انداختن ها و بدسابقگي هاي شما بس
طولاني است آنچنان که فهرست صلح طلبي، خداباوري، دين مداري، عزت طلبي،
جوانمردي و تاريخ و تمدن و فرهنگي پر از افتخار و انسان دوستي و توليد فکر و
انديشه و مدارا با انسان ها وحتي با محيط زيست و طبيعت از زمان کوروش کبير
و حتي قبل از آن و اوج اعتلاي تمدن و فرهنگ ايران زمين پس از انتخاب اسلام
به عنوان اکمل اديان توسط مردم ايران و تاريخ فرهنگ ايران زمين بس بلند
بالا و باليدني و افتخارآميز است.
آقاي اوباما و آقاي جان کري اين مردم با آن سابقه تمدني و فرهنگي و اين همه
دلاوري و جوانمردي و اين مرام انساني و عزت مداري با اتکا به ذات قادر
يکتا و پيروي از آيين ناب محمدي (ص) که سراسر عزت است و شرافت و کرامندي و
خشوع در برابر حضرت حق و سرافرازي و بلندقامتي در مقابل باطل مداران،
زورگويان و قلدرمآبان گرچه صلح طلبند و خردمند اما به همان اندازه شجاع و
غيور و عزتمندند و به هيچ قلدري و زورگويي اجازه نمي دهند چنين گستاخانه و
توهين آميز به حرف هاي رئيس جمهورشان اگر و مگر ببندد و تشکيک وارد کند و
قلدرمآبانه مثل قداره بندي که سرگذري مي ايستد و تهديد مي کند ملت بزرگ
ايران را تهديد کند پس کمترين وظيفه شما آقاي جان کري اين است که اين
حرف ها را بشنويد و از ملت بزرگ ايران عذرخواهي کنيد که اميدواريم در گفتار
و رفتار به اين وظيفه عمل کنيد و هيچ گاه به خود اجازه اين گستاخي را
ندهيد که اين گونه تهديدآميز با اين ملت بزرگ و پرافتخار صحبت کنيد.
روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«استحكام بنيان خانواده»به قلم سید باقر پیشنمازی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:اسلام آن گونه "پيوند همسري" را توصيف ميكند كه
گويا زوجين، دو نيم از يك وجود هستند و نه دو وجود متمايز. هر جا به وحدت
ميرسند كمال مييابند و هر جا فاصله ميگيرند، ناقص ديده ميشوند و آسيب
ميبينند.بنابراين دو نيم موقعي به يك وجود واحد و بالنده تبديل ميشوند كه كاملا
همتراز باشند. در استحكام بنيان خانواده نيز مهمترين عامل فهم صحيح نسبت
به مسئله "همترازي" در انتخاب همسر است كه اسلام از آن به عنوان "كفويت"
ياد ميكند. و اينكه انتخاب كننده توجه داشته باشدقرار است نيم دوم وجود و
شخصيت خود را انتخاب كند. همسري كه بتواند مادري "پاكدامن" براي تربيت انسانهايي شايسته باشد و يا
پدري "لايق" براي راهبري خانواده و تكيهگاهي مطمئن براي همسرش.
اگر همترازي كه محصول نوع تربيت و "تراز شخصيت" و عيار سلامت و اصالت طرفين
ازدواج است اصل شد و همه توجه مصروف آن گرديد به معناي جدي گرفتن زير
بنايي است كه قرار است ساختمان بلند مرتبهاي بر آن استقرار يابد و آرام
گيرد تا هيچ تند باد و حتي زلزلهاي نتواند باعث فروپاشي و انهدام آن شود. اگر همترازي اصل شد، مسائلي مثل تشريفات ازدواج با نگاه اولويتهاي درجه 3 و 4 مورد بررسي واقع خواهد شد. اصل شدن همترازي و "اولويت يك" شدن موجب ميشود كه حداكثر جستجو و دقت و
مطالعه و بررسي در انتخاب همسر صورت گيرد و مسئله فوق العاده مهمي مثل
انتخاب همسر تحت تاثير سطحي نگري، هيجانزدگي و شيفتگيهاي يك بعدي و با چشم و گوشي بسته و فردي به حاشيه رانده شده، صورت نگيرد.
اما آيا افرادي كه كارشان به طلاق كشيده شد با همين دقت در مورد يكديگر بررسي كرده و اقدام به انتخاب كرده بودند؟كافي است كه دقت زياد و جستجوي گسترده و مشورت با افراد متعدد و كار
كارشناسي در مورد خريد يك رايانه، گوشي همراه و لوازم خانگي يا خودرو توسط
بعضي از افراد را مقايسه كنيم با معيارها و دقتها و مشورتهايي كه در
انتخاب همسر به كار ميگيرند، در اين صورت سهم عقل و تجربه و مسئله اصلي
يا فرعي بودن همترازي در مسئله خطير انتخاب همسر و ازدواج به دست ميآيد.عشق به كمال و شايستگي و سلامت و پاكدامني و وفاداري و ساير زيباييهاي
باطني همسر يا شيفتگي نسبت به زيباييهاي ظاهري "مدتدار" كدام يك موجب
استحكام بنيان خانواده هستند؟
تشخيص زيباييهاي ظاهري نه مطالعه ميخواهد و نه تحقيق و بررسي اما تشخيص
زيباييهاي باطني از عهده تجربههاي محدود بر نميآيد و همفكري خيرخواهان
با تجربه و دور انديش خانواده را ميطلبد و بدون زحمت و دقت و بررسي حاصل
نميشود. هر يك از زوجين كه در جستجوي فردي همتراز براي ازدواج هستند،
ابتدا لازم است "تراز خود" را بشناسند و اين شناخت از يك "آينه صادق" به
دست ميآيد نه تصورات و تخيلات ذهني. "جستجو" مسئلهاي متمايز با شانس و گزينههاي تصادفي است. جستجو براي پيدا كردن "همسر همتراز" دشوارتر از گوهريابي در يك بيابان است و
آزمايشگاهي براي تعقل و دورانديشي و آيندهنگري جوانان ما نيز تلقي ميشود
و اين با هيجانزدگي و شيفتگي و دلبستگيهاي بدون ريشه نميسازد چون يكي
صبر و آرامش و دقت ميطلبد و آن يكي شتاب و سرعت. اين به چشم خرد و تجربه و
ايمان پناه ميبرد و آن به چشم سر بسنده ميكند.
