پدرش میگفت « 2 سال است که تمام زندگیام را برای شوخان گذاشتم». ناراحت بود. از راه کشاورزی امرار معاش میکرد. شوخان دختر اولش بود آرزوهای زیادی برایش داشت؛ دختر باهوشی که میتوانست تمام آرزوهای پدرش را برآورده کند. «2 تا خواهر دیگرش خیلی دوستش دارند هر لحظه زنگ میزنند و حال خواهرشان را میپرسند. مادرش از زجری که شوخان می کشد اشک از چشمانش پاک نمیشود» از او میخواهیم بگوید دقیقا چه اتفاقی برای دخترش افتاد.
«زمستان 90 بود. دخترم سرما خورده بود بردمش درمانگاه دیواندره. دکتر برایش پنیسیلین تجویز کرد. به کسی که میخواست آمپول را تزریق کند گفتم که شوخان تا حالا پنیسیلین نزده فکر کنم باید از دخترم تست بگیرید اول، اما او گفت که احتیاجی به تست نیست و تزریق کرد. درست یادم نیست که چه ساعتی بود. «شوخان میان حرف پدرش میپرد « بابا شب بود من یادمه.»
بعد از تزریق پنیسیلین التهابات پوستی دخترک شروع میشود. در ابتدا فکر میکنند برای سرماخوردگی و ناشی از حساسیت است اما این التهابات تا آنجا پیش میرود که دانههای درشت روی صورت و بدن دخترک منجر به این میشود که پوستش بترکد. هزینهها را خودش داده. زیر بار قرض هم رفته بود. مردی که انگار از آشنایانش بود گفت تمام زندگیاش را فروخته.
«عباسعلی براخاسی»، پدر شوخان بعد از بروز علایم دخترش را پیش دکتر میبرد و دکترها این علامتها را ناشی از حساسیت پنیسیلین تشخیص میدهند.
پدر شوخان میافزاید: «بعد از اینکه بدنش زخم شد و تاولهایش ترکید، دخترم را بردیم بیمارستان بعثت سنندج و 12 روز در آی. سی. یو بستری بود. دکتر چشمپزشک در مراقبتهای ویژه مدام چشمهای دخترم را معاینه میکرد. آن موقع چشمهایش کوچک شده و افتاده بود و روشنایی اذیتش میکرد.
شوخان هم میگوید دیگر بین دوستانش جایی ندارد:
«با من بازی نمیکنند میگویند تو نمیتوانی دیگر ببینی و بازی ما را خراب میکنی. برو ار اینجا»
پدر «شوخان» ادامه ماجرا را اینگونه شرح میدهد: «زمانی که نزد رییس شبکه بهداشت دیواندره رفتم بار اول از من استقبال کردند اما بار دوم گفتند «چرا ناراحتی ما آنقدر در دنیا دانشمند کور داریم». رییس دانشگاه علوم پزشکی هم دست رد به سینهام زد و مجبور شدم به تهران بیایم؛ شهری که نمیشناختم و تا آن موقع ندیده بودم. به تهران که رسیدیم با راهنمایی یکی که نمی شناختمش آدرس جایی که مرکز چشم پزشکی است را گرفت و او بیمارستان فارابی را معرفی کرد. دکتر بعد از معاینه و عفونت شدیدی که منجر به پاره شدن قرنیه چشم چپ دخترم شده بود تشخیص فوری برای پیوند قرنیه داد. چشم شوخان پیوند اول را پس زد و حتی پیوند دوم هم جوابگو نبود تا اینکه چشم راستش هم بیناییاش را از دست داد و کاملا نابینا شد.
پدر 35 ساله شوخان تنها امیدش را پیوند چشم راست دخترش میداند که دکترها قول آن را داده بودند و تنها خواستهاش این است که روشنایی را به چشمان دخترش بازگردانند.
«حسین احمدی نیاز»، وکیل شوخان که وکالت او را رایگان قبول کرده در این باره میگوید: «استیون جانسون» همان بیماریای است که ناشی از حساسیت به پنیسیلین است. متاسفانه در شوخان ظهور پیدا کرد و هنوز بعد از 2 سال علاوه بر از دست دادن بیناییاش و رنجهایی که متحمل شد یکسری از غذاها را نمیتواند بخورد زیرا آثار این حساسیت در بدنش وجود دارد. بر اساس اصل 137 قانون اساسی تصریح میکند که وزیر مسوول تمام اتفاقاتی است که در حوزه زیرمجموعه خودش میافتد. وکیل شوخان همچنین تاکید میکند: خطاب من بیشتر به رییسجمهور محترم است که بر اساس قانون 121 ایشان سوگند یاد کردهاند برای اجرای احسن مسوولیتهای خودشان و اجرای قانون اساسی و برابر اصل 127 ایشان میتوانند نمایندهای را تامین و پیگیری کنند.
حال این اتفاق برای شوخان 6 ساله که در شهری دورافتاده به نام «دیواندره» در کردستان زندگی میکند، افتاده. پدر کودک به دلیل آگاه نبودن از حقوق شهروندی خود و بیاطلاع بودنش از چنین حقوقی متاسفانه اقدام خاصی نکرده است و تنها بهار سال گذشته به نظام پزشکی سنندج شکواییه تنظیم کرده که رسیدگی نشده است.
احمدی نیاز وکیل این دختر تاکید میکند: « این اتفاق ممکن است برای هرکسی بیفتد و این موضوع را نباید به یک امر عادی در پزشکی تبدیل کنیم در حالی که این بیشتر ناشی از بیتدبیری مراکز علوم پزشکی در نظارت بر وظایف افرادی است که در چنین مراکزی باید به مردم خدمت کنند.
وی همچنین توضیح میدهد: « در وحله اول امیدواریم مسوولان به این قضیه ورود پیدا کنند. اگر نه مجبورم از دادسرای «دیوان دره»، محل وقوع جرم، اقامه دعوی کنم و همچنین علیه دانشگاه علوم پزشکی اقامه دعوی برای جبران خسارت کنم. آن منطقه به علت اینکه دادسرای ویژه برای رسیدگی به اینگونه جرایم ندارد معمولا ارجاع داده میشود به پزشکی قانونی و آنجا هم بر اساس میزان درصد صدمه وارده کمیسیون تشکیل میدهند و بر اساس آن احراز میکنند.»
وکیل این دختر میگوید: «طبق قانون برای شوخان دیه یک انسان کامل در نظر گرفته میشود اما پدر او علاوه بر تماسهایی که بعد از رسانهای شدن این اتفاق مبنی بر کمکهای مالی گرفته شد، هیچ انتظاری ندارد و دیه را هم نمیخواهد قبول کند. زمان از دست رفته و زمانهایی که قرار است در راه به دست آوردن حقش از دست بدهد، همچنین ضرر و زیانها و هزینههایی که ممکن است 2 یا 3 برابر دیهای که شاید پرداخت شود، باشد از لحاظ مالی کمکی به آنها نمیکند و این در حالیست که تنها آرزوی عباسعلی، بینایی دخترش است.»