اگر فرزندان ما درك صحيحي از مسئله همترازي داشته باشند و نقش خطير و بسيار
مهم آن را در استحكام بنيان خانواده و مفهوم زوجيت بشناسند و ازدواج را
معبر رشد و كمال و تعالي خود نگاه كنند و به هنگام ازدواج نمايند، "خانواده
پايدار" را تجربه خواهند كرد. كسي كه همسرش را نيم دوم خود بداند هر اقدام پسنديده براي خود را براي
همسرش نيز طلب ميكند و هر آزردگي براي همسرش را آزردگي خود تلقي ميكند
استحكام بنيان خانواده تحت تاثير نگرش فرزندان ما از مسئله ازدواج و
جايگاه خانواده است و اين نگرش بيش از اينكه ازطريق كلاس و مدرسه و مطالعه
كتاب به دست آيد از طريق مشاهده نمونههاي اطراف آنها مثل نحوه تعامل و
زندگي والدين و ساير خويشاوندان شكل ميگيرد. در قسمت بعد به دلايل و آثار ازدواج دير هنگام و تاثير آن در ناپايداري خانواده خواهيم پرداخت.
روزنامه وطن امروز مطلبی را با عنوان«رونمایی از اتاق فرمان افراطیون»در ستون سرمقاله خود و به قلم فرهاد مجد در رابطه با مدیرانی که مدیریت میشوند! به چاپ رساند: سالهاست دولتهایی که در ایران به قدرت میرسند به
واسطه مدیریت پرقدرت رسانهای و سیاسی جمعی آموزش دیده، به تدریج حرکت به
سمت «اپوزیسیونسازی درونی» را آغاز میکنند. از مهمترین نشانههای تشکیل
حلقه اپوزیسیون دروندولتی میتوان به رادیکال شدن رسانههایی اشاره کرد که
خود را زبان دولت معرفی میکنند. از «سلام» دوران اصلاحات بگیرید تا
«خورشید» دوره احمدینژاد! بهرغم تغییر بازیگران میدانی، به طور واضح تیمی
ثابت از مدیران رسانهای فرماندهی این جریان «افراطساز» را برعهده دارند و
متاسفانه در دولت جدید از همین ابتدا فضا را با سرعتی بسیار زیاد به سمت
افراطگرایی شعاری پیش میبرند.
از سالهای پایانی جنگ تحمیلی، دشمن از «دیپلماسی رسانهای» مستقیم به
سمت بومیسازی پایگاههای خود در داخل مرزها تغییر موضع داد. خب! وقتی
میتوان با تربیت، شبکهسازی و جذب مدیران رسانهها، خبرنگاران، اساتید
دانشگاهی و نویسندگان حاضر در میدان مبارزه، تریبون «غرب» را به میکروفن
بومی«شرق» منتقل کرد چرا هزینهها را با تکیه زدن به چنین سیاست کارآمدی
تقلیل ندهند؟ ماجرای فرماندهی گری سیک به عنوان مدیر کینهتوزی که پیش از
این سناریوهایش در ایران به جهت سقوط رژیم پهلوی با شکست مواجه شده بود از
همینجا آغاز شد.
از آزاده معاونی تا پونه قدوسی، از علی همدانی تا نفیسه کوهنورد! نام
دهها خبرنگاری را که امروز به صورت شبکهای واحد در رسانههای دشمن قلم
میزنند مروری سریع کنید. اینها زیر بوته که به عمل نیامدند! در همین کشور
خودمان و در همین رسانههای چپی و راستی و حتی در صدا و سیما، روزگاری
نهچندان دور فعالیت میکردند ولی تور «دیپلماسی عمومی» دشمن آنها را به
دام انداخت. به مدد دو فتنه 1378 و 1388 بخش بزرگی از ماجرای یارگیری از
میان نیروهای وطنی و آموزش براندازی نرم در برخی شرکتهای داخلی و دورههای
خارج از کشور، افشا شده است. به طور مثال آلن ایر، سخنگوی فارسیزبان
وزارت خارجه آمریکا که انگشتر عقیق به دست میکند و ضربالمثل فارسی پرغلط
بر زبان میراند یکی از مدیران همین ماجرای تور رسانهایها بوده و هست.
اکنون اولین سوال این است که چگونه این سیستم نهچندان پیچیده تاکنون در
ایران پابرجا مانده است؟ مروری بر تاریخ نشان از ضربه دیدن این شبکه در
بزنگاههای حساس امنیتی دارد اما متاسفانه به علت عدم دید شبکهای
دستگاههای اطلاعاتی کشور، به طور معمول اقدامات مقطعی صورت گرفته تنها به
تعویض بازیگران صحنه منجر شده و مدیران میدانی در سرای امنیت دولتها
پنهانی دوام یافتهاند.
امروز اگر روزنامهها و رسانههای منتسب به همین دولت که هنوز 6 ماه هم
از فعالیت آن نگذشته را مرور کنیم به آسانی میتوانیم پیشبینی کنیم کدام
خبرنگاران و نویسندگان بزودی در الجزیره و سیانان و بیبیسی فارسی و
العربیه در کنار کاملیا انتخابیفرد، رضا مرعشی و صادق صبا بر ضد ایران
فعالیت رسمی خود را آغاز خواهند کرد. جالب توجه است که کسی حاضر نیست مدیر
این پرورشگاه بزرگ جاسوسی در ایران را معرفی کند کما اینکه گزارش قبلی «وطن
امروز» با موضوع معرفی شیوههای جذب نیروی شبکه گری سیک در ایران، با
بایکوت عمومی خبری مواجه شد!
اوضاع زمانی وخامت مییابد که در بزنگاههایی همچون شبه کودتای 18 تیر
یا فتنه سبز بخش قابل توجهی از فرماندهان عملیات روانی دشمن در قالب
روزنامهنگار و خبرنگار و کاریکاتوریست پس از انجام وظیفه به نفع دشمن، از
کشور متواری میشوند! طنز مضحک روزنامههای زنجیرهای در دوره اصلاحات که
با تیم ثابت و از جیب واحد، کوله به دوش از این ساختمان به آن مرکز
فرماندهی کوچ میکردند و قانون کشور را به سخره میگرفتند هنوز در جریان
است. دستکم در دوره خاتمی از ترس اجرای طرح گورباچف– یلتسین هم که شده
پایگاههای خرابکاری را به نوبت خود دولت تعطیل میکرد. پرداختن به این
ماجرا در دورهای که دولت حسن روحانی حتی یک رسانه حقیقی ندارد و کل بار
این به اصطلاح اطلاعرسانی– بخوانید جنگ روانی- بر دوش همانهاست که وی در
فتنه 18 تیر «اراذل و اوباش» میخواندشان، خالی از لطف نیست.
سال 1379، یک سال پس از حادثه 18تیر، کنفرانسی با حضور تعدادی از
استراتژیستها و برخی چهرههای برجسته اتاق فکر آمریکا مثل برژینسکی، کونتی
مدمن و کاندولیزا رایس برگزار شد. یکی از سخنرانان این کنفرانس خانم گیلی
لاپیدوس از طراحان فروپاشی شوروی سابق بود. او در سخنرانیاش گفت: «آنچه در
این مدت از ریاستجمهوری محمد خاتمی در ایران دریافتهایم این است که او
نمیتواند در پیشبرد پروژه اصلاحات در ایران موفق باشد. نقش او در ایران،
نقش گورباچف در شوروی است و ما برای پیشبرد اصلاحات در ایران باید دنبال یک
یلتسین باشیم. محمد خاتمی میخواهد در ایران هم پاپ باشد و هم مارتین
لوتر. اینها با هم جمع نمیشود بنابراین باید از خاتمی عبور کنیم».
با سرعتی مثالزدنی همین سخنان، پایه استراتژی آتشباری اصلاحاتچیهای
رسانهای آن دوران قرار گرفت. دمیدن در سورنای افراطگری به حدی افزایش
یافت که امروز خاتمی خود را فرد بدبختی میخواند که تاوان اعمال و گفتار
دیگران را میدهد. البته قطعا وی عامدانه درجه «معصومیت از دست رفته» خویش
را بالا میبرد تا پرونده اتهامات سنگینش را سبک جلوه دهد ولی شکی نیست
تشویق و برنامهچینی مدیران بلندپایهای چون برژینسکی و گری سیک در سرعت
بخشیدن به اندازه افراطیگری این برنامه برای فرار از سایه یلتسینی که
حقیقتا در تعقیب خاتمی میدوید، تاثیر زیادی داشته است. کما اینکه همین
پروژه در از دور خارج کردن و توهمزده کردن افرادی چون موسوی و کروبی نیز
موثر بوده است. به قول معروف این پروژه مصداق همان مثل است که «گاو» را
تشویق میکنند مقابل قطار بایستد به این امید که در حرکت قطار توقف ایجاد
شود. حالا تشویقکنندگان بیتوجه به جنازه گاوهای متلاشی شده در مسیر در
جستوجوی قربانی جدید هستند!
اصل جریانی که ما سالهاست در برابرش احساس خطر چندانی نمیکنیم طرح
پنجاه و چند ساله «دیپلماسی عمومی» وزارت خارجه آمریکاست. دوره جاسوسی
میدانی با اعزام گسترده نیرو به زمین حریف سالهاست گذشته است. در مقابل
ایران سالهاست رتبه اول دیپلماسی عمومی آمریکا را با هدف اجرای طرح
«فروپاشی از درون» به خود اختصاص داده است! اکنون زمانی است که فرماندهان
دشمن به راحتی در رسانههای عمومی ما با مردم ارتباط صمیمانه برقرار
میکنند و تصویرسازی غلط از روابط جهانی و سبک زندگی ایدهآل را بسان
نسخهای تخطیناپذیر در اذهان مدیران، نخبگان و برنامهریزان ایرانی جا
میدهند. همین امروز مشاور فرهنگی رئیسجمهور، وزیر اطلاعات یا هر یک از
مدیران امنیتی فراوان در دستگاه دولت به آسانی میتوانند نسخه واحد و مشترک
همه رسانههای اصلاحطلب را با یک مرور ساده هفتگی به دست آورند! قطعا
خطدهی شخص گری سیک در قالب اعطای گفتوگوی اختصاصی هفتگی به انواع و اقسام
رسانههای داخلی بخشی از این کشف و شهود خواهد بود!
آخرین پروژه رسانهای این گروه نیز در نوع خود جالب توجه است. مانور
ایجاد نارضایتی عمومی به بهانه مرگ دلخراش دو زن بیگناه در حادثه آتشسوزی
زنگ خطر را برای دولت به صدا درنیاورده است؟ کدام بخش از رسانهها آتشبیار
این ماجرا شدند؟ ما از نمایندگان دولت میپذیریم که گروهی این بازی
ضدامنیتی را برای پوشاندن سیاهی پلمب ثمره تلاش و پایمردی مردان و زنان این
کشور به راه انداختند. قطعا «توافقنامه ژنو» تیتر یک اخبار دستکم 6 ماه
آینده کشور و حتی جهان باقی خواهد ماند آقایان! اما از ما بپذیرید که دسته
شمشیر بران ایجاد نارضایتی عمومی به بهانه حوادث و سوانح غیر مترقبه در دست
دولت نیست. مدیران عملیات روانی دولت حداکثر گهگاهی انگشتشان را به لبه
این شمشیر نزدیک میکنند و «آخ! آخ!» میگویند. امنیتیهای خسته از
باختهای پیدرپی دولت در مناقشات بینالمللی، توجه داشته باشند این شمشیر
تا به حال دست بسیاری از آنها را که گمان زرنگی تا به عرش چاتم هاوس
صعودشان داده بود، بریده است! از خاتمی بپرسید!
«سخني صريح با آقاي اردوغان»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به مطلبی اختصاص داد:سفر آقاي رجب طيب اردوغان نخستوزير تركيه به تهران، فرصت مغتنمي است براي اينكه دو نكته را بدون تعارف و با صراحت كامل با وي در ميان بگذاريم.اولين نكته اينست كه كشور تركيه به دليل همسايگي با ايران و هم دين بودن مردم آن با مردم ايران، نزد ملت و دولت ايران از جايگاه ويژهاي برخوردار است. روابط اين دو كشور همسايه و مسلمان، بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران وارد مرحله حساسي شد. جريان سياسي - فكري مرحوم "اربكان"، كه آقاي اردوغان و هم حزبيهاي وي از پرورش يافتگان همين جريان هستند، با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران جان تازهاي گرفت و بعد از مدتي به قدرت رسيد. هر چند خود اربكان با دسيسههاي آمريكا نتوانست در قدرت بماند ولي دست پروردههاي او يعني دولتمردان كنوني تركيه توانستند به حكومت برسند و تاكنون بيش از يك دهه است كه در اين كشور قدرت را دردست دارند.
در دوران حاكميت آقاي اردوغان و گروه وي كه با شعارهاي اسلامي توانستند قدرت را در تركيه به دست بگيرند، روابط ايران و تركيه گسترش چشمگيري يافت و در تمام زمينهها به پيش رفت. هر چند دولتمردان تركيه در يك دهه اخير مسيري را پيمودند كه با شعارهاي اوليهشان چندان منطبق نبود، ولي جمهوري اسلامي ايران در همه حال روابط خود را با آنان حفظ كرد و هر وقت لازم بود به كمك آنان نيز شتافت. مناسبات گرم دولت اردوغان با رژيم صهيونيستي و گذاشتن پايگاههاي نظامي در اختيار ناتو و آمريكا، از مصاديق عدول دولتمردان اسلام گراي تركيه از شعارهاي اوليهشان ميباشد كه پايگاه آنان را در داخل كشور و نزد افكار عمومي ملتهاي منطقه دچار تزلزل كرده است. با اين حال، جمهوري اسلامي ايران با در نظر گرفتن مصالح بالاتر، روابط خود با اين دولت را حفظ و حتي تقويت كرد و همچنان ارادهاي قوي براي توسعه روابط "تهران - آنكارا" دارد. اين حسن نيت ميتواند زمينهاي براي نصيحتي باشد كه در نكته دوم، نخستوزير تركيه را به آن مهمان ميكنيم.
نكته دوم به عملكرد دولت آقاي اردوغان طي سه سال اخير در برخورد با بحران سوريه مربوط ميشود.
همه ميدانند بحران سوريه، طرحي است كه مثلث غرب، ارتجاع عرب و رژيم صهيونيستي مشتركاً تهيه كردند و آن را با هدف به انحراف كشاندن جريان بيداري اسلامي در جهان عرب و منطقه به اجرا در آوردند. آنچه مورد انتظار اين مثلث شوم بود يكي خريدن وقت براي ديكتاتورهاي باقيمانده در جهان عرب بود تا با استفاده از اين فرصت بتوانند از امواج خروشان بيداري اسلامي جان سالم به در ببرند، دوم در امان نگهداشتن رژيم صهيونيستي از عوارض ناشي از سقوط ديكتاتورهاي منطقه در اثر بيداري اسلامي بود و سوم حفاظت از منافع نامشروع غرب در منطقه كه در اثر بيداري اسلامي بشدت در معرض خطر قرار گرفته بود. در سه سال گذشته، دلارهاي نفتي ارتجاع عرب، حمايتهاي تسليحاتي قدرتهاي سلطهگر غربي و بوقهاي تبليغاتي وابسته به صهيونيسم بينالملل، سوريه را به آتش كشيد و جناياتي آفريد كه كم نظير است. هر چند اين مثلث شوم، عليرغم تمام تلاشهاي مذبوحانهاش نتوانسته دولت سوريه را ساقط كند و هرچه زمان ميگذرد از رسيدن به اهداف خود ناتوانتر ميشود، ولي نميتوان براي ظلمهائي كه بر مردم سوريه رفت، براي نفوذ تروريسم در منطقه، براي خدشهدار شدن چهره اسلام با جناياتي كه تروريستها در سوريه مرتكب شدند، براي تجاوزهائي كه به نواميس مسلمانان شد، براي انسانهاي بيگناهي كه در حمص و حلب و دمشق و ادلب و سرتاسر سوريه به خون خود غلطيدند، براي قلبهائي كه دريده شد و توسط تروريستهاي قسي القلب خورده شد، براي قبرهاي اصحاب پيامبر اكرم كه نبش شدند، براي حرمت مساجد و اماكن مقدسي كه هتك شدند و براي تضعيف بنيه يك كشور خط مقدم جبهه مبارزه با رژيم صهيونيستي، نميتوان براي اينهمه ظلم و جنايت اشك نريخت و سوگوار نشد. قطعاً اين ظلمها و هتك حرمتها و خون ريزيها قلب مقدس پيامبر اكرم را سخت آزرده و به درد آورده و دشمنان اسلام را شاد نموده و آنها را به اهدافشان نزديك ساخته است.
اكنون سؤالي كه آقاي اردوغان بايد به آن پاسخ بدهند اينست كه دولت تركيه در بحران سوريه چه عملكردي داشته و دست دردست چه كساني دارد؟ اعضاي مثلث شومي كه اين بحران را آفريدهاند و به آن دامن ميزنند يا طرف مقابل؟متأسفانه آقاي اردوغان چارهاي غير از اين ندارد كه اعتراف كند دولت وي در كنار مثلث بحران آفرين قرار داشته و در تمام جناياتي كه در سوريه رخ داده شريك است. باز گذاشتن مرز به روي تروريستها، حمايت از آنها براي انجام جنايت در سوريه، قرار دادن امكانات در اختيار آمريكا، انگليس، فرانسه، ارتجاع عرب و رهبران تروريستها براي تشكيل جلسات و شكل دادن توطئه عليه دولت قانوني سوريه و حمايتهاي مالي و تبليغاتي و تسليحاتي از تروريستها بخشي از اقداماتي است كه در پرونده دولت شما آقاي اردوغان ثبت شده است.
با صراحت بايد گفت شما امتحان بسيار بدي دادهايد و در ماجراي بحران سوريه مردود شدهايد. عملكرد شما در اين بحران، به نفع صهيونيستها، آمريكا، ارتجاع عرب و ديكتاتورها تمام شد و وزير خارجه تان آقاي "داود اوغلو" در جناياتي كه عليه دولت سوريه صورت گرفت شريك هستند. شايد شما به هوس احياء امپراطوري عثماني مرتكب چنين اشتباه بزرگي شده باشيد، ولي قبل از هر اقدامي ميبايست به اين نكته نيز فكر ميكرديد كه امپراطوري عثماني را با تقويت صهيونيستها و حاميان آنها و ويران ساختن سرزمين شام نميتوان احيا كرد. حتي اگر احيا شود، چيزي كه بر خون آنهمه مسلمان، آوارگي آنهمه زن و كودك و هتك حرمت نواميس مسلمانان بنا شده باشد چه ارزشي دارد؟
هنوز هم دير نشده است آقاي اردوغان! شما ميتوانيد با توجه به واقعيتهاي موجود و اينكه تمام اقدامات سه سال گذشتهتان در بحران سوريه به نفع مثلث شوم غرب، ارتجاع عرب و رژيم صهيونيستي تمام شده، اكنون تصميم بگيريد از راهي كه رفته ايد برگرديد. آنچه در روزهاي اخير در تركيه بر سر خودتان و با كارگرداني آمريكا آمده، ميوه تلخ همان درختي است كه با دست خودتان در سوريه كاشتيد. آرزو ميكنيم از ادامه اين راه كه نتيجهاي غير از ضربه وارد كردن به امت اسلامي ندارد برگرديد و اين گذشته غيرقابل توجيه را جبران كنيد آقاي اردوغان!
دکتر محمد طبیبیان در مطلبی که با عنوان«علائم بحران جدید مالی در جهان و عواقب آن بر اقتصاد ایران»در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد در رابطه با افت شدید بازارهای سهام کشورهای جهان اینچنین نوشت:روز جمعــه 4 بهمن مــاه (24ژانویه 2014) بازارهای سهام اکثر کشورهای
جهان با یک افت شدید روبهرو شد كه این افت در بازار سهام آمریکا قابلتوجه
بود. شاخصهای عمده از تنزل حدود 2 درصد برخوردار شدند. (حدود 2 درصد تنزل
در سه شاخص داو، اساندپی و نزدک) سایر بازارهای غربی و آسیایی نیز با
افت مشابهی روبهرو بودهاند. تحلیلگران این بازارها یکی از دلایل این امر
را شرایط بحرانی در نظامهای ارزی کشورهای موسوم به اقتصادهای نوظهور
میدانند. برای مثال، نرخ لیر ترکيه بهرغم دخالت بانک مرکزی این کشور، دچار تنزل شده
و واحد پول آرژانتین با یک تنزل 16 درصدی روبهرو بوده است. فشار کم و بیش
مشابهی در مورد پول کشورهای اندونزی، آفریقای جنوبی، برزیل و هند در سال
2013 و هماکنون نیز قابلمشاهده است. در این بین، نرخ پول برخی از کشورها
کاهش یافته و برخی دیگر نیز با دخالتهای بانک مرکزی تثبیت شدهاست و به
معنی این است که به احتمال قوی، بهزودی کاهش خواهد یافت. اینکه گفته
میشود بازار سهام آمریکا در عکسالعمل به کاهش ارزش پول کشورهایی مانند
آرژانتین و ترکیه دچار تنزل شده، در واقع به معنی رابطه علت و معلولی قوی
بین این دو رویکرد نیست، چه اینکه برای مدتی تحلیلگران انتظار سقوط قیمت
سهام را در بازار آمریکا داشتند و تقریبا در تمام ماه اول سال یعنی ژانویه
این بازارها دچار ضعف و تنزل بودند و دلیل آن هم رشد غیرمعمول قیمتهای
سهام در سال ٢٠١٣ و عدم رشد اقتصادی در حد انتظار بوده است.
در شرایطی که یک بازار آمادگی تنزل را دارا باشد، یک خبر نامناسب و کموبیش
نامربوط ممکن است ماشه افت را شلیک کند. در سالهای گذشته نیز حوادث
مشابهی اتفاق افتاده است، مثلا یکی از موارد قابلذکر، بحران مالی قبرس بود
که در ماه مارس ٢٠١٣ ظاهر شد. کل اقتصاد این کشور بسیار کوچک است و ارزش
تولید ملی آن کمتر از ارزش معاملات چند روز بازار سهام آمریکا است، اما
ظهور بحران مالی در قبرس، بازار سهام آمریکا را در ماه مارس و بعد از آن
دچار تنزل شدید کرد و این نیز تایید همان گفته است که بازارها ممکن است
بهدلیل شرایط دیگری آماده تنزل باشند و یک حادثه نه چندان مرتبط، سبب تحقق
آن شود.
چند درس قابلتوجه از حوادث اخیر
یکی از درسهای رخدادهای اخیر این است که شرایط اقتصادی بسیاری از
اقتصادهای نوظهور و بسیاری از کشورهای دیگر نیز تحتتاثیر فعالیت و
سیاستهای پولی بانک مرکزی آمریکا قرار دارد و این امر یک بار دیگر تاثیر
سیاستهای اقتصادی پولی آمریکا را بر اقتصاد سایر کشورها نشان میدهد.
چنانکه بحران مالی 2008 نیز باعث شد بحران مالی آمریکا به بسیاری از
کشورها سرایت کند و واسطه این سرایت نیز جریانهاي مالی است که بعضا در
معرض دید نیستند. اثر سیاستهای پولی آمریکا بر اقتصاد جهان یک رویکرد
قابلتوجه است چنانکه کاهش شدید قیمت واقعی نفت در سالهای 1988-1980 را
به سیاستهای پولی انقباضی پل ولکر (paul volcker) که بین سالهای 1979 تا
1987 رئیسکل بانک مرکزی آمریکا بود، نسبت میدهند.
تغییر سیاست پولی آمریکا در ماه دسامبر 2013 بهدلیل کاهش بحران و شروع
روندهای مطلوب اقتصادی اتخاذ شد، به این معنی که در تصمیم روزهای 17 و 18
ماه دسامبر 2013 (26-27 آذرماه 1392) بانک مرکزی آمریکا اعلام کرد که این
بانک خرید اوراق قرضه رهنی و سایر اوراق قرضه را از ماه ژانویه معادل 10
میلیارد دلار در ماه کاهش داده و به 75 میلیارد دلار ماهانه محدود میکند.در این رویکرد جدید نیز تنزل ارزش پول برخی از اقتصادهای موسوم به
اقتصادهای نوظهور بهدلیل اقدام اخیر بانک مرکزی آمریکا برای کاهش حجم
خرید ماهانه اوراق رهنی و اوراق قرضه و به زبانی کاهش در افزایش نقدینگی به
بازارهای جهان بوده است. به عنوان مثال، این امر سبب شده که دسترسی ترکیه
به اعتبارات دلاری ارزان کاهش یابد. این کشور برای مدت طولانی از منابع
ارزان اعتبارات دلاری که بهدلیل سیاستهای انبساطی پولی آمریکا ممکن شده
بود برای تامین منابع توسعه ساختمانسازی برخوردار شده و اکنون که بهدلیل
بحران سیاسی و اجتماعی وضعیت اقتصادی کشور دچار مشکل است مساله کنترل تقاضا
برای ارز مطرح شده و کاهش ارزش نرخ لیر ترکيه راهی برای مرهم گذاشتن بر
این زخم است. مقامات اقتصادی ترکیه هم بر ضرورت کاهش نرخ پول این کشور جهت
ترغیب صادرات تاکید کردهاند و به این ترتیب به ادامه این رخداد در آینده
اشاره دارند.
اثر مستقیم این حوادث بر اقتصاد ایران
آنچه خصوصا برای کشور ما مهم است اثر تنزل ارزش پول ترکیه بر تراز
بازرگانی خارجی است. به این معنی که کاهش ارزش لیر باعث ارزان شدن واردات
از ترکیه شده و در این شرایط لازم است سیاستمداران کشور با حساسیت به این
مطلب توجه کنند. در دهههای 1380و 1390 در دو مقطع افزایش درآمدهای ارزی
کشور و روانه شدن سیل واردات از ترکیه، بخش بزرگی از صنایع تولید پوشاک
کشور را که شامل بنگاههای کوچک متعدد تولید البسه بود از میان برداشت و
بخش بزرگی از صنایع تولید پارچه را نیز بحرانی کرد، به نحوی که اکثر
خردهفروشیهای البسه و پارچه پر از محصولات ترکیه بوده است.
این امر خصوصا در دولت دهم، ورود کالاهایی مانند میوه را نیز در بر گرفت
که به تولید داخلی و بخش کشاورزی آسیب میرساند. همچنین واردات بیحد از
چین در دوران دولت نهم و دهم تاثیر بسزایی بر آسیب به ظرفیتهای شکننده
تولید داخلی داشت. مسلما پیگیری تجارت آزاد بهخصوص با همسایگان یک سیاست
منطقی است. لیکن باید از بیتوجهی و غفلت تاریخی در مورد اثر سیاستهای
اقتصادی از جمله نرخ ارز رهایی یابیم و این پارامتر را با توجه اکید بر حفظ
تراز تجارت خارجی غیر نفتی تنظیم کنیم. برای دهها سال برخی کشورها مانند
چین برای کسب موضع رقابتی در بازارهای خارجی پول خود را ضعیفتر از آنچه
میتوانست باشد، نگهداشتند.
در مقابل در کشور ما از قبل از انقلاب یک سیاست نامتقارن بهکار رفته است؛
یعنی سعی در ارزان نگه داشتن ارزهای خارجی و قوی جلوه دادن غیر قابلدفاع
ریال بوده است. همین امر نیز سبب شده کشوری مانند چین از یک بخش تولید قوی
برخوردار شود و اقتصاد و سیاست درکشور ما در اطراف یک بخش واردات مصرفی
شکل بگیرد. در گذشته برخی دولتها از تسهیل واردات برای کاهش قیمتهای
داخلی و ایجاد شرایط توهم رفاهی بهمنظور بهرهبرداری سیاسی استفاده
کردهاند. این یک ابزار کسب محبوبیت سیاسی کوتاهمدت بوده که برحسب تجربه
نیم قرن گذشته میتوان دید، نتایج اقتصادی بلندمدت آن همان اثرات کوتاهمدت
را نیز خنثی کرده است.
در شرایط فعلی نیز با تصور بهبود روابط بینالمللی صحبتها و قول و
قرارها در مورد کاهش نرخ ارز مطرح است. شاید مناسب باشد که سیاستهای ارزی
کشور نیز به صورت اصولی تغییر کند و به جای پاسخگویی به نیازهای مصرفی
جامعه شهری، در کشور ما نیزهمچون ترکیه، چین و کره، بازسازی ظرفیت تولید
داخلی مد نظر قرار گيرد؛ درحالیکه چنین سیاستهایی در داخل کشور دارای
گروههای حامی اقتصادی و اجتماعی نیست، زیرا صنایع صادراتی و تجاری که تخصص
آنها صادرات باشد در مقایسه با نهادها، شرکتها، گروههای سیاسی و تجاري
که منافع آنها در اطراف واردات شکل گرفته از قدرت و حتی صدای
قابلملاحظهای نیز برخوردار نیستند و دولتها نیز در گذشته به این گروهها
توجه چندانی نکردهاند و تصمیمهای خود را در هر زمان که منابع ارزی کافی
بوده است در جهت خواست گروههای سوداگر وارداتی و مصرفکننده شهری تنظیم
کردهاند.
به همین دلیل نیز شاید ضروری است اقتصاددانان و ارباب جراید و اهل قلم به
عنوان نقش اجتماعی خود هوشیاری به ضرورت این تغییر سیاست و مسیر را مرتبا
گوشزد کنند.
روزنامه ابتکار مطلبی را با عنوان«زورگيرها و زيرميزي بگيرها»در ستون سرمقاله خود نوشته شده توسط سید علی محقق به چاپ رساند که به شرح زیر است:
سال گذشته ماجراي زورگيرهاي جوان
خيابان كريمخان تهران به مدد فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي عالم گيرشد و
به لطف دوربينهاي مداربسته اين چهارجوان خشن به سرعت دستگير شدند. همه
اعضاي اين باند خشن كه بچه محل بودند، در اعترافات خود- راست يا دروغ -
مدعي بودند كه ميخواستند از اين راه براي عمل جراحي مادرِ بيماريكي از
اعضاي گروه پول جمع كنند. دو عضو اصلي باند به فاصله كوتاهي پس از برگزاري
جلسات دادگاه اعدام شدند و دو تن ديگر راهي زندان شدند. زورگيرها اما
همچنان در خيابانها جولان ميدهند و صفحات حوادث روزنامهها و خبرگزاريها
همه روزه پر است از خبرهاي كوچك و بزرگي كه از افزايش اين پديده خطرناك
اجتماعي حكايت دارد.
به موازات رشد سونامي وار باندهاي
زورگير و تبهكاريهاي خياباني ديگر، خبرها حكايت از پديده اجتماعي زشت
ديگري دارد كه روز به روز ابعاد تازه اي به خود ميگيرد. اين يكي اما نه در
خيابان كه پشت ميزهايي درون ساختمانها و در مراكزي رسمي و نيمه رسمي در
جريان است و عوامل آن نه جوانان خشن و بي پول كه به روايتي مرفه ترين قشر
جامعه هستند. اين روزها در خيابان افزايش هول انگيز
زورگيريها امان مردم را بريده است و در مراكز درماني و مطب پزشكان
پيشنهادهاي بيشرمانه پرداخت زيرميزي، امان بيماران را. زورگيرها همگي موتور
سوارند و زيرميزيبگيرها عمدتا شاسي بلند سوار ميشوند، آن يكي بالاي شهر
مينشيند و اين يكي جنوب شهر.
زورگير خود را «عاقبت
فرار از مدرسه» معرفي ميكند و زيرميزي بگير محترم، به فرهيختگي و تخصص و
دانش خود مينازد و به گفته يكي از اعضاي كميسيون بهداشت مجلس در جواب سين
جيمهاي مسئولان نظارتي ميگويد كه «همين است كه هست، ميخواهيد بخواهيد،
نميخواهيد هم از كشور ميرويم!» نكته جالب اينكه هر
دو گروه هم با دور زدن قانون و فراراز قواعد اجتماعي، پول زور و پول زيرميز
را حق خود ميدانند. آن يكي جوان كم سواد و فقيري است كه به جايي نرسيده و
شغلي ندارد و به جاي رجوع به خود، عصيانگر شده و داشتههاي ديگران را حق
از دست رفته خود ميداند و با اين خيال خام قمه و چاقو به دست در خيابان به
دنبال آن ميگردد. آقاي پزشك نسبتا محترم و زيرميزبگير هم با رجوع به
داشتههاي آكادميك و تجربي خود و سالها تحصيل و تخصص، تعرفه رسمي و قانوني
را كمتر از حق واقعي خود ميداند و طبيعتا مطالبه نا متعارف موسوم به زير
ميزي را حقي واقعي مينامد.
از قضا هر دو گروه هم با
چاقو سرو كاردارند و از قضا هر دو هم مدعي پنجه طلا بودن در صنف خود هستند.
زورگير اگررهگذر دست به جيب نشود، دست به چاقو ميبرد و اين يكي به شرطي
دست به چاقو ميبرد كه بيمارش دست به جيب شود. آن يكي به هر چقدر كه
قربانياش داشته باشد رضايت ميدهد و اين يكي براي خودش نرخ ميليوني دارد و
اصلا كاري به موجودي جيب بيمار و تعرفه بيمارستان ندارد. آن يكي اگر رهگذر
در برابر پول دادن مقاومت كند، تيزي ميكشد و قرباني خود را چاقو خورده و
خونين و مالين گوشه خيابان رها ميكند تا بميرد. اين يكي، اگر بيمار نگون
بخت پول و حساب بانكي پر و پيمان نداشته باشد به امان خدا رهايش ميكند،
مُرد هم مُرد، احتمالا چندان اهميتي ندارد!
به طور قطع
به نسبت جوانان كشور تعداد جوانان هنجار شكن و زورگير اصلا قابل توجه نيست و
به نسبت تعداد پزشكان شريف كشور، تعداد پزشكان زيرميزي بگيربه هيچ وجه رقم
بالايي نيست و به چشم نميآيد. اما واقعيت تلخ اين است كه اين روزها
زورگيرها جامعه و خيابان را براي پدران، مادران، خواهران و برادرانمان
ناامن كرده اند. به موازات آن پولهاي بي حساب و خارج از تعرفه و بيمهاي
هم كه برخي پزشكان مطالبه ميكنند، هراس خانوادهها را از بيماري عزيزان
خود دو چندان كرده است. چرا كه بايد هم درد بيماري را به جان بخرند و هم
درد بي پولي را.
در هر حال، بيش از يك سال از ماجراي
زورگيرهاي خيابان كريمخان گذشت، اما معلوم نشد آن جوان خشن درباره بيماري و
هزينه عمل مادرش راست ميگفت يا دروغ. اگر راست گفته باشد، معلوم نشد
بعدها چه بر سر مادرش آمد. احتمالا آن جا هم پاي يك پزشك زيرميزي بگير
درميان بود. واقعيت اين است كه زورگيرها و زيرميزي
بگيرها اگرچه فرسنگها ازهم فاصله دارند، اما هر دو مولود يك جامعه هستند و
شايد محصول يك مديريت. مديريتي كه ميخواست جهان را مديريت كند، اما
اقتصاد و اجتماع محله و جامعه خودش را هم به امان خدا رها كرد...
علی تتماج ستون یادداشت روزنامه حمایت را به مطلبی با عنوان«زورگيرها و زيرميزي بگيرها»اختصاص داد که در ادامه میخوانید: